*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
علىرغم همه تلاشها و کوششهایى که در هر مناسبتى از طریق مامون، به منظور کوبیدن شخصیّت امام جواد علیه السلام به عمل مىآمد، ولی نتوانست راه به جایی ببرد و شکست میخورد. تا آنجا که گفتهاند: «مأمون، درباره ابوجعفر (علیه السّلام) دست به هر حیلهاى زد، ولى به هیچ نتیجهاى نرسید.»(1) آرى، علىرغم این همه تلاش، مأمون راه به جایى نبرد. و امام، عظمت و نفوذ بیشترى مىیافت، و به گونهاى که براى نظام حاکم، که زمام امور را در دست داشت، هراس آور بود، ریشه مىدوانید ... و به بهترین وجه ممکن، امّت و امامت را از آن گرداب سخت و هولناکى که با آن روبرو شده بود، عبور داد. پایههاى دین را مستحکم نمود، حجّت و برهان اقامه کرد و راه را براى شبروان روشن ساخت. و به صورت کامل و آشکار سخن پدرش امام رضا (علیه صلوات الله و سلامه) را درباره او که فرمود: «این مولودى است که در اسلام پرخیر و برکتتر از او زائیده نشده است»(2)؛ مجسم نمود در متنى دیگر، فرمود: «این نو رسیده، آن است که براى شیعیان ما، از او با برکتتر مولودى زاده نشده است.»(3) و در زیارت آن حضرت (علیه الصلاة و السّلام) مىخوانیم: هادى امّت، وارث ائمّه، گنج رحمت، سرچشمه حکمت، قائد برکت، همتاى قرآن در وجوب اطاعت، در شمار اوصیاء در اخلاص و عبادت. راهنماى به سوى تو، آن که او را پرچم و نشانه براى بندگانت، و بیانگر کتاب خودت و حاکم به امرت، و یاور دینت و حجّت بر خلقت، و نورى که بدان تاریکىها شکافته شود، و پیشوایى که بدان به هدایت رسیده شود، و واسطهاى که بدو به بهشت راه برده شود، قرار دادى.»(4) آرى، همچنان کار امام بالا مىگرفت و ستارهاش مىدرخشید، تا آن که - با این که خردسال بود - انگشت نما شده، موافق و مخالف و دوست و دشمن به علم و فضل او معترف شدند. و چه بسا همان مجالس و محافلى که حکومت در برپایى آن نقش داشت، سهم بسیارى در آشکار شدن فضل او و در بلند آوازه شدنش داشت. کسى که به حادثه تزویج دختر مأمون به امام بنگرد، با تمجید و ثناى بسیارى درباره او مواجه مىشود، با این که آن حضرت در آن زمان هفت ساله بود. گفتهاند: «او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با کمى سنّ، او جهت علم و معرفت و حلم، برجستهترین اهل فضل بود...» و «به خاطر این که با کمى سنّ، فضل و علم از خود نشان داد و کمال عظمت و روشنى برهان او را دید، همچنان شیفته او بود.»(5) و سبط ابن جوزى مىگوید: «در علم و تقوا و زهد و بخشش، بر روش پدرش بود.»(6) «قاسم بن عبدالرحمن - که فردى زیدى بود - مىگوید: به بغداد رفتم، روزى دیدم مردم مىدوند و بر بلندىها مىروند و مىایستند، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرّضا آمده است. گفتم به خدا قسم باید او را ببینم. در این هنگام بر استرى سوار شد، من گفتم خدا لعنت کند معتقدین به امامت را که مىگویند خدا پیروى از این (کودک خردسال) را واجب کرده است. پس او به سوى من برگشت و گفت: اى قاسم بن عبدالرحمان، «اَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتّبِعُهُ اِنّا اِذَنْ لَفى ضَلالٍ وَ سُعُرٍ ؛ آیا از یک نفر مثل خودمان پیروى کنیم؟ ما در این هنگام در گمراهى و آتش خواهیم بود. (سوره قمر، 24).» پیش خود گفتم به خدا قسم ساحر است! باز به سوى من برگشت و گفت: «أَأُلْقِىَ الذّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ ؛ آیا در میان ما ذکر (وحى) بر او فرود آمده؟ بلکه او دروغگویى برترى جوى است. (سوره قمر، 25)» در این هنگام من از عقیده سابق خود برگشتم و به امامت معتقد گشتم و به این که او حجّت خدا است بر خلق گواهى داده و معتقد شدم.» چنانچه جاحظ معتزلى عثمانى، که از راه على علیه السلام و اهلبیتش منحرف بود و در بصره مىزیست، و ید طولایى در علم داشت و داراى اطلاعات سرشارى بود و درباره بسیارى از علوم و فنون شایع در عصر خود، کتابهایى نوشته و معاصر امام جواد علیه السلام و پس از او معاصر فرزندانش بوده است - این جاحظ - امام جواد علیه السلام را در شمار ده تن از «طالبیوّنى» آورده است که درباره آنان گفته است: «هر یک از آنان، عالم، زاهد، ناسک، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند، برخى از ایشان خلیفه و برخى نامزد خلافت، هر یک متصّل به دیگرى تا ده تن. و ایشان عبارتند از: حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على. و چنین نسبى شریف و والا براى هیچ یک از خاندانهاى عرب و عجم نیست... .»(7) و على جلال حسینى گفته است: «با این که خردسال بود، در علم و فضل مبرّزترین اهل زمان خود شد.»(8) و محمود بن وهیب بغدادى حنفى گفته: «او وارث علم و فضل پدر، و در قدر و کمال بزرگترین برادران خود است.»(9) و سخنان دانشمندان در این زمینه بسیار است که مجال براى نقل و تتبّع تمامى آنها نیست.(10) به هر حال، امام مورد احترام و توجه خاصّ و عام بود و دوستى و شیفتگى و شوق آنان به دیدن سیماى نورانى او آنچنان بود که زمانى که به خیابانهاى بغداد که پایتخت بود وارد مىشد مردم از اطراف مىدویدند و به جاهاى مرتفع مىرفتند و مىایستادند تا او را ببینند، به گونهاى که دیدن او براى آنان رویدادى مهم به شمار مىرفت. «قاسم بن عبدالرحمن - که فردى زیدى بود - مىگوید: به بغداد رفتم، روزى دیدم مردم مىدوند و بر بلندىها مىروند و مىایستند، گفتم: چه خبر است؟ گفتند: ابن الرّضا آمده است. گفتم به خدا قسم باید او را ببینم. در این هنگام بر استرى سوار شد، من گفتم خدا لعنت کند معتقدین به امامت را که مىگویند خدا پیروى از این (کودک خردسال) را واجب کرده است. پس او به سوى من برگشت و گفت: اى قاسم بن عبدالرحمان، «اَبَشَراً مِنّا واحِداً نَتّبِعُهُ اِنّا اِذَنْ لَفى ضَلالٍ وَ سُعُرٍ ؛ آیا از یک نفر مثل خودمان پیروى کنیم؟ ما در این هنگام در گمراهى و آتش خواهیم بود. (سوره قمر، 24).» پیش خود گفتم به خدا قسم ساحر است! باز به سوى من برگشت و گفت: «أَأُلْقِىَ الذّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ ؛ آیا در میان ما ذکر (وحى) بر او فرود آمده؟ بلکه او دروغگویى برترى جوى است. (سوره قمر، 25)» در این هنگام من از عقیده سابق خود برگشتم و به امامت معتقد گشتم و به این که او حجّت خدا است بر خلق گواهى داده و معتقد شدم.»(11) مىتوان میزان عظمت امام جواد علیه السلام را از شدت احترام و تعظیم عمومى پدرش، على بن جعفر الصّادق علیهماالسلام، نسبت به آن حضرت، دانست. و على بن جعفر، خود از علمای بزرگ و محدثین شناخته شده بود. حسین بن موسى بن جعفر علیهماالسلام روایت مىکند که در مدینه، نزد ابى جعفر (امام جواد علیه السلام) بودم، على بن جعفر نیز نزد آن حضرت بود، طبیب براى حجامت امام به وى نزدیک شد، على بن جعفر برخاست و گفت: آقاى من، اجازه دهید طبیب از من شروع کند تا من قبل از شما تیزى آهن را بچشم. و چون ابوجعفر (علیه السلام) برخاست برود، على بن جعفر بلند شد و کفشهاى او را جفت کرد تا آن حضرت بپوشد. (12) و از محمد بن حسن بن عمّار نقل شده که گفت: دو سال نزد على بن جعفر بن محمّد، آنچه را که او از برادرش (یعنى اباالحسن، موسى بن جعفر علیه السلام) شنیده بود، مىنوشتم، در آن ایام روزى در مدینه نزد وى نشسته بودم، در این هنگام ابوجعفر محمد بن على الرّضا (علیهماالسلام) وارد مسجد (مسجد النبّى صلى الله علیه و آله) شد. على بن جعفر بدون کفش و رداء از جا پرید و بر دست او بوسه زد و او را تعظیم نمود. ابوجعفر (علیه السلام) به او گفت: عمو، بنشین، خداى تو را رحمت کند. على بن جعفر گفت: آقاى من، چگونه بنشینم در حالى که شما ایستادهاید؟ پس چون على بن جعفر به مجلس خود بازگشت، اطرافیانش شروع به سرزنش او کردند و به او مىگفتند: تو عموى پدر او هستى و اینگونه رفتار مىکنى؟! على بن جعفر به آنان گفت: خاموش باشید! - و در حالى که با دست محاسن خود را گرفت ادامه داد: - زمانى که خدا این ریش سفید را اهل و شایسته ننموده است ولى این جوان را شایسته ساخته است و او را در منزلتى که دارد قرار داده، آیا من فضیلت او را منکر شوم؟! از آنچه شما مىگویید به خدا پناه مىبرم. بلکه من بنده اویم. (13) و در نقلى دیگر، مردى از او درباره ابوالحسن، موسى بن جعفر علیهماالسلام و بعد از او از امام رضا علیه السلام سراغ گرفت و او خبر رحلت آن دو را به او گفت. آن مرد گفت: بعد از امام رضا علیه السلام ناطق (به حق) کیست؟ على بن جعفر گفت: پسرش، ابوجعفر. سائل به على بن جعفر گفت: آیا درباره این پسر بچه این سخن را مىگویى در حالى که تو در این سنین، و داراى چنین قدر و منزلتى هستى و پسر جعفر بن محمد مىباشى؟! على بن جعفر به او گفت: تو را جز شیطان چیزى نمىبینم، و ادامه داد: چه کنم که خداوند او را اهل و شایسته این مقام دانسته، و این ریش سفید را شایسته ندانسته است.(14) پینوشتها: 1- کافى، ج 1، ص 413/ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 396 / بحارالانوار، ج 50، ص 61. 2- بحارالانوار، ج 50، ص 20، به نقل از الخرائج و الجرائج . 3- اعلام الورى، ص 347/ ارشاد مفید، ص 358/ کافى، ج 1، ص 258/ بحارالانوار، ج 50، ص 23 و 35 به نقل سابق، روضة الواعظین، ص 237/ الصراط المستقیم، ج 2، ص 167 و اثبات الوصیه، ص 211. 4- مفاتیح الجنان، ص 481، به نقل از ابن طاووس در «المزار». و مصابیح الجنان، ص 323. 5- الصّواعق المحرقه، ص 204/ نورالابصار، ص 161/ روضة الواعظین، ص 237/ کشف الغمّه، ج 3، ص 143 و 160/ اعلام الورى، ص 350 /351 / ارشاد مفید و منابع دیگرى که در عنوان ازدواج امام (علیهالسلام) نام برده شدند. 6- تذکرة الخواص، ص 359- 358 / الامام الجواد (علیه السلام) - محمد على دخیل، ص 72 به نقل از تذکرة الخواص . 7- آثار الجاحظ، ص 235. و توضیحى در این مورد در کتاب الحیاة السیاسیّة للامام الرّضا، ص 403 دبده شود. 8- الامام محمد الجواد - محمد على دخیل، ص 76 به نقل از «الحسین»، ج 2، ص 207. 9- مدرک سابق به نقل از «جوهرة الکلام» ص 147. 10- از باب مثال مراجعه شود به: ارشاد مفید، اعلام الورى، و اعیان الشیعه، ج 2، ص 33. 11- بحارالانوار، ج 50، ص 64/ کشف الغمّه، ج 3، ص 153. 12- بحارالانوار، ج 50، ص 104/ رجال کشى، ص 430/ قاموس الرّجال، ج 6، ص 437. 13- بحارالانوار، ج 50، ص 36/ کافى، ج 1، ص 258/ قاموس الرّجال، ج 6، ص 437 . 14- اختیار معرفة الرجال (معروف به: رجال کشى)، ص 429/ قاموس الرّجال، ج 6، ص 436 . منبع: نگاهى به زندگانى سیاسى امام جواد علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سیدمحمد حسینی. زمانى که مأمون خواست تلاشهاى خود را براى شکست «امامت» از راه تهى جلوه دادن آن از محتواى علمى، در تلاشى که با درخواست از یحیى بن اکثم که امام را در یک مسأله محکوم و مجاب کند، به عمل آورد، تکرار کند، امام را مجهّز به جواب قاطع و برهان ساطع یافت. تو گویى امام با تبسّمى تلخ و سخریّهآمیز، این زبان حال را دارد: در ماجرایى دیگر نیز، یحیى بن اکثم، در حضور جمع بسیارى، از آن جمله مأمون، (1) به طرح سؤالاتى مربوط به مناقب ابوبکر و عمر، از امام، اقدام مىکند. و ما معتقدیم که اگر او به رضایت مأمون و موافقت او با این امر، علم و یقین نداشت، جرأت این که در حضور مأمون به چنین اقدامى دست بزند نداشت. قضیه از این قرار است: نقل شده است که مأمون بعد از آن که دخترش امّ الفضل را به نکاح ابوجعفر جواد علیه السلام درآورد، در مجلسى که ابوجعفر علیه السلام و یحیى بن اکثم و جماعتى بسیار بودند، حضور داشت، یحیى بن اکثم به ابوجعفر (علیه السلام) گفت: «یابن رسول الله چه مىگوئى در مورد خبرى که روایت شده که «جبرئیل (علیه السلام) بر رسول خدا (صلّى الله علیه و آله) نازل شد و عرض کرد: خدا سلامت مىرساند و به تو مىگوید: من از ابوبکر راضى هستم از او بپرس که آیا او هم از من راضى هست؟» ابوجعفر گفت: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم ولى کسى که این خبر را نقل مىکند لازم است خبر دیگرى را اخذ کند که پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) در حجة الوداع فرمود: «کسانى که بر من دروغ مىبندند بسیار شدهاند، و بعد از من نیز بسیار خواهند شد، هر کس بر من دروغ ببندد، جایگاه او از آتش پر مىشود، پس چون حدیثی از من براى شما نقل شد، آن را بر کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آنچه که موافق کتاب خدا و سنّت من بود بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب و سنّت من بود رها کنید.» و این خبر (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست. خداوند فرموده است: «ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه چیز مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم - سوره ق، آیه 16». پس آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خداى عزّ و جلّ پوشیده و مجهول بوده است تا از آن پرسیده باشد؟! این عقلاً محال است. سپس یحیى بن اکثم گفت: و روایت شده است که: «مَثَل ابوبکر و عمر در زمین مانند مَثل جبرئیل و میکائیل است در آسمان.» ابوجعفر (علیه السلام) فرمود: در این نیز باید دقت شود، چرا که جبرئیل و میکائیل دو ملائکه مقرب هستند که هرگز گناهى از آن دو سر نزده و یک لحظه نیز از دائره طاعت خارج نشدهاند، ولى ابوبکر و عمر به خداى عزّ و جلّ شرک ورزیدهاند، هر چند بعد از دوران شرک، اسلام آوردند، ولى بیشتر دوران زندگىشان را در شرک بسر بردهاند، پس محال است که این دو به آن دو تشبیه شوند. یحیى گفت: و نیز روایت شده که: «ابوبکر و عمر دو آقاى پیران بهشند» در این باره چه مىگوئى؟ آن حضرت فرمود: این خبر نیز غیر ممکن است زیرا تمامى بهشتیان جوان هستند و پیرى در میان آنان نیست. این خبر را بنو امیه در مقابل خبرى (صحیح و مشهور) که از رسول الله (صلّى الله علیه و آله) است که فرمود: «حسن و حسین دو آقاى اهل بهشتند» جعل کردهاند. ابوجعفر (علیه السلام) فرمود: این نیز محال است. زیرا در بهشت ملائکه مقرّب خدا، آدم، محمّد (صلّى الله علیه و آله) و همه انبیأ و مرسلین حضور دارند. چطور بهشت به نور هیچ یک از آنان روشن نمىشود ولى به نور عمر روشن مىشود؟!. یحیى گفت: و روایت شده که: «سکینْ» به زبان عمر سخن مىگوید. فرمود: من منکر فضائل عمر نیستم ولى ابوبکر افضل از عمر بود و همو بالاى منبر گفت: «من شیطانى دارم که مرا منحرف مىکند، هرگاه از راه راست منحرف شدم مرا استوار سازید.» یحیى گفت: و روایت شده که: پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) فرمود: «اگر من به پیامبرى مبعوث نمىشدم عمر مبعوث مىشد»؟ فرمود: کتاب خدا از این خبر راستتر است. خداى تعالى مىفرماید: «و آنگاه که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح - احزاب، 7» پس خداوند از پیامبران پیمان گرفته است پس چگونه پیمان خود را عوض مىکند؟! و هیچ یک از انبیاء به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا شرک نورزیدهاند، پس چگونه خدا کسى را به پیامبرى مبعوث کند که به خدا شرک ورزیده و بیشتر روزگار خود را با شرک به خدا گذرانده است. و نیز پیغمبر خدا (صلّى الله علیه و آله) فرمود: «در حالى که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم.» یحیى گفت: و روایت شده که پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) فرمود: «هرگز وحى از من قطع نشد مگر آن که گمان بردم که بر آل خطّاب نازل شده است - یعنى اگر وحى بر من نازل نمىشد بر آل خطاب نازل مىشد- .» ابوجعفر (علیه السلام) فرمود: این نیز محال است: زیرا جایز نیست که پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) در نبوّت خود شک کرده باشد، خداى تعالى فرمود: «خدا از ملائکه و از مردم پیامبرانى برمىگزیند - حجّ، 75» پس چگونه ممکن است که نبوّت از کسى که خدایش برگزیده به کسى که به خدا شرک ورزیده منتقل شود؟! یحیى گفت: روایت شده که پیغمبر (صلّى الله علیه و آله) فرموده است: «اگر عذاب فرود مىآمد کسى جز عمر از آن نجات نمىیافت.» حضرت فرمود: این هم محال است، زیرا خداى تعالى مىفرماید: «خداوند آنان را عذاب نمىکند در حالى که تو در میان آنان هستى و خداوند آنان را عذاب نمىکند تا زمانى که از خداوند طلب بخشش مىکنند - انفال، 33» پس خداى سبحان خبر داده است که تا زمانى که پیغمبر در میان آنان است و تا زمانى که استغفار مىکنند ایشان را عذاب نمىکند.» طبیعى بود که اگر امام در جواب به آن سؤالات، آن کرامات و فضائلى را که به ابوبکر و عمر نسبت داده مىشود بپذیرد، شیعیان و پیروان او دچار شک و تردید مىشوند، زیرا یقیناً این خلاف آن چیزى است که تاکنون از خود آن حضرت و از پدران او علیهم السلام فرا گرفتهاند و شناختهاند و مخالف چیزى است که در این مورد براى آنان ثابت شده است. بنابراین به زودى تناقضى آشکار بین امام با شیعیانش پدید مىآمد. و اگر آن کرامات انتسابى را منکر شود و ردّ کند، عامّه مردم و پیروان فرقههاى دیگر، و شاید به تحریکات پشت پرده خود مأمون- علیه او مىشورند و در چنین شرایطى، دیگر مردم به این که امام از موقعیّتى که حکومت به ناچار او را در آن موقعیّت و مکانت قرار داده است، بر کنار شود راضى نمىشوند و اقدامات شدیدتر و مهمترى را نه فقط علیه شخص امام جواد (علیه السلام) بلکه علیه تمامى پیروان و دوستان او در همه جا خواستار مىگردند. ولى مىبینیم که امام در جوابهایش به آن پرسشها، از یک سو توانست خطّ صحیح خود را حفظ کند. و از طرف دیگر، در مورد امور مطرح شده، رأى صحیح خود را ارائه دهد. و نیز توانست راه را بر بروز هرگونه تشنّج غیر مسؤولانه، چه در سطح عموم مردم و چه در سطح اهل علم و معرفت، آنان که در این مسائل، مخالف رأى اویند، بست. علاوه بر اینها هیچ فرصتى را براى بهرهبردارى مغرضانه، از سوى کسانى که مترصّد چنین فرصتى بودند، و شخص مأمون در رأس آنان بود، باقى نگذاشت. چرا که آن حضرت علیه الصلاة و السّلام، مسأله را به صورت علمى و دور از هیجان، و متکّى بر منطق و برهان، به گونهاى که براى احدى راه گریز نماند، مطرح نمود. و بیانات خود را با رعایت ادب و استحکام سخن و روانى و سادهگوئى و با شرح صدر و خوى نیکو ادا کرد. ما، از مناظرات علمىاى که مأمون در زمان امام رضا علیه السّلام بدان اهتمام فوقالعاده داشت، بعد از آن زمان، و با تحریک گاه پنهان و گاه آشکار مأمون، بین یحیى بن اکثم و امام جواد علیه السلام گذشت، اثرى نمىبینیم. یک باره و به طور ناگهانى، و از بیخ و بن، علاقه مأمون به گردآوردن علما و بر پا نمودن مجالس مناظره با ائمّه (علیهم السّلام)، از میان رفت! منزّه است خدائى که از سرائر و ضمائر با خبر است! «وَ عَلاّم الغیوب و ستّار العیوب و کاشف الکروب» است!! گاهى، سراب مىفریبد . بعد از آنچه گفته شد، دانستیم که سخن آن که گفته است: «منظور مأمون از بر پا ساختن مجالس مناظره با امام رضا علیه السّلام این بود که موقعیّت او را متزلزل و او را ساقط کند، ولى منظور او از ترتیب دادن مناظره با امام ابوجعفر علیه السّلام این بوده است که علم و فضل او نزد همگان آشکار گردد... .(2)» - این سخن - بر پایهاى قوى و اساسى محکم، متّکى نیست. چون مأمون، همان مأمون بود و تغییر و تبدّلى نیافته بود تا روزى شیطان و روز دیگر انسان شده باشد. بلکه در هر دو زمان یکى از آن دو بود. و وقایع و حوادثى که پیشتر و بعدها پیش آمد، ثابت کرد که کدام یک (انسان یا شیطان) بوده است!!. به هر حال ظاهر حال مأمون، بسیارى از صاحبان علم و فضیلت را فریب داده، گمان کردهاند که او حقیقتاً امام جواد علیه السّلام را اکرام و تعظیم مىکرده و به فضل و علم او معتقد بوده و او را دوست مىداشته است. (3) حال آن که قضیه اینگونه نبوده است . پینوشتها: 1- الاحتجاج، ج 2، ص 248- 245 / بحارالانوار، ج 50، ص 83-80 . 2- الامام الجواد - محمد على دخیل، ص 65. 3- ارشاد مفید و اعلام الورى و منابع دیگرى که در قضیّه ازدواج امام جواد علیه السلام نام برده شدهاند، و نیز به اعیان الشیعه، ج 2، ص 36-33 مراجعه شود. منبع: نگاهى به زندگانى سیاسى امام جواد علیه السلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه سیدمحمد حسینی . آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد
مهر تو، رایگان، به دل خاکیان دهد
شخصی کریم، جود بلا شرط می کند
آری، خدا هر آنچه دهد، رایگان دهد
هر نعمتی که داد خدا، بی سوال داد
وصل تو را، که خواسته ام، بی گمان دهد
از خلقت تو، خواست خداوند لامکان
ما را کنار رحمت عامش مکان دهد
گر جان دهم، به یک نگهت، سود با من است
کالای خویش را، که بدین حد گران دهد؟
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
رسوا شوم، اگر دل من امتحان دهد
دارم امید، لطف تو گیرد چو دست من
دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد
می خواست گر خدای نبخشد گناه ما
ما را چرا امام چنین مهربان دهد؟
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست
راه بهشت را به محبان نشان دهد
قلب (حسان) به یاد تو از غصه فارغ است
در انتظار این که به پای تو جان دهد
روز جزا که در صف قرآن و عترتیم
ما را امام ثامن ضامن امان دهد فروغ روشن مشکات کبریاست رضا
نشان زنده آیات هل اتی است رضا
دلیل خلقت کون و حقیقت قرآن
بحار رحمت و سرچشمه بقاست رضا
ضیای کنگره عرش و روشنای زمین
امام هشتم و حاکم به ماسواست رضا
اساس دانش و تقوی، اصول فضل و کرم
پناه امن اسیران مبتلاست رضا
همای دولت او را فضای گیتی تنگ
ز تخته بند تن و آرزو رهاست رضا
شگفت نیست اگر شرط وحدت است چرا
که محو عشق و به دریای حق نماست رضا
وجود هر دو جهان از طفیل هستی اوست
مدار قطب زمین، حجّت خداست رضا
عجب مدار اگر خاک کوی او بویم
که جان خسته ما را شفا رضاست، رضا
شکوه منزلتش را چسان کنم تقریر؟
که جانشین نبی، پور مرتضاست رضا
از آن خدای رضایش لقب نموده رضا
مشیّت ازلی را به حق رضاست رضا در جاده نیشابور به مشهد بقعه ای است با ساختمانی قدیمی که در اتاقکی از آن بنا سنگی سیاه با جای پایی نقر شده بر آن دیده می شود. زائران به این بقعه قدم گذارده ، آن جای پا را بوسیده وخاک آن را بر دیده می کشند ؛ این مکان، قدمگاه علی ابن موسی الرضاست. مردم عاشق آن خطه 1200 سال پیش به یمن قدوم مبارک امامشان جای پایی را بر سنگ نقر کرده و معجزه عشق را به نمایش گذاشتند، این مکان جایی است که خاک پا ، توتیای چشم و درمان آلام جسم و جان است . از این قدمگاههای فراموش شده در کشورمان بسیار است که در طی سفر امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) در جای جای این خاک از زمین برآمده و قبله حاجات اهل دل شده است. از اینرو بنا داریم در این فرصت اندک جغرافیای مسیر حرکت امام را از مدینه تا مرو( مقر حکومت مامون) بررسی کنیم، هر چند در مسیر حرکت امام رضا از مدینه تا مرو اختلاف نظر وجود دارد ولی در این گفتار سعی شده مسیری که بیشترین منابع تاریخی بر آن اتفاق نظر دارند بررسی گردد.
" مسیری که مامون تاکید داشت حضرت رضا را از آن عبور دهد یکی از راههای متداول آن زمان به شمار می رفت و آن از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز( اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان ایالت های فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد."(1) این مسیر در نقشه با رنگ سبز مشخص شده است.
" راه دیگری که در آن زمان متداول بود از مدینه به سمت کوفه و مدینه الاسلام (بغداد) می رفت و سپس از آن جا به سمت ری، قم و خراسان و بالاخره به مرو منتهی می شد."(2) این مسیر در نقشه با رنگ زرد مشخص شده است و چنانکه ملاحظه می شود این مسیر در ابتدا تا معدن نقره و از نیشابور تا انتها ( مرو) با مسیر اول مشترک است. ولی در نقد مسیر دوم می توان به این مطلب اشاره کرد: عبور از سه شهر کوفه، بغداد و قم ؛ از این سه شهر کوفه و قم مرکز تجمع شیعیان در آغاز قرن سوم اسلامی بود و عبور امام رضا از این دو شهر می توانست به قدرتمندی شیعیان این نواحی و شورش احتمالی آنان بیانجامد. و شهر سوم یعنی بغداد و مرکز تجمع و قدرت عباسیان که از ولایت عهدی امام رضا خشمگین بودند و آن را انتقال قدرت از آل عباس به آل علی قلمداد می کردند ، پس در هر دو صورت این مسیر و انتخاب آن به زیان مامون بوده است، لذا دلایل عقلی و منطقی علاوه بر دلایل و مستندات تاریخی بر مسیر اول مرتبت است." از این رو مسیری که مامون برای انتقال امام رضا از مدینه به مرو انتخاب کرده بود از دیدگاه جغرافیای طبیعی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی بسیار حساب شده و زیرکانه بود."(3) سفر امام رضا از مدینه تا مرو را در 5 بخش زیر می توان دسته بندی کرد:
" از دیار عرب( عراق) تا خوزستان دو راه وجود دارد، یکی از بغداد به واسط و از واسط به خوزستان و راه دیگر از بصره به خوزستان که کوتاهترین راه و فاصله میان ایران و عراق آن روز محسوب می شد."(7)
راه بصره- اهواز در آن زمان 9 منزل و سی و شش فرسنگ بود ولی از نامهای قدیم منازل این مسیر در نقشه های امروزین اثری نمانده است از اینرو به سختی می توان مسیر حرکت امام را مشخص کرد " امام رضا از بصره به اهواز حرکت کرد ولی از جزئیات مسیر حرکت امام و منزل گاههایی که حضرت در آن توقف فرمود منابع هیچ گزارشی ارائه نکرده اند."(8)
با ورود امام رضا به اهواز، بیماری امام روی می دهد که منابع دلیل بیماری امام را هوای بسیار گرم و مرطوب این شهر بیان می کنند، لذا می توان دریافت که سفر امام در تابستان رخ داده است.
چنانکه از نقشه برمی آید از اهواز دو خط زرد رنگ به شوشتر و دزفول ترسیم شده که بیانگر مسیراحتمالی امام است . سه بقعه به نام امام رضا در شوشتر، دو بقعه به نام شاخراسون( شاه خراسان) در دزفول و شوشتر و دو بقعه دیگر به نام های امام ضامن وجود دارد که بایستی با نظری تقادانه به آن نگریست. " این بناها( یادبود امام رضا) که تعدادشان قریب به ده بنا می رسد اگر چه از حیث کثرت، گذر امام رضا را در ایندو شهر قوت می بخشند اما به لحاظ اعتبار، متزلزل و مبهم هستند. سه بقعه امام رضا دیمی در شوشتر که عوام آن را محل توقف حضرت رضا می دانند برابر گفته شرف الدین شوشتری سندی ندارد... بقعه شاخراسون در دزفول نیز... با ابهام روبروست."(9) تاریخ های محلی سفر امام به این دو شهر را تائید نمی کنند. همچنین با توجه به نقشه و موقعیت جغرافیایی شوشتر و دزفول گذر حضرت رضا را از این دو شهر دور از واقع می نمایاند چرا که امام بایستی راه رفته به شوشتر را بازگشته و سپس به دزفول می رفتند که این سفر عقلانی نمی نماید.
درباره خروج امام از اهواز خبر دقیقی وجود دارد که امام از پل اربق یا اربک عبور کرده اند و این خود کلیدی برای حل این معماست. در ادامه مسیر پل اربک " در شهر ارجان قدیم( بهبهان) قدمگاهی است موسوم به قدمگاه امام رضا. وجود این قدمگاه در این مکان مسیر امام علی بن موسی الرضا را... روشن می کند. قدمگاه بعدی که در منابع تاریخ محلی به تناوب از آن یاد شده شهر ابرقو یا ابرکوه است که در منتهی الیه جاده شمالی شیراز به شهر یزد است."(12) منابع تاریخی اطلاع می دهند که امام رضا از اهواز و از طریق فارس و نه شهر شیراز به سمت خراسان رفته اند. " از ورود حضرت علی بن موسی الرضا به شیراز در منابع گزارش موثقی ثبت نشده است و در منابع محلی تاریخ این شهر هیچگاه قدمگاه و یا بنای یادبودی به آن حضرت منسوب نیست. این موضوع احتمال عبور حضرت رضا را از راه باستانی اهواز به پاسارگاد که بعد از ارجان از طریق راههای کوهستانی منطقه کهکیلویه به جلگه مرودشت اصطخر می پیوست قوت می بخشد."(13)
برخی بر این باورند که امام ر ضا در طی مسیر وارد شهر قم شده و در منزل یکی از اهالی این شهر منزل کرده اند که این مکان امروزه به مدرسه رضویه یا ماموریه شهرت یافته است. ولی باید اذعان کرد که مامون گذر امام از شهرهای محل تجمع شیعیان را ممنوع کرده بود. لذا حضور امام در این شهر سند محکم ندارد از سوی دیگر " در مورد توقف حضرت در قم منابع تاریخ محلی نیز آن را تائید نمی کند. تاریخ قم که از قدیمی ترین منابع تاریخ محلی است( 378 ق. حسن قمی) هیچگونه اطلاعی از عبور حضرت رضا از شهر قم نمی دهد. کلینی نیز در اصول کافی می نویسد: مامون آن حضرت را از بصره و شیراز( که شیعیانش کمتر بودند) به مرو حرکت داد..."(16)
چشمه کهلان که امام در آن غسل کرده و در کنار حوض آن به نماز ایستاده اند و همچنین قدمگاه نیشابور در 24 کیلومتری آن شهر یادگاری های مستند و مستدل حضور امام رضا در این شهراست. باید توجه داشت که نیشابور در آن زمان از شهرهای آباد و بزرگ خراسان به شمار آمده و ابر شهر نامیده می شد لذا بعید نمی نماید که مکان فعلی قدمگاه نیشابور که اینک در جاده نیشابور به مشهد واقع شده است ، آن زمان در خود شهر نیشابور و یا در حومه آن بوده باشد. امام رضا پس از نیشابور به طوس، ده سرخ و کوه سنگی سفر کرده اند داستان های مشهور بین مردم این ناحیه خود گویای حضور امام در این منطقه است.
در ده سرخ امام به منظور دستیابی به آب جهت وضو زمین را به دست خویش اندکی حفر کرده، چشمه ای می جوشد که تاکنون موجود است.
در کوه سنگی، امام برکت سنگ های این ناحیه را که از آن دیگ ها و ظروف سنگی می تراشیدند طلب می کنند که تا امروز نیز همچنان این شغل در این ناحیه برجاست.
استقبال گرم مردم نیشابور از امام سبب می شود که مامون به حبس امام در سرخس دستور دهد. تا شاید از این طریق تماس امام با مردم را غیرممکن سازد. سرخس آخرین شهر پیش از مرو و یا مقصد حرکت است امام رضا (ع) در شهر مرو با وجود سلطه آشکار مامون مورد استقبال مردم واهالی آن شهر قرار می گیرند، و در همین شهر است که به ناچار ولایت عهدی مامون را پذیرفته و به زهرکین خاندان سیاه جامه و سیاه دل بنی عباس به شهادت می رسند.
این سفر را به راستی باید سفر اندوه دانست ، امام رضا (ع) با دسیسه مامون از مدینه النبی فراخوانده می شوند ، و امام با تسلیم شدن به خواست خداو راضی بودن به رضای او ، لقب رضای آل محمد (ص) می یابند ؛ اینک مشهدالرضا قبله هر ایرانی مسلمانی است. گرچه سفر امام به مرو سفری آکنده از اندوه بوده است، گرچه امام را از جوار حضرت رسول دور ساخته است ، ولی اینک امام رضا (ع) در حلقه ایی از عاشقانش شب و روز طواف می شود ؛ و اگر نبود مشهدالرضا، ایران از قلبی تپنده و دلی زنده خالی می شد . رنج مردان خدا تنها صورت رنج دارد ولی درباطن خیرکثیری در آن مستتر است که اینک شاهد آن هستیم ، بی هیچ گزافه ایی می توان گفت که ما هرچه داریم از برکت حضور امام رضاست که در مشهد خویش دست پربرکتش را بر سرمان گسترده است . تربیت،عبارت است از شکوفا سازى استعدادها و جهت دهى آن به سوى کمال مطلوب. تربیت ضرورى ترین نیاز انسان در زندگى است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایى نمىبرد، نه از باغ زندگى خویش میوه شیرین مىچیند و نه کام انسانهاى دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین مىکند؛ و بالاتر آن که نه به درک معناى انسانیت نایل مىآید و نه به فتح قلههاى رفیع انسانیت دست مىیازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسى ترین پیام کتب و اولین و ضرورى ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت، والدین را بر آن مىدارد که به این مسوولیت بزرگ ارجى دو چندان نهند؛ براى ایفاى درست آن خود را به صلاح و آگاهى از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و با الگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بى شک معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولى و عملى آنها مطمئن ترین الگو براى والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نکاتى از سیره تربیتى امام رضا(ع) در تربیت فرزند را یادآورى کند و گامى، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد.
سیره تربیتى امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دورى از کانون خانواده و نیز تک فرزندى چنانکه برخى از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است؛ چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوهاى خاص مىطلبد.
ناگفته پیداست که این نوع خوراکیها علت تامه پدید آمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.
حکیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتى زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغى در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت بودیم که حضرت جواد(ع) به دنیا آمد در حالى که بر روى او چیز نازکى مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن کرد و ما به آن نگاه مىکردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا کردم. در این هنگام امام رضا(ع) آمد، در اتاق را باز کرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود: «یا حکیمه الزمى مهده»؛ حکیمه مراقب گهوارهاش باش ...
در سخن دیگرى به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم ختنه کنید؛ زیرا ختنه باعث پاکى بیشتر و رشد سریعتر آنان مىشود.
علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوى فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیى صنعانى مىگوید: در منا بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالى که جواد(ع) در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز مىداد.
کلیم بن عمران مىگوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به تو فرزندى دهد. حضرت فرمود: من صاحب یک فرزند مىشوم و او وارثم خواهد شد.
هنگامى که امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندى به دنیا آمد که شبیه موسى بن عمران شکافنده دریاست و مانند عیسى بن مریم مادرش پاک و مطهر است. راوى در ادامه مىگوید: و کان طول لیلته یناغیه فى مهده؛ حضرت در تمام طول شب با او صحبت مىکرد.
از این حدیث شریف در مىیابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندى نکرد؛ بلکه با جملات محبت آمیزى چون «قم یا حبیبى» و صبر و حوصله فرزند خرد سالش را قانع کرد.
منطقى بار آوردن فرزند سبب مىشود درست بیندیشد، منطقى تصمیم بگیرد، منطقى رفتار کند و در صورت لزوم، بىهیچ هراسى از دیدگاهها و رفتارهاى خود دفاع کند. سیره تربیتى حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویى کامل براى همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل مىکند که روزى مامون از جایى که حضرت جواد(ع) با کودکان بازى مىکرد، مىگذشت. کودکان از ترس میدان بازى را ترک کردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچهها فرار نکردى؟ فرمود: گناهى مرتکب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست تا آن را برایت باز کنم، از هر جا مىخواهى عبور کن. مامون [از این پاسخ تعجب کرد و] پرسید: تو کیستى؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بنعلى بن الحسین بنعلى بن ابى طالب علیهم السلام هستم . آیا بدون شناخت امام رضا علیه السلام و بهره گیری از نور و دانش و معارف او می توان ادعای پیروی از حضرتش را داشت؟ و چگونه کسی که از سنن معصومان علیه السلام تبعیت نکرده و از نورهدایت آنان بهره مند نشده در روز قیامت امید شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را دارد؟!
بر ماست که در گفتارها و وصایای آنان که به مثابه گنجینه های تمام ناشدنی و نعمتهای بی نظیرند، بخوبی کاوش کنیم.
امام هشتم میراثی عظیم از معارف و علوم، بویژه در حکمت الهی و بیان فلسفه و علل احکام و رد بر مذاهب باطله، از خویش بر جای نهاده است.
در این مطلب قصد داریم تعدادی از سخنان این امام بزرگوار را بیان نماییم تا از آنها بهره مند شویم.
علی بن شعیب گوید:
" بر ابوالحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. از من پرسید: ای علی! زندگی کدام یک از مردم بهتر است؟ عرض کردم: سرورم! شما از من بدان آگاه ترید. فرمود: ای علی! هر کس که زندگی دیگری در زندگی او نکو شود. ای علی! زندگی کدام یک از مردم بدتر و ناگوارتر است؟ عرض کردم: شما داناترید؟
فرمود: کسی که دیگری در زندگی او زندگی نکند. ای علی! با نعمتها، همسایه خوبی باشید که آنها رام نشده هستند و اگر از قومی گرفته شدند به آنها باز نخواهند گشت.
ای علی! بدترین مردمان کسی است که میهمانش را باز دارد و به تنهایی بخورد و بنده اش را بزند. به خداوند خوش گمان باش. هر کس که گمان خود را به خداوند نکو کند، خداوند نیز او را ناامید نخواهد کرد. و هر که به روزی کم راضی شد، به عمل کم از او راضی خواهد شد و هر که به اندک از حلال خرسند شود، هزینه اش سبک گردد و خانواده اش از نعمت برخوردار خواهد شد و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را به سلامت از دنیا به دارالسلام بیرون برد. بخیل را آرامش، حسود را لذت، ملول را وفا و دروغگو را مروت نیست."(1)
و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
" وحشتناک ترین (صحنه ها) برای انسان سه جاست: روزی که زاده می شود و دنیا را می بیند، و روزی که می میرد و آخرت و اهل آن را مشاهده می کند، و روزی که برانگیخته می شود و احکامی را می بیند که در سرای دنیا ندیده است. خداوند در این سه جا بر یحیی و عیسی علیه السلام درود فرستاده است. درباره یحیی فرمود:
و درباره عیسی فرمود:
خرد انسان مسلمان تمام نگردد مگر آنکه در او ده ویژگی باشد: از او امید خیر باشد، از بدی او در امان باشند، خیراندک از سوی دیگران را بسیار شمارد، خیر بسیار خود را کم انگارد، هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود، در طول عمر خود از دانش جویی خسته نشود، فقر در راه خدا برایش محبوب تر از توانگری باشد، خواری در راه خداوند برایش محبوب تر از سرفرازی در راه دشمن خدا باشد، گمنامی برایش شیرین تر از شهرت و بلندآوازگی باشد. سپس فرمود: دهم، و دهمی چیست؟ گفته شد: چیست؟ فرمود: کسی را نبیند جز آنکه می گوید او بهتر و پرهیزکارتر از من است.
همانا مردم دو دسته اند: یکی بهتر و باتقواتر از او و دیگر بدتر و پست تر از او. پس چون با بدتر و پست تر از خود دیدار کند، گوید: شاید خوبی این مرد پنهان باشد این برای او بهتر باشد و خوبی من نمایان است و این برای من بدتر است و چون به کسی که بهتر و با تقواتر از اوست برخورد کند برای او فروتنی کند تا بدو ملحق شود پس چون چنین کند، بزرگی اش فزونی گیرد و خوبی اش بهتر شود و یادش نکو گردد و بر اهل زمانه سروری یابد. (4)
2- سوره مریم، آیه 15.
3- سوره مریم، آیه 32.
4- فی رحاب ائمة اهل البیت- سیرة حضرت امام رضا علیه السلام، ص 147. امام کاظم علیه السلام سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و مدتى که از چهار سال تا چهارده سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانهای تک سلولی و سیاه چالهاى بغداد - در غل و زنجیر - به سر میبرد.
امام موسى بن جعفر علیه السلام با وجود مراقبت دستگاه جبار هارونى بى آنکه بیمى به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگى میکرد و از گردآورى و حفظ آنان و جهت دادن به بقایاى آنان غفلت نداشت. آن زمان که امام در مدینه بود، هارون کسانى را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام علیه السلام میگذرد، وى را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام سخت بیمناک بود.
چنانکه نوشتهاند که هارون، درباره امام موسى بن جعفر علیه السلام میگفت: میترسم فتنههایى بر پا کند که خونها ریخته شود. پیداست که این قیامهاى مقدس را که سادات علوى و شیعیان خاص رهبرى میکردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهاى شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم به ناحق فتنه نامیده میشد. از سوى دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام علیه السلام لحظهاى از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است. وقتى مهدى عباسى به امام علیهالسلام میگوید: آیا من را از خروج خویش در ایمنى قرار میدهى نشانگر هراسى است که دستگاه ستمگر عباسى از امام علیه السلام و یاران و شیعیانش داشته است .
به راستى نفوذ معنوى امام کاظم علیه السلام در دستگاه حاکم به حدى بود که کسانى مانند على بن یقطین صدراعظم (وزیر) دولت عباسى، از دوستداران حضرت موسى بن جعفر علیه السلام بودند و به دستورات حضرت عمل میکردند.
سخن چینان دستگاه از على بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوییها کرده بودند، ولى امام علیهالسلام به وى دستور فرمود با روش ماهران و تاکتیک خاص اغفالگرانه (تقیه) که در مواردى، براى ردگمى حیلههاى دشمن ضرورى و شکلى از مبارزه پنهانى است، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل على علیه السلام و تزویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق، همچنان پاى فشارد بی آنکه دشمن خونخوار را از این امر آگاهى حاصل شود .
سرانجام بدگوییهایى که اطرافیان از امام کاظم علیه السلام کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفرى که در سال 179(هـ ق)، به حج رفت، بیش از پیش به عظمت معنوى امام علیه السلام و احترام خاصى که مردم براى امام موسى الکاظم علیه السلام قائل بودند پى برد .
هارون سخت از این جهت، نگران شد. وقتى به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را زیارت کرد، تصمیم بر جلب و دستگیرى امام علیه السلام یعنى فرزند پیامبر گرفت .
هارون صاحب قصرهاى افسانهاى در سواحل دجله، و دارنده امپراطورى پهناور اسلامى بود که به آفتاب میگفت بتاب که هر کجا بتابى کشور اسلامى و قلمرو من است. آورند، دستور داد چند کجاوه به کجاوه امام علیه السلام بستند و بعضى را نابهنگام و از راههاى دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام علیه السلام را به کجا و با کدام کسان بردند، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقى خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام علیه السلام بیخبر بمانند.
و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود، از امام علیه السلام و از یارانى که - گمان میکرد - همیشه امام علیه السلام آماده خدمت دارد میترسید، این یاران با وفا - در چنین هنگامى – شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند.
این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام علیه السلام را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد.
بارى، هارون، امام موسى کاظم علیه السلام را - با چنین احتیاطها و مراقبتهایى از مدینه تبعید کرد.
موضع گیریهاى امام علیه السلام در برابر حکومت هارون، موجب شد که هارون حضرت را زیر نظر بگیرد و رابطه ایشان را با مردم قطع کند. از این رو آن بزرگوار را دستگیر و روانه زندان ساخت. اولین زندان حضرت در بصره بود که مدت یک سال طولکشید.
عیسى بن جعفر؛ نوه منصور دوانیقى در نامهاى که براى هارون مىنویسد وضعیت امام را در این زندان بازگو مىکند و مىنویسد: «مدتى است که موسى بن جعفر علیه السلام در زندان من است. در این مدت او را آزمودم و جاسوسانى بر او گماشتم؛ چیزى جز عبادت و دعا از او دیده نشد. کسى را مامور کردم تا دعاهاى او را بشنود. شنیده نشد که بر تو یا من نفرین کند. براى خود نیز جز به آمرزش و رحمت، دعایى نمىکند بنابراین کسى را بفرست تا موسى بن جعفر را به او تحویل دهم وگرنه او را آزاد مىکنم.» پس از وصول نامه عیسى، هارون مامورى فرستاد تا امام را از بصره به بغداد نزد فضل بن ربیع؛ یکى از وزراى هارون ببرد. امام مدت طولانى در زندان فضل به سر برد تا این که هارون از فضل خواست تا امام را بکشد.
ولى فضل چنین نکرد. هارون براى فضل نامه نوشت و خواست امام کاظم علیه السلام را به فضلبن یحیى برمکى بسپارد. او حضرت را تحویل گرفت و در یکى از اطاقهاى خانهاش تحتنظر قرار داد و دیدهبانانى بر او گماشت، آن بزرگوار شب و روز سرگرم عبادت بود و بیشتر روزها را روزه مىگرفت؛ هارون از فضل بن یحیى برمکى نیز خواست حضرت را به قتل برساند. ولى او دست به چنین اقدامى نزد. هارون امام را به سندى بن شاهک سپرد. حضرت مخوفترین و تاریکترین دوران حبس را در این زندان سپرى کرد.
و سرانجام روز بیست و پنجم رجب سال صد و هشتاد و سه هجرى در سن 55 سالگى در زندان به دست مردى ستمکار به نام سندى بن شاهک و به دستور هارون مسموم و شهید شد .
شگفت آن که، هارون با توجه به شخصیت والاى موسى بن جعفر علیه السلام پس از درگذشت و شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسى بن جعفر علیه السلام مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است، اما حقیقت هرگز پنهان نمیماند.
سندى بن شاهک (براى ظاهر سازى) چند نفر قاضى و اشخاصى عادل نما را احضار کرد تا بر مرگ طبیعى امام گواهى دهند؛ اما به اذن الهى امام کاظم علیه السلام متوجه آنها شد و فرمود:
«اشهدوا على انى مقتول بالسم، منذ ثلاثه ایام. اشهدوا انى صحیح الظاهر لکنىمسموم، و ساحمر فى آخر هذا الیوم حمره شدیده منکره... فمضى علیه السلام کما قال فى آخر الیوم الثالث ...» گواهى دهید که من مدت سه روز است که مسموم شدهام، ظاهرا سالم هستم ولى مسموم شدهام و به زودى بر اثر این مسمومیت از دنیا مىروم، ... و به این ترتیب در آخر روز سوم هفتمین ستاره فروزان آسمان ولایت چشم از جهان فرو بست.
بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکى بغداد - به خاک سپردند .
از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر کاظمین از آن روز بنا شد و روى به آبادى گذاشت .
"سید غلامحسین حسینى"
منابع:
- منتهى الآمال، شیخ عباس قمى
- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین
- سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى
- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه (ع)، رسول جعفریان . در میان خلفاى بنىعباس، هارون قلمروى پهناور و گسترده داشت. صحراى حجاز، عراق، شام و ایران بخشى از سرزمینهاى زیر سلطهاش بود.
او پس از مرگ برادرش هادى، در سال 170 هجرى قمرى بر اریکه قدرت تکیه زد، تا سال 193 هجری قمری به گسترش سلطه خویش ادامه داد و در این راه از هیچ ستمى کوتاهى نکرد. او هر سرزمینى را اراده مىکرد به چنگ مىآورد. مشهور میان مورخان آن است که وى روى به ابرهاى در حال حرکت در آسمان مىنمود و مىگفت:
"اذهبى الى حیث شئت یاتینى خراجک"؛ اى ابر، هر کجا مىخواهى برو و ببار زیرا هر کجا ببارى مالیاتش را براى من خواهند آورد. (1) جمعآورى مالیات سرزمینهاى دور و نزدیک، دولت رشید را ثروتمند ساخت.
رشید و برامکه براى کامرانى خویش به مرکز حکومتشان بغداد رسیدند و اموال بىشمارى را صرف و خرج زیبایى آن شهر کردند تا آنجا که در آن روزگار بغداد را «عروس جهان» مىنامیدند.
خوشگذرانیهاى هارون و وابستگانش روز به روز وابستگى آنان را به حکومت، بیشتر مىکرد. زندگى او و حاشیهنشینان دربارش سراسر اسراف و تبذیر شده بود. بهاى انگشترى که هارون در دست داشت یکصد هزار دینار (2) برآورد شد و مجسمه پرندهاى که بر روى تاجش قرار داشت و از یاقوت قرمز مىنمود چنان بود که نتوانستند بر آن قیمتى نهند و بعضى بهایش را نزدیک به یکصد هزار دینار تخمین مىزدند. (3)
مولف «المحاسن و المساوى» مىنویسد: هارون الرشید به وزیر خویش یحیى برمکى در یک مرحله دویست هزار بخشید و نیز مامون در شب زفاف به همسرش «پوران» حدود یک هزار قطعه یاقوت هدیه کرد و فرشى که هنگام ورود عروس، زیرپایش انداخت، زربافت و آراسته به درّ و یاقوت بود فرزند دیگر هارون امین در ظروفى آب مىنوشید که به جواهر گرانبها تزیین گردیده بود.
اغانى نیز مىنویسد: خرج کردن مالیات فراوان ناحیه موصل بر کنیزها و رقاصهها از سوى هارون زبانزد عام و خاص گردید و شاعر پر توان آن روز یعنى ابوالعتاهیه را دیوانه کرد، او با تعجب مىگفت: سبحان الله ایدفع هذا المال الجلیل الىامراءة!!؛ آیا این مال بسیار به یک زن داده مىشود!! دارالضیافة هارون پر از کنیزان زیبا روى بود که براى جذب هر یک دهها هزار درهم و دینار خرج شده بود آنان به لباسهاى زرین و فاخر و گوناگون نیاز داشتند تا بتوانند در شبنشینىها و جشنهاى ملوکانه خودنمایى کنند و بزم دربار را شکوه بخشند. (4) جرجى زیدان درباره خوشگذرانیهاى هارون چنین مىنویسد:
«او دو هزار کنیز داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و پایکوبى و خنیاگرى بودند. نقل مىکنند: در یکى از جشنهاى شبانه، هارون را خوش آمد و سرحال گشت. در آن وقت سه میلیون درهم بر حضار نثار کرد و بار دیگر که آوازهخوانى وى را به طرب آورد، دستور داد وى را فرمانرواى مصر سازند. هارون کنیزى را به یکصد هزار دینار خرید و براى خرید کنیزک دیگرى سى و شش هزار دینار صرف کرد که او را فقط یک شب نگهدارى کند و روز بعد او را به یکى از درباریان خویش بخشید.» (5)
ستمگرى که خود وارث جنایتهاى بىشمار بود
هادى برادر هارون در سالهاى آخر حکومت کلیدى به همسرش "ریطه" داد و گفت: این کلید خزانه خاص من است به رسم امانت به تو مىدهم. حق باز کردن آن را ندارى مگر بعد از مرگ من، و با نظارت خلیفه بعدى. ریطه گمان کرد خلیفه خزانه جواهرات گرانبها را به وى واگذار کرده از این رو در انتظار روز موعود به سر برد تا خزانه را باز کند سرانجام آن روز فرارسید. ریطه در خزانه خاص را باز کرد،با اجساد بیش از یکصد تن از علویان پاکدل و آزاده روبرو شد. در کنار هر یک از شهدا پارچه کوچکى بود که نام و نشان آنان را همراه داشت(6) گویا لقب و نسب کامل آنان را نوشته بودند تا خاندانشان را براى همیشه بشناسند و به دیگر حاکمان بنىعباس بشناسانند.
عصر خفقان و اختناق
در روزگار بنىعباس به ویژه هارون عرصه چنان بر اهلبیت علیهم السلام تنگ بود که کسى توان فعالیت فرهنگى نداشت. راویان حدیث جرات نداشتند آشکارا از امام کاظم علیهالسلام نام ببرند و مطالب گرانبهاى تفسیرى، فقهى، عرفانى و علمى را نقل کنند. گویا همین مقدار ارتباط نیز جرمى سنگین به شمار مىآمد. آنان براى حفظ امام معصوم و آثار گرانبهایش مطالب مستند آن حضرت را به صورت کنایه و اشاره مىنوشتند و براى یکدیگر مىخواندند. آنها با عبارتهاى زیر از امام یاد مىکردند:
سمعت ابا ابراهیم، سمعت ابا الحسن، روى عن العبد الصالح، قال العالم اوالسید: حدثنى الرجل و یا کتبت الیه ... .
اگر یاران آن حضرت و دانشمندان اهل حدیث سابقه ذهنى نداشتند، مراد از کنیه و لقبهاى فوق را در نمىیافتند.
فشار اقتصادى، سیاسى هارون بر امام
نظام استبدادى بنىعباس از موسى بنجعفر علیهماالسلام و پیروانش وحشت داشت و کینه و حسد خویش را از راههاى مختلف نشان مىداد. براى مثال آنان را در فشار اقتصادى قرار مىداد تا بنیه مالى براى سازماندهى و مبارزه نداشته باشند.
هارون روش موسىبن هادى را ادامه داد و فدک را غصب کرد و نگذاشت منافع آن به موسىبن جعفر علیهالسلام و اهلبیت برسد.
او با گماردن ماموران ویژه ارتباط مالى امام و شیعیان را قطع کرد تا جایى که آن بزرگوار بارها از سختى معیشت خویش مىنالید و از دیر ازدواج کردن فرزندانش به خاطر وضع بد معیشتى شکوه کرد.
افزون بر این هارون هر چند گاه براى حضرت مزاحمت فراهم مىکرد. او را از مدینه به بغداد و یا بصره احضار مىنمود و به بهانه این که مردم را به سوى خود مىخواند و کارش به اختلاف و خونریزى مىانجامد، به زندانش مىافکند. هارون در سال170 ه. ق در برابر قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله براى فریب افکار عمومى چنین گفت:
«انى اعتذر الیک یا رسول الله من شىء ارید ان افعله، ارید ان احبس موسى بن جعفر علیه السلام فلقد بلغنى انه یدعوا الناس لنفسه یرید بذلک تشتیت امتک و سفک دمائها ...»؛ اى پیامبر خدا به خاطر کارى که تصمیم گرفتهام انجام دهم از تو پوزش مىطلبم؛ مىخواهم موسىبن جعفر را زندانى کنم زیرا او مردم را به خویش دعوت مىکند و با این کار در پى اختلاف میان امت تو و ریختن خون آنهاست... .(7)
برخورد امام کاظم علیه السلام با نظام هارونى
امام هفتم شیعیان براى حفاظت از مکتب والاى تشیع در برابر تهاجم عباسیان شیوههاى گوناگون به کار گرفت که مىتوان به مهمترین آنها اشاره کرد:
الف: گماردن افراد نفوذى معتقد و آگاه و پر توان در نظام حاکم استبدادى
مردان باتقوایى چون علىبن یقطین بسیارى از مشکلات مومنان را حل مىکرد. امام کاظم علیه السلام در یک پیام کاملا محرمانه به او فرمود: هر گاه یکى از شیعیان ما به تو مراجعه کرد و مشکلى داشت، نیاز او را برطرف کن و از احترام و عزت برخوردارش ساز. سپس فرمود اگر چنین کنى من تضمین مىکنم: که هرگز با شمشیر کشته نشوى، گرفتار فقر و تهیدستى نگردى و به دست دشمن گرفتار زندان نشوى. (8)
علىبن یقطین بالاترین پشتوانه شیعیان مبارزى بود که در دام ماموران دربار به نوعى گرفتار مىشدند.
ب: تعلیم فرهنگ رازدارى (تقیه)
معمربن خلاد که از یاران موسى بن جعفر علیه السلام بود، از آن حضرت پرسید:
چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسدارى کرد؟ امام در پاسخ، از قول جدش امام باقر علیه السلام نقل کرد، که مىفرمود: «التقیه من دینى و دین آبائى ولا ایمان لمن لا تقیه له» رازدارى و با پوشش عمل کردن از برنامههاى دینى من و پدران من است آن که عمل به تقیه نمىکند ایمان ندارد.(9) شیوه وضو یا چگونگى نماز که آن امام همام به علىبن یقطین آموخت، چیزى جز تقیه نبود.
ج: حفظ نیروهاى مؤمن و کارآمد
امام کاظم علیه السلام سعى مىکرد نیروهایى قدرتمند و مقاوم و آشنا به مصالح اسلام را تربیت کند و در مقاطع مختلف از آنان بهره گیرد و همچنین توجه داشت که در حد امکان آنان شناسایى نشوند، بلکه با پوششهاى مختلف چنان عمل کنند که هیچ گونه حساسیتى در حاکمان غاصب عباسى به وجود نیاید. علىبنیقطین با تمام اخلاص در خدمت موسى بن جعفر علیهماالسلام بود در حالىکه پست وزارت داشت و خمس اموال خویش را به حضرت مىداد و به وسائط گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت مىنمود، او زمانى اراده کرد هدایاى ارزشمندى را که به وى مىدادند، به آن امام همام دهد؛ ولى امام کاظم علیه السلام مىخواست این نیروى ارزشمند و مخلص حفظ شود از این رو پارچه گرانبهایى را که هارون به او هدیه داده بود او هم براى آن حضرت فرستاد، امام آن را برگرداند و فرمود از امروز سعى کن وضوى خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهى. از سوى دیگر ماموران هارون مراقب تماسها و چگونگى وضعیت علىبن یقطین بودند. آنان گزارشهایى را علیه وى داده بودند که با موسى بن جعفر علیه السلام در تماس است و لباس و هدیه مخصوص شما را به ایشان داده و حتى وضو و نمازش را بر روش مذهب اهلبیت علیهمالسلام انجام مىدهد. هارون در پى این گزارشها او را احضار کرد و با ناراحتى تمام گفت: اگر چنین ادعایى درست باشد، خون تو را خواهم ریخت... از او پرسید: آن لباسى را که هدیه دادم چه کردى؟ على پاسخ داد: در داخل بقچهاى گذارده و جهت تبرک آن را حفظ کردهام. هارون یک نفر از کارگزارانش را در پى هدیه فرستاد و با آدرسى که علىبن یقطین داده بود، هدیه را همچنان مُهر شده آوردند. و در مرحله دیگر جاسوسان هارون گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه مىخواند. هارون مراقبانى بر على گماشت و سرانجام دریافت که او همچون اهل سنت نماز مىگزارد. هارون خشم خود را فرو برد و رو به على کرد و گفت:
هرگز سخن هیچ سعایت کنندهاى(بدگویی) را علیه تو نخواهم پذیرفت.(10) موسى بن جعفر علیه السلام با این هوشیارى و دستورالعمل این یار با وفاى خویش را براى خدمت افزونتر به شیعیان حفظ کرد و اطمینان هارون بیشتر جلب شد و على توانست تا ماموریتهاى محوله را بهتر از سابق انجام دهد.
د: مبارزه منفى و نظام استبدادى
موسى بنجعفر علیه السلام صفوانبن مهران جمال را احضار کرد؛ او شترانش را در موسم حج در اختیار هیئت خاصى از دربار هارون مىگذاشت تا به حج روند و مراسم بجاى آورند و احیانا به عنوان ناظران بر مراسم حج از سوى حکومت وظایف و اعمالى را انجام دهند.
هنگامى که صفوان خدمت امام کاظم علیه السلام رسید، فرمود: صفوان یک عمل تو همه کارهاى زیبایت را زیر سؤال برده است؟ با تعجب پرسید: فدایت شوم مگر چه کردهام؟ امام فرمود: کرایه دادن شترها جهت مراسم حج به هارون کار مناسبى نیست. عرض کرد: من به خاطر سفر حج کرایه مىدهم و خود هم همراهشان نیستم، بلکه عدهاى از غلامان را مىفرستم.
امام فرمود: صفوان دوست ندارى ستمگران باقى بمانند تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند؟
عرض کرد: البته دوست دارم.
حضرت فرمود: «فمن احب بقاءهم فهو منهم و من کان منهم فقد ورد النار»؛ هر کس بقاى هارون و هیات حاکمهاش را دوست بدارد از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو مىافتد.
چون صفوان سخنان را از امام شنید همه شترهاى اجارهاى خویش را فروخت، هارون متوجه شده او را احضار کرد و او را به خاطر این عمل مورد سرزنش قرار داد.
صفوان گفت: من پیر شدم و توان ندارم. غلامان هم کارها را به طور شایسته و درست انجام نمىدهند. هارون با عصبانیت رو به صفوان کرد و سرى تکان داد و گفت: خاموش! من مىدانم چه کسى به شما فرمان مىدهد. کار موسى بنجعفر است.
صفوان: من با موسى بنجعفر علیهماالسلام ارتباط ندارم او در کارهاى من دخالتى نمىکند. هارون در پایان گفت: اگر سابقه همکارى تو نبود، نابودت مىکردم. (11) البته چیزى نگذشت که هارون تصمیم به کشتن صفوان گرفت و باز موسى بن جعفر علیهماالسلام زیاد بن ابىسلمه را احضار کرد و از او خواست تا همکارى خویش را با دستگاه حکومتى هارون قطع کند. زیاد هم فرمان حضرت کاظم علیه السلام را اطاعت نموده و استعفاء کرد.(12) مبارزه منفى امام هفتم با حکومت هارون چنان بود که شایعه فتواى حضرت مبنى بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون در جامعه وجود داشت و کمترین مسامحهاى از حضرت در برخورد با حکومت بنىعباس دیده نمىشد.
ج: تربیت اندیشمندان فکرى و سیاسى
امام کاظم علیه السلام با این که از سوى حکومت هارون تحت فشار بود و بخش عمدهاى از عمرش را در زندان گذراند، اندیشمندانى تربیت کرد که در برابر گروههاى انحرافى مىایستادند و در عرصه علمى و اجتماعى از وثاقت و اطمینان بالایى برخوردار بودند. بعضى از آنها همانند یونس بنعبدالرحمان، صفوان بن یحیى، محمد بن ابىعمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بنمحبوب سراد و احمد بن محمد بن ابىنصر بزنطى، از اصحاب اجماع شمرده شدهاند. (13) عظمت این بزرگان چنان بود که راویان و محدثان هرگاه حدیث و روایت خود را منتهى به یکى از افراد فوق مىدیدند آرامش خاطر پیدا مىکردند.
آنان تالیفات فراوان داشتند و برخى از آنها سالهاى بسیار زندانىهاى سختى را تحمل کردند همانند:
1- یونس بن عبدالرحمان: او از استعداد بسیار والایى برخوردار بود. در مقابله با افراد و گروههاى مخالف نزدیک به هزار جزوه و مقاله نوشت تا جایى که گفته شد: دانش ائمه علیهم السلام به چهار نفر منتهى مىگردد: سلمان فارسى، جابر، سید و یونس بن عبدالرحمان.
در باره یونس نوشتهاند: پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره بجاى آورد و خود مىگفت در محضر معصوم بیست سال گوش دادم و بعد از آن بیست سال پرسیدم و بیست سال هم به پرسش دیگران پاسخ دادم. او غیر از وقت نماز و مختصرى صله رحم بیشتر اوقات، اشتغال به تالیف و تصنیف داشت. (14)
2- محمد بن ابىعمیر: وى تالیفات زیادى داشت، و از زهد و تقواى فراوان برخوردار بود، وى را بهزندانهاى طولانى محکوم کردند و در زندان سندى بن شاهک، جاى دادند، این بزرگوار از ترس این که مبادا کتابها و تالیفاتش را نابود کنند، مبلغ یکصد و بیست هزار درهم به سندى پرداخت و بعد از مدتى از زندان خارج شد، او پس از رهایى به سراغ کتابها و تالیفات دفن شده در گوشه منزلش رفت، ولى همه آنها را پوسیده و نابود شده یافت. شاید همین سبب گردید که آنچه بعدها نقل کند به صورت مرسله باشد؛ لکن اطمینان و وثاقت بالاى وى باعث گردیده که روایات مرسلهاش (15) همانند روایات مستند دیگران معتبر به شمار آید.
محمدبن ابىعمیر در زمان موسى بن جعفر علیهماالسلام در مدتى از زمان در همان زندانى بوده که امام زمانش نیز در آن بند بوده است.
پىنوشتها:
1- صبح الاعشى، ج3، ص270.
2- سکههاى طلا را دینار و سکههاى نقره را درهم مىنامیدند.
3- ابن اثیر، ج 6، ص 44.
4- حیاة الامام موسى بن جعفر، ج2، ص46.
5- جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج 5، صص173- 162.
6- سیره الائمه الاثنى عشر، ج 2، ص 324.
7- همان، ص 335.
8- محقق اربلى، کشف الغمه، ج3، ص22/ بحارالانوار، ج75، ص350، ح57/ قالابوالحسن(ع) لعلى بن یقطین: اضمن لى خصله اضمن لک ثلاثا ... فقال ... الثلاث اللواتى اضمنهن لک ان لایصبک حر الحدید ابدا بقتل ولا فاقه ولا سجن حبس ... فقال تضمن الا یاتیک ولى ابدا الا اکرمته.
9- وسائل الشیعه، ج 16، ص 204، ح 21359/ اصول کافى، ج2، ص 219، ح2.
10- سیره الائمه الاثنى عشر، ج 2، صص 323- 322.
11- بحارالانوار، ج 75، ص376، ح34.
12- حیاة امام موسى بن جعفر، ج2، ص459/ بحارالانوار، ج48، ص172، ح13/ فروعکافى، ج5، ص109، ح1.
13- سیرة الائمه الاثنى عشر، ج2، ص313.
14- رجال کشى، ص 485.
15- مرسله: روایتى است که ناقل آن بعضى از راویان سلسله سندش را که روایت به واسطه آنها به معصوم منتهى مىشود فراموش کند و با حذف آنها روایت را به معصوم نسبت دهد. تعدادى از کتابهاى حدیث به اسم «مُسند» شناخته مىشود، معمولا مُسند به کتابى گفته مىشود که احادیث آن با سند پیوسته به رسول خدا صلی الله علیه و آله برسد.
بنابراین وقتى گفته مىشود «مسند امام موسى بن جعفر علیهماالسلام» مقصود کتابى است که احادیث آن را امام هفتم علیهالسلام با سند و به توسط آباء و اجداد خود از رسول خدا نقل کرده باشد.
مسند امام موسى بن جعفر علیهماالسلام مجموعه 59 حدیث است که در سالهاى 180 تا 182 که امام در زندان سندى بن شاهک محبوس بودند، ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى به دیدار امام رفته و امام این احادیث را براى او بیان کرده است.
این احادیث از جهات گوناگون داراى اهمیت فراوان است. زیرا اولا در زندان بیان شدهاند، ثانیا تمام احادیث آن مستند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است مگر این دوازده حدیث16 ، 21 ، 22 ،23 ،29 ، 32 ،37 ، 38 ،39 ، 42 ،43 ،57. و ثالثا محتوا و مضمون بلند آنها مخصوصا در موضوعات اخلاقى سبب شده است که براى عموم مفید باشد. گرچه در کتابهاى رجالى از مذهب راوى این احادیث بحثى نشده است ولى از خود این احادیث و با توجه به مسند بودن آنها مىتوان مذهب راوى را کشف نمود و به خواست خداوند در شرح این احادیث از آن بحث خواهم نمود.
سند کتاب
این کتاب را شیخ ابوالمکارم مبارک بن محمد بن معمر بادرایى از ابوبکر احمد بن على بن حسن طرثیثى از ابوعبدالله حسین بن شجاع صوفى موصلى از ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم شافعى از ابوعبدالله محمدبن خلف بنابراهیم بن عبدالسلام مروزى و او از ابوعمران موسى بن ابراهیم مروزى و او از امام هفتم علیه السلام نقل کرده است. این کتاب با کوشش آقاى محمدحسین حسینى جلالى مکررا در ایران و بیروت چاپ شده است.
احادیث
موسى بن ابراهیم مروزى گوید:
موسى بن جعفر علیه السلام به من خبر داد، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن على، از پدرش على بن الحسین، از پدرش حسین بن على، از پدرش على بنابیطالب (علیهمالسلام) که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله حدیث گفت مرا: «کسى به سن بلوغ نرسید مگر آن که مرتکب خطایى شده است مگر عیسى بن مریم و مادرش مریم، و یحیى فرزند زکریا درود خدا بر آنان.»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «کسى که صبح کند و چیزى غیر از خداوند بزرگترین همت او باشد از خدا نباشد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسى که حدیثى را از من نقل کند در حالی که مىداند آن دروغ است او یکى از دروغگویان است.»
متاسفانه حدیث چهارم از اصل کتاب ساقط شده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نهى کرد از آن که مردى بین پدرى و فرزندش بنشیند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بر هر مسلمانى روز جمعه سه چیز لازم است: غسل، مسواک، بوى خوش.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله از صداى آرام انسان خوشش مىآمد، و از کسى که فریاد بلند دارد بدش مىآمد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله از فحش دادن به روزها و ساعتها و باد و خورشید و ماه و ستارگان نهى نمود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «عُجب، عمل هفتاد سال را از بین مىبرد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس به رزق اندک از خدا راضى باشد خداوند به عمل اندک از او راضى باشد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اگر دوست دارید نمازتان افزون گردد خوبانتان را مقدم بدارید.»
رسولخدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قاضى عادل نخستین کسى است که به بهشت فرا خوانده مىشود.»
آمدن رسول خدا با بوى خوش شناخته مىشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اطاعت کسى در نافرمانى خداى عزوجل جایز نیست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس خود را فرزند غیرپدرش بداند روز قیامت با مشرکان محشور مىگردد.»
على علیه السلام فرمود: «توانگرى یاور خوبى بر اطاعت خدا است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خدا بندهاى را دوست بدارد گرفتارش مىکند تا تضرع او را بشنود.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس بر سر راه مسلمانان آنان را اذیت کند لعنت ملائکه بر او واجب است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه یکى از شما برادرش را دوست مىدارد نام و کنیه و لقب و نام قبیله او را سؤال کند.»
على علیه السلام فرمود: «کسى که بر نمازهاى پنجگانه به جماعت محافظت کند نامش جزء غافلان نوشته نشود.»
على علیه السلام فرمود: «کسى که نزد مردم توریه مىکند به چیزى که خداوند خلاف آن را مىداند خدا نزد مردم خوارش خواهد کرد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«شیطان هرگونه تلاشى را علیه انسان انجام مىدهد و وقتى بر او غلبه کرد در مال او عمل مىکند و هرگز نمىگذارد چیزى را در اطاعت خدا انفاق کند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کسى به شیطان نزدیک نشد مگر آن که از خدا دور گردید.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى رحمت کند کسى که سخنى مىگوید تا بهرهاى از آن ببرد یا سکوت مىکند تا سالم بماند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خوبى کن به کسى که اهل آن است و کسى که اهل آن نیست، چون اگر او اهل نیکى نیست تو اهل آن مىباشى.»
على علیه السلام فرمود: «مصافحه دوستى را نگه مىدارد.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بگوید: لا اله الا الله احدا صمدا لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد، خدا چهل هزار هزار حسنه براى او مىنویسد.»
على علیه السلام فرمود: «مردمى بیایند که به وسیله قرآن با شما مجادله کنند پس آنان را به سنت بگیرید، زیرا اصحاب سنت به کتاب خدا آشناترند.»
حسن و حسین (علیهماالسلام) جایزههاى معاویة بن ابى سفیان را نمىپذیرفتند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس از شما مىخواهد حجامت کند روز شنبه حجامتکند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به هر کس اذن براى دعا داده شود درهاى رحمت به رویش گشوده شود.»
على علیه السلام فرمود: «فال بد به کسى که توکل بر خدا کند آسیب نمىرساند.»
على علیه السلام فرمود: «پیامبرى از پیامبران که به او عزیر گفته مىشد گفت:
پروردگارا، منزهى، شان تو چه بزرگ و چه شگفت است! ابتداى تو از چه بوده است؟ سپس (به عنوان پشیمانى از سؤال خود) عزیر مقدارى خاک برداشته بر دهان خود ریخت. خداوند عزوجل به او وحى نمود: اى عزیر، دخالت در کار من نمودى، به عزت و جلال خود سوگند که نام تو را از دیوان انبیاء محو مىکنم، پس تو همراه آنان ذکر نمىشوى.» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «نپرداختن دستمزد کارگر از گناهان کبیره است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر گاه خداوند براى کسى خیر بخواهد او را در دین فقیه، و بیناى به عیوب خویش مىگرداند، و زاهد در دنیایش قرار مىدهد.»
على علیه السلام فرمود: «از نشانههاى نزدیکى قیامت جذام و شیوع بواسیر و مرگ ناگهانى است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس درباره قدر صحبت کند روز قیامت آن را از او سؤال مىکنند، و هر که صحبت نکند روز قیامت از او سؤال نشود.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هیچ پدرى فرزندش را به بهتر از ادب نیک تعلیم نداده است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گروهى روز قیامت دوست دارند که از ثریا سقوط مىکردند اما امیر بر چیزى نمىشدند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دعاى سه گروه رد نمىشود: پیشواى عادل، روزهدار تا آن که افطار کند، دعاى مظلوم.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بگوید من عالم هستم او جاهل است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که بگوید من در جهنمم پس او در جهنم است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین اخلاق مومنان عفو است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «امام به هر کس حد بزند همان حد، کفاره گناه اوست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر که برادر مسلمانش را عفو کند خدا او را عفو کند.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خداى متعال گوید: بهشت بر کسى که چشمانش را بگیرم واجب است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بهترین زنان کسى است که هر گاه چیزى به او داده شود شکر کند و هر گاه منع شود صبر کند.»
على علیه السلام فرمود: «روز جمعه یک دینار صدقه بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله این را پیش از جمعه از ما مىخواست.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ایمان شناخت به قلب و اقرار به زبان و عمل به اندام است.»
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فرد ایمان ندارد مگر آن که ایمان به چهار چیز داشته باشد: شهادت دهد که خدایى غیر از الله نیست، او تنهاست و شریکى ندارد، و من رسول خدا هستم که مرا به حق مبعوث کرده، و ایمان به قدر داشته باشد چه خیر یا شر آن. و ایمان به مبعوث شدن پس از مرگ داشته باشد.» (2)
پىنوشتها:
1- از این حدیث استفاده مىشود که تفکر در ذات خدا جایز نیست و تنها باید در اوصاف و افعال خدا بحث نمود .
2- همه احادیث این کتاب مثل سند اول از امام کاظم علیه السلام تا رسول خدا یا امیرالمؤمنین علیهماالسلام سند متصل دارند، و این سند طلایى (سلسلة الذهب) در همه آنها تکرار شده است، و ما فقط به ترجمه متن احادیث اکتفا کردیم.
منبع:
ماهنامه کوثر، شماره 15
احمد عابدىقدر و منزلت امام جواد علیه السلام<\/h1>
ملاحظاتى داراى اهمیّت<\/h2>
امام مهربان<\/h1>
مشکات کبریا <\/h1>
سفر اندوه<\/h1>
1- از مدینه تا بصره
2- از بصره تا فارس
3- از فارس تا یزد
4- از یزد تا خراسان
5- امام در خراسان
1- از مدینه تا بصره:
دو تن از ماموران مامون به نام های رجاء بن ضحاک و یاسرخادم به همراه نامه ایی مامور انتقال امام از مدینه به مقر حکومت وی بودند." رجاء بن ضحاک و یاسرخادم به منزل امام رفتند و نامه مامون را به حضرت تسلیم کردند. امام با فرستادگان مامون سخنی نگفت و با کراهت نامه را خواند و به ناچار پیشنهاد مامون را پذیرفت و آماده سفر شد و در اولین گام قبل از آغاز سفر به سوی مرو، امام دست به اقداماتی زد که ماهیت پذیرش ولایت عهدی را آشکار ساخت"(4) امام رضا(ع) با دست زدن به اقداماتی نظیر وداع با مرقد مطهر رسول اکرم، تعیین جانشین و اعلام امامت امام جواد(ع) و وداع با خانواده خویش نشان دادند که ولایت عهدی ظاهری آراسته و مجلل بر چهره تبعید و نفی بلد است. " منابع اولیه و سایر تواریخ معتبر آغاز حرکت امام رضا را از مدینه به سوی بصره ذکر کرده اند. با این وجود برخی از منابع به خصوص تذکره های متاخر می نویسند: حضرت ، ابتدا به مکه رفته و در این سفر امام جواد نیز همراه ایشان بوده است ، امام با خانه خدا وداع کرده و سپس از مکه به سفر ادامه داده اند."(5) گزارش منابع مختلف درباره سفر امام رضا از مدینه به مکه سپس به بصره متناقض و نامشخص است برخی امام جواد را همراه پدر بزرگوارشان در مکه دیده اند، برخی نامه ایی از امام رضا در مکه دریافت داشته برای امام جواد به مدینه برده اند، اینگونه اقوال از نامشخص و متناقص بودن سفر امام رضا به مکه حکایت دارد. علاوه بر این، اوضاع مکه در آن زمان چندان آرام نبود لذا" سفر امام رضا به مکه... به لحاظ سیاسی مغایر سیاست مامون و دستور وی به فرستادگانش می باشد"(6) به همین دلیل نمی توان سفر امام رضا از مدینه به مکه و سپس به مرو را داری حجت های آشکار تاریخی دانست و به احتمال زیاد باید بر این باور بود که در سفر از مدینه به مرو امام رضا به مکه سفر نکرده اند. امام در طی سفر به بصره در بناج( بروزن کتاب) که در6 منزلی بصره است توقف می کنند و پس از استقبال شیعیان آن منطقه عازم بصره می شوند.
2- از بصره تا فارس
- از بصره تا سوق الاهواز:
- از اهواز تا فارس:<\/h2>درباره ادامه مسیر حرکت امام علی بن موسی الرضا به فارس منابع توضیحی نمی دهد که حضرت از کدام راه به سمت فارس و از آن جا به خراسان عزیمت کرده است. و ما تنها از طریق اتصال نقاط جغرافیایی روشن که در منابع ذکر شده می توانیم جزئیات مسیر حرکت حضرت و منازل بین راه را به دست آوریم و یا حدس بزنیم زیرا مسیر راه خوزستان به فارس منحصر به یک راه نیست."(10) از اهواز به فارس 24 منزل و در مجموع 102 فرسنگ راه بوده است." احتمال دارد حضرت در سفر تاریخی خود به مرو از راه ارجان، را مهرمز گذشته باشند زیرا نسبت به ابتدا و میانه این راه گزارش هایی از عبور آن حضرت در دست داریم."(11)
3- از فارس تا یزد:
ابن بلخی منازل شیراز به یزد را 9 منزل و مسافت میان این دو شهر را 54 فرسنگ یاد کرده است. در آن روزگار یزد نه شهر مهمی به قاعده امروز که از توابع شهر اصطخر بوده است. در این منطقه چند قدمگاه و بنای یادبود امام رضا(ع) وجود دارد." با توجه به تاکید منابع به عبور آن حضرت از راه کویر به سوی مرو، بر اعتبار این قدمگاه ها افزوده می شود."(14) ولی چنانکه گفته شد یزد در قرن دوم اسلامی نه یک شهر که یک منطقه بیابانی بوده است لذا " از عبور حضرت رضا از یزد در منابع اولیه به صراحت نامی به میان نیامده است و تنها به ذکر عبور آن حضرت از یک کویر و یا بیابان اشاره کرده اند."(15)
4- از یزد تا خراسان
به طور کل تعیین خط مسیر دقیق سفر امام رضا به واسطه گزارش های متعدد و گاه متناقض منابع دشوار است. به همین سیاق تعیین مسیر حرکت امام رضا از یزد تا خراسان نیز با دشواری همراه است. " تنها نقطه روشن که در این مسیر از منابع اولیه به دست می آید اشاره ایی است که شیخ صدوق و سایر منابع معتبر به مسیر راه کویر و ورود آن حضرت به نیشابور کرده اند."(17) با توجه به نقشه در فرانق و رباط پشت بادام نشانه هایی دال بر عبور امام رضا از این مناطق وجود دارد. برخی معتقدند که امام از رباط پشت بادام به دامغان سپس به نیشابور رفته( مسیر آبی و سپس زرد رنگ) و برخی منابع معتقدند که امام با گذر از جناح شرقی کویرلوت به نیشابور وارد شده اند. " دامغان به لحاظ جغرافیایی در خط سیر حرکت حضرت رضا واقع شده، گذر آن حضرت از این منطقه محتمل به نظر می رسد."(18)
5- امام در خراسان:
خوشبختانه از ورود امام رضا به نیشابور گزارش های متعدد و مستندی وجود دارد به ویژه حدیث سلسله الذهب که امام در این شهر ایراد فرموده اند خود به قوت گزارش های ورود امام به نیشابور افزوده است. " مهمترین و معتبرترین گزارشی که از توقف حضرت رضا در نیشابور ضبط شده است. روایت عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی است که حدیث مشهور و معروف سلسله الذهب را از امام رضا در نیشابور نقل می کند."(19)
امام رضاعلیه السلام و تربیت فرزند
1- تدریجى بودن تربیت
الف) انتخاب همسر صالح و شایسته
ب) رعایت آداب ازدواج
ج) مراقبتهاى ایام باردارى
2- اولین گام
3- نامگذارى
4- مراقبت از کودک
5- کودک و سلامتى
6- صحبت با کودک
7- محبت
8- احترام
9- تشویق
10- نظارت والدین
الف) قبل از سفر
ب) بعد از سفر
11- خود اتکایى
12- پرورش بعد عقلانى
1- تدریجى بودن تربیت
تربیت جریانى مستمر و فعالیتى تدریجى است که نه مرزمىشناسد و نه زمان و مکان؛ بلکه به درازاى عمر است و به پهناى ابعاد وجودى عالم اکبر، یعنى انسان. درخت تربیت زود ثمر نمىدهد و نباید انتظارداشت یک شبه یا چند ماهه در امر ظریف و پیچیده تربیت معجزه انجام گیرد؛ بلکه باید از سالها قبل از تولد زمینه تربیت صحیح را فراهم کرد و بعد از تولد، به تدریج با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سیره ائمه اطهار علیهم السلام و دیدگاههاى آنان مسایلى چون انتخاب همسر شایسته، لزوم رعایت آداب ازدواج، توجه به مواقع و شرایط انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى و ... حکایت ازاین نکته مهم دارد.
الف) انتخاب همسر صالح و شایسته
صفوان بن یحیى از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: هیچ سودى براى مرد بهتر از همسر صالح، که هنگام دیدن وى شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد، نیست. همچنانکه زن باید صالح و شایسته باشد، مرد نیز باید شایسته باشد. نیکی والدین است که به کمک دخترانشان، شوهران شایسته و صالحى براى آنانانتخاب کنند. حسین بن بشار واسطى مىگوید: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم که یکى از بستگانم از دخترم خواستگارى کرده است، ولى مرد بد اخلاقى است. [آیا صلاح هست که دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.
ب) رعایت آداب ازدواج
بعد از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج باید مهمترین هدف ازدواج، که همان تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد و یاد خداوند متعال میهمان قلبهاى پاک زن و مرد بوده و آنها باید، ضمن رعایت سایر آداب نکاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب کنند. در کتاب شریف فقهالرضا، که به حضرت رضا(ع) منسوب است، در مورد اولین برخورد زن و مرد، خطاب به شوهر، چنین آمده است: هنگامى که زن به خانه تو وارد شد، پیشانىاش را بگیر؛ او را به طرف قبله بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفتهام و با میثاق تو بر خود حلال کردهام؛ پروردگارا، از او فرزند با برکت و سالم روزىام کن و شیطان را در نطفهام شریک مساز و سهمى براى او قرار مده.»
ج) مراقبتهاى ایام باردارى
بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهاى ایام باردارى بسیار مهم و ضرورى است. توجه به وضعیت روانى همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نیز تغذیه مناسب و سالم از ضرورتهاى این دوره است. علاوه بر غذاى سالم و مقوى، استفاده از برخى میوهها و خوراکیها مىتواند در آینده کودک و شخصیت و صفاتش مؤثر باشد، بدین جهت، معصومان علیهم السلام بهره گیرى از برخى خوردنیها در ایام باردارى توصیه کردهاند. محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را کندر دهید؛ اگر حمل آنها پسر باشد، پاکیزه قلب ودانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا مىشود.»
2- اولین گام
بعد از تولد، کودک قدم به جهانى نو مىگذارد. در اولین گام باید آواى توحید را در گوش نوزاد زمزمه کرد، فضاى هستىاش را از نسیم خوش توحید و بندگى عطرآگین ساخت و با افشاندن بذر توحید سرزمین وجودش را ازلالههاى زیباى ذکر الهى سرشار کرد. امام رضا(ع) فرمود هنگام تولد فرزند درگوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.
3- نامگذارى
هر واژهاى حکایت از معنایى مىکند. زیبایى و زشت بودن واژهها بستگى مستقیم به معناى آنها دارد. گرچه معنا امرى اعتبارى است و در نامگذارى چندان مورد توجه نیست؛ ولى هنگام به کاربردن آنها معانى نا خود آگاه تداعى مىشود. نام نیکو مایه سربلندى و افتخار و نام زشت باعث سرشکستگى و احیانا احساس حقارت است. زیرا نام تا پایان عمر با انسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرین علیهم السلام هم خود نامهاى نیکو براى فرزندانشان بر مىگزیدند و هم دیگران را بدین امر سفارش مىکردند. امام هشتم شیعیان نام نیکوى محمد را بر فرزند دلبندش نهاد و از تاثیر این نام نیکو چنین پرده برداشت: «خانهاى که در آن نام محمد باشد، روز و شبشان را با خیر و نیکى به پایان مىرسانند.»
4- مراقبت از کودک
نوزاد انسان گلى نو رسیده است که به تدریج به رشد و شکوفایى مىرسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمى باغبان نیاز دارد. والدین، به ویژه مادر، باغبانان دلسوز زندگىاند و گلهاى معطر زندگیشان به مراقبت همه جانبه آنان نیاز دارد. مراقبت از سلامت جسمانى، تغذیه مناسب، تامین آرامش و سلامت روانى و تامین نیازهاى عاطفى نوزاد در رشد جسمانى، عاطفى و تکامل معنوىاش تاثیر بسزا دارد. به ویژه در نخستین روزهاى زندگى که نوزاد، به خاطر بیگانگى با محیط جدید و ضعف و ناتوانى، به مراقبت و توجه افزونتر نیازمنداست.
5- کودک و سلامتى
از ویژگیهاى دین اسلام تاکید بر پرورش همه ابعاد زندگى انسان است. هر چند در تربیت اسلامى پرورش ابعاد معنوى هدف اصلى و نهایىاست؛ اما دستیابى به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمى سالم و روانى با نشاط امکان پذیر است. در سیره تربیتى امام رضا(ع)، علاوه بر تاکید بر سایر ابعاد، به رعایت بهداشت، تغذیه سالم و نیز عوامل غیر مادى مؤثر در سلامتى مانند صدقه و عقیقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشى از مطالبى که براى مامون نوشت، چنین نگاشت: عقیقه کردن براى پسر و دختر، نامگذارى، تراشیدن موهاى سر نوزاد در روز هفتم و معادل وزن موها طلا یا نقره صدقه دادن لازم است.
6- صحبت با کودک
قدرت درک کودک اندک است و توان فهم معانى کلمات را ندارد. در عین حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدین به اوست. کودک این توجه را نوعى اظهار محبت و ابراز عاطفه مىداند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخند و زمانى با حرکات دست و پا به آن پاسخ مىدهد. علاوه بر این، مشاهده چگونه سخن گفتن والدین، به ویژه حرکات لب، زمینه مساعدى براى آموزش سخن گفتن کودک پدید مىآورد.
7- محبت
محبت داروى شفابخش دردها، تسکین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل مشکلات و نا سازگاریهاى تربیتى است. محبت بجا، در هر مکان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیلهاى کارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند؛ اما کودکان، نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند. رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح مىکند و ناسازگارى و پرخاشگرى نا بجایشان را داروى محبت از میان مىبرد. آرى، با محبت مىتوان بسیارى از گرهها را گشود و راههاى ناهموار را هموار کرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتى به شکلهاى گوناگون بهره مىگرفت. گاهى اوج محبت خود را در قالب جمله زیباى «بابى انت و امى» (پدر و مادرم به فدایت) نشان مىداد و زمانى او را در آغوش مىگرفت، به سینه خود مىفشرد و مىبوسید. ابا صلت مىگوید: هنگامى که جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوى او رفت، دست برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت... محبت کلید حل بسیارى از مشکلات تربیتى است. گاهى والدین در مقابل اصرار زیاد کودکان بر خواستهاى غیر معقول یا غیر ممکن، رفتارى تند و نامناسب ابراز مىکنند؛ ولى حتى در چنین موقعیتى رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست. امیة بن على نقل مىکند: در سالى که امام رضا(ع) حج به جاى آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش بود. امام(ع) با خانه کعبه وداع کرد. وقتى طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده مىشد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست و این امر مدتى طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت باد، برخیز. او فرمود: برنمىخیزم تا وقتى که خدا بخواهد و در چهرهاش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمىخیزد. امام رضا(ع) به طرف جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالى که شما با کعبه چنان وداع مىکنید که گویا هرگز به سویش بازنمىگردید! [براى بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، اى حبیب من. جواد(ع) برخاست.
8- احترام
بى شک هر انسانى در هر مقطع سنى، با توجه به برداشتى که از ارزش و منزلت خویش دارد، براى خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانى خود را دوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود. کودک و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعى و عقلانى کافى نرسیده است؛ اما براى خود احترام قایل است. بدین جهت رفتار احترام آمیز والدین و مربیان نقش مؤثرى در تربیت و رشد او دارد. امام رضا(ع) براى جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره مىبرد. محمد بن ابىعباد، که به تصویب فضل بن سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، مىگوید: حضرت رضا(ع) همواره از فرزند بزرگوارش محمد با کنیه [که نزد عرب علامت بزرگداشت و احترام است] نام مىبرد و مىفرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین نوشتم. با آن که امام جواد(ع) در مدینه به سر مىبرد و کودکى بیش نبود، حضرت رضا(ع) وى را بسیار احترام مىکرد و نامههایى که از حضرت جواد به وى مىرسید، با کمال بلاغت و نیکویى پاسخ مىداد ...
9- تشویق
تشویق در تربیت کودک و نوجوان بسیار مؤثر است. تشویق بجا و مناسب در فرزندان ایجاد انگیزه و شوق مىکند و آنان را براى انجام کارهاى بزرگترآماده مىسازد. در واقع تشویق نردبان پیشرفت و موفقیت آنهاست. بدین جهت این شیوه نیز مورد توجه حضرت رضا(ع) بود. زکریا بن آدم مىگوید: خدمت امام رضا(ع) بودم که حضرت جواد(ع) را نزد ما آوردند. او که حدود چهار ساله بود، دستها را بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) به او فرمود: جانم به فدایت باد، در چه موضوعى چنین اندیشه مىکنى؟ فرمود: در آنچه نسبت به مادرم فاطمه(س) انجام دادهاند. و بسیار غمگین بود. امام رضا(ع) [در مقابل کار نیکویش] او را به خود نزدیک ساخت، بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت باد، تو براى امامت شایستگى دارى.»
10- نظارت والدین
زندگى صحنه درس و تجربه است. آنان که بیشتر عمر خود را در کسب تجارب صرف کردهاند، در رویارویى با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. کودکان و نوجوانان بهره کمترى از تجربه دارند وبدین سبب به نظارت و کمک والدین نیازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بر وضعیت اخلاقى، تحصیلى و رفتارى فرزند یک ضرورت انکارناپذیر در امر تربیت است؛ البته این نظارت باید منطقى و حتىالامکان غیر مستقیم و بجا باشد. نکته مهم این است که نظارت به مواقع حضور والدین، به ویژه پدر، در کانون خانواده اختصاص ندارد؛ بلکه حتى وقتى پدر براى مدتى از کانون خانواده فاصله مىگیرد وحضور فیزیکى ندارد، باید همچنان از وضعیت فرزندانش آگاه باشد و بر کار آنها نظارت کند. سفارشهاى پیش از مسافرت و مکاتبه با فرزند در طول سفر، امرى ضرورى و کارساز است. حضرت رضا(ع) که به سبب ستم فرمانروایان ناگزیر مدتى دوراز وطن و خانواده به سر برد، به شکلهاى گوناگون همچون نامه و پیامهاى شفاهى از دور بر وضعیت فرزندش جواد(ع) نظارت مىکرد و راهنماییهاى لازم را به وى ارائه مىدادد. چنانکه پیش از رفتن به خراسان درباره فرزندش آنچه شایسته مىنمود، سفارش کرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این زمینه بسیار سودمند مىنماید:
الف) قبل از سفر
ابى محمد وشاء از امام رضا(ع) نقل کرد که حضرت فرمود: هنگامى که خواستم از مدینه به سوى خراسان حرکت کنم، اهل و عیال خود را جمع کردم و از آنها خواستم که با صداى بلند بر من بگریند. سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کردم و گفتم: من هرگز به سوى شما بر نمىگردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پیامبر(ص) شدم، دست او را بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهدارىاش را طلب کردم. جواد(ع) [راز کارم را] دریافت و گفت: پدر، به سوى دشمن مىروى؟ حضرت همه وکلاء و خدام خود را سفارش کرد که به سخنان جواد(ع) گوش فرا دهند، از اواطاعت کنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وى بگروند. و آنها را آگاه کردم که او امام بعد از من و جانشین من است ...
ب) بعد از سفر
ابن ابى نصر مىگوید امام رضا(ع) در نامهاى به حضرت جواد(ع) چنین نوشته بود: اى ابا جعفر، به من اطلاع دادند که خدام، هنگام خروج شما ازخانه، شما را از در کوچک بیرون مىبرند و این به خاطر بخل آنهاست تا از شما به کسى خیرى نرسد؛ [فرزندم] به حقى که بر گردن تو دارم، از تو مىخواهم که ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامى که خواستى از خانه خارج شوى، همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر که از تو چیزى خواسته، عطا کن. اگرعموهایت از تو طلب کمک کردند، کمتر از پنجاه دینار عطا نکن و بیشتر از آن به اختیار توست. اگر از عمههایت کسى از تو کمک خواست، کمتر از بیست و پنج دینارمده و بیشتر از آن به اختیار توست. [فرزندم،] این سفارش من به خاطر رشد و رفعت مقام توست، پس به دیگران انفاق کن و از خداى صاحب عرش، ترس فقر وتنگدستى نداشته باش.
11- خود اتکایى
توجه به استقلال و خوداتکایى از نکات مهم تربیتى است. همگام با رشد جسمانى و افزایش سن، توقعات و انتظارات مردم از کودک افزایش مىیابد و او باید خود را براى ایفاى نقش در جامعه آماده سازد. از طرفى وابستگى فرزند به والدین، به ویژه پدر، نه مطلوب است و نههمواره ممکن. زیرا امکان پیش آمدن موقعیت ویژه و محروم شدن فرزند از کمک والدین انکارناپذیر است. بنابراین، والدین باید ضمن نظارت صحیح و حساب شده به تدریج زمینه استقلال و خوداتکایى را در فرزندانشان به وجود آورند و با واگذارى مسوولیت به آنان قدرت اداره زندگى را در آنها تقویت کنند. از نکات بسیار زیباى سیره تربیتى امام رضا(ع) توجه به این امر مهم است. آن حضرت به خوبى براى فرزندش جواد(ع) آینده نگرى فرمود و چون مىدانست فرزندش در نوجوانى مسوولیت بزرگ رهبرى جامعه اسلامى را به عهده مىگیرد با واگذاردن مسوولیتها به وى قدرت مدیریت و رهبرى را در او تقویت کرد. امام هشتم(ع)، هنگامى که درمدینه بود، اداره امور خویش را عملا به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد(ع)، با اینکه کودک و نوجوان بود، به خوبى از عهده این امر برآمد. حنان بن سدیرمىگوید: ... پیوسته حضرت جواد(ع) با این که کودک و نوجوان بود، اداره امورحضرت رضا(ع) را در مدینه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهى مىکرد وهیچ یک از خدمتگزاران با وى مخالفت نمىکرد. این سخن بدان معناست که حضرت جواد(ع) به خوبى مدیریت مىکرد و آنها با او مخالفت نمىکردند.
12- پرورش بعد عقلانى
تربیت باید همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانى و شکوفا ساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند یکى از مهمترین ابعاد تربیت است.
سخنان تابناک امام رضا علیه السلام<\/h1>
وَ سَلامٌ عَلیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَمُوتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیّاً.(2)<\/h2>" و درود بر او روزی که زاده شد و روزی که می میرد که زنده برانگیخته می شود."
وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُّ وَ یَومَ أَمُوتُ وَ یَومَ أُبعَثُ حَیّاً(3)<\/h2>" و درود بر من روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم."
پی نوشت ها:<\/h2>1- فی رحاب ائمة اهل البیت- سیره حضرت امام رضا علیه السلام، ص 148.
شهادت نامه<\/h1>
چهره تبهکار و دوروى بنىعباس<\/h1>
سخنان امام کاظم علیه السلام در زندان یا مُسند امام موسى بن جعفر
<\/h1>
:قالبساز: :بهاربیست: |