امام محمد باقر(ع) - *به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*

 

زندگانی امام باقر علیه السلام

نام : محمد.

کنیه : ابو جعفر و ابوجعفر اول .

القاب : باقر, شاکر, هادى , امین , شبیه -به خاطر شباهت ایشان به پیامبراکرم (ص )-.

مـشهورترین لقب آن حضرت , باقر است . پیامبر اکرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به این لقب, ملقب کرد و به ایشان سلام رساند.

منصب : معصوم هفتم و امام پنجم شیعیان .

تاریخ ولادت : اول رجب سال 57 هجرى .

برخى از مورخان , ولادت ایشان را در سوم صفر سال 57 هجرى دانسته اند.

محل تولد: مدینه مشرفه , در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى ).

نسب پدرى : امام زین العابدین , على بن حسین بن على بن ابى طالب (ع ).

نام مادر: فاطمه , دختر امام حسن مجتبى (ع ) که مکنى به ام عبداللّه بود.

ایـن بـانـوى ارجـمـند, از زنان بزرگ عصر خویش بود که امام صادق (ع ) درباره شان و منزلت او, فـرمـود: جـده ام , فـاطمه بنت حسن , صدیقه بود و در آل امام حسن (ع ) زنى به درجه و مرتبه او نرسید.

چـون نـسـب امـام مـحـمـد بـاقر(ع ), هم از پدر و هم از مادر, به امام امیرالمؤمنین (ع )و فاطمه زهرا(س ) مى رسد, به ایشان علوى بین علویین و فاطمى بین فاطمیین گفته مى شود.

مـدت امـامـت : از زمـان شهادت پدرش , امام زین العابدین (ع ) در سال 95 تا سال114 هجرى , به مدت 20 سال .

تاریخ و سبب شهادت : هفتم ذى حجه سال 114 هجرى , در سن 57 سالگى (و به قولى ربیع الاول یا ربیع الاخر سال 114 هجرى ) به وسیله زهرى که ابراهیم بن ولید عبدالملک , در ایام خلافت هشام بن عبدالملک , به آن حضرت خورانید.

محل دفن : قبرستان بقیع , در مدینه مشرفه , در جوار قبر پدرش , امام زین العابدین (ع ) و عمویش , امام حسن مجتبى (ع ) و فرزندش , امام صادق (ع ).

همسران :1. ام فروه بنت قاسم . 2. ام حکیم و چند ام ولد.

فرزندان :1. امام جعفر صادق (ع ). 2. عبداللّه . 3. ابراهیم . 4. عبیداللّه . 5. على .6. زینب . 7. ام سلمه .

 

اصحاب : <\/h2>

تعداد اصحاب , یاران و راویان آن حضرت , بیش از آن است که بتوان نام همه آنان را در این جا آورد, به ناچار نام برخى از بزرگان آنان را ذکر مى کنیم :

1. زرارة بن اعین .

2. معروف بن خربوذمکى .

3. ابو بصیر اسدى .

4. فضیل بن یسار.

5. محمدبن مسلم .

6. یزید بن معاویه عجلى .

ایـن شـش نـفـر, در علم رجال , به اصحاب اجماع اولى شهرت یافته اند که فقها وحدیث شناسان شیعه , اتفاق نظر و اجماع دارند بر صحت نقل روایت آنان از امام معصوم (ع ).

7. حمران بن اعین .

8. بکیر بن اعین .

9. عبدالملک بن اعین .

10. عبدالرحمن بن اعین .

11. محمد بن اسماعیل بن بزیع .

12. عبداللّه بن میمون .

13. محمد بن مروان .

14. اسماعیل بن فضل هاشمى .

15. ابو هارون مکفوف .

16. ظریف بن ناصح .

17. سعید بن ظریف .

18. اسماعیل بن جابر خثعمى .

19. عقبة بن بشیر اسدى .

20. کمیت بن زید اسدى .

21. جابر بن یزید جعفى .

مـشهورترین لقب آن حضرت , باقر است . پیامبر اکرم (ص ) به واسطه جابربن عبداللّه انصارى , آن حضرت را به این لقب, ملقب کرد و به ایشان سلام رساند.

زمامداران معاصر

 1. معاویة بن ابى سفیان (35- 60ق .).

2. یزید بن معاویه (60- 64ق .).

3. معاویة بن یزید (64- 64ق .).

4. عبداللّه بن زبیر (64- 73ق .).

5. مروان بن حکم (64- 65ق .).

6. عبدالملک بن مروان (65- 86ق .).

7. ولید بن عبدالملک (86- 96ق .).

8. سلیمان بن عبدالملک (96-99ق .).

9. عمربن عبدالعزیز (99- 101ق .).

10. یزید بن عبد الملک (101- 105ق .).

11. هشام بن عبدالملک (105- 125ق .).

از مـیان خلفاى مذکور, تنها عبداللّه بن زبیر, که به مدت ده سال بر حجاز و عراق حکومت کرد, از غیر بنى امیه بود و بقیه , همگى از سلسله بنى امیه و از دو تیره فرزندان ابوسفیان و فرزندان حکم بـن عـاص بـودند و تمامى آنان جز معاویة بن یزید(معروف به معاویه ثانى ) و عمربن عبدالعزیز در اذیت و آزار اهل بیت پیامبراکرم (ص ) و امامان شیعه اتفاق داشتند.

رویدادهاى مهم 1. حـضـور امـام مـحـمد باقر (ع ) در واقعه کربلا, در سن چهار سالگى , به همراه پدرش , امام زین العابدین (ع ) در محرم سال 61 هجرى .

2. شهادت امام زین العابدین (ع ), پدر ارجمند امام محمد باقر (ع ), در سال 95هجرى .

3. مباحثات و احتجاجات امام محمد باقر (ع ) با بزرگان مذاهب و ادیان , درباره اثبات حقانیت اهل بیت (ع ).

4. ضـرب سـکه اسلامى , براى پول رایج خلافت اسلامى , و اسقاط سکه رومى توسط عبدالملک بن مروان , در سال 76 هجرى , با مشورت و یارى امام محمدباقر(ع ).(1) 5. احضار امام محمد باقر (ع ) و فرزندش , امام جعفر صادق (ع ) به شام از سوى هشام بن عبدالملک .

6. تـاسـیس پایه هاى اصلى حوزه علوم اهل بیت (ع ) در مدینه , و تربیت شاگردان مبرز توسط امام محمد باقر(ع ).

7. مـسـمـومـیت و شهادت امام محمد باقر (ع ), درسال 114 هجرى , به دست ابراهیم بن ولید بن عبدالملک , والى مدینه , به دستور خلیفه وقت , هشام بن عبدالملک .

8. به خاک سپارى بدن مطهر امام محمد باقر (ع ) در قبرستان بقیع , در مدینه , درکنار قبر پدرش , امـام زیـن الـعـابـدیـن (ع ) و عمویش , امام حسن مجتبى (ع ), توسطامام جعفر صادق (ع ) و سایر بازماندگان .

داستان ها 1. موعظه امام محمد باقر (ع ) به صوفى عصرش محمد بن منکدر, یکى از متصوفان مشهور عصر خویش بود که در عبادت ظاهرى و انجام فرایض و مـسـتحبات اسلامى سعى بلیغى داشت , به طورى که از همه کارها دست برداشته , تنها به عبادت مى پرداخت .

او اوقـات شـب را مـیان خود, مادر و خواهر خویش تقسیم کرده بود تا هر کدام ازآنان ثلث شب را بیدار بوده و به نماز و تهجد بپردازند. چون خواهرش درگذشت ,شب را با مادرش تقسیم کرد که هر کدام نیمى از آن را مشغول عبادت باشند و چون مادرش وفات یافت , وى تمام شب را بیدار بود و به راز و نیاز مى پرداخت .

مـحـمـد بن منکدر روزى در جمع مریدانش گفت : من گمان نداشتم که على بن حسین (زین الـعـابـدین ) خلفى چون خود به یادگار گذاشته باشد تا این که روزى فرزندش محمد باقر (ع ) را دیـدم و خـواسـتـم وى را پندى دهم , اما او به من پندى داد ودرسى آموخت . مریدانش پرسیدند: مـحـمـد باقر (ع ) به چه چیز تو را پند داد؟

وى جریان ملاقات خویش با امام محمد باقر (ع ) را این گونه بیان کرد: در یـکـى از روزهاى بسیار گرم , براى انجام کارى به بیرون مدینه مى رفتم , در بین راه محمد بن على (ع ) را دیدم که فربه و تناور بود و بر دو غلام خویش تکیه کرده ,مى آمد. با خود گفتم بزرگى از بـزرگـان قـریـش براى طلب دنیا در چنین حالتى بیرون آمده است , هم اکنون وى را موعظه خواهم کرد. هـمـیـن که به او رسیدم , سلام کردم . محمد بن على (ع ) نفس زنان و عرق ریزان جواب سلام مرا داد.

پی نوشت:

1- سیرة الائمة الاثنى عشر, ج2 , ص 221. لازم بـه ذکـر اسـت گـرچـه سـال ضـرب سکه اسلامى , معاصر با دوران امامت حضرت امام زین الـعـابدین (ع )بوده است , اما در ایام , امام محمد باقر(ع ) نیز همچون پدر گرامى اش ملجا علمى و دیـنـى امت بود. به همین دلیل , کمک رسانى به خلیفه وقت و تشویق او در یک امر مهم اسلامى و سـیاسى و اقتصادى , توسط آن حضرت , استبعادى ندارد و یا ممکن است عمل امام محمد باقر (ع ) به اشاره پدر گرامى وى امام زین العابدین (ع ) انجام یافته باشد.

برگرفته از:

خاندان عصمت، سید تقى واردى


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:40 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

امام باقرعلیه السلام و تربیت فرزند<\/h1>

آداب تربیتى پس از تولد

تاثیر شیر مادر در تربیت

کودک و نیاز به محبت

ستایش از فرزند صالح

والدین و نصیحت فرزند

اهمیت آرامش خانواده در تربیت

نقش تربیتى عمل والدین و مربیان

تربیت معنوى فرزندان


تربیت اساسى‏ترین مساله انسان است که بدون آن به سعادت دنیا وآخرت نایل نمى‏گردد. معصومین علیهم السلام همچنان که در سایرابعاد زندگى، چراغ هدایت پیروان خود بوده‏اند در زمینه تربیت‏ نیز بهترین و مطمئن‏ ترین الگویند. این مقاله بر آنست تا نکاتى ‏از دفتر زرین دیدگاهها و سیره تربیتى یکى از آن بزرگواران ‏یعنى امام باقرعلیه السلام را به پیروان آن حضرت تقدیم نماید.

الف- آداب تربیتى پس از تولد:

از امتیازات تربیت اسلامى این است که در آن علاوه بر زمینه ‏سازى‏ مناسب در قبل از تولد فرزند و بلکه پیش از ازدواج والدین، تربیت از آغازین لحظه تولد به طور عملى شروع مى‏شود و آداب و سنن ‏ویژه‏اى نسبت ‏به نوزادان سفارش شده است که در اینجا به برخى از آنها که در کلمات گوهربار امام باقر(ع) مورد توجه واقع گردید اشاره مى‏شود.

1و2- گفتن اقامه در گوش و باز کردن کام نوزاد با آب فرات:<\/h2>امام باقر(ع) فرمودند: «شایسته است کام نوزاد با آب فرات بازگردد و در گوشش اقامه گفته شود.»(1)

3و4- عقیقه و نامگذارى:

آن حضرت فرمودند: «هرگاه براى شما فرزندى به دنیا آمد در روزهفتم اگر پسر است گوسفند نر و اگر دختر است گوسفند ماده برایش‏عقیقه کنید و از گوشت آن به قابله بدهید و در روز هفتم او را نامگذارى کنید.(2) نکته مهم در نامگذارى انتخاب نام نیکو و پرهیز از نامهاى ناخوشایند است. زیرا نام نیکو مایه سرور فرزند و نام  ناخوشایند باعث نگرانى و دغدغه خاطر او مى‏گردد، امام باقر(ع) در سخنان خود برخى از نامهاى نیکو و غیر نیکو را بیان کرده‏اند. آن حضرت در این زمینه فرمودند: «اصدق الاسماء ما سمى بالعبودیه و افضلها اسماء الانبیاء.»(3) صادقترین ‏نامها، نامهایى است که بندگى خداوند را تداعى نماید و بهترین ‏آنها نامهاى پیامبران است.

ب- تاثیر شیر مادر در تربیت

در تربیت فرزندان، والدین نخستین نقش را دارا هستند، این نقش ‏و تاثیر در مقاطع گوناگون سنى یکسان و هم‏ اندازه نمى‏باشد بلکه در مقاطع و مراحلى از تربیت نقش پدر برجسته‏ تر و در مراحل‏ دیگرى نقش مادر تعیین‏ کننده ‏تر است و در یک دیدگاه کلى مى‏توان‏ گفت که تا پیش از سن نوجوانى به ویژه در دوران جنینى و شیرخوارگى نقش مستقیم مادر در تربیت فرزند بیشتر از پدر خواهد بود و از دوره نوجوانى به بعد به خصوص در مورد پسران نقش پدران ‏مهمتر است، البته این بدان معنا نیست که نقش پدر در دوران‏ کودکى و نقش مادر در دوران نوجوانى و جوانى ناچیز و کم ‏رنگ ‏باشد بلکه مقصود بیان برجستگى نقش و تاثیر بیشتر هر یک در یک ‏مرحله خاص است.  بنابراین یکى از مقاطع مهم مقطع شیرخوارگى است ‏که در آن، مادر نقش مستقیم و اساسى را دارد. در این مقطع ‏شیردادن مهمترین عامل ارتباط نوزاد با مادر است، شیر مادرعلاوه ‏بر نقش مهمى که در تغذیه و بهداشت جسمانى نوزاد دارد عامل‏ ایجاد و انتقال بعضى ویژگیها به فرزند نیز مى‏باشد و ما به دو نمونه از آنها که در سخنان امام باقر(ع) بیان شده، اشاره‏ مى‏کنیم: 1- حماقت و کودنى: امام باقر(ع) فرمود: «لا تسترضعوا الحمقاء فان اللبن یعدى و ان الغلام ینزع الى اللبن یعنى الى الظئر فى ‏الرعونه و الحمق‏.» زنان کودن را دایه فرزندانتان قرار ندهید زیرا از طریق شیر حماقت و کودنى به آنها منتقل مى‏شود.(4)

2- زیبایى و زشتى: آن حضرت فرمودند: «دایه‏هاى زیبا براى ‏فرزندانتان انتخاب کنید و از دایه‏هاى زشت‏ رو بپرهیزید زیرا چه ‏بسا شیر انتقال‏ دهنده (زشتى و زیبایى) باشد.»(5) نیز در حدیث‏ دیگرى فرمود: «بر شما باد به انتخاب دایه‏هاى نظیف و زیبا، زیرا شیر انتقال ‏دهنده (زیبایى) است.»(6)

ج- کودک و نیاز به محبت:

محبت از ضرورى ‏ترین نیازهاى عاطفى فرزند در دوران کودکى است و بدون توجه به آن کودک به رشد عاطفى مناسب نایل نمى‏شود، این‏ نیاز، براى کودک به شکلهاى گوناگون قابل پاسخگویى است که ‏مى‏توان به بوسیدن کودک، در آغوش گرفتن، گفتن جملات زیبا و محبت‏آمیز، خریدن هدیه و اسباب بازى و... اشاره کرد. امام باقر(ع) در فرصتهاى مناسب از طریق در آغوش گرفتن و بیان جملات محبت‏آمیز، محبت ‏خود را به کودک خردسالش امام صادق(ع) نشان مى‏دادند و از این طریق به نیاز عاطفى او پاسخ مى‏گفتند، محمد بن مسلم ‏از اصحاب بزرگ آن حضرت نقل مى‏کند که من در خدمت امام باقر(ع) بودم؛ در این هنگام فرزند(خردسال-) ش جعفر(ع) وارد شد و بر سراو ذؤابه(7) و در دستش عصایى بود که با آن بازى مى‏کرد. امام ‏باقر(ع) او را به گرمى در آغوش گرفت و به سینه خود فشرد و خطاب ‏به او فرمود: « پدر و مادرم به فدایت ‏باد (با این چوب) کار لهو انجام مده و بازى مکن، سپس فرمود:«اى محمد، پس از من او امام توست. از او پیروى کن و از دانش او استفاده نما، به خدا سوگند اوهمان صادقى است که رسول خدا(ع) او را توصیف نمود که شیعیان او در دنیا و آخرت پیروزند و دشمنانش در زمان هر پیامبرى ملعون‏هستند. در(این هنگام) جعفر(ع) خندید و صورتش قرمز گردید، آنگاه امام باقر(ع) به من فرمود: از او سؤال کن، من از او پرسیدم اى پسر رسول خدا، خنده از کدام عضو بدن منشا مى‏گیرد. جعفر(ع) فرمود: اى محمد، عقل از قلب، اندوه از کبد و نفس از ریه و خنده از طحال منشا مى‏گیرد. (وقتى این پاسخ را از اوشنیدم) از جایم برخاستم و او را بوسیدم.»(8)

د- ستایش از فرزند صالح:

ستایش بجا از فرزند و کارهاى نیک او باعث احساس ‏موفقیت و توانایى و نیز موجب انگیزه قوى براى تکرارکارهاى خوب ‏و رشد بیشتر او مى‏گردد. به خصوص اگر این تمجید به موقع و درحضور کسانى باشد که آگاهى آنها از رفتار شایسته فرزند براى او مهم باشد. على بن حکم به نقل از طاهر یکى از اصحاب امام ‏باقر(ع) نقل مى‏کند. من در خدمت امام باقر(ع) نشسته بودم که ‏فرزندش جعفر(ع) وارد شد. امام باقر(ع) در باره‏اش فرمود: «او بهترین مخلوقات خداوند است.‏»(9) در این حدیث ملاحظه مى‏شود که ‏امام باقر(ع) در نزد صحابى خود فرزندش را که صلاحیت و شایستگى ‏لازم را داشته به بهترین وجه ممکن ستوده است.

ه- والدین و نصیحت فرزند:

نصیحت فرزندان و صحبت کردن با آنها علاوه بر آن که والدین ازطریق آن مى‏توانند رهنمودهاى مهم و اساسى را ره توشه زندگى ‏فرزندانشان قرار دهند مى‏تواند یک نوع زمینه ایجاد ارتباط صمیمى بین والدین و فرزندان را فراهم نماید و از این طریق‏ والدین به خصوص پدر، مى‏توانند به فرزند نزدیک شوند و در یک فضاى‏ صمیمى و عاطفى، ضمن آگاهى از مشکلات و خواسته‏هاى فرزندان ‏رهنمودهاى لازم را به آنها ارائه دهند. امام باقر(ع) نیز در فرصتهاى مناسب با فرزندان خود صحبت مى‏کردند و گاهى به شکل ‏گروهى و عمدتا به شکل فردى به نصحیت آنها مى‏پرداختند که به ‏نمونه‏هایى از آنها اشاره مى‏کنیم:

1- اسماعیل بن خالد نقل مى‏کند که از امام باقر(ع) شنیدم که ‏فرمود: پدرم ابو جعفر(ع) ما (فرزندان) را جمع مى‏نمود و به ما مى‏فرمود: اى فرزندان از تعرض نسبت‏ به حقوق دیگران بپرهیزید، بر مشکلات و سختیها صبر پیشه کنید و اگر خویشان شما را به کارى ‏که ضررش براى شما بیش از نفعش باشد دعوت کردند اجابت‏ نکنید.»(10)

 2- از جمله سفارشهاى آن حضرت به فرزندش امام صادق(ع) این ‏جملات است: «خداوند سه چیز را در سه چیز دیگر پنهان کرده است، رضایش را در اطاعت مخفى کرد پس هیچ طاعتى را کوچک نشمار، شاید که رضایتش در همان طاعت ‏باشد. خشم و غضبش را در معصیت پنهان ‏نمود پس هیچ نوع معصیتى را کوچک نپندار، شاید که غضبش در همان ‏باشد. و اولیاء خود را در میان بندگانش پنهان کرد، پس احدى از بندگان او را حقیر مدان که شاید همان بنده ولى او باشد.»(11)

 3- آن حضرت به فرزندش فرمود:« فرزندم از کسالت و اندوه بپرهیز که این دو کلید هر شرى ‏مى‏باشند، زیرا اگر سست و تنبل باشى به اداى حق نخواهى پرداخت‏ و اگر محزون و اندوهناک باشى بر حق، صبر پیشه نخواهى‏کرد.»(12)

4- سفیان ثورى نقل مى‏کند که امام صادق(ع) را ملاقات کردم و از او خواستم مرا نصحیت کند... آن حضرت فرمود: اى سفیان! پدرم ‏مرا به سه چیز سفارش و از سه چیز برحذر داشت، از جمله آن‏ سفارشات این بود که فرزندم، هر که با رفیق بد همراه شود سالم ‏نمى‏ماند و هر که در محلهاى اتهام برود مورد اتهام قرار مى‏گیرد و هر که بر زبان خود کنترل نداشته باشد پشیمان مى‏شود.»(13)

و- اهمیت آرامش خانواده در تربیت:

تردیدى نیست که خانواده نقش اساسى در تربیت فرزند دارد و پرورش صحیح فرزندان بدون توجه جدى والدین به این امر مهم و ایجاد فضاى مناسب و آرام براى آن میسر نیست. نا بسامانى ‏خانواده، اختلاف و نزاعهاى والدین، عدم رابطه صمیمى میان اعضاى ‏خانواده به ویژه والدین، فقدان امنیت و آرامش لازم در جامعه کوچک ‏خانواده، تربیت صحیح فرزند را به مخاطره مى‏اندازد. از این رو در مبحث ‏حسن خلق در روایات، بیش از هر مورد دیگرى‏ در باره خوش رفتارى پدر خانواده با اهلش تاکید شده است و این ‏حاکى از آن است که خوش رفتارى در کانون خانواده اهمیت ویژه ‏دارد و آثار مثبت آن فراتر از خوش رفتارى با افراد دیگر است، زیرا در جامعه کوچک خانواده افراد کاملا با هم در ارتباط هستند و بر یکدیگر تاثیر مى‏گذارند و چتر آثار مثبت‏ خوش رفتارى و پیامدهاى سوء بد رفتارى بر سر همه اعضاى خانواده پهن مى‏گردد ودر یک کلام خوش ‏رفتارى در کانون خانواده آثار تربیتى فراوان و بد رفتارى پیامدهاى سوء بى‏شمار به همراه دارد. امام باقر(ع) در زمینه اهمیت‏ خوش رفتارى در کانون خانواده‏ فرموده است:«... من حسن بره باهله زید فى عمره‏.»(14) هر کس ‏احساس و ملاطفتش را نسبت ‏به خانواده‏اش نیکو گرداند عمرش طولانى‏ مى‏گردد. در این حدیث ‏شریف تعبیر لطیف و ظریف «من حسن بره‏» دلالت ‏بر آن دارد که نه تنها احسان و ملاطفت نسبت‏ به خانواده ‏پسندیده و لازم است ‏بلکه مى‏بایست ‏براى تاثیر بیشتر، این احسان ‏و ملاطفت ‏به نیکویى و بهترین وجه انجام گیرد.

ز- نقش تربیتى عمل والدین و مربیان:

مربیان موفق در جهاد مقدس تربیت‏ بیش از آن که به گفتار دعوت‏ به نیکى کنند با عمل صالح دعوت کرده‏اند، پیش از آن که سخن‏ بگویند عمل نمودند، پیش از آن که به تربیت دیگران اقدام کنند به اصلاح خویش پرداختند، بنابراین والدین که خود اولین مربیان ‏فرزندان هستند مى‏بایست ‏با زبان عمل با فرزندانشان سخن بگویند، فرزندان باید در عمل ببینند که والدین به آنچه مى‏گویند پاى ‏بند هستند و خود عمل مى‏کنند و گفتارشان با عملشان مطابقت ‏دارد. به نظر مى‏رسد که اساسى‏ترین عامل تربیتى معصومان علیهم‏السلام و در واقع مهمترین راز موفقیتشان در تربیت فرزندان‏ همان تربیت ‏با عمل و پاى‏ بندیشان به آنچه مى‏گفتند بوده است و این شیوه در سیره تربیتى امام باقر(ع) نیز کاملا آشکار است، فرزندان آن حضرت با دیدن اعمال پدر براى انجام اعمال صالح  و رفتار درست الگو مى‏گرفته و به راز بندگى خداوند دست مى‏یافتند. در ذیل به ذکر دو نمونه از رفتارهاى آن حضرت اکتفا مى‏کنیم:

 1- امام باقر(ع) و صدقه به فقراء: از فرزند بزرگوار آن حضرت نقل شده است که روزى بر پدرم وارد شدم و مشاهده کردم که در آن روز پدرم هشت هزار دینار به ‏تهى‏ دستان مدینه صدقه داده‏اند و اهل خانه‏اى را که تعداد آنها به یازده نفر مى‏رسید آزاد کرده است‏.»(15)

2- اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) نقل کرده است: من پیوسته ‏رختخواب پدرم را پهن مى‏کردم و منتظر مى‏ماندم تا ایشان به ‏رختخواب بروند و بخوابند، سپس برمى‏خاستم و به رختخواب خود مى‏رفتم، شبى آن حضرت تاخیر کردند و من در طلب او به مسجد رفتم، در حالى که مردم خواب بودند، او را در حال سجده دیدم وغیر او کسى در مسجد نبود. من صداى او را مى‏شنیدم که مى‏گفت:«سبحانک اللهم انت ربى حقا حقا، سجدت لک یا رب تعبدا و رقا، اللهم ان عملى ضعیف فضاعفه لى، اللهم قنى عذابک یوم تبعث‏عبادک و تب على انک انت التواب الرحیم.»(16)

ح- تربیت معنوى فرزندان:

تربیت ابعاد مختلفى چون جسمانى، عقلانى، عاطفى، اجتماعى واخلاقى دارد. از مهمترین ابعاد تربیت، تربیت معنوى است که به ‏عقیده ما در تربیت اسلامى، پرورش این بعد غایت همه ابعاد دیگراست. این نوع تربیت که شامل پرورش بعد معنوى انسان و فراهم‏ نمودن زمینه ارتباط انسان با خداوند و در نهایت پرورش انسان ‏براى رسیدن به قرب الهى است. بسیار مورد تاکید ائمه علیهم السلام بوده است و آن بزرگواران ‏در تمام صحنه‏هاى زندگى بیشترین اهمیت را به پرورش این بعد فرزندان مى‏دادند و براى تحقق آن از شیوه‏هاى خاص بهره مى‏گرفتند که به نظر مى‏رسد از مهمترین شیوه‏ها، دو شیوه (ذکر و دعا) است‏ و هر چند دعا نیز یک نوع ذکر تلقى مى‏شود اما از آنجا که درتربیت معنوى عنصرى کلیدى و مهم است از آن به عنوان یک شیوه ‏جداگانه یاد مى‏کنیم. امام باقر(ع) در سیره تربیتى خود از این ‏دو شیوه به شکل خاصى بهره جستند.

1- ذکر و یاد خدا:<\/h2>ذکر که عبارت از توجه قلبى انسان نسبت ‏به خداوند است و گاهى‏ در قالب الفاظ مخصوصى بر زبان جارى مى‏شود. نقش بسیار مهمى درتربیت ‏بعد معنوى انسان دارد. ابن قداح از امام صادق(ع) نقل ‏کرده که «پدرم (امام باقر-ع-) بسیار یاد خدا مى‏نمود، همراه‏ او راه مى‏رفتم او را در حال ذکر مى‏دیدم با او غذا مى‏خوردم او را در حال یاد خداوند مى‏دیدم، با مردم سخن مى‏گفت و این کار او را از یاد خدا غافل نمى‏کرد. من مشاهده مى‏کردم که زبان او مدام ‏در حال گفتن ذکر لا اله الا الله بود.  پدرم ما را جمع مى‏نمود وما را به ذکر و یاد خدا امر مى‏فرمود و این کار تا طلوع خورشید ادامه داشت، هر کدام از ما که قرائت قرآن آموخته بود به ‏خواندن قرآن و هر کدام که قرآن نیاموخته بود به گفتن ذکر امرمى‏نمودند.»(17) این حدیث در بردارنده دو نکته مهم است. نخست آن که بر مطابقت ‏گفتار با عمل حضرت دلالت دارد و نشان مى‏دهد که امام ابتدا خود عمل مى‏نمودند و از ذکر گفتن غافل نمى‏شدند و بعد فرزندانشان را به ذکر و یاد خدا امر مى‏نمودند. نکته دوم آن که نباید فرزندان‏ را به حال خودشان رها کرد بلکه مى‏بایست ضمن حفظ آزادى حساب‏ شده و منطقى و توجه به استقلال طلبى و آزادی خواهى آنها در فرصتهاى مناسب با ایجاد انگیزه و شوق به طور عملى آنها را به ‏انجام کار نیک مشغول نمود.

2- دعا: <\/h2>دعا و مناجات از مؤثرترین روشها در تربیت ‏بعد معنوى ‏انسان است، از طریق دعا و مناجات انسان با خداوند ارتباط پیدا مى‏کند و در پرتو آن جان خود را از چشمه معرفت و محبت ‏سیراب‏ مى‏گرداند. امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه مساله‏اى پدرم را محزون مى‏کرد ایشان زنان و فرزندان را جمع مى‏نمود. آنگاه خود دعا مى‏کردند و آنها آمین مى‏گفتند.»(18) همچنین برید بن معاویه عجلى نقل مى‏کند:«هرگاه امام باقر(ع) قصد مسافرت داشتند خانواده خود را درمنزلى جمع مى‏نمودند و این چنین دعا مى‏کردند «اللهم انى استودعک ‏نفسى و اهلى و مالى و ولدى، الشاهد منا و الغائب، اللهم ‏احفظنا و احفظ علینا، اللهم اجعلنا فى جوارک، اللهم لا تسلبنا نعمتک ولا تغیر ما بنا من عافیتک و فضلک‏.» پرودگارا خود و اهلم و مالم و فرزندانم، حاضر و غایب آنها را به تو سپرده‏ام، پروردگارا ما را حفظ کن و سلامتى ما را مستدام دار، پروردگارا ما را در جوار خودت جاى ده و نعمتت را از ما مگیر و عافیت و فضیلت را نسبت ‏به ما تغییر مده.‏»(19)

از دو حدیث‏ بیان شده‏ معلوم مى‏شود که آن حضرت فرزندان خود را از طریق دعا به یاد خداوند متوجه مى‏گردانید و غیر مستقیم به آنها تعلیم مى‏داد که ‏باید در تنهایى  و هنگام مشکلات بر خداوند توکل نمود و تنها از او در خواست کمک نمود.

پى‏نوشت ها:<\/h2>1- وسایل الشیعه، ج 15، ص 138، ح 2.

 2- همان، ص 151، ح 11.

 3- همان، ص 124، ح 1.

4- تهذیب الاحکام، ج 8، ص 110، ح 375.

 5- الکافى، ج 6، ص 44، ح 12.

6- التهذیب، ج 8، ص 110/ الکافى، ج 6، ص 44، ح 13.

7- الذؤابه، طرف العمامه و السوط ، و فى الحدیث، کان ابى یطول ‏دوائب نعلیه‏اى اطرافها (مجمع البحرین، ج 2، ص 57) اما در فرهنگ‏هاى عربى به فارسى آن را به «زلف و گیسو» معنا کرده‏اند.

 8- بحارالانوار، ج 47، ص 15، ح 12؛ به نقل از کفایة الاثر، ص‏321.

 9- همان، ص 13، به نقل از ارشاد مفید.

10- حلیة الابرار، ج 2، ص 126.

 11- کشف الغمه، ج 2، ص 360؛ سیرة الائمة الاثنى عشر، ج 2، ص‏230-229.

 12- همان، ص 344.

 13- الخصال، صدوق، ص 169.

 14- تحف العقول، ص 216/ ائمتنا، ج 1، ص 365.

15- بحارالانوار، ج 46، ص 290.

16- حلیة‏الابرار، ج 2، ص 112.

17- الکافى، ج 2، ص 299/ بحارالانوار، ج 46، ص 8-297/ حلیة‏الابرار، ج 2، ص 111-110.

18- بحارالانوار، به نقل از الکافى، ج 2، ص 487.

19- حلیة الابرار، ج 2، ص 134.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:36 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

بکوشیم بهشتی بر زمین بنا نهیم<\/h1>

روایات بسیاری از ائمه اطهار و رسول اکرم تصریح می کنند که اخلاق نیکو بخش عمده ایی از دینداری است. و حتی نبی مکرم اسلام در حدیثی یادآوری کرده اند که ایشان برای تکمیل مکارم اخلاقی مبعوث شده اند( نقل به مضمون) اخلاق نیکو در کنار ایمان به خداوند و روز حساب ، اقامه نماز، پرداخت زکات و انفاق مال در راه خدا و شکیبایی در مصایب از صفات برجسته نیکوکاران، راستگویان و پرهیزگاران است.(1) جامعه اسلامی آنگاه بر راه درست گام برمیدارد و آن زمان شایسته این صفت( اسلامی) خواهد بود که بیش از همیشه بر طریق اخلاق انسانی گام بردارد. چرا که موازین اخلاقی برای فرد همچون قوانین برای جامعه است. جامعه بی قانون با انسان بی اخلاق برابر است. هر دو برآشفته ، غیرقابل اعتماد وراکدند و هر دو رو به سوی قهقرا خواهند رفت . بهتر آن است با توجه به روزهایی چنین خوش که شادی را از میلاد امام محمد باقر به عاریت گرفته است، به این اصل اساسی در سخنان عالم خاندان علم و امامت امام محمد باقر العلوم بپردازیم.

- نیکوگفتاری با دیگران: امام محمد باقر در کلامی نغز و عمیق فرموده اند:" با مردم سخن بگوئید بهتر از آن چیزی که می خواهید با شما سخن بگویند." این سخن و عمل بدان در جامعه ایی که مردم آن به اندک تلنگری عصبانی شده و مرزها را در هم می شکنند می تواند چون آبی که بر زمین خشک جاری شده و آن را سبزپوش می سازد، این جامعه پرتنش را آرامش بخشد. متاسفانه مردم در جامعه ما در یک فردگرایی بیمارگونه دست و پا می زنند و تنها خود، منافع و حقوق خود را می نگرند و نه وظایف خود را. در چنین جامعه ایی کلامی دیگر از معصوم هفتم ( علیه السلام) می تواند راهگشا باشد:" تواضع و فروتنی آن است که آدمی به نشستن در آنجا که فروتر از شان اوست راضی باشد و اینکهبه هر کس رسیدی سلام کنی و جدال را وانهی گرچه بر حق باشی" جامعه ایی که در آن اصول اخلاقی و پیام های دینداری نه بر دیوارهای شهر که بر ذهن و قلب مردم آن نوشته شده باشد جامعه ایی سالم و پرتوان خواهد بود چرا که برای هر عملی عکس العملی است برابر با آن. عمل و یا عکسل العمل آن را در کلام امام چنین می یابیم:

- سه عمل سه پاداش:

هر که زبانش راست است کردارش پاک است.

هر که خوش نیت است روزی اش افزون است.

 و هر که با اهلش نیکی می کند به عمرش افزوده شود.

جالب آن است که امام در این پیام های اخلاقی یادآور نشده اند که هر که بیشتر نماز گذارد یا روزه بگیرد و یا بیشتر شب زنده داری کند، آنچه را که امام بدان تصریح نموده اند، زبانی راستگو و خلقی خوش است. در کنار راستگویی و خوش خلقی،  شکیبایی نیز از صفات پسندیده در جامعه اسلامی است.

امام محمد باقر پنج نکته را سفارش فرموده اند:

 اگر مورد ستم واقع شدی ستم مکن.

 اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن.

 اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو.

 اگر مدحت کنند شاد مشو.

 اگر نکوهشت کنند بی تابی مکن.

این نکات را نه تنها شکیبایی که استقامت بزرگ می توان نامید . مردمی که در مناسبات متقابل با یکدیگر این موارد را رعایت کند: حقوق دیگران را مانند حقوق خود محترم داشته بر آن دل بسوزانند، فروتنی را پیشه خویش ساخته از غرور و جدال بپرهیزند و درکنار این سه شکیبایی به خرج دهند مطمئناً درِ دنیایی زیبا و جامعه ای سالم را به روی خویش خواهند گشود و پس از آن ما ناظر مشاجره و برخوردهای فیزیکی رانندگان درخیابان ها، مردم در صف  ارزاق و دیگر صحنه های دل آزار نخواهیم بود. فراموش نکنیم که : " شیعه بودن به معنای عمل کردن چون ائمه اطهار است و این مرحله ای پس از شناخت و پس از عشق است.(2) انسان هایی چنین بزرگ با ارواحی  چنین جاذب تنها برای ستوده شدن آفریده نشده اند، آنان آماده اند تا راه زندگی را و راه بهتر زیستن و انسانی بهتر بودن را به ما بیاموزند.آنان آمده اند تا انسان را به بهشت موعود رهنمون سازند ولی نه در آخرت که در همین دنیا وبر همین کره خاکی . مراقب باشیم که دیگران در عمل به دستورات ائمه اطهار بر ما پیشی نگیرند.

امروز کودکی پا بر عرصه وجود نهاده است که علم بدو زینت نبخشیده  ، بل این اوست که علم را با لقب باقرالعلوم خویش مفتخر ساخته است. میلادش مبارک.


پی نوشت ها:<\/h4>1- اشاره به آیه 177 سوره بقره.

2- اشاره به کتاب قاسطین مارقین ناکثین، ص 2.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:36 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

نهضت بزرگ علمى امام باقرعلیه السلام<\/h1>

پیشواى پنجم طى مدت امامت خود، در همان شرایط نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهى پرداخت و مشکلات علمى را تشریح نمود و جنبش علمى دامنه دارى به وجود آورد که مقدمات تاسیس یک «دانشگاه بزرگ اسلامى» را که در دوران امامت فرزند گرامیش امام صادق (ع) به اوج عظمت رسید، پى ریزى کرد.

امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنى هاشم بود و مقام بزرگ علمى و اخلاقى او مورد تصدیق دوست و دشمن بود. به قدرى روایات و احادیث، در زمینه مسائل و احکام اسلامى، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از آن حضرت به یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام به جا نمانده بود.(1)

رجال و شخصیتهاى بزرگ علمى آن روز، و نیز عده‏اى از یاران پیامبر(ص) که هنوز درحال حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده مى‏کردند.

«جابربن یزید جعفى» و «کیسان سجستانى» (از تابعین) و فقهائى مانند: «ابن مبارک»، «زهرى»، «اوزاعى»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعى»، «زیاد بن منذرنهدى» از آثار علمى او بهره‏ مند شده سخنان آن حضرت را، بى واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده‏اند.

کتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبرى، بلا ذرى، سلامى، خطیب بغدادى، ابونعیم اصفهانى، و کتبى مانند: موطا مالک، سنن ابى داود، مسند ابى حنیفه، مسند مروزى، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشرى، و دهها کتاب دیگر، که از مهمترین کتب جهان تسنن است، مملو از سخنان پرمغز پیشواى پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن على» و یا «قال محمد الباقر» به چشم مى‏خورد. (2)

کتب شیعه نیز در زمینه‏هاى مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر(ع) است و هر کس کوچکترین آشنایى با این کتابها داشته باشد، این معنا را تصدیق مى‏کند.


امام باقر(ع) از نظر دانشمندان<\/h2>آوازه علوم و دانشهاى امام باقرعلیه السلام چنان اقطار اسلامى را پر کرده بود که لقب «باقرالعلوم» (گشاینده دریچه‏هاى دانش و شکافنده مشکلات علوم) به خود گرفته بود.

«ابن حجر هیثمى» مى‏نویسد:

"محمد باقر به اندازه‏اى گنجهاى پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همینجاست که وى را شکافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خوانده‏اند." (3)

«عبدالله بن عطأ» که یکى از شخصیتهاى برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، مى‏گوید:

"من هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعى به اندازه محفل محمد بن على (ع) از نظرعلمى حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت محمد باقر(ع) مانند کودکى در برابر استاد عالی مقام، زانوى ادب بر زمین زده شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده بود."(4)

امام باقر(ع) در سخنان خود،اغلب به آیات قرآن مجید استناد نموده از کلام خدا شاهد مى‏آورد و مى‏فرمود: «هر مطلبى گفتم، از من بپرسید که در کجاى قرآن است تا آیه مربوط به آن موضوع را معرفى کنم».(5)


پی نوشت ها:<\/h4>1- شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصیرتى، ص 261.

2- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 195.

3- اظهر من مخبئات کنوزالمعارف  و حقایق الاحکام و الحکم و اللطائف مالا یخفى الا على منطمس البصیره او فاسد الطویه و السریره و من ثم قیل و فیه هو باقرالعلم و جامعه و شاهرعلمه و ارفعه (الصواعق المحرقه، الطبعه الثانیة، قاهره، مکتبه القاهره، ص 201).

 4- سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریة، 1383 ه".ق، ص 337 /على بن عیسى الاربلى، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنى هاشم، 1381 ه".ق، ج 2، ص 329 / فضل بن الحسن البدایة و النهایة، الطبعه الثانیة، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 9، ص .311 در بعضى از نسخه‏ها «حکم بن عیینه» ذکر شده است ولى «عتیبه» صحیح است. ر.ک به: کاظم مدیر شانه چى، علم الحدیث و درایة الحدیث، چاپ سوم، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیة قم، 1362 ه".ش، ص 67.

5- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویة، 1350 ه".ق، ص 176.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:35 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 


امامان ما تا حضرت باقرعلیه السلام وظیفه حفاظت اسلام را از خطرصدمه انحراف، و مصونیت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشیدند، کوششهاى پیشوایان بعدی در مرحله دوم با فعالیت امام باقر(ع) آغاز گردید و برترى‏ فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن ‏را به حرکت درآورد. این توده ‏شیعى، به عنوان توده مؤمن و نگاهدارنده خط حقیقى اسلام شناخته می شد و به ‏عبارت دیگرهمه کوشش امام این بود که به شیعه شکلى مخصوص بدهد و خصوصیات آن را مشخص کند و آن گروه را به عنوان گروه مؤمن و حافظ  خط حقیقى اسلام  بشناساند.

تفاوت میان این دو مرحله آن بود که پیشوایان مرحله نخستین معناى‏ تشیع را در فضایی مخوف و نا آرام سیاسی آشکار کردند زیرا آنان به چاره ‏گرى هدف‏ مهم خود یعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حالی که ‏پیشوایان مرحله دوم، به خصوص امام باقر(ع) فراز آمدند تا شیعه را به شکل حقیقى ‏آن درآورند و در سطح عام، چهار چوبى تفصیلى و دربرگیرنده، به گروه ‏شیعه بدهند و برنامه‏اش را تنظیم کنند. معناى این سخن آن نیست که پیشوایان ‏مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه کارى نکردند، بلکه فعالیت آنان‏ در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى‏ خاص توسط امام على(ع) صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عماربن یاسر و مالک اشتر و دیگران از شیعیان او بودند.


نظر امت نسبت به امام باقر(ع)<\/h2>آمدن امام(ع) مقدمه‏اى براى اقدام به وظایف دگرگون سازى ‏امت بود. زیرا امت، او را فردى منحصر از فرزندان کسانى مى‏شناخت که جان ‏خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد. پس، آنان از این رو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکامى ‏که به نام اسلام حکومت می کنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه‏اى‏ دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنت رسول اکرم(ص) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.

وظیفه کشف سرپرست‏ حاکمان و واقعیت منحرف آنان و نشان دادن‏ دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى‏ و فداکارى آنان،آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت.

اینک امام باقر(ع) برآن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى ‏مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى که تحقق یافته است و آن قربانیها و فداکاریهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود که عده‏اى براى پیروزى اسلام ‏به آن برخاسته باشند و غیرت و حمیتى که نسبت به اسلام داشته‏اند آنان را برانگیخته باشد. بلکه آن فعالیتها، صورت منحصر فعالیتهایى است که با آن ‏مواجه شده‏اند تا بنیان توده‏اى آگاه را پى افکنند که به اسلام، ایمان صحیح و آگاهانه داشته باشند. چنین توده‏اى را، معالم و منطق و شرایط مخصوصى است‏ و باید داراى دیدى متمایز باشند که آن را در شئون گوناگون حیات اسلامى‏ به کار برند.

در آن زمان شرایطی فراهم شد که کوششهاى امام باقر(ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه نیاکان گذشته او(ع) آغاز کردند، بنیان گذارد و از دستاوردهایى که ‏دراین میدان به آن صورت تحقق بخشیدند، فایده برد.

پس، خط تاریخى که با فداکاریها و کوششهاى امامان مرحله نخستین ‏تجسم یافته بود، براى امام باقر(ع) و نزد امت اسلام مکان و منزلتى والا ایجاد کرد و ما این منزلت و مقام را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مى‏شناسیم.

هشام که درآن زمان خلیفه بود وقتى به امام(ع) اشاره می کند و مى‏پرسد که این شخص‏ کیست؟ به او می گویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند.


این شخص امام عراق است<\/h2>در روایت‏ حبابة الوالبیه آمده است که گفت:«در مکه مردى را دیدم‏ که بین‏«باب‏» و«حجر» بر بلندى ایستاده بود. مردم پیرامون وى انبوه شده ‏بودند و در مشکلات خود از او نظر می خواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او می گشودند و او را رها نکردند تا دو هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه ‏برخاست و می خواست رهسپار شود که یکى با آوائى آهسته بانک برآورد که‏ هان، این نور درخشان... و جمعى نیز که می گفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب‏علیهم السلام است. از ابرش روایت است که وقتى هشام به امام باقر(ع) اشاره کرد و گفت ‏این کیست که مردم عراق پیرامون او گرد آمده‏اند و از او پرسش می کنند؟ گفت:

این پیمبر کوفه و فرزند رسول الله و باقرالعلوم است و مفسر قرآن. پس مساله‏اى‏ را که نمی دانست از او پرسید.

در موسم حج، ازعراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان از ایشان فتوى می خواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسیدند و این امر دلیل آن بود که او در دل توده‏هاى مردم جاى داشت. این واقعه میزان نفوذ وسیع امام را در قلوب توده‏هاى مردم نشان می داد.

از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه‏هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگوهاى بسیار با امام(ع) به عمل آمد. البته ازامام پاسخ می خواستند تا وی را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم، امام را به خاموشى ‏وا دارند. کسانى بودند که از شهرى به شهرى سفر می کردند تا ازایشان(ع) پرسش ‏کنند و در محضرش سؤالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشاره ‏می کند که در برنامه امام(ع) دقت بسیار به کار رفته بود و مردم او را دوست ‏می داشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امر در بسیارى از شهرها واکنش پدید آورده بود. از پاره‏اى از نصوص چنین‏ استنباط می شود که رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى‏ و قبیله‏اى بود. نه این که رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت. بلکه اگر گروههاى جدیدى به اسلام می گرویدند، آنان نیز به رهبرى‏ او معترف بودند و روحا با وى پیوند داشتند. با وجود این که کشت و کشتار نژادى و قبیله‏اى در مدت خلافت امویان بین قبیله‏«مضر» و«حمیر» شعله ‏ور بود، با این همه مى‏بینم، اهل هر دو قبیله، یاران امام(ع) بودند. چندانکه شاعران ‏رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مغیرى و کمیت اسدى حمیرى ‏در دوستى امام(ع) و اهل بیت اتفاق داشتند. این میزان عاطفه توده‏اى و نفوذ وسیع، امام باقر(ع) را وارث کوششها و فداکاریهایى کرده بود که در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود.

آن کوششها و فداکاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان ‏و ارائه چهارچوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند.


امام(ع) نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود<\/h2>گفتیم که وظیفه مهم امام(ع) دراین مرحله، رویارویى با توضیح تفصیلى ‏چهارچوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن به وسیله توسعه و نشر مفاهیم مکتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر، تا توده ‏مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جویى منطقى اسلامى بیندیشند.

از دو راه امکان داشت که امام باقر(ع) در این زمینه براى تحقق بخشیدن ‏به وظایف تاریخى خود اقدام فرماید:

الف- راه گسترده آموزش از درون حوزه خود که آن را به همین منظور تاسیس کرده بود. همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏ آداب آن، حوزه مزبور را بنا کرده بود.

امام باقر(ع) درعصر خود، در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان ‏اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش(ع)، فروتنى مى‏نمودند. (1) و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او. حوزه او براى صدها دانشمند و محدث که تربیت کرده بود پایگاهى بود.

جابر جعفى گوید:«ابوجعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد.» و محمد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(ع) مى‏پرسیدم ‏تا جایی که سى هزار حدیث ازامام سؤال کردم.» (2)

ابن شهرآشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان ‏اسلام بود. او از کسانى که از امام روایت نقل کرده‏اند، عده‏اى بسیار را مى‏شمارد.

از صحابه،"جابربن عبد الله انصارى" و از تابعین،"جابر بن زید جعفى" و" کیسان‏ سختیانى" و از فقیهان،"ابن مبارک" و "زهرى" و "اوزاعى" و "ابو حنیفه" و "مالک" و"شافعى" و "زیاد بن منذر" و از مصنفان،"طبرى" و "بلاذرى" و" سلامى" و "خطیب بغدادى" ‏در تاریخ نویسى.

ب- از راه روبرویى امت با این چهارچوب. تقریبا در زندگى پیشوایان(ع) نخستین بار بود که مفهوم تشیع به اعتبار این که عقیده گروهى آگاه است، تمرکز مى‏یافت و شکل روشن می گرفت و حدود آن عقیده مرزبندى می شد. تشیعى ‏که در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید درهمه راه‏هاى جامعه‏ اسلامى انتشار یابد.


مولفه های شیعه<\/h2>امام(ع) شیعیان خود را با چنین سخنانى توصیف مى‏فرماید:

«همانا که شیعه ما، شیعه على، با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى ‏و بى ریایى از ما طرفدارى می کنند و براى زنده نگاهداشتن دین، متحد و پشتیبان ‏ما هستند. اگر خشمگین گردند، ستم نمی کنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى‏گذرند. براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان ‏مخالف باشد طریق مسالمت پیش میگیرند.»

در جاى دیگر مى‏فرماید:«شیعه ما اطاعت ‏خدا می کنند.»

اما در بعضى اوقات، مخالفان امام(ع) که رویاروى ایشان مى‏ایستادند، حالت مبارزه جویى به خود می گرفتند و براى ذهنیات و افکار بیشتر مردم در این چهارچوب که امام  به خاطر آن فعالیت می کرد و مردم بدان معتقد بودند، ارزشى ‏قائل نمی شدند.

از این رو بود که امام(ع) با کمال روشنى در سطح امت ‏شعارهاى خود را مطرح مى‏فرماید:

در روایتى آمده است که حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق که‏ همراه امام آمده بود، حج بیت الله به جاى آوردند. وقتى به مسجد الحرام رسیدند، هزاران کس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضورهشام بن‏عبد الملک، در محضر پدر بزرگوار خود ایستاد و مفهوم شیعه اهل بیت را با وضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت. او آشکارا و با بیانى روشن‏ توضیح داد که شیعیان کسانى هستند که داراى این صفات و خصوصیاتند و آنان ‏اصحاب روحانى  و اجتماعى در جامعه مى‏باشند و وارثان حقیقى اهل بیتند.

این آشکارا گویى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن‏عبد الملک، گزافه گویى و یا ماجراجویى نبود که امام حساب آن را نکرده باشد، بلکه موافق برنامه‏اى بود که براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقیقت توضیحى بود که مردم از پیشوایان(ع) می خواستند و مسلمانان آن را ادراک می کردند و می دانستند که اینک مساله، همان مساله امام حسین(ع) نیست ‏که با اخلاص براى حفظ اسلام جنگید و به شهادت رسید. بلکه مساله بالاتر و بزرگتر از این تصور بسیطى است که آنها دارند. مساله عبارت ازهدف وعقیده ‏و رهبرى  و برنامه ‏ریزى الهى بود که در وجود امام حسین(ع) تجلى یافته بود و اینک دوباره متجلى شده است. و چه بسا که در عصرهاى گوناگون و نسل‏هاى ‏مختلف همچنان برقرار باشد و بروز کند.

این مساله، مساله‏اى بود که ناگزیر باید ملت را به آن توجه می داد و به‏ شکلى واضح و تفصیلى و دربرگیرنده، به او مى‏فهماند تا او را عمیقا به حرکت ‏درآورد و واقعیتى را که در آن زندگانى مى‏کنند دگرگون سازد. دلیل این مطلب چیزى از این گویاتر نیست که امام باقر(ع) به خلیفه اموى ‏وارد شد و خلیفه کوشید با استهزاء از امام(ع) پرسش کند و به او گفت: آیا تو فرزند ابو ترابى؟ و بعد سعى کرد او را خفیف گرداند. اما امام(ع) به این ‏مسائل اهمیتى نداد بلکه در مجلس خلیفه به پاى ایستاد و خطابه‏اى ایراد فرمود تا رهبرى اهل بیت را توضیح دهد و مشروعیت آنان را در حکومت، آشکارا بیان کند. امام با دعوت خود و چنین آشکارا سخن گفتن‏ها و از گذرگاه این ‏برنامه وسیع، و با رویارویى صریح با امت در هدفهاى واضح، روزگارى ‏نوین را مجسم ساخت.


دشواریهایى که در راه برنامه امام(ع) روى داد<\/h2>در آن هنگام، زندگانى عمومى اسلامى به طور کلى نزدیک بود به هدفى‏ دیگر که مغایرعقیده امام بود منجر گردد.عصرى که عصر امام باقر(ع) با آن ‏آغاز گردید،آغازى نو بود که انحراف سیاسى در شکل هدف فکرى در آن ‏خود نمائى میکرد و آن هدف فکرى، امتداد آن انحراف سیاسى بود .

انحراف سیاسى که پیشوایان مرحله نخستین با آن همزمان بودند، تحول ‏یافت و در خلال این مدت یعنى در مدت هشتاد سال، یک هدف فکرى و عقیدتى ‏ایجاد شده بود که با هدف و عقیده امام اختلاف داشت و از قرار ذیل بود:

1- این هدف و عقیده به مرجعیت صحابه که از مهاجران و انصار و تابعین بودند واگذار شده بود و خود این مراجع می دانستند که رسول اکرم(ص) به فرمان حق تعالى، امام على(ع) را به مرجعیت ‏سیاسى و فکرى برگزید به‏ این اعتبار که عمق وجود شخص امام على(ع) در موجودیت دعوت مایه گرفته ‏و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع) نیز جانشینان او شایسته این مقام بودند. خود مردم به خوبى می دانستند که پس از رحلت نبى اکرم(ص) وقتى در سقیفه اجتماع کردند،این مرجعیت از امام على سلب شد.

2- اما مرجعیت فکرى به عنوان مرجعیت رسمى بدون یاور معطل مانده‏ بود و در این مورد برنامه‏اى روشن موجود نبود تا این خلاء را پر سازد و این‏ امر درعهد ابوبکر و عمر و عثمان روى داد که خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه‏ کردن به امام على(ع) و ارزش اعانت او را براى حل مشکلاتى که کار آنان ‏را دشوار مى‏نمود، احساس کردند. گرچه می کوشیدند از مراجعه به آن امام(ع) خود دارى کنند. (3)

پس از پایان عصر صحابه، عصر تابعین آغاز گردید و رفته رفته نزدیک بود تا عصر جدید یعنى تابعین تابعین نیز آغاز شود.

در آن عصر، دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد که‏ به صورتى جدید، گرفتار این خلاء فکرى و سیاسى بود.

علت این احساس عوامل زیر بود:

الف- تابعین تابعین که از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب‏ مى‏شدند و از کتاب و سنت دور افتاده بودند و به واسطه بعد زمان ازعهد نبى‏اکرم(ص) جدا شده بودند. آن نسل از زمان و شرایط و مناسبات کتاب و سنت نبوى دور افتاده بود و از این روى روزى بر آمد که در قرآن، معضلاتى مشاهده ‏کردند که معلول دورى از زمان رسول اکرم(ص)بود.

ب- آنان اعتقاد داشتند که پیامبر خدا(ص) هیچ کس را به منظور اداره‏ مکتب رسالت تربیت نفرموده و هیچ کس را آماده مرجعیت فکرى و سیاسى ‏نکرده است و آموزش خاص عقیدتى درباره کسى منظور نداشته است بلکه، همه آنچه رسول اکرم(ص) انجام داد- به نظر آنان- تنها این بود که رهبرى ‏دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضمیمه یکدیگر فرمود تا پس از او دعوت را رهبرى کنند.

ج- از آن پس که حیات اسلامى گسترش یافت و از راه پیروزى نظامى به ‏دسته‏ها و سرزمینها و دولتها پیوست، رویدادهاى گوناگون و شرایط و گروهها بوجود آمد و افکار درهم ریخته و پیچیدگیهایى که هرگز پیش بینى نمى‏شد پیش‏ آمد و براى نصوص تشریعى مفقود شده که از رسول اکرم نقل میکردند، راه ‏حلى وجود نداشت، پس ناچار این نیاز پدید آمد که به غیر از کتاب و سنت، به دلایل و وسایل دیگر از قبیل استحسان و قیاس و غیر آن از انواع[ادله]اجتهاد که ملکه مجتهد است رجوع کنند. این امر باعث گردید که ذوق و اخلاقیات شخصى وارد قانونگذارى شود. (4)

این سه وسیله مسلمانان را واداشت که با ضرورت جستجو درباره یک ‏منشا فکرى که با آن شرایط و اوضاع و احوال جدید هماهنگ باشد، پى ببرند، زیرا در بسیارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار باید راه حلى براى ‏آن مى‏جستند. شهرستانى در این مورد گوید:«ما به طور قطع می دانیم که حوادث ‏و وقایع در عبادات و رفتار و کردار چندان است که به شمار در نمى‏آید و حد و حصرى ندارد و به طور قطع می دانیم که در همه رویدادها نصى موجود نیست ‏وقتى نصوص محدود باشد، امر نامحدود را ضبط نمیکند، پس اجتهاد و قیاس ‏لازم الاتباع  و معتبر است چندان که براى هر رویدادى اجتهادى است.‏» (5)

در چنین موقعیتهایى امکان نداشت که بتوانند این مرجعیت فکرى را قبول ‏داشته باشند و به این اعتبار که مرجعیت فکرى به رهبرى سیاسى منتهى می شود آن را به اهل بیت مستند بدانند و اگر مرجعیت فکرى را به اهل بیت مى‏دادند، برنده ‏ترین سلاح را به آنان تقدیم مى‏کردند که به آنان امکان می داد که به آسانى ‏به مرجعیت ‏سیاسى دست ‏یابند.

از این رو در این عصر آغاز فعالیتهایى را مى‏بینیم و توسعه و گسترش مدارسى‏ را ملاحظه می کنیم که گاهى به‏«راى‏» تکیه می کنند و گاهى به قیاس و استحسان‏ و گاه  به مصالح مرسله و عرف جریانهاى پیش آمد که ظهور آنها با خط مرجعیت ‏اهل بیت(ع) اختلاف داشت و آشکارا نشان می داد که این پدیده در جامعه اسلامى ‏بسى اوج گرفته و ریشه دوانیده است. اهل بیت(ع) بر عهده گرفتند که آن ادعاها را پاسخ گویند و تکذیب کنند. و به علت پاسخگوئى به این خطوط  فکرى، خصوصیات مذهبشان را که داراى مرکزیت و قدرت است تاکید کنند.

ابن جمیع میگوید: به جعفر بن محمد وارد شدم، ابن ابى لیلى و ابو حنیفه ‏نیز با من بودند. او به ابن ابى لیلى گفت: این مرد کیست؟ جواب داد:

او مردى است که در دین بینا و با نفوذ است. امام(ع) فرمود: شاید به راى ‏خود قیاس میکند؟ سپس رو به ابو حنیفه کرد و فرمود: اى نعمان، پدرم از جدم روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: نخستین کس که امر دین را به راى ‏خود قیاس کرد، ابلیس بود که خداى تعالى به او فرمان داد: به آدم سجده ‏برو. او گفت: من از او بهترم. مرا از آتش آفریدى و او را از خاک. پس ‏هر کس که دین را با راى خود قیاس کند حق تعالى روز قیامت، او را با ابلیس‏ قرین سازد. زیرا او شیطان را بقیاس پیروى کرده است‏.»

سپس امام جعفر(ع) آنگونه که در روایت ابن شبرمه آمده است به او گفت: آیا قتل نفس گناهى بزرگتر است ‏یا زنا؟

گفت: قتل نفس.

امام(ع) فرمود: خدای تعالى در قتل نفس دو گواه مى‏پذیرد اما در زنا چهار شاهد باید.

سپس پرسید: نماز بزرگتر است‏ یا روزه؟

گفت: نماز.

امام(ع) فرمود: چه گویى در مورد حایض که روزه را قضا می کند و نماز را قضا نمى‏کند. واى بر تو، چگونه قیاس میکنى؟ از خداى بترس و دین را با راى خود قیاس مکن. (6)

این نبردى که اهل بیت(ع) وارد آن شدند، از شدت تاثیر اهل راى ‏کاست. چنانکه براى پیدا شدن مکاتبى که در راه و خط  مخالف آن بود، ایجاد آمادگى کرد و مدرسه حدیث بوجود آمد که براى حفظ احادیث و سنت و آثار و فتاوى صحابه  و تابعین کوشید و براى تقویت آن به تبلیغ آغازید و در عین حال ‏از اهل راى  بد  مى‏گفتند  و در مقابل  دستاورد اهل  راى  که در اخذ به راى و روى ‏گردانیدان از احادیث تند روى داشتند، عکس العملى محسوب می گردید.

اهل بیت(ع) بر ضد اهل راى ایستادگى کردند و در این کار به شعار معروفشان ‏تمسک مى‏جستند که می گفت:«همانا که دین خدا با عقول سنجیده نمیشود.»

چه، این مکتب اهل راى به راهى مى‏رفت که تشریع اسلامى را تحلیل مى‏برد و نابود مى‏کرد و در مرحله بعد، خاصیت و صلابت و اصالت اسلامى تشریع را که از ویژگیهاى قانونگذارى است از دست می داد و در اثنایى که اهل حدیث ‏با جمود شریعت روبرو می گردید و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى‏شد، خاصیت ‏نرمش و قابلیت تطبیق با شرایط گوناگون اجتماعى از کف مى‏رفت. (7)

پى‏نوشت ها:<\/h4>1- منظور این است که مکتب تشیع را همگانى کرده و از جهت علمى و عملى توسعه ‏بخشید چنان که فراگیرى آن بر هر فردى سهل و پیروى از آن بر هر کس که داراى فرهنگ‏ اسلامى و عقل مذهبى باشد، پذیرفتنى بود.

2- مراة الجنان.

3- بحث در ولایت- صدر.

4- بحث در ولایت.

5- سلم الوصول ص 295.

6- اصول عمومى فقه، ص 329 نقل از حلیة الاولیاء،ج 3 ص 197.

7- اجتهاد و تقلید از مقدمه محمد مهدى اصفى، ص 17- 18.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:34 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

<\/h1>

بهار آمد هوا چون زلف یارم باز مشکین شد

زمین چون رویش از گلهای رنگارنگ رنگین شد

نگارستان چینی شد زمین از نقش گوناگون

چمن رشک ختن از یاسمین وز بوی نسرین شد

دلِ آشفته شد محو گلی از گلشن طاها

اسیر سنبلی از بوستان آل یاسین شد

چه گویم از گل رویش؟ مپرس از سنبل مویش

ز فیض لعل دل جویش مذاق دهر شیرین شد

به میزان تعادل با گل رویش چه باشد گل

که با آن خرمن سنبل کم از یک خوشه پروین شد

جمال جانفزای او ظهور غیب مکنون بود

دو زلف مشکسای او حجاب عزّ و تمکین شد

به باغ استقامت اولین سرو آن قد و قامت

به میدان کرامت شهسوار ملک تکوین شد

سلیل1 پاک احمد، زیب وزن مسند سرمد

ابوجعفر محمد، باقر علم نبیّین شد

محیط علم ربّانی، مدار فیض سبحانی

که در ذات و معانی ثانی عقل نخستین شد

حقایق گو، دقائق جو، رقائق جو، شقایق بو

سراج راه حق، کز او رواج دین و آیین شد

مرارتها چشید آن شاه خوبان از بنی مروان

مگر آن تلخ کامی بهر زهرکین به تمرین شد

عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت

چه او را شاهد بزم حقیقت شمع بالین شد

برای یکّه تاز عرصه ی میدان جانبازان

ز جور کینه مروانیان اسب اجل زین شد


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:33 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 

<\/h1>

  شیوه‏هاى مبارزاتى امام باقر علیه السلام <\/h2>

  الف- تقیه <\/h2>

 ب- ترسیم وظایف حاکم اسلامى <\/h2>

 ج- نهى از همکارى با حکومت طاغوت <\/h2>

 د- مبارزه رو در رو <\/h2>

 

در دوران  امام باقر علیه السلام ، حاکمان اموى به دلیل تعارضات داخلى از نهضت عظیم علمى آن حضرت غافل بودند، ولى این به معناى در امان بودن آن امام نیست؛ بلکه حجم وسیعى از روایات گویاى اوضاع خشونت ‏آمیز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاکمان وقت نسبت ‏به دین، مسلمانان و امام آنان است، به گونه‏اى که امام علیه السلام بارها تقیه مى‏کرد و سرانجام نیز بر سر تعارضات مبنایى با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید .

درباره اوضاع سیاسى عصر آن حضرت کافى است، نگاهى به سیماى حاکمان وقت‏ بیاندازیم .

1- مروان بن حکم: مسعودى مى‏نویسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مى‏بردند و زندگى بر مردم مشقت‏ بار شده بود . شیعیان در معرض خطر جدى بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به على بن ابى طالب علیهما السلام در محافل عمومى آشکارا دشنام داده مى‏شد . (1)

او به شیوه معاویه، پسرش عبدالملک را ولیعهد کرد و بر اثر بیمارى طاعون در سال 65 ه . ق در دمشق درگذشت . (2)

2- عبدالملک مروان: در سال 73 ه . ق بعد از پیروزى بر ابن زبیر، سلطنت کامل یافت . قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفى مى‏کرد، ولى بعد از خلافت، از مستبدترین خلفا شد . (3) وى شراب مى‏نوشید (4) و هنگام آغاز حکومت، خطاب به قرآن کریم گفت: این آخرین دیدار من با تو است . (5)

وى افرادى مثل حجاج بن یوسف ثقفى را بر مردم و شیعیان مسلط کرد . وى مى‏گفت: به خدا سوگند از این پس هر کس مرا به تقوا دعوت کند، گردنش را قطع خواهم کرد . (6) وى در سال 86 ه . ق درگذشت .

3- ولید بن عبدالملک: وى باعیش و نوش بزرگ شد و فردى ستمگر و  جبار بود . (7) هر چند در روزگار او مرزهاى جغرافیایى اسلام گسترش یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، کابل، طوس و ... فتح شد؛ (8) ولى عناصر خونخوارى مثل حجاج در حکومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله 20 ساله‏اى که او بر سر قدرت بود، کسانى که با شکنجه در حکومت او کشته شدند، صد و بیست هزار نفر برآورد شده است . (9)

در همین دوره افرادى مثل سعید بن جبیر به جرم طرفدارى از اهل بیت علیهم السلام شهید شد. (10) و امام سجاد علیه السلام به واسطه سمى که ولید دستور داده بود، به شهادت رسید (11) و با شهادت حضرت سجاد علیه السلام، امامت ‏به حضرت باقرعلیه السلام منتقل شد . ولید در سن 43 سالگى، در سال 96 ه . ق در دمشق درگذشت . (12)

4- سلیمان بن عبدالملک: ابتدا از حاکمیت ‏خدا و رضایت او سخن مى‏راند، ولى در عمل مثل گذشتگان خود بود. (13) تجمل و ریخت و پاش به گونه‏اى در دوره او رواج یافت که هر طبقه‏اى از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او مى‏رسیدند . در پرخورى وشکمبارگى بى نظیر بود. (14)

در عصر وى، امر امامت پنهان بود و شرایط اجازه نمى‏داد که شیعیان با امام خود - باقر العلوم علیه السلام - ارتباط علنى داشته باشند. آنان به شدت تحت فشار بودند . (15)

5- عمر بن عبدالعزیز: در سال 99 ه . ق به خلافت رسید، گام هایى در کاستن از فشارهاى سیاسى، اجتماعى بر شیعیان برداشت، فدک را به اهل بیت ‏برگرداند،(16) به موعظه‏هاى امام باقرعلیه السلام توجه مى‏کرد و رسم دشنام دادن به على علیه السلام را برانداخت. (17) با این همه، غاصب جایگاه امامت ‏بود . حضرت باقر علیه السلام در حق او مى‏فرمود: این جوان روزى به فرمانروایى مى‏رسد و روش عادلانه از خود آشکار مى‏سازد، چهار سال زندگى مى‏کند و سپس مرگش فرا مى‏رسد . زمینیان بر او مى‏گریند و آسمانیان نفرینش مى‏کنند .

ابوبصیر مى‏گوید: پرسیدم: مگر نفرمودید که عدل پیشه مى‏کند؟ فرمود: آرى! ولى بر جایگاهى که از آن ‏ما و شایسته ما است تکیه مى‏زند، در حالى که هرگز حقى ندارد . بله! او در جایگاهى که غصب مى‏کند به اظهار عدل مى‏پردازد . (18)

6- یزید بن عبدالملک: با مرگ مشکوک عمر بن عبدالعزیز(19) در سال 101 ه . ق، یزید بن عبدالملک، جوان 25 ساله، خلیفه شد و تا سال 105 ه . ق خلافت کرد. (20) در این دوره شدیدترین روش ها را علیه شیعه به کار بردند و کینه‏ها را نسبت‏ به على علیه السلام و خاندان او آشکار ساختند . وى از کینه توزان علیه  امام باقرعلیه السلام  بود. (21)

7- هشام بن عبدالملک: فرمانروایى‏اش 19 سال و 7 ماه طول کشید و در سال 125 ه . ق درگذشت.(22) مردى خشن، درشت خو و مال اندوز بود. بخل، ستمگرى و بىعاطفگى از خصوصیاتش بود. (23) نسبت ‏به امام باقرعلیه السلام کینه عجیبى داشت. دوران او از نظر سیاسى، سخت‏ ترین دوره بر امام باقرعلیه السلام بود. تنها در این دوره بود که امام به مرکز خلافت احضار مى‏شد.(24) شیعیان نیز به شدت تحت فشار بودند؛ از جمله مى‏توان به سرنوشت جابر بن یزید جعفى اشاره کرد، که به دستور امام براى در امان ماندن از شر عبدالملک، خود را به دیوانگى زد.(25) شهادت زید بن على بن حسین علیهم السلام در این دوره واقع شد و امام باقرعلیه السلام نیز در این دوره به شهادت رسید .

  <\/h2>شیوه‏هاى مبارزاتى امام باقر علیه السلامدر چنین فضایى  امام باقرعلیه السلام  براى احیاى ارزش هاى دینى و انجام وظیفه پاسدارى از ارزش ها، و به تناسب موقعیت، از راه ها و شیوه‏هاى زیر بهره جست:

  <\/h2>الف- تقیهمیزان اهتمام  حضرت باقرعلیه السلام  به تقیه چنان بود که مى‏فرمود: " التقیة من دینى و دین آبائى ولا ایمان لمن لا تقیة ‏له (26)؛ تقیه از دین من و دین پدران من است. و کسى که تقیه ندارد، ایمان ندارد." این امر به دلایل متعددى مانند: حفظ جان نیروهاى خودى، حفظ توان اقتصادى خودی ها، اجراى برنامه‏هاى مهم ‏تر، حفظ ارزش ها و ... صورت مى‏گرفت و امام با رعایت این اصل، حرکت ‏سرى خود در تداوم وظیفه امامت را طى مى‏کرد.

نقل است که حمران نزد امام باقرعلیه السلام آمد و گفت: على بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام تا مرز شهادت و کشته شدن پیش رفتند، نظر شما چیست؟ حضرت فرمودند: " یا حمران! ان الله تبارک و تعالى قد کان قدر ذلک علیهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلک الیهم من رسول الله صلى الله علیه و آله قام على و الحسن و الحسین و بعلم صمت من صمت منا (27)؛ اى حمران! خداوند پاک و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدیر و طرح ریزى و امضاء و حتمى نمود و سپس آن را اجرا کرد. پس با مقدم شدن علم آن به سوى آنان از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله، على و حسن و حسین علیهم السلام قیام کردند. و هر کس از ما سکوت کرد، از روى علم بود ."

  <\/h2>ب- ترسیم وظایف حاکم اسلامىامام مى‏کوشید با تبیین وظایف حاکمان، نوک تیز انتقاد خود را متوجه حاکمان وقت‏ سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد کند. مثلا مى‏فرمود:" بنى الاسلام على خمسة اشیاء: على الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت."

زراره پرسید: کدام افضل است؟ فرمود:" الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهن (28)؛ ولایت ‏برتر است؛ چون کلید آنهاست و والى (امام) راهنمایى کننده برآنهاست."

  <\/h2>ج- نهى از همکارى با حکومت طاغوتامام همواره مؤمنان را از همکارى با حکومت طاغوت نهى مى‏کرد و به هر طریق ممکن، این پیام خود را به گوش امت مى‏رساند.

عقبة بن بشیر اسدى مى‏گوید: به  امام باقرعلیه السلام  عرض کردم: من در میان قوم خود از حسبى عالى برخوردار بودم . قوم من در گذشته عریف - معاون و کارگزار- داشتند که جان سپرد . مردم تصمیم گرفتند که مرا به جاى او به ریاست ‏بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: " فان کنت تکره الجنة و تبغضها فتعرف على قومک و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفک دمه فتشرکهم فى دمه و عسى لا تنال من دنیاهم شیئا؛ اگر از بهشت ‏بدت مى‏آید و از آن ناخشنودى، کارگزار قوم خود شو؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگرى، مسلمانى را مى‏گیرد تا خونش را بریزد و تو - که گوشه‏اى از کار آن سلطان را بر عهده گرفته‏اى- شریک آنان در خون او خواهى بود، در حالى که ممکن است از دنیاى آنها بهره‏اى نبرى ."

و زمانى که فردى گفت: از زمان حجاج تا حالا والى بوده‏ام، آیا راهى براى توبه هست؟ امام سکوت کرد و بعد از تکرار سؤال، فرمود:" لا، حتى تؤدى الى کل ذى حق حقه (29)؛ نه، مگر این که حق هر صاحب حقى را ادا کنى ."

یکى از شیعیان به نام عبدالغفار بن قاسم مى‏گوید: به امام باقرعلیه السلام گفتم: نظرتان در نزدیک شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این کار را براى تو صلاح نمى‏دانم . گفتم: گاهى به شام مى‏روم و بر ابراهیم بن ولید وارد مى‏شوم .فرمود: " اى عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفى دارد: محبت دنیا در دلت راه مى‏یابد،  مرگ  را فراموش مى‏کنى، و نسبت ‏به آنچه خدا قسمت تو کرده ناراضى مى‏شوى ."

عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! من عیال وارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: "اى بنده خدا! من نمى‏خواهم تو را به ترک دنیا دعوت کنم، بلکه مى‏خواهم گناهان را ترک کنى .  ترک دنیا  فضیلت است، اما ترک گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطى هستى که به انجام واجبات نیازمندترى تا کسب فضائل." (30)

زمانى هم که مردم براى تبریک گفتن به والى جدید مدینه، به خانه‏اش مى‏رفتند، فرمود: خانه والى، درى از درهاى آتش است. (31)

همچنین آن حضرت فرمود:" انما عقرالناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب؛ فاذا ظهر امام عادل فمن رضى بحکمه و اعانه على عدله فهو ولیه و اذا ظهر امام جور فمن رضى بحکمه و اعانه على جوره، فهو ولیه (32)؛ ناقه - صالح-  را یک نفر پى کرد، ولى چون توده مردم به آن راضى شدند، عذاب به همه آنها رسید؛ پس هر گاه امام عادلى ظاهر گشت، هر کس راضى به حکم او باشد، و او را در عدلش یارى کند، یاور او خواهد بود . زمانى که امام ستمگرى ظاهر شود هر کس به حکم او راضى باشد، و او را بر ستمکاریش یارى کند، یاور او خواهد بود."

در جاى دیگرى آن حضرت مى‏فرمودند:

" قال الله عزوجل: لاعذبن کل رعیة فى الاسلام دانت ‏بولایة کل امام جائر لیس من الله و ان کانت الرعیة فى اعمالها برة تقیة و لاعفون عن کل رعیة فى الاسلام دانت ‏بولایة امام عادل من الله و ان کانت الرعیة فى اعمالها ظالمة مسیئة (33)؛ خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هر کسى را که در اسلام به ولایت پیشواى ستمگرى که از جانب خدا نیست - گردن نهند، عذاب خواهم کرد؛ هر چند آن فرد در کارهاى خویش نیک و پرهیزکار باشد . و از هر کسى که در قلمرو اسلام به حاکمیت هر امام عادلى - که از جانب خداست - تن دهد قطعا درمى گذرم؛ هر چند آن فرد در کارهاى خویش ستمکار و بدکار باشد."

  <\/h2>د- مبارزه رو در روامام باقرعلیه السلام از یک سو قیام هاى ضد حکومتى مانند قیام زید، مختار، کمیت و ... را تایید مى‏کرد و از سوى دیگر، در موقعیت هاى مناسب، خود با خلفا به رویارویى جدى مى‏پرداخت .

آن حضرت مى‏فرمود: " من مشى الى سلطان جائر فامره بتقوى الله و خوفه و وعظه کان له مثل اجرالثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم (34)؛ هر کس به سوى سلطان ستمگرى برود، و او را به تقواى الهى فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه کند، مانند پاداش جن و انس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت ."

همچنین آن حضرت مشروعیت‏ حاکمان جور را زیر سؤال مى‏برد و راه را بر قیام علیه آنان هموار مى‏ساخت. امام علیه السلام مى‏فرماید:" ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله (35)؛ پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا برکنار شده‏اند."

درباره برخورد امام باقرعلیه السلام با خلفا و مبارزه علنى آن حضرت، به نقل مطلبى از امام صادق علیه السلام بسنده مى‏کنیم .

  امام صادق علیه السلام  مى‏فرماید: در یکى از سال ها که هشام بن عبدالملک براى انجام  مراسم حج‏  به مکه آمده بود، امام باقرعلیه السلام هم در مکه بود. امام براى مردم سخنرانى کرد و فرمود: " سپاس خدایى را که  محمد صلى الله علیه و آله  را به پیامبرى مبعوث کرد و ما را به وسیله او کرامت‏ بخشید. ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وى هستیم . ما خلفاى الهى هستیم؛ پس آن کسى که از ما پیروى کند، سعادتمند است و کسى که ما را دشمن بدارد، شقى خواهد بود."

این سخنان به گوش هشام رسید ... وقتى به مدینه برگشتیم، به وسیله نامه‏اى از کارگزارش در مدینه خواست امام علیه السلام را به دمشق بفرستد . وقتى وارد شدیم، سه روز اجازه ورود نداد. روز چهارم وقتى در آستانه ورود قرار داشتیم، هشام - که نفرین خدا بر او باد - به اطرافیانش دستور داد، پس از او هر یک به امام باقرعلیه السلام ناسزا بگویند و سرزنش کنند . امام باقر علیه السلام وارد شد و بدون آن که توجه خاصى به هشام کند، در جمله‏اى کلى به اهل مجلس گفت: " السلام علیکم‏" ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جایى مناسب بر زمین نشست ... .

هشام گفت: اى محمد بن على! همواره یک نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را مى‏شکند و مردم را به سوى خود فرا مى‏خواند و از روى سفاهت و جهل گمان مى‏کند امام است!

هشام شروع به سرزنش کرد و بعد از وى، یکایک اهل مجلس سخنان توهین‏آمیزى گفتند. امام باقرعلیه السلام ایستاد و فرمود: "اى مردم! به کدام سو مى‏روید و شما را به کجا مى‏برند؟ خدا - نسل- اول شما را به وسیله ما خاندان هدایت کرد و آیندگان شما هم به وسیله ما راه مى‏یابند . اگر شما پادشاهى زودگذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایى خواهیم داشت . پس از فرمانروایى ما هیچ حاکمیت و پادشاهى نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خدا فرموده است: " والعاقبة للمتقین‏."

در پى این سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولى در آنجا همگان دل بسته امام شدند و بعد از شکایت زندانیان از این وضع، هشام دستور داد امام باقرعلیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام را نزد وى ببرند.

وقتى وارد شدند، هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازى بودند. هشام گفت: اى محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازى کن . امام باقرعلیه السلام فرمودند: از من گذشته ‏است، اگر صلاح بدانى معاف باشم . هشام گفت: به حق کسى که ما را با دینش عزت داد و محمد را مبعوث کرد، تو را معاف نمى‏کنم . امام کمان و تیر را گرفت و نه تیر را پشت ‏سر هم به هدف زد که هر یک در وسط تیر قبلى قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند کار تو را ندیده بودم و گمان نمى‏کنم کسى در روى زمین اینگونه تیراندازى کند . امام فرمود: ما کمالات و حقایق دین را به ارث مى‏بریم؛ همان دین کاملى که خداوند فرمود: " الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا."

با شنیدن این سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشکال هاى متعددى را مطرح کرد و امام علیه السلام پاسخ داد. (36)

پى‏نوشت ها:<\/h4>1- اثبات الوصیة، مسعودی، صص 146- 147 .

2- معارف ابن قتیبه، ص 354/ کامل ابن اثیر، ج 4، ص‏74 .

3- الاعلام، ج ‏8، ص‏312 .

4- تاریخ الخلفا، ص‏216 .

5- همان .

6- همان، صص‏ 218- 219 .

7- مروج الذهب، ج‏3، ص‏157 .

8-  تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص ‏285.

9- مروج الذهب، ج‏3، ص‏166.

10- سفینة البحار، ج‏1، ص‏622 .

11- مروج الذهب، ج‏3، ص‏164.

12- همان، ص‏156 .

13- همان، ص‏174.

14- همان، ص‏175 .

15- اثبات الوصیة، ص‏153 .

16- مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏207 .

17- اثبات الوصیة، ص‏154 .

18- اثبات الهداة، ج‏5، ص‏293.

19- تاریخ الخلفا، ص‏246.

20- تاریخ یعقوبى، ص‏314/  مروج الذهب، ج‏3، ص‏195.

21- اثبات الوصیة، ص‏154 .

22- حیاة الحیوان، ج‏1، ص‏102.

23- مروج الذهب، ج‏3، ص‏205/ تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏ 328 .

24- الخرایج و الجرائح، ج‏1، ص‏291 .

25- اختصاص، ص‏67 .

26- بحارالانوار، ج ‏75، ص‏431 .

27- اصول کافى، ج‏2، ص‏30 .

28- همان، ص‏18 .

29- بحارالانوار، ج ‏75، ص‏329 .

30- همان، ص‏377 .

31- کافى، ج ‏5، ص‏107.

32- بحارالانوار، ج‏75، ص‏377 .

33- همان، ج‏27، ص‏193.

34- همان، ج‏75، ص‏375/  وسایل الشیعه، ج‏11، ص‏406 .

35- اصول کافى، ج‏1، ص‏184.

36- همان، ج‏2، ص‏376/ بحارالانوار، ج‏46، ص‏264/ اثبات الهداة، ج‏5، ص‏274.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:32 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

دریای علم امام باقر علیه السلام<\/h1>


امام ابوجعفر، باقرالعلوم، پنجمین پیشواى ما، در سوم ماه صفر سال پنجاه و هفت هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود.(1) او را"محمد" نامیدند و"ابوجعفر" کنیه و"باقرالعلوم‏" یعنى‏" شکافنده‏ دانش ها" لقب آن گرامى است.

احاطه علمی امام به قدری بود که علما و دانشمندان بسیاری در باب میزان دانش ایشان سخن گفته اند که در این مقاله برخی از نظرات عالمان را مطرح می کنیم .

در کشف الغمة از حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتابش موسوم به معالم العترة الطاهرة از حکم بن عتیبه نقل شده است که در مورد آیه " ان فى ذلک لایات للمتوسمین"( حجر/75)؛ و در این - عذاب- هوشمندان را عبرت و بصیرت بسیار است. گفت: " به خدا سوگند محمد بن على در ردیف همین هوشمندان است." ابو زرعه نیز گفته است: به جان خودم ابو جعفر از بزرگترین دانشمندان است.

ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردى از ابن عمر درباره مسئله‏اى پرسش کرد. ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید. پس به سوى امام باقر(ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت: نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوى. آن مرد به سوى امام باقر(ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد. امام نیز پاسخ او را گفت. مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وى را از جواب امام باقر(ع) آگاه کرد. آنگاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتى هستند که از همه علوم آگاهى دارند.

در حلیة الاولیاء آمده است: محمد بن احمد بن حسین از محمد بن عثمان بن ابى شیبه، از ابراهیم بن محمد بن ابى میمون، از ابو مالک جهنى، از عبدالله بن عطاء، نقل کرده است که گفت: من هیچ یک از دانشمندان را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر کم دانش ‏تر باشند مگر نسبت به ابو جعفر. من حکم را مى‏دیدم که در نزد او چون شاگردى مى‏کرد.

شیخ مفید در کتاب ارشاد و ابن جوزی در تذکرة الخواص مى‏نویسند: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از محمد بن قاسم شیبانى، از عبد الرحمن بن صالح ازدى، از ابو مالک جهنى، از عبدالله بن عطاء مکى، روایت کرده است که گفت: هرگز دانشمندى را ندیدم که نسبت به دانشمندى دیگر آگاهی هایش کمتر باشد مگر نسبت به ابو جعفر محمد بن على بن حسین. من حکم بن عتیبة را با آن آوازه‏اى که در میان پیروانش داشت مى‏دیدم که در مقابل آن حضرت چونان طفلى مى‏نمود که در برابر آموزگارش قرار گرفته است.

این سخن، چنان که ملاحظه گردید، از عطاء نقل شده و باز به همان گونه که شنیدید ابو نعیم اصفهانى و شیخ مفید آن را از عبد الله بن عطاء روایت کرده‏اند. محمد بن طلحه نیز در کتاب مطالب السؤول، این روایت را به همین نحو نقل کرده است. البته در این باره ملقب شدن آن حضرت به لقب باقرالعلوم و شهرت وى در میان خاص و عام و در هر عصر و زمان بدین لقب کفایت مى‏کند.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب از محمد بن مسلم نقل کرده است که گفت: من سى هزار حدیث از آن حضرت پرسیدم. شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص، به نقل از جابر جعفى آورده است: ابو جعفر امام باقر(ع) هفتاد هزار حدیث برایم گفت که هرگز از کسى نشنیده بودم.

شیخ مفید مى‏نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر علیه السلام صادر شده، ظاهر نشده است.

بسیارى از دانشمندان از آن حضرت کسب علم کرده و بدو اقتدا نموده بودند و گفتار آن حضرت را پیروى مى‏کردند و از فقه و دلایل روشنى بخش حضرتش در توحید و فقه و کلام کمال استفاده را به عمل مى‏آوردند.


گفتار آن حضرت درباره توحید<\/h2>بنابر نقل مدائنى، روزى یکى از اعراب بادیه به خدمت ابو جعفر محمد بن على آمد و از وى پرسید: آیا به هنگام عبادت خداوند هیچ او را دیده‏اى؟ امام پاسخ داد: من چیزى را که ندیده باشم عبادت نمى‏کنم. اعرابى پرسید: چگونه او را دیده‏اى؟ فرمود: دیدگان نتوانند او را دید اما دل ها با نور حقایق ایمان او را مى‏بینند. با حواس به درک نمى‏آید و با مردمان قیاس نمى‏شود. با نشانه‏ها شناخته شود و با علامت ها موصوف گردد. در کار خود هرگز ستم روا نمى‏دارد. او خداوندى است که جز او معبودى نیست. اعرابى با شنیدن پاسخ امام باقر(ع) گفت: خداوند خود آگاه ‏تر است که رسالتش را کجا قرار دهد.


احتجاج امام علیه السلام<\/h2>احتجاج آن حضرت با محمد بن منکدر از زاهدان و عابدان بلند آوازه عصر خویش .

شیخ مفید در ارشاد می نویسد: شریف ابو محمد حسن بن محمد از جدم، از یعقوب بن یزید از محمد بن ابى عمیر، از عبد الرحمن بن حجاج، از ابوعبدالله امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود: محمد بن منکدر مى‏گفت: گمان نمى‏کردم کسى مانند على بن حسین، خلفى از خود باقى گذارد که فضل او را داشته باشد، تا این که پسرش محمد بن على را دیدم.

مى‏خواستم او را اندرزى گفته باشم اما او به من پند داد. ماجرا چنین بود که من به اطراف مدینه رفته بودم ساعت بسیار گرمی ‏بود. در آن هنگام با محمد بن على مواجه شدم. من با خودم گفتم: یکى از شیوخ قریش در این گرما و با این حال در طلب دنیا کوشش مى‏کند. به خدا او را اندرز خواهم گفت. پس نزدیک او شدم و سلامش دادم او نیز در حالى که عرق مى‏ریخت با گشاده ‏رویى جوابم گفت. به وى عرض کردم: خداوند کار ترا اصلاح کند! یکى از شیوخ قریش در این ساعت و با این حال براى دنیا کوشش مى‏کند! به راستى اگر مرگ فرا رسد و تو در این حال باشى چه مى‏کنى؟ او دست از کار برداشت و گفت:به خدا سوگند اگر مرگ من در این حالت فرا رسد؛ مرگم فرا رسیده در حالى که من به طاعتى از طاعات الهى مشغولم. در حقیقت من با این طاعت مى‏خواهم خود را از تو و از دیگران بى‏نیاز کنم. بلکه من هنگامى از مرگ باک دارم که از راه برسد در حالى که من مشغول به یکى از معاصى الهى باشم.

محمد بن مکندر گوید: گفتم: "خدا تو را رحمت کند! مى‏خواستم اندرزت گفته باشم اما تو به من اندرز دادى."

کلینى در کافى، مانند همین روایت را از امام صادق (ع) نقل کرده‏اند.

البته باید گفت که معناى سخن محمد بن منکدر که گفته بود: " مى‏خواستم اندرزت گفته باشم ولى تو به من اندرز دادى" این است که وى همچون طاووس یمانى و ابراهیم ادهم و... از متصوفه بود و اوقات خود را به عبادت سپرى مى‏کرد و دست از کسب و کار شسته بود و بدین سبب خود را سربار مردم کرده بود. و بار زندگى خود را بر دوش مردم نهاده بود او مى‏خواست امام باقر (ع) را نصیحت کند که مثلا شایسته نیست آن حضرت در آن گرماى روز به طلب دنیا برود. امام (ع) نیز به او پاسخ مى‏دهد که: بیرون آمدن وى براى یافتن رزق و روزى است تا احتیاج خود را از مردمان ببرد که این خود از برترین عبادات است. اندرزى که این سخن براى ابن منکدر داشت این بود که وى در ترک کسب و کار و انداختن بار زندگیش بر دوش مردم و اشتغالش به عبادت راهى خطا در پیش گرفته است. به همین جهت بود که ابن منکدر گفت: " مى‏خواستم اندرزت گفته باشم..."

بنابر همین اصل است که از صادقین علیهما السلام دستور اشتغال به کسب و کار و نهى از افکندن بار زندگى بر دوش دیگران صادر شده است. از آنان همچنین روایت شده است که اگر کسى به عبادت خداى پردازد و شخص دیگرى در پى کسب و کار روانه شود، عبادت این شخص اخیر بالاتر و برتر از آن دیگرى است. امام صادق(ع) از پیامبر(ص) نقل کرده است که فرمود:" ملعون است ملعون است کسى که خود را سربار مردمان قرار دهد."


منبع:<\/h4>کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 18.

نویسنده: سید محسن امین.

ترجمه: على حجتى کرمانى .


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:30 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:








تصاویر مذهبی;

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
کد جستجوگر گوگل

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس