*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سلام ای چهارمین نور الهی کلیم وادی طور الهی لطفا برای دیدن ویژه نامه ی ولادت امام چهارم علی ابن الحسین اینجا کلیک کنید. ضمنا با فرستادن یک صلوات فضای دلتان را معطر کنید. امام باقر علیه السلام فرمود: من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد. حاضران به پدرم گفتند: چه مىگوید؟ پدرم فرمود: مىگوید: بچهام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مىکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم. امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتى آورد، آهوى مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزى کشید و بچهاش را شیر داد. سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد. امام بچه آهو را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچهاش به سوى صحرا روان شد. حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود: «براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید». (1) «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!» امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!» و در مورد علت این کار فرمود: «قصاص در روز قیامتبه قدرى دامنگیر مجرمان مىشود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزدهام.» هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و نالههاى سوزناک سرداد. امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالتباقى ماند. امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است. مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد.» (2) سالها از شهادت جانگداز دختر پیامبر، حضرت زهرا(علیهاالسلام) میگذشت. حضرت علی (علیهالسلام) پس از فاطمه با امامه (دخترزاده پیامبر اکرم) ازدواج کرده بود. اما با گذشت بیش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم فراق زهرا در دل علی(علیهالسلام) بود. برای خاندان پیامبر، سرنوشتی شگفت رقم زده شده بود. بنیهاشم، در اوج عزّت و بزرگواری، مظلومانه میزیستند. وقتی علی(علیهالسلام) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل» را که در علم نسبشناسی وارد بود و قبایل و تیرههای گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیلهای که اجدادش از شجاعان و دلیرمردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید. پس از مدتی، عقیل زنی از طایفه کلاب را خدمت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) معرفی کرد که آن ویژگیها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نیاکانش همه از دلیرمردان بودند. از طرف مادر نیز دارای نجابت خانوادگی و اصالت و عظمت بود. او را فاطمة کلابیّه میگفتند و بعدها به «امّالبنین» شهرت یافت، یعنی مادرِ پسران، چهار پسری که به دنیا آورد و عبّاس یکی از آنان بود. عقیل برای خواستگاری او نزد پدرش رفت. وی از این موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آری گفت. حضرت علی(علیهالسلام) با آن زن شریف ازدواج کرد. فاطمة کلابیّه سراسر نجابت و پاکی و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتی وارد خانه علی(علیهالسلام) شد، حسن و حسین(علیهماالسلام) بیمار بودند. او آنان را پرستاری کرد و ملاطفت بسیار به آنان نشان داد. گویند: وقتی او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنید تا یاد غمهای مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانید. ثمره ازدواج حضرت علی با او، چهار پسر رشید بود به نامهای: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثه کربلا به شهادت رسیدند. عباس، قهرمانی که در این بخش از او و خوبیها و فضیلتهایش سخن میگوییم، نخستین ثمره این ازدواج پر برکت و بزرگترین پسر امّ البنین بود. فاطمه کلابیه (امّ البنین) زنی دارای فضل و کمال و محبّت به خاندان پیامبر بود و برای این دودمانِ پاک، احترام ویژهای قائل بود. این محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پیامبر را «مودّت اهل بیت» دانسته است. او برای حسن، حسین، زینب و امّ کلثوم، یادگاران عزیز حضرت زهرا (علیهاالسلام)، مادری میکرد و خود را خدمتکار آنان میدانست. وفایش نیز به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدید بود. پس از شهادت علی(علیهالسلام) به احترام آن حضرت و برای حفظ حرمت او، شوهر دیگری اختیار نکرد، با آن که مدّتی نسبتاً طولانی (بیش از بیست سال) پس از آن حضرت زنده بود. ایمان والای امّ البنین و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بیشتر از فرزندان خود، دوست میداشت. وقتی حادثه کربلا پیش آمد، پیگیر خبرهایی بود که از کوفه و کربلا میرسید. هر کس خبر از شهادت فرزندانش میداد، او ابتدا از حال حسین(علیهالسلام) جویا میشد و برایش مهمتر بود. عبّاس بن علی(علیهماالسلام) فرزند چنین بانوی حقشناس و با معرفتی بود و پدری چون علی بن ابی طالب(علیهالسلام) داشت و دست تقدیر نیز برای او آیندهای آمیخته به عطر وفا و گوهر ایمان و پاکی رقم زده بود. ولادت نخستین فرزند امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در مدینه بود. تولد عباس، خانه علی و دل مولا را روشن و سرشار از امید ساخت، چون حضرت میدیدند در کربلایی که در پیش است، این فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود و عباسِ علی، فدای حسینِ فاطمه خواهد گشت. وقتی به دنیا آمد حضرت علی(علیهالسلام) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحید و رسالت و دین، پیوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولدش طبق رسم و سنت اسلامی گوسفندی را به عنوانِ عقیقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند. آن حضرت، گاهی قنداقه عباس خردسال را در آغوش میگرفت و آستینِ دستهای کوچک او را بالا میزد و بر بازوان او بوسه میزد و اشک میریخت. روزی مادرش امّ البنین که شاهد این صحنه بود، سبب گریه امام را پرسید. حضرت فرمود: این دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسین، قطع خواهد شد؛ گریه من برای آن روز است. با تولد عباس، خانه علی(علیهالسلام) آمیختهای از غم و شادی شد: شادی برای این مولود خجسته، و غم و اشک برای آیندهای که برای این فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود. عباس در خانه علی(علیهالسلام) و در دامان مادرِ با ایمان و وفادارش و در کنار حسن و حسین (علیهماالسلام) رشد کرد و از این دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهای بزرگ انسانیت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت. تربیت خاصّ امام علی(علیهالسلام) بی شک، در شکل دادن به شخصیت فکری و روحی بارز و برجسته این نوجوان، سهم عمدهای داشت و درک بالای او ریشه در همین تربیتهای والا داشت. روزی حضرت امیر(علیهالسلام) عباسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زینب(علیهاالسلام) هم حضور داشت. امام به این کودک عزیز گفت: بگو یک. عبّاس گفت: یک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداری کرد و گفت: شرم میکنم با زبانی که خدا را به یگانگی خواندهام دو بگویم. حضرت از معرفت این فرزند خشنود شد و پیشانی عبّاس را بوسید. استعداد ذاتی و تربیت خانوادگی او سبب شد که در کمالات اخلاقی و معنوی، پا به پای رشد جسمی و نیرومندی عضلانی، پیش برود و جوانی کامل، ممتاز و شایسته گردد. نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرد، برتر و در جلوههای انسانی هم رشید بود. او میدانست که برای چه روزی عظیم، ذخیره شده است تا در یاری حجّت خدا جان نثاری کند. او برای عاشورا به دنیا آمده بود. این حقیقت، مورد توجه علی(علیهالسلام) بود، آنگاه که میخواست با امّالبنین ازدواج کند. وقتی هم که حضرت امیر در بستر شهادت افتاده بود، این «راز خون» را به یاد عباس آورد و در گوش او زمزمه کرد. شب 21 رمضان سال 41 هجری بود. حضرت علی(علیهالسلام) در آخرین ساعات عمر خویش، عبّاس را به آغوش گرفت و به سینه چسبانید و به این نوجوان دلسوخته، که شاهد خاموش شدن شمع وجود علی بود، فرمود: پسرم، به زودی در روز عاشورا، چشمانم به وسیله تو روشن میگردد؛ پسرم، هرگاه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه فرات وارد شدی، مبادا آب بنوشی در حالی که برادرت حسین(علیهالسلام) تشنه است. این نخستین درس عاشورا بود که در شب شهادت علی(علیهالسلام) آموخت و تا عاشورا پیوسته در گوش داشت. شاید در همان لحظات آخر عمر حضرت علی(علیهالسلام) که فرزندانش دور بستر او حلقه زده بودند و نگران آینده بودند، حضرت به فراخور هر یک، توصیههایی داشته است. بعید نیست که دست عبّاس را در دست امام حسین(علیهالسلام) گذاشته باشد و عباس را سفارش کرده باشد که: عباسم، جان تو و جان حسینم در کربلا! مبادا از او جدا شوی و تنهایش گذاری! عباس، نجابت و شرافت خانوادگی داشت و از نفسهای پاک و عنایتهای ویژه حضرت علی (علیهالسلام) و مادرش امّ البنین برخوردار شده بود. امّ البنین هم نجابت و معرفت و محبت به خاندان پیامبر را یکجا داشت و در ولا و دوستی آنان، مخلص و شیفته بود. از آن سو نزد اهل بیت هم وجهه و موقعیّت ممتاز و مورد احترامی داشت. این که زینب کبری پس از عاشورا و بازگشت به مدینه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به این مادرِ داغدار تسلیت گفت و پیوسته به خانه او رفت و آمد میکرد و شریک غمهایش بود، نشانِ احترام و جایگاه شایسته او در نظر اهلبیت بود. برگرفته از کتاب جستاری در زندگی حضرت ابوالفضل العباس(علیهالسلام)، جواد محدّثی . امروز چگونه از حسین الگو بگیریم مقدمه یکی از مسائل مهم و پیچیدهای که امروزه متولیان تعلیم و تربیت اسلامی با آنرو به رو هستند، چگونگی الگوسازی از اسوههای دینی، متناسب با شرایط موجود است،زیرا به طور قطع میتوان گفت که در نظام تربیتی اسلام، یکی از عوامل مؤثر درشکلگیریِ شخصیت مذهبی همانندسازی با الگوهای برتر است. از سوی دیگر، تاریخ اجتماعی بشری نشان داده میشود که در صورت عدم وجودالگوها در یک جامعه انسانی، افراد در زندگی ظاهری، عقلی و ایمانی خویش سر در گم وحیران میمانند؛ زیرا انسان شاخصی (معیاری) برای سنجش و تعیین مقدار داراییهایارزشی، اخلاقی و انسانی خودش ندارد و سلامت و یا بیماری اجتماعیاش را تشخیصنمیدهد. انسان در چنین حالتی نه میزانی برای سنجش حدود و کمالات و صفات انسانیو الهی خویش دارد و نه میزانی برای سنجش نارسایی و کمبودهایش. شاید گزاف نباشداگر قائل شویم که بحرانهای بی شمار اخلاقی و ارزشی که در قرن بیستم برای بشرپدیدآمده، به دلیل وجود همین خلا است. به هر حال برای جامعهای که میخواهد نسلی توانمند، پویا، مؤثر، پرصلابت،دارای عشق و ایمان، پرورش دهد بدون توجه به الگوی بی بدیل عالم اسلام مسیرنخواهد بود. در این نوشتار، نگارنده سعی دارد به یکی از سؤالات اساسی و مهم، اینمسئله، که همان چگونگی الگوسازی از اسوههای دینی در عصر حاضر است پاسخ گوید.به این امید که با طرح و ردیابی این مسئله روزنهای به دنیایی از پژوهشها وککاوشهایی که برآیند آن، دستیابی به مدلی از الگوگیری باشد، گشوده شود. مفهوم الگوگیری الگو (pattern) در کتاب فرهنگی علوم اجتماعی چنین تعریف شده است: الگو بهمعنای مدل، گونه و هنجار است. الگو به افراد انسانی کامل و رشد یافتهای که لیاقت سرمشق بودن دیگران را دارنداطلاق میگردد. الگوی تربیتی نیز که در فرهنگ اسلامی از آن به اسوه، امام، شاهد و ولی الله تعبیرمیشود، عبارت از شخص یا جامعهای است که میتواند آیینه یا تبلور عینی یک مکتبیا نظام فکری باشد. به همین جهت نظریه پردازان معتقدند که از دو طریق میتوان بهساختار یک مکتب و نظام فکری آن پی برد: 1ـ شناخت طرح و اصول اساسی آن در جنبه تئوریک؛ 2ـ شناخت الگوهای عینی و عملی برای تربیت افراد. اسوه در لغت نامه دهخدا چنین تعریف شده است: اسوه، پیشوا، مقتدا، قدوه،پیشرو، خصلتی که شخص بدان لایق مقتدایی و پیشوایی میگردد. راغب اصفهانی در کتاب مفردات معنایی این گونه ارائه میدهد و اسوه را حالتی ازحالات انسانی میداند که از آن طریق آدمی پیروی میکند از دیگری در خوب و بد و سودو ضرر. نقش اسوههای دینی در تکوین شخصیت انسان عوامل متعددی در تحول و تکون شخصیت انسان مؤثر است؛ مانند: وراثت،فطرت، نظام سیاسی، خانواده، گروه هم سن و مسائل فرهنگی. ولی در بین این عوامل،مؤثرترین تأثیر و نقش را الگوها دارد. الگوها (مثبت یا منفی) از امتیازاتی برخوردارند که میتوانند تمام یا بخشی ازآرمانها و آرزوهای متعلم و طالب را به طور عینی و مجسم در پیش روی او قرار دهند و برعمق وجود آنان نفوذ کنند. یعنی الگوها گمشدة انسانند که با نبودشان شاگرد احساس خلاو کمبود میکند. او میخواهد پیش از آنکه اوصاف شخصیت ربانی را بشنود او را با چشمخویش ببیند. اصلاًگرایش انسان به اسطوره سازی از همین نیاز یا خلا ذاتی سرچشمه میگیرد.از دیدگاه عقل بیشترین نقش در تکوین شخصیت از الگوهای عینی است، زیرا دریافتپیام از طریق الگوها آسانتر از دریافت از طریق عامل ذهنی و آموزشی است. علاوه برا´نعامل عینی مؤثر است. یادگیری از طریق الگو از مقوله دیدن است ولی شرح و بیان ازمقوله شنیدن. تحقیقات نشان میدهد که 80% یادگیری از طریق دیدن صورت میگیردو فقط 13% یادگیری از طریق شنیدن است و 7% از طریق حواس دیگر. دقیقاًبه همیندلیل است که در آموزههای دینی ما سفارش شده است:«کونوا دعاة الناس بغیرالسنتکم؛ دعوت کنندگان مردم باشید به غیر زبانتان». به هر حال، نخستین عامل سرنوشت ساز در تربیت انسان الگو است. انسانهمواره به الگو نیاز دراد و برای شکل دادن شخصیت خود نمونه و سرمشق میطلبد. ایننیاز و طلب، ریشه در فطرت دارد. معرفی الگوهای ربانی در قرآن پاسخ به همین نیازاست: (لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة) و (قد کانت لکم اسوة فی ابراهیم والذین معه)»، (لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوالله). یکی از دلایل استمرار امامت و خالی نبودن زمین از حجت که از مسلمات مذهبماست در همین نکته نهفته است، زیرا انسان همواره به چهرههای صالح و شایسته ومحتاج است تا با اقتدای به سیمای فکری و اعتقادی، علمی، عملی و اخلاقی آنان درسفضیلت بیاموزد و راه سعادت دنیا و آخرت خویش را بیابد. در مجموع باید گفت: دستیابی به قرآن و اسلام ناب بدون عنایت به الگوهایعینی ممکن نخواهد بود. حضرت علی(ع) با آن همه فضایل خود را بینیاز از الگو و مقتدا نمیبیند و درخصوص تأثیر تربیت رسول اکرم(ص) در شکلگیری شخصیت اخلاقی خود میفرماید:«من از پیامبر اکرم (ص) به طور کامل پیروی میکردم و هر روز برای من از اخلاق خودنشانهای برپا میداشت و مرا به پیروی آن فرمان میداد». انسان همواره به الگو نیاز دارد و برای شکل دادن شخصیت خود نمونه و سرمشقمیطلبد. این نیاز و طلب ریشه در فطرت دارد. معرفی الگوهای ربانی در قرآن پاسخ بههمین نیاز است. در مجموع باید گفت: فقدان اسوة حسنه در طی طریق کمال، بدان معناست کهانسان اسیر شیطان گشته و خلا وجودی «اسوه حسنه» را در همه ابعاد اعم از فردی -اجتماعی با اسوههای سیئه پرسازد:«من لم یکن له شیخ فشیخه الشیطان» استعمار گرانی که به دگرگونی ارزشهای ملتها فکر میکنند ابتدا الگوها را تغییرمیدهند و الگوهای دلخواه را در تمام جوانب زندگی یک جامعه مطرح میسازند تانسبت به استحاله فرهنگی و همسان سازی فرهنگی فرد با فرهنگ خود موفق شوند. ویژگیهای الگو قرآن برای شخصیتهای ربانی پنج ویژگی بنیادین را معرفی میکند: 1- عشق آتشین به حضرت حق و اولیای او؛ 2- تعقل و علم برتر؛ 3- توانایی و قدرت برتر؛ 4- هماهنگی بین عمل و گفتار؛ 5- تلازم با اجتماع یا وحدت در عین کثرت. الگوهای ربانی بر اثر معرفت و محبت به حضرت حق و انبیا و اولیای الهی محبوبحضرت حق و اولیای او واقع میشوند که نهایت آن وحدت محب و محبوب است و بهحدی از کمال میرسد که روح محب آیینه سان، تمام صفات و اسمای الهی را در خودمنعکس مینماید. شخصیت ربانی، قرآن مجسم و اسلام زنده است. به همین جهتدستیابی به قرآن و اسلام ناب بدون عنایت به این الگوهای عینی ممکن نخواهد بود. چگونگی الگوگیری از اسوههای دینی تردیدی نیست که شخصیت عظیم اسوههای دینی در همه زمینههای زندگی الگوو اسوهاند. به گونهای که اگر همه انسانها از آن سرمشق بگیرند به طور قطع سعادت در دوجهان را به دست خواهند آورد. با توجه به این که در میان غرایز متفاوت انسان، غریزهالگوخواهی و سمبلطلبی از نظر تربیتی و روانشناسی تربیتی اهمیت فراوان دارد،«انسان با غریزه الگوخواهی به شناخت و شناسایی سمبلها، سرمشقها، و الگوهایبرتری روی میآورد. انسان با الگوها و سمبلهایش زندگی میکند، تصمیم میگیرد وانتخاب میکند.» از اینرو استعمارگرانی که به دگرگونی ارزشهای ملتها فکر میکنند ابتدا الگوهارا تغییر میدهند و الگوهای دلخواه را در تمام جوانب زندگی یک جامعه مطرح میسازندتا نسبت به استحاله فرهنگی و همسان سازی فرهنگی فرد با فرهنگ خود موفق شوند. معرفی الگوهای معصوم از جانب پروردگار، پاسخ مناسب خالق انسانها به غریزهالگو خواهی و سمبلطلبی است. به همین جهت است که مفسر و مبین به حقِ قرآن،حضرت علی (ع) میفرمایند: «در زندگی فردی و اجتماعی و در تحولات سیاسی و اجتماعی، در جنگ و صلح درقیام و قعود، به امامان معصوم و اهل بیت: بنگرید، از آنها الگو بگیرید، روشهای آنانرا با روح تقلید و تمرین تکرار کنید. در غیر این صورت مثل گوسفندی که از گلة خود جداگشته طعمه گرگهای گرسنه خواهید شد.» «محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند، گام بر جایگاهقدم او نهد.» اما آنچه که در این نوشتار ما درصدد پاسخگویی به آن هستیم این است که چگونهبا این الگوهای معصوم همچون امام حسین (ع)، همانند سازی نماییم و با توجه بهشرایط موجود چگونه الگو سازی نماییم. روان شناسان اجتماعی در دو دهه به تبعیت از باندورا ـ نظریه پرداز برجسته ـیادگیری اجتماعی در بررسیهای علمی خود به این نتیجه رسیدهاند که آموزش ویادگیری اجتماعی از طریق الگوها فرآیندی پیچیده است که حداقل دو شرط در تحققآن دخالت دارد: 1ـ اکتساب و اختیار رفتارها و عادتهای آنان. 2ـ پذیرش رفتار الگوها به عنوان الگوی رفتاری و حرکت در مسیر آنها و تکراریرفتارشان. پایه گذاران علم مدل سازی، جان گریندر (Ggreinder)، زبان شناس برجستهجهان و ریچارد بندلر (bandler) ریاضیدان، دریافتند که برای الگوسازی باید از رفتارالگوها مدل سازی نمود. آنان معتقدند که برای الگوسازی باید سه عنصر اساسی را همانندسازی کرد: الف: در نظام عقیدتی شخص (beleif)(system) یعنی آنچه الگو باور دارد.بنابراین اگر نظام عقیدتی شخصی را مدل سازی نمایید، اولین قدم را برداشتهاید، تامانند او عمل کنید و در نتیجه به همان هدف برسید. ب: قالب فکری، شیوه سازمان دادن به افکار و اندیشه هاست. ج: اعمال جسمانی: طرز تنفس، ژستها، تغییرات قیافه و... به طور کلی مدل سازی، یعنی بررسی راههای رفته دیگران. دستاورد این بحث این است که اگر انسان میخواهد فردی قدرتمند، بزرگ وپیروز و سرنوشت ساز باشد و احیاناً آرزو دارد که تحولات عظیمی را در جامعه خود و یا درجهان ایجاد نماید باید از افراد نیرومند، تحول آفرین و انقلابی الگوبرداری نماید و خود رادر زمینه اعتقادات، قالبهای فکری و هم چنین حالتهای جسمانی و رفتاری با آنهاهمانند سازی و هماهنگ نماید. نکته جالب توجه این است که، تعلیمات اسلام مجموعاً در سهبخش متمرکز است. الف: بخش اعتقادات (نظام عقیدتی) ب: بخش احکام. ج: بخش اخلاقیات (کیفیت و روابط اجتماعی مسلمان را سامان میدهد. اخلاقویژه هر فرد را میتوان قالب فکری او دانست). در الگو سازی از اسوههای دینی اگر بتواند این سه عنصر اساسی را در الگو مدلسازی نماید در الگو سازی موفق خواهد بود. به بیان دیگر: اگر دقیقاًبه نظام عقیدتی وباورهای الگو دسترسی پیدا کند و آنها را به خوبی بشناسد و علاوه بر آن دسترسیدقیق و صحیح بر قالبهای فکری حاکم براو و رفتارها و حالات جسمانی و اخلاقی الگوپی ببرد و بتواند آنها را به خوبی تشخیص دهد و بشناسد آن زمان است که میتواندمدلسازی نماید. اگر گامهایی را که او برداشته به خوبی بشناسد و او هم سعی کند با شوق و علاقه آنگامها را دقیق و صحیح بردارد، میتواند همانند سازی نماید و در الگو گیری موفق شود وبه همان اهدافی که الگو رسیده او هم میتواند برسد. همان طور که در بخش قبلی نوشتار توضیح داده شد حضرت علی (ع) میفرماید:«انظروا بیت نبیکم...،دقیقاًنگاه کنید به اهل بیت پیامبر اکرم... (ص)». حضرت توصیه میکنند که روشهای آنان را با روح تقلید و تمرین تکرار کنید.زمانی که حضرت ضرورت الگوگیری از پیامبر اکرم (ص) را در خطبهای بیان مینمایند،میفرمایند: فتأس بنبیک الاطیب الاطهر، فان فیه اسوة لمن تأسی...؛ پس به پیامبرپاکیزه و پاک اقتدا کن که راه و رسم الگویی است برای الگوطلبان و سایه فخر و بزرگیاست برای کسی که خواهان بزرگواری باشد.» «محبوبترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند، گام بر جایگاهقدم او نهد.» حضرت بعد از این مقدمه به معرفی نظام عقیدتی حضرت رسول (ص) میپردازد وسپس قالب فکری پیامبر اکرم (ص) را بیان میکند. نحوة بر خورد ایشان با دنیا، دوستیهاودشمنیهای وی . نکته جالب توجه اینکه به تبیین حالات جسمانی و رفتاری حضرت رسول (ص)میپردازند و چه زیبا از این حالات سخن میگویند: او روی زمین مینشست و غذامیخورد، ساده مینشست، با دست خود کفش خود را وصله میزد جامه خود را با دستخود میدوخت و بر الاغ برهنه مینشست»؛ حتی از پردة در اتاق حضرت نیز سخنمیگویند. این نحوة بیان مولای متقیان حضرت علی (ع) از پیامبراکرم (ص) به عنوان«اسوة حسنة» دقیقاًنشان دهندة این مطلب است که اگر کسی اراده کرده که فردی را بهعنوان الگو بپذیرد ابتدا باید خودش بخواهد فردی را به عنوان الگو بپذیرد. اگر خواست فردبود آن گاه برای الگو سازی از این شخصیت بزرگ همان طور که روانشناسان ومتخصصان تعلیم و تربیت مطرح کردند باید کاملاًنظام عقیدتی و فکری و همچنینحالات جسمانی و رفتارهای او را بشناسد و به دقت بداند تا ـ به تعبیر حضرت علی (ع) ـبتواند گام بر جایگاه قدم او نهد. شناسایی دقیق و کامل گامهایی که او برداشته برای تأسیاز ضرورتهای اساسی است تا بتواند به خوبی مدل سازی نماید. نتیجه در جمع بندی نهایی باید گفت: اگر مسلمانان اراده کردند که از شخصیتهایحسنه و برتری همچون امام حسین (ع) الگو برداری کنند، ابتدا باید نظام عقیدتی امامحسین (ع) را به خوبی بشناسند که برای شناخت نظام عقیدتی ایشان میتوان از کلماتو احادیث به جا مانده از حضرت و همچنین با بررسی و دقت در ادعیه منتسب به ایشان ـمثل دعای عرفه ـ با مضامین بسیار بلند عرفانی، به اندیشههای ناب اعتقادی حضرتپی برد. از سوی دیگر از موضعگیریهای حضرت در طول حیاتشان و بالاخص در جریانعاشورا به خوبی میتوان به قالب فکری حضرت حسین (ع) پی برد. از طرف دیگر بابررسی و دقت فروان در رفتارها و حتی حالتهای جسمانی که اتفاقاًبر خلاف بقیه بزرگاندیگر در تاریخ، زیاد از حالات و رفتار جسمانی حضرت سخن به میان آمده است،میتوانیم از این شخصیت بزرگ الهی همانند سازی و الگو سازی نماییم. به امید آنکه خداوند به همه ما انسانها توفیق عنایت نماید تا بتوانیم با شناختالگوهای برتر، با تأسی به آنها در طریق سعادت و کمال گام برداریم. بالاخص در سالعزت و افتخار حسینی فرصت را مغتنم شمرده و بتوانیم از شخصیت نادر جهان اسلام،سرور شهیدان حضرت امام حسین (ع) همانند سازی و الگوگیری نماییم. در این صورت است که سعادت دنیا و آخرت ما تضمین میگردد. بر خود لازممیدانم که از مقام معظم رهبری که این فرصت را برای ما ایجاد نمودند و با اختصاصاین سال به نام سال امام حسین (ع) زمینه آشنا کردنِ بیشتر با ابعاد شخصیتی حضرت رافراهم نمودند تشکر نمایم. عشقت عجین شده است در آب و گل و وجود بر لوح سینه ها شده منقوش یا حسین لطفا برای دیدن ویژه نامه ی میلاد حضرت ابا عبد الله الحسین اینجا کلیک کنید. در ضمن یک صلوات هم بفرستید ماه شعبانه راه دوری نمیره عروج تا اوج آسمان ها معراج، عروج عاشقانه و عارفانه و عابدانه است از مرز عالم خاک تا بام افلاک. پر کشیدن از بندهاست تا جهان رهایی و نجوای محرمانه است در خلوتترین حریمها، در با شکوهترین حرمها و با دلپذیرترین محرمها. پاک است آن خدای که بنده خود محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را شبی از مسجدالحرام به مسجدالاقصی که پیرامون آن را برکت دادهایم بُرد، تا برخی از نشانههای خویش را به او بنماییم. او شنوا و بیناست معراج، پروازی است برقآسا با بُراق عشق در افق عرفان الهی. معراج سفری است عاشقانه در ملکوت عالم. پذیرایی ویژه خدایی است برای رسولی پاکباخته و پاکزیست، از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی ـ قبلهگاه نخست مسلمانان و قلب کنونی جهان اسلام و خاستگاه پیامبران و زادگاه ادیان آسمانی ـ و از آنجا تا شکوه بیکران عرش الهی و بام افلاک. معراج، شکوهمندترین ضیافت خداست برای عزیزترین مخلوق هستی. آیه معراج به نام خداوند کون و مکان که بخشنده است و دگر مهربان منزه بود آنکه سیری عیان شبی بندهاش را بدادی از آن چنان مسجدی را که آمد حرام سوی مسجدی هم که اقصی است نام همانی که اطراف آن را دگر مبارک نمودیم ما سر به سر که آیات خود را نشانش دهیم چو باشد سمیع و بصیر آن عظیم. داستان معراج
هدف معراج در بیان امام صادق علیهالسلام امام صادق علیهالسلام در حدیث زیبایی، هدف از معراج پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را چنین بیان میکند: «خداوند هرگز مکانی ندا رد و زمان بر او احاطه ندا رد. اما خدا میخواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با گام نهادن پیامبر در میان آنها احترام کند و نیز بخشی از شگفتیهای عظمتش را به پیامبر نشان دهد، تا پس از بازگشت، برای مردم بازگوید». انگیزه معراج پیامبر خداوند هرگز مکانی ندارد و زمان بر او احاطه ندارد. اما خدا میخواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با گام نهادن پیامبر در میان آنها احترام کند و نیز بخشی از شگفتیهای عظمتش را به پیامبر نشان دهد، تا پس از بازگشت، برای مردم بازگوید معراج، معجزهای روشن معراج در قرآن در دو سوره از سورههای قرآن به مسئله معراج اشاره شده است: نخست سوره اِسرا که تنها بخش اول این سفر را بیان میکند، یعنی سیر از مکه و مسجدالحرام به مسجدالاقصی و بیتالمقدس؛ اما در سوره نجم در آیات 13 تا 18، قسمت دوم معراج، یعنی سیر آسمانی آمده است. مفاد این شش آیه چنین است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای بار دوم، فرشته وحی جبرئیل را به صورت اصلی مشاهده و ملاقات کرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحی در کوه حرا بود). پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مشاهده این منظره دچار خطا و اشتباه نشد و آیات و نشانههای بزرگی از عظمت خدا مشاهده کرد. دگر بار دیدش چنان بر ملا به نزدیکی «سدره المنتهی» که باشد در آنجا همی حاویاش به طور یقین «جنت الماوی»اش به گاهی که چیزی مر آن سدره را بپوشانده بودی در این ماجرا نه شد منحرف چشم او هیچ دم نه طغیان نمودی دگر بیش و کم برترین اندیشه ها معراج جسمانی یا روحانی؟ برخی سفر آسمانی پیامبر را، در خواب یا معراجی روحانی دانستهاند، اما میان دانشمندان اسلامی، اعم از شیعه و سنی، مشهور است که این امر، در بیداری صورت گرفته است. آغاز سوره اِسرا و همچنین آیات 13 تا 18 سوره نجم نیز وقوع آن را در بیداری گواهی میدهد. تاریخ نیز شاهد صادقی بر این موضوع است؛ زیرا در تاریخ میخوانیم هنگامی که پیامبر، مساله معراج را مطرح کرد، مشرکان به شدت آن را انکار، و بهانهای برای سرکوب پیامبر کردند. اگر پیامبر مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم این مسئله را مربوط به خواب یا مکاشفه روحانی دانسته بود، شاید این همه غوغا را به همراه نداشت. تاریخ معراج رازهای ناگفته مقام بندگی
معراج در ادیان دیگر عقیده به معراج، در میان پیروان ادیان دیگر نیز، وجود دارد. این عقیده درباره حضرت عیسی به خوبی دیده میشود؛ چنان که در انجیل مرقس باب 6، انجیل لوقاباب 24 و انجیل یوحنا باب 21 میخوانیم که عیسی به آسمانها صعود نمود (و به معراج همیشگی رفت). همچنین از بعضی روایات اسلامی استفاده میشود که بعضی از پیامبران پیشین نیز دارای معراج بودهاند. محبت خدا بهشت و دزوخ برزخی مجازات رباخواران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم همچنان که به سفر عرشیاش ادامه میداد به گروهی برخورد که حالتی رقتانگیز داشتند. شکم آنها به اندازهای برجسته بود که هیچ کدام قادر نبودند از جا برخیزند. پیامبر که این حالت آنان را دید، رو به جبرئیل کرد و پرسید: اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل پاسخ داد: «اینها افرادی هستند که ربا میخورند». حرام خواران تفسیر راستین عبدصالح محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم در شب معراج، زیباترین تصویر عروج انسان را ترسیم کرد و شکوهمندترین کتاب عشقبازی را ورق زد. او اسیر زمین و دلبسته خاک نبود. محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم تفسیر راستین عبد صالح خدا بود و چه زیبا در عرش امن الهی سیر کرد. ایمان، رمز هر اعجاز جاوید است. سفر به سرزمین ضیافت عشق تماشاییترین تصویر آن شب، زمین با کوههایی که همچون میخهایی استوار بر آن ایستاده بودند و دشتهایی که در غربت و تنهایی، به سکوت خفته بودند و اقیانوسهایی که به هیاهو و فریاد، موج برانگیخته بودند و رودهایی که به روانی، نغمه سر میدادند و درختانی که تن به نور نقره فام میشستند و ماه که بر سینه نیلگون آسمان میدرخشید، هیچ کدام تماشایی نبودند. تماشاییترین تصویر آن شب، عروج عاشقانه مردی بود که برقآسا با براق عشق در افق عرفان الهی گام بر پلههای عرش مینهاد و باشکوهترین عشقبازی هستی را رقم میزد. برگرفترفته از پایگاه حوزه یکى از ویژگیهاى مرحوم علامه طباطبایى(ره) دائم الذکر بودن ایشان بود حتى نقل شده است: در اواخر عمر که دچار کسالت شدید و عصبى بودند، حتى نزدیکان را نمىشناخت و از خورد و خوراک غافل بود؛ یعنى اگر لیوان آب یا غذا را به دستش مىدادند تا نمىگفتند، بخور، نمىخورد، ولى در همان حال، آهسته ذکر مىگفت و به یاد خدا بود و گویا در عالم دیگر است. در لحظات آخر عمرش یکى از شاگردان خصوصى علامه مىگفت: از ایشان پرسیدم چه کنم در نماز به یاد خدا باشم و حضور قلب داشته باشم؟ براى شنیدن بیانات استاد، گوشم را نزدیک دهانش بردم، چند بار فرمودند: توجه، مراقبه، توجه، مراقبه، به یاد خدا باش و خدا را فراموش نکن. (1) پینوشت: 1- جرعههاى حیاتبخش، ص 355 . برگرفته از کتاب پندهاى حکیمانه، ج ?، علامه حسن حسن زاده آملى . تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی ویژگی های بندگان خاص خدا چنین است: 1- بر روی زمین با تواضع حرکت مىکنند. 2- آنگاه که جاهلان اینان را به عتاب خطاب کنند، با سلامت نفس و زبان خطاب کنند، و با سلامت نفس و زبان خوش جواب مىدهند. 3- شبها را با عشق خدا و براى رضایت او به سجده و قیام سپرى مىکنند. 4- دایم با دعا و تضرع مىگویند: «پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور کن که بد عذابى است و جهنم بد منزل و بد سرانجامى است.» 5- در انفاق کردن اسراف نمىکنند و میانهروى را پیشه خود مىسازند. 6- براى خدا شریک قایل نمىشوند و فقط خداى را مىخوانند. 7- از قتل و جنایتى که خدا آن را حرام کرده است، پرهیز می کنند. 8- هرگز دور عمل زشت زنا نمىگردند که هر کس مرتکب این عمل زشت شود، کیفر جاودانهاش را خواهد دید و در قیامت عذابش دو چندان خواهد شد، مگر کسانى که توبه کنند و اعمال نیک انجام دهند که در این صورت، خداوند گناهان آنان را به ثواب مبدل خواهد کرد و هر کس توبه کند، البته خداوند توبهاش را مىپذیرد. 9- به ناحق شهادت نمىدهند. 10- هرگاه به کار بیهوده و زشتى از مردم هرزه بگذرند، بزرگوارانه از آن در گذرند. 11- هرگاه متذکر آیات الهى شوند، همچون کوران و کران از کنار آن نمىگذرند، بلکه با دلى آگاه و چشمى بینا آن را مشاهده کرده و در آن تامل مىکنند، تا به مقام معرفت و ایمانشان افزوده شود. 12- به هنگام دعا با خداى خود مىگویند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما کسانى را قرار ده که مایه روشنى چشم ما شوند و ما را سرخیل پاکان جهان و پیشواى پرهیزکاران قرار بده . پاداش صبر چنین بندگانى قصرهاى بهشتى خواهد بود که در آنجا با سلام و درود و شادمانى با یکدیگر ملاقات مىکنند و در بهشت زیبا براى ابدیت و همیشه (جاودان) خواهند بود. اى پیامبر! به امت بگو: «اگر دعا و ناله و زارى تان نبود، خدا به شما هیچ توجه و اعتناى نداشت؛ زیرا شما در گذشته، آیات خدا و پیامبران الهى را تکذیب کردهاید و این تکذیب، دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد پس با دعا آن را جدا کنید.» (1) پینوشت: 1- فرقان، آیه 63- 77؛ صراط سلوک، ص 33. برگرفته از کتاب پندهاى حکیمانه، ج ?، علامه حسن حسن زاده آملى . تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .
* * * * <\/h3>
میلاد فرزند شجاعت
:قالبساز: :بهاربیست: |