امام سجاد(ع) - *به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*

سلام ای چهارمین نور الهی        کلیم وادی طور الهی

لطفا برای دیدن ویژه نامه ی ولادت امام چهارم علی ابن الحسین اینجا کلیک کنید.

ضمنا با فرستادن یک صلوات فضای دلتان را معطر کنید.


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5ساعت 12:41 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

امام سجاد هم ضامن آهو بودامام سجاد

امام باقر علیه السلام فرمود: من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد.

حاضران به پدرم گفتند: چه مى‏گوید؟

پدرم فرمود: مى‏گوید: بچه‏ام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مى‏کنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم.

امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور. وقتى آورد، آهوى مادر تا بچه‏اش را دید، چند بار دست‏هایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غم‏انگیزى کشید و بچه‏اش را شیر داد.

سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد. امام بچه آهو  را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچه‏اش به سوى صحرا روان شد.

حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:

«براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید». (1)

«پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفته‏ام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزده‏ام!»

* * * * <\/h3>

امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفته‏ام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزده‏ام!»

و در مورد علت این کار فرمود:

«قصاص در روز قیامت‏به قدرى دامن‏گیر مجرمان مى‏شود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزده‏ام.»

هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و ناله‏هاى سوزناک سرداد. امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالت‏باقى ماند.

امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است.

مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد.» (2)


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5ساعت 12:32 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

اخلاق امام سجاد (ع)


و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هونا

و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما.و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها کان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما...و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا کراما (1) .

آیه‏هایی که نوشتیم در پایان سوره فرقانست.خدا در این آیات صفت مؤمنان گزیده را شمرده است.از آنچه در فصل‏های آینده خواهید خواند، می‏بینید همه نشانه‏هایی را که برای بندگان کامل پروردگار «عباد الرحمن» معین شده در علی بن الحسین (ع) آشکار است.در چنان دوره تاریک برای جویندگان انسانیت بحقیقت چراغی روشن بود.با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده کرد. و مردمی که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامی را بچشم خود دیدند. پرستش خدا، نرم خوئی، محاسبه نفس تا حد ریاضت .خود شکنی برای حق، دستگیری مستمندان، بخشش، پرهیزگاری و...

جاحظ در رساله‏ای که در فضائل بنی هاشم نوشته در باره او گفته است:

اما علی بن الحسین (ع)، درباره او خارجی را چون شیعه و شیعه را چون معتزلی ومعتزلی را چون عامی و عامی را چون خاص دیدم و کسی را ندیدم که در فضیلت او شک داشته باشد و یا در مقدم بودن او سخنی گوید‌(2)

او نه تنها با خویشان، دوستان، آشنایان، بزرگوارانه رفتار می‏کرد، مهربانی وی بدان درجه بود که بر دشمنان درمانده نیز شفقت داشت، و بر جانوران سایه مرحمت می‏افکند.

طبری نوشته است چون خبر مرگ یزید به حصین بن نمیر رسید، به شام بازگشت.سر راه خود خسته و نگران به مدینه آمد.اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوان‏تر. در مدینه علی بن الحسین (ع) از او پذیرائی کرد (3)

مجلسی از سید بن طاوس و او به اسناد خود از امام صادق (ع) آورده است که چون ماه رمضان می‏رسید علی بن الحسین (ع) خطاهای غلامان و کنیزان خود را مینوشت که فلان غلام یا فلان کنیز چنین کرده است. در آخرین شب ماه رمضان آنان را فراهم می‏آورد و گناهان آنان را برایشان می‏خواند که تو چنین کردی و من تو را تأدیب نکردم و آنان می‏گفتند درست است. سپس خود در میان آنان می‏ایستاد و می‏گفت بانگ خود را بلند کنید و بگوئید: علی بن الحسین (ع) ! چنانکه تو گناهان ما را نوشته‏ای پروردگار تو گناهان تو را نوشته است. و او را کتابی است که بحق سخن میگوید. گناهی خرد یا کلان نکرده‏ای که نوشته نشده باشد. چنانکه گناهان ما بر تو آشکارست، هر گناه که تو کرده‏ای بر پروردگارت آشکار است، چنانکه از پروردگار خود امید بخشش داری ما را به بخش و از خطای ما در گذر. و چنانکه دوست داری خدا تو را عفو کند از ما عفو کن تا عفو و رحمت او را در باره خود به بینی!

علی بن الحسین (ع) ! خواری خود را در پیشگاه پروردگارت بیاد آر! پروردگاری که باندازه خردلی ستم نمیکند.

علی بن الحسین (ع) ! ببخش! و در گذر تا خدا تو را ببخشد و از تو در گذرد، چه او می‏گوید: "و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبون أن یغفر الله لکم" (4) این چنین می‏گفت و می‏گریست و نوحه میکرد و آنان گفته او را تکرار میکردند. سپس می‏گفت پروردگارا ما را فرموده‏ای بر کسی که بر ما ستم کرده است ببخشیم. ما چنین کردیم و تو از ما بدین کار سزاوارتری. فرموده‏ای خواهنده را از در خانه خود نرانیم. ما خواهنده و گدا به در خانه تو آمده‏ایم و بر آستانه تو ایستاده‏ایم و ملازم درگاه تو شده‏ایم و عطای ترا می‏خواهیم. بر ما منت گذار و محروممان مساز که تو بدین کار از ما سزاوارتری. خدایا مرا در زمره آنان در آور که بدانها انعام فرموده‏ای. سپس به کنیزان و غلامان خود می‏گفت من از شما گذشتم. آیا شما هم از رفتار بدی که با شما کرده‏ام در میگذرید؟ من مالک بدکردار و پست ستمکاری هستم که مالک من بخشنده و نیکوکار و منعم است. آنان می‏گفتند آقای ما، تو به ما بد نکرده‏ای و ما از تو گذشتیم. میگفت بگوئید خدایا چنانکه علی بن الحسین (ع) از ما گذشت از او در گذر و چنانکه ما را آزاد کرد از آتش دوزخ آزادش کن.

ـ می‏گفتند آمین!

ـ بروید من از شما گذشتم و به امید بخشش و آزادی شما را در راه خدا آزاد کردم و چون روز عید می‏شد بدانها پاداش گران می‏بخشید.

در پایان هر رمضان دست کم بیست تن برده و یا کنیز را که خریده بود در راه خدا آزاد میکرد .چنانکه خادمی را بیش از یکسال نزد خود نگاه نمیداشت و گاه در نیمه سال او را آزاد می‏ساخت (5)

مجلسی به سند خود آورده است که: علی بن الحسین (ع) روزی یکی از بندگان خود را تازیانه زد، سپس بخانه رفت و تازیانه را آورد و خود را برهنه کرد و خادم را گفت بزن علی بن الحسین (ع) را. خادم نپذیرفت و او وی را پنجاه دینار بخشید (6)

روزی گروهی در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شیونی شنیده شد.امام بدرون رفت بازگشت و آرام بر جای خود نشست حاضران پرسیدند: مصیبتی بود؟

ـ آری! بدو تسلیت دادند و از شکیبائی او به شگفت درماندند.امام گفت: ـ ما اهل بیت، خدا را در آنچه دوست میداریم اطاعت میکنیم و در آنچه ناخوش میداریم سپاس میگوئیم (7) .

فرزندی از او مرد و از وی جزعی ندیدند پرسیدند چگونه است که در مرگ پسرت جزعی نمیکنی ! امام گفت چیزی بود که منتظر آن بودیم (مرگ) و چون در رسید آنرا ناخوش نداشتیم (8)

در آن سالها چند تن از بزرگان تابعین به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدینه می‏زیستند چون: ابن شهاب (9) سعید بن مسیب (10) ابو حازم (11) همه اینان فضیلت و بزرگواری علی بن الحسین (ع) را بمردم گوشزد میکردند.سعید بن مسیب میگفت : علی بن الحسین (ع) سید العابدین است (12) زهری می‏گفت هیچ هاشمی را فاضل‏تر از علی بن الحسین (ع) ندیدم (13) از عبد العزیز بن خازم نیز همین اعتراف را نقل کرده‏اند (14) روزی در مجلس عمر بن عبد العزیز، که در آن سالها حکومت مدینه را بعهده داشت حاضر بود .چون بر خاست و از مجلس بیرون رفت عمر از حاضران پرسید:

ـ شریف‏ترین مردم کیست؟

حاضران گفتند:

ـ تو هستی!

ـ نه چنین است.شریف‏ترین مردم کسی است که هم اکنون از نزد من بیرون رفت همه مردم دوست دارند بدو پیوسته باشند و او دوست ندارد به کسی پیوسته باشد (15)

این سخنان کسانی است که تنها فضیلت ظاهری او را می‏دیدند، و از درک عظمت معنوی وی و شناسائی مقام ولایت او محروم بودند. ساده‏تر این که اینان که او را این چنین ستوده‏اند، علی بن الحسین (ع) را امام نمی‌دانستند، و می‏بینیم که تا چه حد برابر ملکات نفسانی او خاضع بوده‏اند.

علی بن الحسین (ع) کنیزکی را آزاد کرد سپس او را به زنی گرفت.عبد الملک پسر مروان از ماجرا آگاه شد و این کار را برای وی نقصی دانست. بدو نامه نوشت که چرا چنین کردی؟ او به وی پاسخ داد:

«خداوند هر پستی را با اسلام بالا برده است.و هر نقصی را با آن کامل ساخته و هر لئیم را با اسلام کریم ساخته. رسول خدا کنیز و زن بنده خود را بزنی گرفت.

عبد الملک چون این نامه را خواند گفت:

آنچه برای دیگران موجب کاهش منزلت است برای علی بن الحسین (ع) سبب رفعت است (16)

روزی یکی از بندگان خود را برای کاری خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نیز، سرانجام از او پرسید:

ـ پسرم آواز مرا نشنیدی؟

ـ چرا.

ـ چرا پاسخ مرا ندادی؟

ـ چون از تو نمی‏ترسم.

ـ سپاس خدا را که بنده من از من نمی‏ترسد (17)

از او پرسیدند چرا ناشناس با مردم سفر میکنی؟ گفت:

خوش ندارم بخاطر پیوند با رسول خدا چیزی بگیرم که نتوانم مانند آنرا بدهم (18)

و روزی بر گروهی از جذامیان گذشت بدو گفتند:

ـ بنشین و با ما نهار بخور گفت:

ـ اگر روزه نبودم با شما می‏نشستم.چون بخانه رفت سفارش طعامی برای‏آنان داد و چون آماده شد برای ایشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (19)

چون میخواست به مستمندی صدقه دهد نخست او را می‏بوسید، سپس آنچه همراه داشت بدو میداد (20)

نافع بن جبیر او را گفت:

تو سید مردمی و نزد این بنده ـ زید بن اسلم ـ میروی و با او می‏نشینی؟ گفت:

ـ علم هر جا باشد باید آنرا دنبال کرد (21)

در روایت مجلسی از مناقب است که:

ـ من نزد کسی می‏نشینم که همنشینی او برای دین من سود داشته باشد (22)

و چون او برای خدا و طلب خشنودی خدا با بندگان خدا چنین رفتار می‌کرد، خدا حشمت و بزرگی او را در دیده و دل مردم می‏افزود.

او برای خدا و تحصیل رضای پروردگار، با آفریدگان خدا، این چنین با فروتنی رفتار می‌کرد، و خدا حرمت و حشمت او را در دیده بندگان خود می‏افزود. دشمنان وی ـ اگر دشمنی داشته است ـ می‏خواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وی بیشتر می‏گشت، که خورشید را به گِل نمی‌توان اندود و مشک را هر چند در ظرفی بسته نگاهدارند، بوی خوش آن دماغ‏ها را معطر خواهد کرد.»


زندگانی علی بن الحسین (ع)، سید جعفر شهیدی<\/h2>

________________________________________

1.بندگان رحمان که در زمین آرام راه می‏روند.و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن گویند به نیکوئی بدانها پاسخ دهند.

و آنانکه شب را بر پای و در سجده بسر می‏برند.و آنانکه میگویند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! که عذاب دوزخ پایان نیافتنی است، و بد آرامگاه و بد جای اقامتی است.و آنانکه چون انفاق میکنند، نه اسراف میکنند و نه بر خود تنگ میگیرند و میانه را می‏گزینند، و آنانکه بدروغ گواهی نمیدهند و چون ناپسندی ببینند بزرگوارانه از آن می‏گذرند. (الفرقان: 63ـ 73) .

2.عدة الطالب ص 160

3.تاریخ طبری ج 7 ص 432

4.ببخشند و در گذرند آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد (نور: 22)

5.بحار ج 46 ص 103ـ 105

6.بحار ج 46 ص 92

7.حلیة الاولیاء ج 3 ص 138.مناقب ج 4 ص 166 و نگاه کنید به کشف الغمه ج 2 ص 103

8.کشف الغمه ج 2 ص 102ـ 103

9.محمد بن مسلم زهری متوفی به سال 124 ه.ق

10.متوفای سال 94 ه.ق

11.ابو حازم از تابعین است.

12.کشف الغمه ج 2 ص 86

13.انساب الاشراف ج 2 ص 146 نسب قریش ص 58 از یحیی بن سعید.علل الشرایع ج 2 ص 232

14.ارشاد ج 2 ص 142.حلیئة الاولیاء ج 3 ص 141

15.مناقب ج 4 ص 167

16.عقد الفرید ج 7 ص 121ـ مناقب ج 4 ص 162.عیون الاخبار ج 4 ص 8 و نگاه کنید به المعارف ص 215

17.ارشاد ج 2 ص 147.مناقب ج 4 ص 157.کشف الغمه ج 2 ص 87 اعلام انوری ص 261ـ 262

18.کشف الغمه ج 2 ص 108

19.اصول کافی ج 2 ص 123.الامام علی بن الحسین ص 345

20.حلیة الاولیاء ج 3 ص .137

21.کشف الغمه ج 2 ص 78ـ 79

22.ج 46 ص 31

23.مناقب ج 4 ص 162


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:2 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

گلبرگهای حُسن حضرت سجاد(ع)

اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیة او ابامحمد و ابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.


ایمان امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین (ع) در دعای صباح می گوید: یا من دل علی ذاته بذاته.

«ای کسی که برهان وجود خود هستی.»

حضرت سجّاد نیز در دعای ابوحمزة ثمالی می گوید: بک عرفتک وانت دللتنی علیک وعوینی الیک ولولا انت لم أدرما انت.

«تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودی مرا بر خودت و دعوت نمودی به خودت و اگر نبودی، ترا نمی شناختم.»

این گونه کمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است که امیرالمؤمنین می فرماید: لو کشفت لی الغطاء ما ازددت یقینا.

«اگر بر فرض محال ممکن بود خدا را بر این چشم ظاهری دید و می دیدم بر یقین من که الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمی شد.».

علم امام سجّاد (ع)

اگر امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید: «از من بپرسید هرچه می خواهید که به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می دانم، حضرت سجاد نیز می گوید: «اگر نمی ترسیدم که مردم در حق ما غلوّ کنند، وقایع را تا روز قیامت می گفتم.»


تقوای امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: والله لو اعطیت الاقالیم السبعة وما تحت افلا کها علی ان اعصی فی نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلت.

«به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من دهند که به مورچه ای ظلم کنم و بیجهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، نمی کنم.»

حضرت سجّاد نیز می فرمود:

تعصی الاله وانت تظهر حبّه

 هذا لعمری فی الفعال بدیع

لو کنت تظهر حبه لأطعته

  ان المحب لمن یحب مطیع

  

«خداوند را معصیت می کنی و ادعا می کنی که او را دوست داری. به جان من این ادعا از عجایب امور است. اگر راستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می کردی، زیرا محّب همیشه مطیع محبوب است.»

در این اشعار نیز امام سجاد می گوید محال است که خداوند را معصیت کنم، زیرا او را دوست دارم.


عبادت امام سجاد (ع)

دربارة امیرالمؤمنین گفته شده است که روزها به ایجاد باغ و قنات برای فقرا و محتاجین مشغول بود، و تا به صبح عبادت می کرد. حضرت سجّاد نیز چنین بود چه بسیار باغها و قنوات که به دست ایشان برای دیگران آباد یا ایجاد شد. عبادت و سجدة او به حدی بود که به زین العابدین و سجّاد ملقّب شد.

از رسول اکرم روایت شده که روز قیامت خطاب می شود: «کجا است زین العابدین؟» و می بینم که فرزندم علی بن الحسین جواب می دهد و می آید. از امام باقر روایت شده که: «پدرم را می دیدم که از کثرت عبادت پاهای او ورم کرده، و صورت او زرد، و گونه های او مجروح، و محل سجدة او پینه بسته بود.»


سخاوت، فتوت و رأفت امام سجّاد (ع)

در تاریخ است یکی از کارهای امیرالمؤمنین (ع) اداره کردن فقرا بطور مخفیانه بوده است. امیرالمؤمنین شبها خوراک، پوشاک و هیزم به خانة بینوایان می برد، و آن بینوایان حتی نمی دانستند که چه کسی آنها را اداره می کند. همچنین میان مورخین مشهور است که امام سجاد (ع) چنین بوده است.

راوی می گوید: در محضر امام صادق (ع) بودیم که از مناقب امیرالمؤمنین (ع) صحبت شد و گفته شد هیچ کس قدرت عمل امیرالمؤمنین را ندارد و شباهت هیچ کس به امیرالمؤمنین، بیشتر از علی بن الحسین نبوده است که صد خانواده را اداره می کرد. شبها گاهی هزار رکعت نماز می خواند.»

از طریق اهل تسنن روایت شده است که چون حضرت سجاد شهید گشت روشن شد که آن حضرت صد خانواده را بطور مخفی اداره می کرده است.


زهد امام سجّاد (ع)

چنانچه امیرالمؤمنین (ع) زاهد به تمام معنی بوده است و دلبستگی به مالی و به کسی جز به خدای متعال نداشته است. همچنین بوده است امام سجاد (ع). لذا به اصحاب خود سفارش می فرمود: اصحابی، اخوانی، علیکم بدار الآخرة ولا اوصیکم بدار الدنیا فانکم علیها وبها متمسکون اما بلغکم ان عیسی علیه السلام قال للحواریین. الدنیا قنطرة فاعبروها ولا تعمروها. وقال: من یبنی علی موج البحر داراً؟ تلکم الدار الدنیا ولا تتخذوها قراراً.

«ای یاران من، برادران من، مواظب خانة آخرت باشید من سفارش دنیا را به شما نمی کنم زیرا شما بر آن حریص هستید و به آن چنگ زده اید. آیا نشنیده اید که حضرت عیسی به حواریون می گفت: دنیا پل است، از روی آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید! چه کسی روی موج آب خانه می سازد؟ موج دریا این دنیا است، به آن دلبستگی نداشته باشید.»


شجاعت امام سجّاد (ع)

شجاعت امیرالمؤمنین (ع) زبانزد خاص و عام است. و اگر گفتار امام سجاد (ع) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و مخصوصاً خطبة آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود.

امیرالمؤمنین شجاعت خود را در میدان برای افرادی مثل عمروبن عبدود و مرحب خیبری به کار می برد و فرزند گرامی او امام سجّاد، شجاعت را در مجلس ابن زیاد و مجلس یزید و روی منبر در مسجد شام به کار برده است.


سیاست امام سجّاد (ع)

امیرالمؤمنین به اقرار همة مورخین از سنّی و شیعه پاسدار اسلام بود و رأی و تدبیر او فوق العاده مفید بود، چنانکه عمر بیشتر از هفتاد مورد گفته است: لولا علی لهک عمر، یعنی: «اگر علی نبود عمر هلاک شده بود.»

امام سجاد علیه السلام در مدت سی و پنج سال پاسدار شیعه بود. مورخین معتقدند که تدبیر امام سجّاد، مدینه را و بسیاری از شیعیان را از دست کسانی چون یزید و عبدالملک مروان نجات داد.


حلم امام سجاد (ع)

دربارة امیرالمؤمنین گفتاری نقل شده و ایشان فرمودند: «برآدم بیخردی گذشتم که به من بد می گفت. از او صرف نظر کردم گویی که او حرفی نزده است.» دربارة امام سجاد نیز گفتاری نقل شده است و ایشان فرمودند: «بر کسی گذشتم که به من بد می گفت. بدو گفتم که اگر راست می گویی خداوند متعال مرا رحمت کند، و اگر دروغ می گویی خدا تو را بیامرزد!»


تواضع امام سجاد (ع)

آن حضرت با فقرا می نشست، با آنان غذا می خورد، از آنان دلجویی می کرد، به آنان لطف داشت و پناه آنان بود، برای آنان کار می کرد و از آنان پذیرایی می نمود، و دربارة آنان به دیگران سفارش می کرد.

تاریخ نویسان اقرار دارند که امام سجاد (ع)، دوست داشت فقیران، یتیمان و بینوایان سر سفره‌اش باشند و با آنها بنشیند، غذا برای آنها آماده کند و حتی غذا در دهن آنان بگذارد.


فصاحت و بلاغت امام سجّاد (ع)

فصاحت به معنی خوب سخن گفتن، مجاز، کنایه، لطایف و مثالها را به کار بردن است. و بلاغت سخن خوب گفتن، بجا سخن گفتن، از طول کلام بی فایده پرهیز داشتن است. فصاحت و بلاغت امیرالمؤمنین مورد اقرار همه است آنچنانکه دربارة نهج البلاغه گفته شده:

دون کلام الخالق وفوق کلام المخلوق.

«پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.»

امام سجّاد صحیفة کامله سجادیه را به جهان عرضه داشت. صحیفه ای که چون آن نیامده و نخواهد آمد. صحیفه ای که در ضمن دعا، معارف اسلام، سیاست اسلام، اخلاق اسلام، اجتماعیات اسلام، حقانیت شیعه، حقانیت اهل بیت، انتقاد از ظلم و ظالم، سفارش به حق و حقیقت، و بالاخره یک دوره معارف اسلامی را آموزش می دهد. صحیفه ای که محققین اسم آن را اخت القرآن، انجیل اهل بیت، زبور آل محمد نهاده اند. صحیفه ای که ابلهی با فصاحت ادعا کرد که می تواند چون آن بیاورد چون قلم به دست گرفت و نتوانست، دق کرد و مرد.


جهاد امام سجاد (ع)

امیرالمؤمنین علیه السلام بزرگترین مجاهد اسلام است که توانست اسلام را از دست کفار و مشرکین نجات دهد. ولی فرزندش امام سجّاد گرچه در کربلا کشته نشد اما وجودش، بقایش و اسارتش عامل بقای اسلام بوده است. قیام ابی عبدالله الحسین (ع) درختی بود که در کربلا کاشته شد و آبیاری و به ثمر رساندن و نگاهداری از آن به دست امام سجاد (ع) به دست زینب کبری انجام گرفت.

تدبیر امام سجاد در اسارت، گریه های امام سجاد در مدینه، نوحه خوانی و روضه خوانیهای آن حضرت در مدت سی و پنج سال سخنرانیش، به موقع جهادی بود فوق العاده مفید و ثمربخش که تحلیل سیاسی تاریخ، این مطالب را نشان می دهد.


عفو و جوانمردی امام سجّاد (ع)

اگر تاریخ دربارة امیرالمؤمنین (ع) می گوید که چگونه از ابن ملجم مواظبت کرد و هنگامی که ظرف شیری را برای حضرت می آوردند نیمی را می خورد و نیم دیگر را برای او می فرستاد، و دربارة او وصیّت و سفارش فراوان نمود، دربارة امام سجّاد نیز منقول است که: فرماندار مدینه که دل امام سجاد را خون کرده بود، از طرف عبدالملک مروان معزول شد و امر شد که او را به درختی ببندند و مردم بیایند و به او توهین کنند. امام سجاد (ع) اصحاب خود را خواست و سفارش فرمود که مبادا به او توهین شود! امام سجاد نزد او رفت و او را دلداری داد و نزد عبدالملک مروان وساطت او را کرد که از این خواری نجات یابد.

آن فرماندار معزول می گفت از علی بن الحسین و یارانش ترس دارم زیرا به آنها ظلم بسیار کردم.


ابهت و شخصیت امام سجّاد (ع)

دربارة امیرالمؤمنین (ع) گفته شده که بسیار متواضع بود، ولی بزرگی شخصیّت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود. همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد (ع).

در تاریخ ضبط است که هشام بن عبدالملک به حج آمده بود و کثرت جمعیت مانع شدکه حجر الاسود را استلام کند. پس در گوشه ای برای او فرشی انداخته و نشسته بود که امام سجّاد وارد طواف شد و وقتی به حجر الاسود رسید، مردم کنار رفتند و حضرت مکرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. یکی از اطرافیان پرسید: این مرد کیست که مردم چنین به او احترام دارند؟ هشام تجاهل کرد و گفت نمی دانم. فرزدق آنجا بود، فی البداهة قصیدة مفصلی دربارة امام سجاد سرود. ما چند بیت از آن قصیده را می آوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:

هذا الذی تعرف البطحاء وطاته

والبیت یعرفه والحل والحرم

ما قال لاقط الا فی تشهده

لولا التشهد کانت لانه نعم

یغضی حیاء ویغضی من مهابته

فما یکلم الا حین یبتسم

من معشر حبهم دین وبغضهم

کفر وقربهم منجی ومقتصم

مقدم بعد ذکر الله ذکرهم

فی کل فرض ومختوم به الکلم

 

«این مردی است که حجاز، خانة خدا، حل، حرم او را می‌شناسند.

نه، در کلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده می کند جز در تشهد ـ که لا اله الا الله می گوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو می بندد برای آنکه حیا دارد، و دیگران چشم فرو می بندد به جهت ابهتی که او دارد. و سخن با او نمی گویند مگر که آن بزرگوار تبسّم کند. روز قیامت حب آنها دین است و بغض آنها کفر است و قرب و نزدیکی به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام می شود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بیت است و آخر مطلب که در تشهد آخر گفته می شود باز اسم اهل بیت است. گفته شده که فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفتة جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.


زندگی امام سجاد (ع)

می دانیم زندگی امیرالمؤمنین (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه می فرماید: صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی. یعنی: «صبر نمودم در مصایب نظیر کسی که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد.» ولی زندگی امام سجّاد علیه السلام از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفین به دنیا آمد: در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا کرده. معاویه را با کشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعة سبّ امیرالمؤمنین در خطبه ها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسة کربلا و اسارت، که هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل بیت پدرش پشت سر نهاد. قضیة حره که ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده کرد.

یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود.

او شاهد قضیة عبدالله بن زبیر است ـ که همة بنی هاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود که بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حکم بود که دشمن سرسخت اهل بیت بود. شاهد حکومت عبدالملک مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است که در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاة الحیوان می گوید خوراک آنها دو قرصه نان بود که بیشتر آن خاکستر بود. شاهد کشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل بیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی کرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.

والسلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیاً.

http://hazratimamsajjad.persianblog.com


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:0 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

سیمای صحیفه سجادیه


مقدمه:

نام امام سجاد(ع) چهارمین امام شیعیان تداعی کننده مناجات و راز و نیاز و دعااست. آن امام, مجالی برای فعالیتهای علنی فرهنگی, اجتماعی و سیاسی نیافت و عمر شریف خود را در محراب عبادت و نیایش سپری ساخت. عبادت و دعایش, سیرالی الحقی نبود که سیرالی الخلق را به دنبال نداشته باشد. بلکه عبادت و محراب او و رویی به خالق و سویی به سوی خلق داشت.
او با حبل دعا مردم را با خدایشان مرتبط می‌ساخت و این حبل از چنان استحکام و عمقی برخوردار است که پس از گذشت قرنها, طراوت, اتقان و ژرفای خود را از دست ن داده است.
نوشته حاضر, بحثی کوتاه در باره صحیفه سجادیه آن حضرت است. نمی‌توان گفت همه دعاها و نیایشهای امام به دست ما رسیده است; بلکه دعاهای منسوب به آن حضرت قطره ای از دریای ژرف نیایشهای او است. دلیل این سخن مستدرکات بسیار صحیفه کامله سجادیه است.
به هرصورت, به قول شهید سیدمحمدباقر صدر (ره), صحیفه سجادیه را باید به عنوان بزرگترین عمل اجتماعی زمان و موقعیت امام(ع) معرفی کرد. این کتاب یگانه میراث فرهنگ الهی, یک منبع بزرگ مکتبی, یک مشعل هدایت ربانی و یک مدرسه اخلاق و تربیت اسلامی‌است که با گذشت روزگاران پایدار می‌ماند. انسانیت پیوسته به آن نیازمند است و هرچه گمراهی های شیطان و فریبندگی دنیا فزونتر گردد, نیاز به آن بیشتر می‌شود.
حکومت بنی امیه, به طور کامل امام را در عزلت سیاسی قرار داده بود به نحوی که در تمام مدت عمر شریفش فقط یک بار از روی ناچاری از پیشنهاد کارساز امام استقبال کردند و آن موقعی بود که: عبدالملک خلیفه اموی با پادشاه روم درگیری پیداکرد, و پادشاه روم... او را تهدید کرد که نقدینه های آنان را برای تحقیر مسلمانان از کشور روم وارد کند و در مقابل آن, هر قراردادی که خواست با آنها ببندد. در اینجا عبدالملک متحیر و بیچاره شد... لذا مسلمانان را دعوت به گردهمایی کرد و با آنها به مشورت پرداخت. هیچ کدام نظری که بتواند آن را به کار ببندد, اظهار نکردند. در آنجا مردم به او گفتند: توخود می‌دانی راه فرار از این مشکل به دست چه شخصی است. فریاد برداشت: وای بر شما چه کسی این کار از او ساخته است؟
گفتند: بازمانده اهل بیت پیامبر(ص). گفت: راست گفتید. او برای رفع این مشکل به امام زین العابدین(ع) پناهنده شد. امام(ع) فرزند خود, محمدبن علی الباقر(ع) را به شام گسیل داشت و تعلیمات لازم را به او داد. در آنجا امام باقر(ع) طرحی نو, برای تنظیم پول مسلمانان ارائه داد و کشور اسلامی‌را از موقعیت استعماری نجات داد. این قضیه نشان می‌دهد که اگر موقعیت اجتماعی و سیاسی برای امام فراهم بود, تنها به دعا و مناجات نمی‌پرداخت و از کان دانش و معرفت و تدبیر الهی خود امت اسلامی‌را بهره‌مند می‌ساخت. اما افسوس که حکام مستبد بنی امیه این موقعیت را از امام سلب کردند و امت اسلامی‌را از خورشید وجودش محروم ساختند.


صحیفه سجادیه چه کتابی است؟

از صحیفه سجادیه, که سند آن به امام زین العابدین(ع) منتهی می‌شود, به اخت القرآن و انجیل اهل البیت(علیهم السلام ) و زبورآل محمد(ص ) و صحیفه کامله تعبیر شده است. علامه ابن شهرآشوب, در کتاب معالم العلما در ذیل ترجمه متوکل ابن عمیر, با عنوان زبورآل محمد(ص ) و در ذیل ترجمه یحیی ابن محمد الحسینی الدلفی, با عنوان انجیل اهل بیت از آن یاد کرده است.
ششمین تصنیفی که در اسلام صورت گرفته, صحیفه سجادیه است; زیرا چنین نقل گردیده است:
الصحیح ان اول من صنف امیرالمومنین ثم سلمان ثم ابوذر ثم الاصبغ بن نباته ثم عبیدالله بن ابی رافع ثم صنف الصحیفه الکامله. بدین سبب, علمای مسلمان اهتمام بسیار به این کتاب داشته, شرحهای زیادی بر آن نوشته‌اند. یکی از نویسندگان در کتاب خود تعداد 68 شرح صحیفه را معرفی کرده است.
شیخ آقابزرگ نیز در کتاب الذریعه (ج 13, ص 345 به بعد) شروح صحیفه سجادیه را معرفی کرده است.
به هرحال صحیفه سجادیه ای که اکنون در دسترس ماست, پنجاه و چهار دعا دارد که دعای اولش فی التحمید لله عزوجل و دعای آخرش دعاوه فی استکشاف الهموم است. متوکل بن هارون گفته است که امام صادق(ع) هفتاد و پنج دعا به من املا فرمود. یازده باب آن از دستم رفت و شصت و چند باب آن را حفظ کردم... .
سید محسن امین(ره) می‌گوید: صحیفه کامله 61 دعا دارد که در باره انواع خیر و عبادت و طلب سعادت است و کیفیت توجه به پروردگار و طلب حوائج از او و چگونگی عمل کردن به قول خداوند ادعونی استجب لکم را می‌آموزد.


سند صحیفه سجادیه

صحیفه‌ای که اکنون در دست ما است سندش به بها الشرف می‌رسد. وی در سال 516 در ماه ربیع الاول این دعاها را به سندی که در اول صحیفه نقل شده, دریافت کرده است; البته صحیفه سالها قبل از بها الشرف معروف بود. چنانکه نجاشی در ذیل ترجمه متوکل بن عمیربن المتوکل نوشته است:
روی عن یحیی بن زید دعا الصحیفه اخبرناالحسین بن عبیدالله عن ابن اخی طاهر عن محمد بن مطهر عن ابیه عن عمیر بن المتوکل عن ابیه متوکل عن یحیی بن زید بالدعا. بی تردید نجاشی قبل از بها الشرف می‌زیست و در سال 450 ه" . وفات یافت.
همچنین علامه مجلسی(ره) از نسخه‌ای از صحیفه یاد می‌کند که به سال 333 ق. مربوط است:
قدوجدت فی نسخه قدیمه من الصحیفه الکامله... و کان تاریخ کتابتها سنه ثلاث و ثلاثین و ثلاثماة... شایان ذکر است که صحیفه سجادیه به بررسی سندی نیاز ندارد, چون بسیاری از علما ادعای تواتر آن را کرده‌اند. از مطالعه اجازاتی که برای نقل صحیفه سجادیه به ثبت رسیده است, چنان بر می‌آید که این کتاب به بررسی سندی نیاز ندارد و متواتر است. علامه مجلسی می‌نویسد:
... و یرتقی الاسانید المذکوره هنا الی سته و خمسین الف اسنادا و ماة اسناد. یکی از شارحان صحیفه نیز چنین نوشته است:
و لما کانت نسبه الصحیفه الشریفه الی صاحبها(ع) ثابته بالاستفاضه  التی کادت تبلغ حد التواتر  ... ناگفته نماند که اگر به سندی که در مقدمه صحیفه ذکر شده اکتفا کنیم, از شرایط حجیت و اتقان برخوردار نیست; زیرا:
اولا: از سیدنجم الدین بها الشرف, که در اول سند آمده است, در کتابهای رجالی ذکری به میان نیامده است. همچنین از عکبری و عبدالله بن عمربن الخطاب نیز در کتابهای رجالی یاد نشده است.
ثانیا: اگرچه در کتب رجالی از ابوالمفضل یاد شده است; اما بیشتر او را تضعیف کرده اند. نجاشی درمورد وی می‌گوید: کان سافر فی طلب الحدیث عمره و کان فی اول امره ثبتا ثم خلط و رایت جل اصحابنا یغمزونه و یضعفونه. ثالثا: در رجال نجاشی آمده است که متوکل بن عمیر بن متوکل صحیفه را از یحیی بن زید نقل کرده, در حالی که در مقدمه صحیفه می‌خوانیم: عمیر از پدرش متوکل نقل کرده است. و این متوکل توثیق نشده است.
رابعا: اخبار شیخ سعید ابوعبدالله... درسال پانصد و شانزده بوده است و عبدالله بن عمر, که در سند آمده, صحیفه را در سال دویست و شصت و پنج (265) نقل کرده است. تنها سه راوی (ابومنصور عکبری و ابوالمفضل و شریف ابوعبدالله) واسطه این دو نفر شمرده می‌شوند. بعید به نظر می‌رسد که در فاصله زمانی بین شیخ سعید و عبدالله بن عمر (دویست و پنجاه و یک سال) فقط سه راوی واسطه قرارگیرند مگر اینکه گفته شود این سه راوی یکدیگر را ملاقات کرده باشند و... .


گوینده حدثنا در اول سند صحیفه چه کسی است؟

چنانکه مرحوم الهی قمشه ای در مقدمه ترجمه خود بر صحیفه آورده و همچنین در ریاض السالکین دیده می‌شود, در این مورد دو قول وجود دارد:
1  گوینده حدثنا شیخ جلیل القدر علی بن السکون است. وی از بزرگان علمای امامیه و مورد وثوق است. این قول منسوب به شیخ بهایی(ره) است. (الذریعه الی تصانیف الشیعه, ج 15, ص 18)
2  گوینده حدثنا عمیدالروسا هبه الله بن حامد است که متوفای سال 609 ق. است. (سیدابوالفضل حسینی, تلخیص الریاض, ص 9, پاورقی) صاحب ریاض السالکین این قول را پذیرفته و نوشته است:
... دلّ علیه ماوجد بخط المحقق الشهید(ره) علی نسخته المعارضه بنسخة ابن السکون المرقوم علیها بخط عمید الروسا ما صورته: قراها علی السید الاجل النقیب الاوحد العالم جلال الدین عماد الاسلام ابوجعفر القاسم بن الحسن بن محمد بن الحسن بن معیه  ادام الله تعالی علوه قرائه صحیحه مهذبه. و رویتها له عن السید بها الشرف ابی الحسن محمد بن.... با همه اینها صحیفه سجادیه به بررسی سندی نیاز ندارد; زیرا:
1-  علمای امامیه بر استفاضه و بلکه تواتر آن اتفاق نظر دارند. چنانکه عالم بزرگوار الهی قمشه‌ای می‌گوید: ... علمای بزرگ امامیه گویند: صدور صحیفه سجادیه از امام سجاد(ع) به روایات مستفیضه بلکه قریب به تواتر است, هیچ شک و تردیدی در این که کلام امام است نتوان کرد. آیت الله العظمی‌مرعشی نجفی(ره) نزد زیدیه و اسماعیلیه نیز ادعای تواتر کرده است. در همین مورد, کلام علامه مجلسی و صاحب ریاض السالکین قبلا نقل گردید.
2-  فصاحت و بلاغت صحیفه حاکی از آن است که نمی‌تواند کلام غیر معصوم(ع) باشد. چنانکه طنطاوی , مفسر قرآن, وقتی آیت الله العظمی‌مرعشی نجفی(ره) صحیفه سجادیه را به عنوان هدیه برایش ارسال می‌کند, می‌گوید: این کتاب را فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق دیدم.
قال سیدنا الاستاذ العلامه الکبری و الایه العظمی‌النجفی المرعشی:
کتب الی العلامه الجوهری الطنطاوی صاحب التفسیر المعروف وصول الصحیفه و شکرلی علی هذه الهدیه السنیه و اطری فی مدحها و الثنا علیها الی ان قال:
و من الشقا انا الی الان لم نقف علی هذا الاثر القیم الخالد من مواریث النبوه و اهل البیت و انی کلما تاملتها رایتها فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق... شایان یادآوری است که پس از آن, طنطاوی از آیت الله العظمی‌مرعشی نجفی می‌پرسد: آیا تا کنون کسی از علمای اسلام شرحی بر آن (صحیفه سجادیه) نوشته است؟ آیت الله مرعشی می‌نویسد: شارحینی که می‌دانستم نام بردم و کتاب ریاض السالکین تالیف سیدعلیخان را به ایشان تقدیم کردم. معظم له در جواب نوشت که من مصمم و آماده ام که بر این صحیفه گرامی‌شرحی بنویسم. همچنین سیدمحسن امین(ره) فصاحت و بلاغت و اسلوب این صحیفه را دلیلی بر صدور آن از امام معصوم(ع) دانسته و می‌نویسد: و بلاغه الفاظها و فصاحتها التی لاتباری و علو مضامینها و مافیها من انواع التذلل لله تعالی و الثنا علیه و الاسالیب العجیبه فی طلب عفوه و کرمه و التوسل الیه اقوی شاهد علی صحه نسبتها و ان هذا الدر من ذلک البحر و هذا الجوهر من ذلک المعدن و هذاالثمر من ذلک الشجر. پس باید گفت صحیفه سجادیه هرگز به جرح و تعدیل روات نیازمند نیست, بلکه باتوجه به انشای کلام و فصاحت و اعجاز بیان, می‌توان گفت که کلام حضرت امام سجاد  علیه صلوات الله  است.
3  نکته دیگری که بر صدور صحیفه دلالت می‌کند, سندهای متعدد و اجازه های گوناگون است. علامه مجلسی(ره) در باره طرق روایی صحیفه, می‌گوید:
واعلم انها کثیره جدا بحیث یعسر الضبط و الاحاطه و الاحصا... در صورت اجازه ای که امیرماجد بن امیر جمال الدین محمد الحسینی الدشتکی به مولی محمد شفیع داده است, سند متصل دیگری وجود دارد که قابل توجه می‌نماید: انی ارویها عن والدی السید السند العلامه الثقه... جمال الدین محمدبن عبدالحسین الحسینی الدشتکی عن عمه السید معزالدین محمد ابن السید الفاضل... نظام الدین احمد... عن ابیه السید نظام الدین احمد المذکور عن ابیه معزالدین ابراهیم, عن ابیه سلام الله عن ابیه عماد الدین مسعود, عن ابیه صدرالدین محمد, عن ابیه غیاث الدین منصور عن ابیه صدرالدین محمد عن ابیه ابراهیم عن ابیه محمد عن ابیه اسحاق عن ابیه علی عن ابیه عربشاه عن ابیه امیرانبه, عن ابیه امیری, عن ابیه الحسن, عن ابیه الحسین, عن ابیه علی, عن ابیه زید, عن ابیه علی, عن ابیه محمد, عن ابیه علی, عن ابیه جعفر, عن ابیه احمد, عن ابیه جعفر, عن ابیه محمد, عن ابیه زید, عن ابیه الامام علی بن الحسین زین العابدین علیه و علی آبائه التحیه والسلام... .
ظاهرا امیر ماجد با بیست و نه واسطه سند خود را به امام زین العابدین(ع) رسانده است.
همچنین علامه مجلسی اجازه های متعددی در مورد صحیفه در جلد 107 بحار (ص 43 به بعد) نقل کرده است. یک مورد از این اجازه ها که قابل توجه است, اجازه روایتی است که پدر علامه مجلسی در رویا از امام زمان(عج) دریافت کرده است:
... و بعد فیقول افقر عبادالله الغنی, محمد تقی بن مجلسی الاصفهانی عفی عنهما بالنبی و آله: انی اروی الصحیفه الکامله عن مولانا و مولی الانام سیدالساجدین علی بن الحسین زین العابدین مناوله عن صاحب الزمان و خلیفه الرحمان الحجه بن الحسن(ع) بین النوم و الیقظه و رایت کانی فی الجامع العتیق باصبهان و المهدی صلوات الله علیه قائم و سالت عنه مسائل اشکلت علی فاجاب عنها, ثم سالت عنه(ع) کتابا اعمل علیه, فاحالنی بذلک الکتاب الی رجل صالح, فلما اخذت منه کان الصیحفه و ببرکه هذه الرویا انتشرت الصحیفه فی الافاق بعد ماکان مطموس الاثر فی هذه البلاد. با توجه به مجموع مطالبی که گذشت, می‌توان اطمینان پیدا کرد که صحیفه از ناحیه امام سجاد(ع) صادر گردیده و تاکنون هیچ کس در این امر تشکیک نکرده است.


چرا صحیفه کامله گفته اند؟

دراین مورد, دو نظر ابراز شده است; آیت الله مرعشی نجفی(ره), در مقدمه اش بر صحیفه سجادیه ترجمه بلاغی, چنین نگاشته است: فلسفه آنکه صحیفه را کامله نامیده اند, بنابر آنچه من از سید جمال الدین کوکبانی یمنی شنیدم, آن است که نزد زیدیه از صحیفه, نسخه ای هست ولی کامل نیست و در حدود نصف این صحیفه است و از این جهت این صحیفه را کامله نامیده اند. یکی از محققان معاصر این نظر را نپذیرفته, چنین مورد نقد قرار داده است:
این تحلیل نه تنها کافی نیست, بلکه آن را درست نمی‌توان شمرد; چه لفظ کامله در سند صحیفه از گفته متوکل بن هارون که خود یحیی بن زید را دیده است, مشاهده می‌شود و می‌گوید: اخبره انه من دعا ابیه علی بن الحسین من دعا الصحیفه الکامله. و نیز متوکل می‌گوید: یحیی بن زید گفت: می‌خواهی تو را صحیفه ای از دعای کامل بدهم؟
و مسلم است که در آن وقت صحیفه ای که امروز به نام صحیفه زیدیه مشهور است (طبق گفته کوکبانی), وجود نداشته و بر فرض وجود, شکی نیست که متوکل از آن بی خبر بوده است تا چه رسد که از نقص آن مطلع باشد... . سپس این محقق چنین ابراز نظر می‌کند: ... این مجموعه را از آن جهت کامله گفته اند که دستوری کامل برای درخواست حاجات بنده از خدای تعالی است. در بیشتر موارد و در باره اغلب نیازمندیها; و چون چنین دعاه ا از ائمه معصومین(علیهم السلام) با این ترتیب صدور نیافته, این ادعیه در مقابل دعاهای ائمه دیگر به کامله ملقب شده است. و الله العالم. این نظریه نیز قابل قبول نمی‌نماید; زیرا دعاهایی که از سایر ائمه علیهم السلام رسیده است نیز از چنین جامعیتی برخوردار است. مثلا دعای کمیل, دعای سمات و سایر ادعیه که در کتابهای ادعیه مثل مصباح کفعمی, مهج الدعوات ابن طاوس, عده الداعی ابن فهدحلی و غیره آمده است. به نظر می‌رسد قبل از تدوین جوامع روایی اولیه شیعه, همزمان با اصول اربعماه و حتی قبل از آنها, در بین شیعه صحایفی از معروفیت برخوردار بوده است; مانند صحیفه فاطمه زهرا(س), صحیفه علی(ع) که به یک عدد هم منحصر نبوده است. این صحایف در دسترس عموم نبوده, گاه برخی از روایات و مطالب آنها توسط برخی از ائمه(علیهم السلام) برای خواصی از اصحاب نقل می‌شده است. اکنون نیز جز اینکه برخی از مطالب آنها در جوامع روایی آمده, اطلاعی از آنها در دست نیست. اما دعاهای صحیفه سجادیه به صورت کامل به دست افرادی از غیر امامان معصوم(علیهم السلام) رسیده است. احتمالا به این سبب این صحیفه را کامله خوانده اند.


مستدرکات صحیفه:

دعاهای امام سجاد(ع) به نیایشهای موجود در صحیفه کامله سجادیه منحصر نیست, بلکه به چندین برابر این دعاها می‌رسد. تاکنون مستدرکات زیادی برای صحیفه کامله نوشته شده است که از این قرار است:
1-  صحیفه سجادیه که توسط شیخ محمدبن علی الحرفوشی, که چهل سال قبل از شیخ حر عاملی وفات یافته, گردآوری شده است.
2-  الصحیفه الثانیه السجادیه, گردآوری شیخ محمدبن الحسن بن الحر العاملی. محدث جزائری در اول شرح ملحقات صحیفه چنین نوشته است:
ان الشیخ الحر لما جمع من ادعیه السجاد(ع) ما یقرب من الصحیفه سماه اخت القرآن.
3-  الصحیفه السجادیه الثالثه, گردآوری میرزا عبدالله افندی صاحب کتاب ریاض العلما.
4-  الصحیفه السجادیه الرابعه, جمع آوری میرزا حسین نوری. در این مجموعه, غیر از دعاهای موجود در صحیفه‌های قبلی, هفتاد و هفت دعای دیگر گردآوری شده است.
5-  الصحیفه السجادیه الخامسه.
این مجموعه گردآوری سیدمحسن امین است و بیش از یکصدو هشتادو دو دعا دارد. مولف در باره این اثر چنین توضیح داده است: و استدرک فیها ما خلت عنه الصحیفه الکامله و مافات الثانیه و الثالثه و الرابعه.
6-  الصحیفه السجادیه السادسه, گردآوری شیخ محمد صالح مازندرانی.
آیت الله مرعشی نجفی(ره) در مقدمه خود بر صحیفه سجادیه ترجمه بلاغی, مستدرکات دیگری نیز ذکر کرده است که جهت رعایت اختصار از نام بردن آنها خود داری می‌شود.

برگرفته شده از مجله کوثر ش 32غلامحسین اعرابی


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 5:59 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 

معرفی امام

فرزندان
زمامداران معاصر
رویدادهاى مهم
داستان‏ها:
1. گذشت امام زین العابدین (ع) از امیر معزول مدینه
 2. حسادت هشام بن عبدالملک از مقام معنوىِ امام زین العابدین (ع)
کلمات شریفه

  نام: على.
کنیه: ابوالحسن و ابومحمد.
القاب: زین العابدین، سید الساجدین، سجّاد، زکىّ، امین و ذوالثفنات.
به خاطر عبادت زیاد و سجده‏هاى طولانىِ امام زین العابدین (ع)، پینه‏اى در پیشانى‏اش بسته بود. از این رو، به وى «ذوالثفنات» لقب دادند.
منصب: معصوم ششم و امام چهارم شیعیان.
تاریخ ولادت: نیمه جمادى الثانى سال 38.
در مورد تاریخ ولادت آن حضرت، اختلاف است. غیر از تاریخ مزبور، مورخان روز و ماه ولادت آن حضرت را، پنجم شعبان یا نیمه جمادى الاولى یا هفتم شعبان و یا نهم شعبان ذکر کرده‏اند. در مورد سال ولادت آن حضرت نیز برخى سال 37 و برخى سال 36 هجرى را ثبت کرده‏اند.
امام زین العابدین (ع) دو سال پیش از شهادت امیر المؤمنین، على بن ابى‏طالب(ع) چشم به جهان گشود.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى). برخى مورّخان گفته‏اند که محل تولد آن حضرت در کوفه بوده است؛ زیرا در آن هنگام، همه افراد خانواده امام على (ع) در کوفه به سر مى‏بردند.
نسب پدرى: امام حسین بن على بن ابى‏طالب (ع).
نام مادر: شهربانو، یا شاه زنان، دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه از سلسله‏ ساسانیان در ایران که در زمان خلافت امام على (ع) (و به قولى در عصر خلافت عمر یا عثمان) به اسارت مسلمانان در آمده و با اختیار خویش، همسرىِ امام‏حسین (ع) را پذیرفت. این بانوى بزرگ در ایام نوزادى امام زین العابدین(ع) درگذشت.
مدت امامت: از زمان شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (ع)، در محرم سال 61 تا محرم سال 95 هجرى، به مدت 34 سال.
تاریخ و سبب شهادت: دوازدهم (یا هیجدهم یا بیست و پنجم) محرم سال 95 (یا 94) هجرى، در سن 55 سالگى، به خاطر زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانید.
محل دفن: قبرستان بقیع، در مدینه مشرفه، در جوار قبر عمویش، امام حسن مجتبى (ع).
هم اکنون قبور مشرفه چهار امام معصوم(ع)، امام حسن مجتبى(ع)، امام زین‏العابدین(ع)، امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کنار هم مى‏باشد.
همسران: فاطمه، دختر امام حسن مجتبى و چند ام ولد.


فرزندان

الف) پسران: 1. امام محمد باقر (ع). 2. زید شهید. 3. عبدالله باهر. 4. عمر أشرف. 5. حسین اکبر. 6. عبدالرحمن. 7. عبید الله. 8. سلیمان. 9. حسن. 10. حسین اصغر. 11. على‏اصغر. 12. محمد اصغر.
ب) دختران: 1. خدیجه. 2. فاطمه. 3. علیّه. 4. ام کلثوم.
اصحاب: اسامى تعداد زیادى از مؤمنان، شیعیان و محبان اهل بیت(ع) در زمره اصحاب و یاران امام زین العابدین (ع) آمده است که در این جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. جابربن عبدالله انصارى.
2. عامر بن واثله کنانى.
3. سعید بن مسیّب.
4. سعید بن جهان کنانى.
5. سعید بن جبیر.
6. محمد بن جبیر.
7. ابو خالد کابلى.
8. قاسم بن عوف.
9. اسماعیل بن عبدالله بن جعفر.
10. ابراهیم بن محمد حنفیه.
11. حسن بن محمد حنفیه.
12. حبیب بن ابى ثابت.
13. ابو حمزه ثمالى.
14. فرات بن أحنف.
15. جابر بن محمد بن ابى بکر.
16. ایوب بن حسن.
17. على بن رافع.
18. ابو محمد قرشى.
19. ضحاک بن مزاحم.
20. طاوس بن کیسان.
21. حمید بن موسى.
22. أبان بن تغلب.
23. سدیر بن حکیم.
24. قیس بن رمانه.
25. همام‏بن غالب (مشهور به فرزدق شاعر).
26. عبدالله برقى.
27. یحیى بن ام طویل.

1. امیر المؤمنین على بن ابى‏طالب (ع) (40-35 ق.).
2. امام حسن‏مجتبى (ع) (41-40 ق.).
3. معاویة بن ابى سفیان (60-35 ق.).
4. یزید بن معاویة (64-60 ق.).
5. معاویة بن یزید (64-64 ق.).
6. عبدالله بن زبیر (73-64 ق.).
7. مروان بن حکم (65-64 ق.).
8. عبدالملک بن مروان (86-65 ق.).
9. ولید بن عبدالملک (96-86 ق.).


از میان زمامداران فوق، ردیف‏هاى اول و دوم از خاندان بنى هاشم، سوم، چهارم و پنجم از خاندان بنى‏امیه و از تیره ابوسفیان، ششم از آل زبیر و هفتم، هشتم و نهم از خاندان بنى‏امیه و از تیره حکم بن عاص هستند. از میان آنان امام على بن ابى‏طالب(ع) دادگرترین و شایسته‏ترین فردى بود که پس از پیامبر اکرم (ص) به زمامدارى مردم رسید. زمامدارىِ کوتاه مدت وى الگو و سرمشق همه حکومت‏هاى صالحى است که پس از او پدید آمده و یا در آینده محقق مى‏گردند.


رویدادهاى مهم

1. وفات شهربانو، مادر امام زین العابدین (ع) به هنگام تولد آن حضرت، در سال 38 هجرى.
2. شهادت امام على (ع) در دو سالگى و شهادت امام حسن مجتبى (ع) در سیزده سالگىِ امام زین العابدین (ع).
3. همراهىِ امام زین العابدین (ع) با پدرش، امام حسین (ع)، در عدم بیعت با یزیدبن معاویه و حرکت اعتراض‏آمیز از مدینه به مکه، در رجب سال 60 هجرى.
4. همراهىِ امام سجاد (ع) با کاروان حسینى در حرکت از مکه به کربلا، درذى‏حجه سال 60 هجرى.
5. حضور امام زین العابدین در نهضت خونین کربلا، در سن 23 سالگى.
6. ابتلاى امام زین العابدین (ع) به بیمارىِ شدید، در روز عاشورا، و عدم توانایىِ جهاد در راه خدا.
7. تحمل مصیبت شهادت امام حسین (ع) و یاران و اصحاب آن حضرت، از سوى امام زین العابدین(ع) در روز عاشورا.
8. جنایت‏هاى لشکریان یزید در جدا کردن سرها از بدن شهدا و بر نیزه کردن آنها، اسب دوانى بر بدن‏هاى شهدا و غارت و آتش زدن خیمه‏ها پس از شهادت امام‏حسین (ع)، در عصر عاشورا.
9. آغاز اسارت امام زین العابدین (ع) و سایر بازماندگان قافله حسینى به دست لشکریان عمر بن سعد از عصر روز عاشورا.
10. تحمل سختى‏ها و مشقت‏هاى امام زین العابدین(ع) و دیگر بازماندگان در اسارت، کوفه و شام.
11. خطبه خواندن امام سجاد(ع) براى اهالى کوفه، در حالى که در غل و زنجیر و اسارت دشمنان بود.
12. خطبه خواندن امام سجاد(ع)، در مجلس بزرگ مسجد اموىِ شام، در حضور یزید و تأثیر شگفت آن بر شامیان.
13. بازگشت امام زین العابدین(ع) به همراه سایر بازماندگان نهضت کربلا از اسارت کوفه و شام به مدینة الرسول(ص).
14. حزن شدید و گریه‏هاى طولانىِ امام سجاد(ع) در مصیبت شهادت امام حسین(ع) و اهل بیت آن حضرت.
15. قیام مردم مدینه بر ضد یزید بن معاویه و اخراج بنى امیه از این شهر و وقوع نبردى خونین در این واقعه (معروف به واقعه حره)، در سال 63 هجرى.
16. شکست مقاومت اهالىِ مدینه در برابر لشکریان شام، و کشتار فجیع سپاهیان یزید به سرکردگىِ مسلم بن عقبه، در مدینه، و محفوظ و مصون ماندن امام زین‏العابدین(ع) و خانواده او از این کشتار.
17. قیام عبدالله بن زبیر در مکه بر ضد بنى امیه و تصرف حجاز (مکه و مدینه) و برخى از سرزمین‏هاى اسلامى، در سال 64 هجرى.
18. فشار و سخت‏گیرىِ آل زبیر بر خاندان امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع).
19. قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى، در کوفه، بر ضد بنى امیه براى خونخواهى از قاتلان امام حسین (ع).
20. مجازات قاتلان امام حسین (ع) توسط مختار بن ابى عبیده و شادمانىِ امام زین‏العابدین (ع) و سایر اهل بیت(ع) از کردار مختار.
21. شهادت امام زین العابدین (ع)، در دوازدهم (یا 18 و یا 25) محرم سال 95 هجرى، به وسیله زهرى که ولید بن عبدالملک به آن حضرت خورانیده بود.
22. به خاک سپردن بدن مطهر امام زین العابدین (ع)، در قبرستان بقیع، در جوار قبر عمویش، حضرت امام حسن مجتبى (ع)، زیر قبه مقبره عباس بن عبدالمطلب.


داستان‏ها


1. گذشت امام زین العابدین (ع) از امیر معزول مدینه

هشام بن اسماعیل مخزومى، که از نوادگان ولید بن مغیره بود، در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، به امارت مدینه رسید. او گرچه اهل علم و روایت بود، اما از منطق و دادگرى بهره چندانى نداشت. به همین دلیل، در زمان امارت خود، با خاندان امیرالمؤمنین على (ع) به ویژه امام زین‏العابدین (ع) رفتارهاى ناپسند و ظالمانه‏اى داشت و با اندک بهانه‏اى به اذیّت و آزار آن حضرت مى‏پرداخت.
پس از هلاکت عبدالملک، فرزندش ولید به خلافت رسید. پس از چندى هشام ابن اسماعیل مورد خشم خلیفه قرار گرفت و از امارت مدینه عزل شد. به دستور امیر جدید، هشام را بازداشت کرده و در جلوى خانه مروان بن حکم در معرض دید اهالى مدینه قرار دادند تا هر کس از وى شکایتى دارد، آن را اقامه کند و حق خویش را بستاند. هشام، که در توقیف مأموران امیر بود، مرتباً مى‏گفت: من از کسى واهمه‏اى ندارم جز على بن حسین (ع) که به وى آزارهاى زیادى رسانده‏ام.
اما در همان ایام، امام زین‏العابدین (ع) فرزندان و اطرافیان خویش را گرد آورده و به آنان سفارش کرد که از هشام شکایتى نکنند. اطرافیان امام (ع) عرض کردند: ما منتظر چنین روزى بودیم که انتقام ستمکارى‏هاى او را بستانیم، آیا ما را امر مى‏نمایى تا در مورد دشمن شما و اهل بیت(ع) کوتاه بیاییم؟ امام (ع) فرمود: حتى به یک کلمه هم در صدد انتقام نباشید، وى را به خدا واگذار کنید.
روزى امام (ع) به هنگام عبور از جلوى توقیفگاه هشام، از وى تفقّد و دلجویى کرد. هشام که بزرگوارى و کرامت نفس امام (ع) را ملاحظه کرد، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ؛ (1) یعنى خداوند متعال داناتر است که رسالتش را در کجا (چه خاندانى) قرار دهد.
همچنین در روایتى آمده است که امام زین العابدین (ع) براى هشام پیغام فرستاد که ببین از مال دنیا چیزى دارى که خود را رهایى بخشى و از بند رها سازى؟ در پیش ما چیزى نیست که تو را کفایت کند؛ اما از ما مطمئن باش که آسیب و آزارى به تو نمى‏رسد. هشام که از بزرگوارى و عفو امام(ع) متحیر و مبهوت شده بود، گفت: اَللَّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
آرى، امام زین العابدین (ع) با این سیره و رفتار خود به همگان آموخت که زمین خوردگان را زمین زدن روا نیست. مردانگى و غیرت در این است که در برابر ستمکاران، در هنگام اعمال ناشایستشان ایستادگى شود. (2)


2. حسادت هشام بن عبدالملک از مقام معنوىِ امام زین العابدین (ع)

هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه از سلسله بنى‏امیه و هفتمین خلیفه از تبار مروانیان بود که به مدت بیست سال بر جامعه اسلامى حکومت راند. او پیش از زمامدارىِ خویش، در عصر خلافت پدرش، عبدالملک یا برادرش، ولید بن عبدالملک، سالى به حج رفت. در آن سال، زایران خانه خدا بسیار زیاد بودند و کثرت جمعیت، انجام مراسم و آداب زیارت خانه خدا را دشوار مى‏ساخت.
هشام در حال طواف خانه خدا به حجرالاسود رسید و چون خواست استلام کند (دست بر آن بکشد) به دلیل ازدحام زیاد، این امر ممکن نشد. به ناچار منبرى براى او در مسجد الحرام نصب کردند و هشام بر روى آن نشست. شامیانى که به همراه وى به حج آمده بودند نیز در کنارش ایستاده و نظاره‏گر مردم بودند.
در آن هنگام، امام زین‏العابدین (ع) که داراى صورتى زیبا و بوى خوش بود و محل سجده در پیشانى‏اش پینه بسته بود، با وقار تمام وارد مسجدالحرام شد و طواف خانه خدا را آغاز کرد و همین که به حجرالاسود رسید، مردم به احترام آن حضرت، راه را باز کرده و با ملاحظه هیبت و جلالت وى از کنار حجرالاسود دور شدند تا آن حضرت به راحتى استلام کند و اعمالش را به خوبى انجام دهد.
مشاهده این وضعیت براى هشام، که خود را بالاتر و والاتر از همه مى‏دانست، گران آمد و موجب خشم وى گردید؛ اما خشم خود را اظهار نکرد تا این که یکى از شامیانى که در کنارش بود، از او پرسید: این شخص کیست که مردم براى وى احترام ویژه‏اى قائلند و او را بر خود مقدم مى‏شمارند؟ هشام براى این که شامیان، آن حضرت را نشناسند، خود را به نادانى زد و گفت: او را نمى‏شناسم.
ابو فراس فرزدق، شاعر اهل بیت (ع)، که در آن جا حاضر بود، گفت: اگر شما وى را نمى‏شناسید، من او را مى‏شناسم و به شما معرفى مى‏کنم. شامیان گفتند: اى ابوفراس! وى را به ما بشناسان.
فرزدق آن حضرت را در قالب قصیده‏اى توصیف و معرفى کرد که در مطلع آن آمده است:
هذا ابْنُ خَیْرُ عِبادِ اللَّهِ کُلِّهِمْ
هذا التَّقیُ النَّقیُ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
چون هشام این ابیات را از فرزدق شنید، به خشم آمد و دستور داد جایزه‏هاى وى را قطع کنند و او را در مکانى میان مکه و مدینه، مشهور به عسفان زندانى کنند.
فرزدق مدتى در زندان خلیفه بود و سپس آزاد شد. امام زین‏العابدین (ع) دوازده هزار درهم براى وى فرستاد و عذرخواهى نمود که اگر بیشتر نزد ما بود، زیادتر از آن، تو را صله مى‏دادیم. فرزدق از گرفتن آن درهم‏ها خوددارى کرد و گفت: هدف من از سرودن این ابیات، چیزى غیر از رضاى الهى نبود. من خواستم خدا و رسولش را خشنود کنم. امام (ع) وى را دعا فرمود و از وى خواست که آن مال را بپذیرد. فرزدق پس از اصرار امام (ع) آن را پذیرفت و برکت زندگى خویش قرار داد.(3)


کلمات شریفه

1. قالَ السجّادُ (ع): اِنَّ اَحَبَّکُمْ اِلىَ اللَّهِ اَحْسَنُکُم عَمَلاً، وَاِنَّ اَعْظَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ عَمَلاً اَعْظَمَکُمْ فیما عِنْدَ اللَّهِ رَغْبَةً.(4)
محبوب‏ترین شما نزد خداوندمتعال، نیکوکارترین شما است و عظیم کارترین شما نزد خداوند متعال، راغب‏ترین شما به عبادات الهى است.
2. قالَ (ع): هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ وَذَلَّ مَنْ لَیْسَ سَفیهٌ یَعْضُدُهُ.(5)
در هلاکت است کسى که دانشمندى وى را ارشاد ننماید و خوار است کسى که سفیهى وى را هم بازو نشود و کمک ننماید.
3. قالَ (ع): اِتَّقُوا الْکِذْبَ الصَّغیرَ مِنْهُ وَالْکَبیرَ فى‏ کُلِّ جِدٍّ وَهَزْلٍ. فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذا کَذِبَ فِى الصَّغیر اِجْتَرَأ عَلَى الْکَبیر.(6)
از دروغ، چه کوچک باشد، چه بزرگ و چه جدى باشد و چه شوخى، بپرهیزید؛ زیرا کسى که دروغ کوچک بگوید، جرأت بر گفتن دروغ بزرگ نیز پیدا خواهد کرد.
4. قالَ (ع): ما مِنْ شَی‏ءٍ اَحَبَّ اِلَى اللّهِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ.(7)
نزد پروردگار منان هیچ چیز پس از خداشناسى دوست داشتنى‏تر از عفت شکم و فرج (حلال خورى و پاکدامنى) نیست.
5. قالَ (ع): طَلَبُ الْحَوائجِ اِلَى النَّاسِ مَذِلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَمُذْهِبَةٌ لِلْحَیاءِ وَاِسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَهُوَ الفَقْرُ الْحاضِرِ.(8)
درخواست حوایج و نیازمندى‏ها از مردم، موجب خوارىِ زندگى، از بین رفتن حیا و کاستن متانت است و آن، فقر حاضر است.

1 . انعام (6) آیه 124.
2 . مناقب آل أبى‏طالب، ج‏3، ص 301.
3 . همان، ج‏3، ص 306.
4 . بحار الأنوار، ج 104، ص 73، باب 1، ح 25.
5 . همان، ج 78، ص 158، باب 21، ح 19.
6 . همان، ص 136، باب 21، ح‏3.
7 . همان، ص 141، باب 21، ح 3.
8 . همان، ص 136، باب 21، ح 3.

برگرفته شده از کتاب خاندان عصمت علیهم السلام - تالیف سید تقى واردى


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 5:58 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

آخرین لحظات حیات امام سجاد از زبان روایات


1-ابو حمزه ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمود:

چون هنگام وفات حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرا رسید، من را به سینه خود چسبانید و فرمود:

پسرم، تو را به چیزی وصیت می کنم که پدرم به هنگام وفاتش به من وصیت کرد. او فرمود از ظلم به کسی که بر علیه تو ناصری جز خداوند ندارد بپرهیز و هرگز خود را بر آن آلوده مساز.

2- از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل شده است که امام سجاد علیه السلام در هنگام وفات بیهوش شد. سپس چشمان خود را گشود و سوره واقعه و فتح را قرائت کرد و بعد گفت:

حمد خداوندی را که وعده خود به ما را راست گردانید و همه‌ی بهشت را به ما بخشید و ما در هر جای بهشت که بخواهیم برای خود منزل اختیار می‌کنیم.

سپس آیه 74 سوره زمر را تلاوت کرد: "پس چه خوب است اجر عاملین"

و از دنیا رفت.

3- و در روایت دیگری آمده است:

امام پیش از وفات لحظه ای به هوش آمد و پارچه ای را که رویش بود کنار زد و فرمود:

قبر مرا حفر کنید تا به زمین سفت برسید.بعد پارچه را روی صورتش کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

________________________________________________________________

بحارالانوار، ‌ج 46، ص 152، حدیث 16 (به نقل از اصول کافی ) و ص 147 حدیث


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 5:56 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:








تصاویر مذهبی;

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
کد جستجوگر گوگل

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس