*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
پیامبر نبود، نبی نبود، از اوصیاء و اولیاء هم نبود. اما به جز انبیاء الهی ردپای کسی به قدر او روی آیهها نمانده است. آنقدر که سورهای را به افتخارش نامگذاری کنند. پیامبر نبود، نبی هم نبود، از اوصیاء و اولیاء هم نبود. اما مظهر استجابت دعای رسول خدا بود، آنجا که به فرعون گفته بود: انّی عذتُ بربّی و ربّکم. آنجا که به خدا پناه برده بود از شرّ فرعون. خدا، استعاذه موسی را با او مستجاب کرده بود؛ و قال رجلٌ مؤمنٌ من آل فرعونَ یَکتُم ایمانَه ... پیامبر و نبی که نبود هیچ، از اولیاء و اوصیاء هم که نبود هیچ، وسطِ خانواده کفر و انحراف بزرگ شده بود و نفس میکشید. توی همان خانوادهای که فرعون بزرگ شده بود؛ رجلٌ مؤمن من آل فرعون. آنقدر که توی آن شرایط خفقان خانوادهاش، ایمانش را مخفی کرده بود؛ یکتم ایمانه. تا راه را برای بهانه ما ببندد؛ جامعه و خانواده و محیط و ... نمیدانم همین بهانهها که ردیف میکنیم برای شانه خالی کردنهایمان. پیامبر نبود، اما سپر جان پیامبرش شده بود. آن هم با قدرت منطق و استدلال. با خوب حرف زدن. اتقتلون رجلا ان یقول ربّی الله و قد جاءکم بالبیّنات من ربّکم؟ پیامبر نبود. اما وجدان های خوابیده قومش را با سؤال بیدار کرده بود. با خوب تبیین کردن؛ فمن ینصرنا من بأس الله ان جاءنا... انّی اخافُ علیکم... ما لکم من الله من عاصم... انّما هذه الحیوة الدّنیا متاع... من عمِل سیّئه فلا یُجزی الّا مثلها... یا قوم اتّبعون اهدکم سبیل الرّشاد... پیامبر نبود، اما حجت خدا بود برای قومش. آنقدر که وقتی نشنیدند حرفهاش را، عذاب خدا نازل شد برای آل فرعون. فوقیه الله سیّئات ما مَکِروا و حاق بآلِ فرعونَ سوء العذاب. سلسله پیامبری و نبوّت ختم شده. هزار و چهارصد و چند سالی میشود. اما کاش سلسله حبیبها و آسیهها و مؤمنهای آلفرعون تمام نشود. سلسله کسانی که تمام قد مقابل مظاهر انحراف و کفر و شرک و جهل و نفاق جامعهشان، قد عَلَم کنند. بسم الله الرّحمن الرّحیم وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبِّیَ اللهُ وَ قَدْ جَاءکُم بِالْبَیِّنَاتِ مِن رَّبِّکُمْ وَ إِن یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِن یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ... . پینوشت: تیپ شخصیت مبارزاتی مؤمن آل فرعون به نظرم خیلی شبیه است به حبیب نجّار. شنیده باشید شاید. توی روایات هم هست. که شباهت میدهند حضرت ابوطالب(ع) را به مؤمن آل فرعون. به جهت مبارزه توآم با تقیه و کتمان ایمان علیرغم اعتقاد قوی. مریم روستا تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان یکی از دردآورترین مسائلی که برای ما مسلمانان وجود دارد و همیشه باعث رنجش خاطر ما شده این است که در حال نماز خواندن حضور ذهن نداریم و در آن چند دقیقه نمیتوانیم افکار خود را متمرکز کنیم و بهتر و بیشتر در عالم ملکوتی و روحانی دیدار و لقاء محبوب به پرواز در آییم. حضرت آیت الله جوادی آملی در کتاب مراحل اخلاق در قرآن میفرمایند: «گاهی انسان بر طبق شریعت نماز میخواند، یعنی واجبات و مستحبات وضو و نماز را رعایت میکند، ولی حضور قلب ندارد این نماز گرچه از نظر فقهی باطل نیست، لیکن از نظر اخلاقی و کلامی نمازی بی اثر است تامین حضور قلب در نماز، بسیار مشکل است. با این که هر نماز چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد، این هنر در نمازگزار نیست که موقع نماز خود را ضبط کند. اگر انسان همان چند دقیقه خود را ضبط کند و بداند با چه کسی سخن میگوید، بقیه امور او تامین است، اما چون در همان چند دقیقه قدرت حضور و ضبط ندارد، سایر امور او هم ناکام است.» وقتی در هنگام تلاوت قرآن کریم به این آیه میرسیم: «فویل للمصلین *الذین هم عن صلاتهم ساهون»؛ وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافل هستند. ترس از این که مبادا ما هم جزو نمازگزاران این چنینی باشیم وحشتی وصف ناشدنی بر قلبمان میریزد. حضرت آیت الله جوادی آملی در همان کتاب میفرمایند: «نماز صراط است و صراط با غفلت نمیسازد، زیرا اگر انسان غفلت کند، از صراطی که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، سقوط میکند.» آیه «ولا تقربوا الصلوة و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون»: در حال مستی و بی خبری، به نماز نزدیک نگردید، تا آن که بدانید چه میگویید. پس نماز واقعی نمازی است که در آن متوجه آن چه میگوییم باشیم و نتیجه میگیریم نماز واقعی آن نمازی است که باعث دوری انسان از گناه میگردد. حضرت آیت الله جوادی آملی در فراز دیگری از همین کتاب میفرمایند: «البته تلازمی متقابل وجود دارد که نماز درست، انسان را از زشتیها باز میدارد و اعمال زشت هم انسان را از انجام صحیح نماز و سایر عبادات باز میدارد، کسی که مواظب اعضا و جوارح خود، یا حلال و حرام نباشد، در نماز هم توفیق حضور قلب نخواهد داشت و نمیداند با چه کسی سخن میگوید در نتیجه جوابهایی را هم که از او میشنود درک نمیکند. در این صورت بار فقهی چنین نمازگزاری رسیده، در حالی که بار کلامی و اخلاقی وی همچنان بر زمین مانده است.» پس باید چارهای بیندیشیم و بهترین راه حل را میتوانیم از اهل فن بدست آوریم کسانی که این راه را رفته و به مقصد رسیدهاند. بخاطر دارم یکبار از قول آیت الله علامه طباطبائی آن هم در زمانی که ایشان در بستر بیماری بودند شنیدم که ایشان در جواب کسی برای حضور قلب نسخهای خواسته بودند، فرموده بودند: «توجه توجه توجه، مراقبه مراقبه مراقبه» از این فرموده حضرت آیت الله طباطبائی در مییابیم که برای حضور ذهن در نماز باید ابتدا سعی کنیم توجه خود را به نماز و اذکاری که در نماز میگوییم معطوف داریم و در این مورد کوشش کنیم و سپس برای حفظ این حالت مراقبت و پیگیری لازم است. از حضرت آیت الله شیخ نخودکی در کتاب نشان از بی نشانها آمده است: «حصول این مرتبه (داشتن حضور ذهن در نماز) همچون خوشنویسی است بدون زحمت و مشقت و طول زمان ممکن نیست. نیک بنگر که وقتی کسی میخواهد خوشنویس شود چقدر باید زحمت بکشد و مشق کند و خدمت اساتید کند و از آنها بگیرد تا بتوان او را خوشنویس نامید.» در اینجا میبینیم که نظر ایشان هم همینطور بوده و عقیده داشتهاند که برای بدست آوردن حضور ذهن و تمرکز در نماز احتیاج به تمرین و ممارست میباشد و این حالت را نمیتوان در مدت کوتاهی بدست آورد. حضرت آیت الله جوادی آملی دلیل حضور ذهن نداشتن را در کتاب مراحل اخلاق در قرآن اینگونه توصیف میکنند: «هرگاه ما بخواهیم کاری را انجام بدهیم، در آغاز، بر آن کار مسلط نیستیم و به اصطلاح آن کار برای ما ملکه نیست. از این رو در آغاز آن را به دشواری انجام میدهیم تا در آن رشته مجتهد و متخصص بشویم و یا به تعبیر دیگر ملکه پیدا کنیم. خاطرات نیز چنین است. نخست با یک سلسله گفتن، شنیدن، شرکت مجالس، خواندن برخی نشریات و ... به تدریج خاطراتی در ذهن ترسیم میشود و هنگامی که متراکم و فراوان شد، زمینه شوق را فراهم میکند و در نتیجه، ملکه نفسانی پدید میآید که بعد به آسانی خاطرهها را در ذهن زنده نگه میدارد و انسان را از یاد خدا و معاد غافل میکند از اینرو انسان طبیعی دائما به فکر مسائل لذتبخش مادی است. تا هنگامی که مشغول کار است نه تنها بدن که فکر نیز مشغول کار است. آنجا ظاهر و باطن، هماهنگ است یعنی وقتی سرگرم است قلبش متوجه جای دیگری نیست، بلکه قلب و قالب هر دو متوجه کار لذیذ است. کسی که به مال دل بسته است در حال لذت بردن از مال و دلش است، لیکن هنگام نماز بدنش به رکوع و سجود میپردازد، ولی روحش متوجه مال است. گاهی انسان در کنار دوستانش مینشیند و سخنان عادی میگوید و احساس خستگی نمیکند، اما هنگامی که به نماز میایستد برای او دشوار است، زیرا با خدا مانوس نیست و سخن گفتن با کسی که با انسان مانوس نیست ملال آور است. ما نیز اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مانویسم یا نه؟ باید ببینیم از خواندن قرآن که سخن خدا با ماست و از خواندن نماز که سخن ما با خداست، احساس ملال میکنیم یا احساس نشاط.» سپس راه حل مشکل را این چنین عنوان میکند: راه حل حواس پرتی در نماز «آنچه گفتیم تحلیل درد بود، راه درمان را نیز باید بشناسیم. چون تهذیب روح بدون شناخت درد و آشنایی با راه درمان آن ممکن نیست. راه حلی را که قرآن ارائه میدهد یکی مراقبت از خود، و دیگری یاد خداست. انسان باید اولا مواظب جلسات، خواندنیها، شنیدنیها، خوردنیها و پوشیدنیهای خود باشد، مواظب باشد چه سخنی را میشنود و چه میگوید، دقت کند که در کنار سفره غذای حلال مینشیند یا حرام؟ لباسی را که بر تن میکند باید گذشته از حلال بودن لباس شهرت نباشد. گاهی شخصی لباسی میپوشد تا مشهور شود و هنگامی که از کوی برزن میگذرد لباسش جلب توجه کند. این نشان میدهد که او گرفتار خودبینی است اگر انسان، مواظب جلسات علمی خود باشد و سخنی جز برای رضای خدا و به سود جامعه اسلامی نگوید به تدریج زمینه فراهم میشود تا به یاد خدا دل ببندد. وقتی به یاد خدا دل بست، به آسانی خاطرههای خوب در ذهنش ترسیم میشود. از این رو قرآن کریم ذکر خدا را برای غفلت زدایی و قرب به حق به ما میآموزد. هر یک از عبادتهای معمولی حد و نصابی دارد ولی یاد خدا در دل و نام خدا بر لب حدی ندارد: «یا ایها الذین آمنو اذکروا الله ذکرا کثیرا (سوره احزاب، آیه 41).» کسی که زیاد به یاد خدا باشد، برای وی علاقه به خدا ملکه و او در تعلق به حق و تخلق به اخلاق الهی متخصص، مجتهد و صاحب ملکه میشود. در این صورت نه تنها در حال عبادت میفهمد که با معبود خود سخن میگوید، بلکه در خارج از عبادت نیز به یاد حق است آنگاه فرق او با دیگران روشن میشود. دیگران در حال نماز حواسشان نزد خدا، قیامت و معارف نماز نیست و او در غیر حالت نماز نیز به یاد خدا و در نماز است. «خوشا آنان که دایم در نمازند .» پس نتیجه میگیریم برای بدست آوردن حضور ذهن در نماز باید ذکر و یاد خدا را فراموش نکنیم و در همه لحظات به یاد او باشیم نه این که تنها در نماز بخواهیم به خدا بیندیشیم و متوقع هم باشیم افکار ما سکون و تمرکز داشته باشد و این که برای رسیدن به این آرزو باید تلاش کنیم و زحمت بکشیم و بدانیم که خداوند اجر کسی را که در راه او مجاهده میکند مضاعف میدهد و خودش ما را یاری خواهد کرد و به راههای خودش راهنمائیمان خواهد نمود. برگرفته از منابع: مراحل اخلاق در قرآن، حضرت آیت الله جوادی آملی. نشان از بی نشانها، حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی. در محضر لاهوتیان، آیت الله علامه طباطبایی تنظیم: هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان سخن نخست: گزاره ای که دست از سرتان بر نخواهد داشت! بی تردید مفهوم "خداوند" در زندگی همه ما ـ وقتی می گویم همه ما منظورم همه انسانها به طور اعم، همه دینداران عموماً و همه مسلمانان به طور خاص است ـ نقش اساسی دارد. فهمیدن این نکته دشوار نیست. با نگاهی به نحوهی زندگی خود می¬توانید پی ببرید که در صورت عدم اعتقاد به وجود خداوند چه تغییراتی در زندگی¬تان ایجاد می¬شد. مسلماً در آن صورت کارهایی را انجام می¬دادید که به دلیل باور به وجود خداوند انجام نمی¬دهید و نیز اعمالی را ترک می¬کردید که به دلیل اعتقاد به خداوند انجام می¬دهید. پس باور یا عدم باور به وجود خداوند یک گزاره بنیادین برای همه ما محسوب می شود چرا که زندگی ما در نسبت با گزاره (الف) "خدا وجود دارد" و گزاره (ب) "خدا وجود ندارد" دچار تغییرات بنیادینی خواهد شد، به گونه ای که هیچ گزاره دیگری از چنین توانی برای ایجاد تغییر در زندگی ما برخوردار نیست. بنابراین مواجه ما با این گزاره باید بسیار جدی و بنیادین باشد. برای چنین مواجه¬ای در همین ابتدای کار باید به برخی سوالات اساسی پاسخ بدهیم. البته یادآور می شوم که شما می توانید همچنان این مسئله را جدّی نگرفته و به سادگی از کنار آن گذر کنید ولی در این صورت به یاد داشته باشید که بنیادی ترین مسئله زندگی خود را بی پاسخ رها کرده اید! در زندگی روزمرّه بسیار می بینیم کسانی را که چنین زندگی می کنند و این خیلی عجیب نیست که شما هم یکی از همین افراد باشید ولی حتما با من موافقید که این گزاره دست از سر شما بر نخواهد داشت. هنگام خواب، در تنهایی و خلوت، زمانی که به یاد مرگ می افتید و ... باز از خود می پرسید آیا من به خدا اعتقاد دارم؟ چرا؟ پاسخ به این چرا و چراهای بعدی هدف نوشت? ما در این بخش است. در سلسله مباحثی موجزه ـ البته نه ایجازی که مخلّ دقت و صحت باشد ـ سعی می کنم پاسخ فلاسفه و متکلمان به این چراها را بیان کنم. شما در پایان این مباحث باید بتوانید اعتقاد خود در بار? خداوند را مورد ارزیابی قرار دهید و سوالات و نظرات خود را مطرح کنید. برای قدم نخست شما باید به این سوال پاسخ دهید: سوال 1: شما فکر می کنید گزاره "الف" صادق است یا گزاره "ب"؟ به عبارت دیگر، فکر می کنید خدا وجود دارد یا خیر؟ پاسخ به سوال 1 مهم است، چرا که بطور کلی، همه انسان های جهان با توجه به پاسخی که به این سوال میدهند به دو قسم تقسیم می شوند (البته این تقسیم بندی می تواند بسیار دقیق تر و با شقوق بیشتری انجام شود ولی برای مبحث ما همین مقدار کافی است): انسان هایی که به خدا باور دارند (به بیان دیگر: خداباوران) و انسان های نامعتقد به خداوند(با بیان دیگر: بی¬خدایان). امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه میفرماید: چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است، به تو استدلال شود؟ آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کننده تو باشد. تو کی غایب بودهای تا دلیل و راهنما نیاز داشته باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. کور باد دیدهای که تو را با آن نشانهها، دیدهبان و نگهبان نبیند و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیات را قرار ندادهای! اگر شما گزاره "الف" را انتخاب کرده اید یعنی در گروه "خداباوران" قرار گرفته اید و اگر گزاره "ب" را برگزیده اید در گروه "بی خدایان" قرار دارید و من در هر دو صورت می خواهم از پیگیری ادامه مطلب منصرف نشوید. کار ما هنوز تمام نشده است. چرا شما خداباورید و یا چرا بی خدا؟ حتماً شما هم با من موافقید که پاسخ به سوال 1 هر چند لازم است ولی کافی نیست. یعنی اگر کسی از شما سوال 1 را بپرسد و شما هر پاسخی به آن بدهید، جای پرسش دیگری (سوال2) باز است که به همان انداز? سوال 1 حائز اهمیت است. متاسفانه، بیشتر افراد دور و برمان پاسخی برای سوال 2 ندارند و به دلایل مختلف ـ اعم از دلایل روانی و غیر روانی که محل بحث آنها در این بخش نیست ـ در طول زندگی خود از پاسخ به آن طفره می روند. اگر بخواهم بدون استفاده از اصطلاحات تخصصی این مطلب را بیان کنم باید بگویم پاسخ سوال 1 صرفاً یک ادعاست(یک تصور) و برای موجه بودن آن نیاز به دلیل (یک تصدیق) است. پس روشن شد هر انسانی، چه خداباور و چه بی خدا، بی نیاز از این مباحث نیست. سوال 2 : دلیل شما برای این که فکر می کنید خدا وجود دارد یا وجود ندارد چیست؟ اما پیش از آن که وارد مبحث "دلایل وجود خدا" شوم، ذکر چند نکته لازم است: 1. من ابتدائاً به دسته بندی دلایلی می پردازم که برای اثبات وجود خدا ارائه شده اند. سپس در نوشته های بعدی به هر یک از دلایل می پردازم تا طولانی شدن مطالب باعث خستگی خاطر شما خواننده محترم نگردد. 2. مسلم است هر کدام از این دلایل از نقاط قوت و ضعفی برخوردار است. برخی از آنها قوی تر و برخی ضعیفتر شمرده می شوند و ذکر این مطالب شاید در این نوشته های مختصر ممکن نباشد. خواننده می توان به بخش "برای مطالعه بیشتر" مراجعه کند. سعی بر این است که تمام دلایل ذکر شده و وارد این مباحث تخصصی نشوم. 3. به نظر برخی از فیلسوفان و متکلمان، وجود خدا بدیهی و بی نیاز از دلیل و به تعبیری فطری است. ایشان برای تایید این نظر خود به برخی آیات و روایات متوسل می شوند. به عنوان مثال خداوند می¬فرماید: "مگر درباره خدا، پدیدآورنده آسمانها و زمین، تردیدی هست؟ (ابراهیم،10) یا آیه فطرت (روم،30) و یا امام حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه میفرماید: چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است، به تو استدلال شود؟ آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کننده تو باشد. تو کی غایب بودهای تا دلیل و راهنما نیاز داشته باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند. کور باد دیدهای که تو را با آن نشانهها، دیدهبان و نگهبان نبیند و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیات را قرار ندادهای! در جهان غرب نیز برخی از متفکران نظیر پلانتینگا بر این عقیدهاند که خدا، امری بدیهی است و بداهتی مانند همه امور بدیهی دیگر دارد؛ بنابراین، اثبات وجود او نیازی به استدلال و برهان ندارد. در مقالات پیش رو این نظریه را در ذیل "براهین فطری" ذکر خواهم کرد. 4. از آنجا که در این درگاه اینترنتی مطالب بطور خلاصه و مجمل بیان می شود، در پایان هر بخش تحت عنوان "برای مطالعه بیشتر" منابعی را معرفی می کنم تا خواننده شتاق بتواند مطالب را بسیار دقیق تر و مبسوط دنبال کند. دسته بدی براهین وجود خداوند دلایلی که بدون مراجعه به عالم خارج و اصطلاحاً پیشینی به اثبات وجود خدا می پردازند و دلایلی که با رجوع به عالم خارج به این مهم نائل می شوند: براهین پیشینی (از راه مفهوم خدا به اثبات آن می پردازند): 1. برهان صدیقین 2. برهان وجودی 3. برهان فطری 4. برهان تجربه دینی 5. برهان اخلاقی 6. برهان معقولیت 1. برهان علّی 2. برهان امکان و وجوب 3. برهان نظم 4. برهان حرکت 5. برهان معجزه محمد علیزاده، گروه دین و اندیشه تبیان یکی از ارزشهای اسلامی در قرآن، «علم و دانش» است. «... هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ...» (زمر/9) آیا کسانی که در تحصیل فضایل و آگاهیهای مفید و مؤثر در کمال خویش گام بر میدارند، با گروهی که از حیات جز خواب و خوراک و ... چیزی نمیدانند برابرند؟ شکی نیست که برتری و ارجحیت، همانا از آن کسانی است که در راه تحصیل علم گام بر میدارند، و ساعتهایی را به تعلیم و تعلم سپری میسازند و از دیار جهالت ولو چند قدم در شبانه روز به سوی عالم علم و نور، هجرت میکنند: آن را که فضل و دانش و تقوا مسلّم است از هر مقام و مرتبهای علم، اعظم است جـاهــل اگـر چـه یافـت تقـدّم مؤخر است عـالـم اگـر چـه زاد مــؤخّــر مقـدّم است جـاهـل بــه روز فـتـنـه ره خـانه گـم کــند عـالـم چـراغ جامعه و چشم عالم است در دین مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر و اهل بیت همواره بر تکریم علما و دانشمندان دین تأکید شده است. چنانکه امام موسی کاظم ـ علیه السّلام ـ فرمود: «عَظِّمِ الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ(بحارالانوار، ج78، ص309)؛ عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما.» امام علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ(غررالحکم، ج5، ص351 )؛ کسی که به عالمی احترام نماید، به خدا احترام نموده است.» پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَهُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَ رَسُولَهُ (نهجالفصاحه، حدیث 450)؛ دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است.» انگیزه تکریم علما کسی که اندک آشنایی با تاریخ حوزهها داشته باشد، میداند که تنها عالمان الهی بودهاند که از میان مردم برخاستهاند و همراه آنان زندگی کردهاند و در غم و شادی شریک آنان بودهاند و هر جا خطر و دشواری بوده است، خود را سپر بلا نموده و از شرافت و عزت مردم دفاع کردهاند. اینها و صدها ویژگی دیگر، زمینهی تجلیل و تکریم از علمای صالح و راستین را فراهم نموده است. 1ـ با تکذیب نکردن آنان: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: در برابر عالم زیاد نگویید که«قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله(اصول کافی، ج1، ص37 ؛ فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفتهی شما فرموده است.» 2ـ با خدمت کردن به آنان: 3ـ با دیدار و زیارت آنان: و در روایت دیگر، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: «زیارت کردن علما نزد خدا محبوبتر است از هفتاد حج و عمره مقبول و خداوند هفتاد درجه، مقام زائر علما را بالا میبرد و رحمتش را بر او نازل میکند.» (عدةالداعی، ص66) 4ـ بیشتر شنیدن: تنظیم: هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان مولا حسین واعظ کاشفى در اخلاق محسنى مى نویسد: یکى از پادشاهان را پیش آمد دشوارى روى داد و با خدا عهد کرد که اگر کار من به نیکى پایان پذیرد هر چه پول موجودى در خزینه داشتم به مستمندان و بینوایان مى دهم . خداوند بزودى خواسته او را برآورد. پادشاه تصمیم گرفت به پیمان خود وفا کند. خزینه دار را خواست . دستور داد موجودى را حساب کند. بعد از بررسى معلوم شد مقدار زیادى پول موجود است . امراء دولت گفتند این همه مال را به مستمندان نمى توان پرداخت زیرا مملکت از نظر مالى آشفته خواهد شد و اداره لشگر احتیاج به این پول دارد. شاه گفت من عهد کرده ام و خلاف آن نمى کنم . گفتند علماء استدلال به ظاهر آیه (والعاملین علیها) مى کنند و مى گویند لشگریان خود کسانى هستند که خراج جمع مى کنند و خود ایشان بنابر این آیه یک دسته از مستحقین مى باشند. پادشاه از این سخن در اندیشه شد، پیوسته براى آشکار شدن تکلیف خود فکر مى کرد. روزى کنار غرفه اى نشسته بود، ژولیده اى شبیه دیوانگان از راه مى گذشت . پادشاه او را خواست و جریان پیمان را با او صحبت کرد که علما لشگریان را جزء مستمندان مى دانند نظر تو چیست . گفت اگر شهریار در موقع انعقاد پیمان سپاهیان را از خاطر گذرانده باشند صحیح است و الا به آنها نمى توان داد. شاه گفت در موقع عهد فقط به یاد مستمندان و بیچارگان بودم . یکى از امراء گفت اى دیوانه مال بسیار است و سپاهیان هم بى برگ و نوایند. ژولیده روى از او برگردانید به شاه گفت با آن کسى که پیمان بسته اى اگر دیگر کارى ندارى وفا نکن ولى چنانچه به او احتیاج دارى به عهد خویش وفا کن . پادشاه از این جمله چنان تحت تأثیر واقع شد که اشک از دیدگان فرو ریخت و همان دم دستور داد اموال را بین فقرا تقسیم کنند. وعده ها باید وفا کردن تمام ور نخواهى کرد، باشى سرد و خام وعـده اهـل کـرم گنــج روان وعـــده نــااهــل شــــد رنــــج روان در کلام خــود خـداونــد ودود امر فـرمــوده است اوفــوا بـالـعهود گـر ندارى خوى ابلیسى بیا بـاش مـحــکم بــر سـر عـهــد وفــا1 1 - مثنوی معنوی نمو و تکامل ، خاصیت همه موجودات زنده است ، موجود فاقد نمو و تکامل یا مرده است و یا در سراشیبى مرگ قرار گرفته است ، در این میان انسان تکاملی دارد دیگرگونه تکامل و تغییر انسان از لحاظ فکری و معنوی است و این علاوه بر تکامل جسمی است که قبلا عرض کردیم هر چند این دو بی رابطه با هم نیستند و یک رابطه لازم و ملزوم با هم دارند. حال این تکامل روحی نیز مانند تکامل جسمی مراحلی دارد که بیان میداریم . مرحله اول مرحله (موعظه و اندرز) است . مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است. مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد. و مرحله چهارم مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد. قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند. امام على (علیه السلام ) در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیر این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مى فرماید:«از قرآن براى بیماری هاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است. ما اگر جایگاه قرآن را به خوبی درک کنیم و انگونه که شایسته است رهنمودهای والایش را بکار گیریم از هر لحاظ میتوانیم بدرخشیم و به بالندگی برسیم میتوانیم بشویم انسان کامل همان که منظور از آفرینشمان بوده و روح خود را به تکامل اعلا برسانیم .که اگر اینگونه باشیم این همه تشتت و سردرگمی و حیرانی نخواهیم داشت حتی آن زمان که سال های متمادی از عمرمان گذشته و سرگشته و حیران هم چنان در خم یک کوچه ایم! قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماری هاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتب هاى دیگر جستجو مى کنند، و این کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار داده اند نه اندیشیدنى و عملکردنى . براستى ما مسلمانان که دم از اسلام مى زنیم و گاهى آنچنان خود را طلبکار از اسلام و قرآن مى دانیم که از روى نادانى گناه عقب ماندگی ها را به گردن اسلام و قرآن مى افکنیم ، آیا اگر تنها مضمون آیاتی را که روشنگر صفات مؤ منین راستین است در زندگى خود پیاده کنیم و ضعف و زبونى و وابستگى به این و آن را در پناه ایمان و توکل از خود دور سازیم و هر روزى که بر ما مى گذرد، در مرحله تازه اى از ایمان و آگاهى گام بگذاریم و همواره در پرتو ایمان احساس مسئولیت در برابر آنچه در اجتماعمان مى گذرد داشته باشیم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوى باشد که از همه سرمایه هاى وجود خویش در پیشبرد اجتماع انفاق کنیم روزگارمان چنین خواهد بود که امروز است ؟! هر چند شاید به ذهنتان خطور کند این همه هم اشخاصی داریم که دائما در کار قرآنند ولی آنچنان که شایسته است به جایی نرسیده اند و اگر قرآن چنان که گفتیم راه گشاست چرا بعضی از این ها هنوز اسیر دست بازیچه ها هستند؟ این به خاطر این است، که ایمان مراحلى دارد و درجاتى ، ممکن است در پاره اى از مراحل به قدرى ضعیف باشد که جلوه هاى عملى قابل ملاحظه اى از خود نشان ندهد، و با بسیارى از آلودگی ها نیز بسازد، ولى یک ایمان راسخ و حقیقى و محکم محال است از جنبه هاى عملى و مثبت و سازنده خالى شود. و اینکه بعضیها عمل را جزء ایمان ندانسته اند تنها نظرشان به مرحله بسیار پائین ایمان بوده است. و باید ما مراحل ایمان را نیز بخوبی بشناسیم تا بتوانیم خود را در یک مرحله کامل کرده و پا بر پله بعدی پلکان کمال بگذاریم مثل مراحل تحصیل که اطلاعات پایه ای باید بما داده شود و بعد وارد مراحل تخصصی تر شویم خوب گفتیم که مرحله اول تکامل ، پند واندرز است که قرآن این را گوشزد میکند با در نظر گرفتن تمام جوانب و ابعاد وجودی انسان و نیازهای او. مى دانیم انسان موجودى است که بالاترین استعداد تکامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حرکت کرده ، و به سوى بى نهایت همچنان پیش مى رود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد. از طرفى مى دانیم عبادت مکتب عالى تربیت است ، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى نهایت مى سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان مى شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى دهد ، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسئولیت به انسان مى بخشد. و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى نیاز گردد، و آنها که فکر مى کنند، انسان ممکن است به جائى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشته اند، و یا مفهوم عبادت را درک نکرده اند. علامه طباطبائى در تفسیر (المیزان) در این زمینه بیانى دارد که فشرده و خلاصه آنرا ذیلا مى آوریم : همه موجودات این جهان به سوى تکامل مى روند، و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت مى گیرد، به همین دلیل ذاتا اجتماعى آفریده شده است . از طرفى اجتماع در صورتى مى تواند پرورش و تکامل انسان را تضمین کند که داراى احکام و قوانین منظمى باشد، و افراد مجتمع در پرتو احترام به آن قوانین ، امور خود را سامان دهند و از تصادمها پیشگیرى کنند و حدود مسئولیت ها را مشخص نمایند. و به تعبیر دیگر اگر جامعه انسانى صالح گردد، افراد مى توانند به هدف نهائى خویش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از این تکامل باز مى مانند. این احکام و قوانین ، اعم از قوانین اجتماعى و یا عبادى ، در صورتى مؤ ثر خواهد بود که از طریق نبوت و وحى آسمانى گرفته شود. این را نیز مى دانیم که احکام عبادى بخشى از این تکامل فردى و اجتماعى را تشکیل مى دهد: و از اینجا روشن مى شود، تا جامعه انسانى بر پا است و زندگى او در این جهان ادامه دارد تکالیف الهى هم ادامه خواهد داشت ، و بر چیده شدن بساط تکلیف از انسان مفهومش فراموش کردن احکام و قوانین و نتیجه اش فساد مجتمع انسانى است . این نکته نیز قابل توجه است که اعمال نیک و عبادات سرچشمه حصول ملکات فاضله نفسانى است ، و هنگامى که این اعمال به حد کافى انجام گرفت و آن ملکات فاضله در نفس انسان قوت یافت ، آن ملکات نیز به نوبه خود سرچشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگى خدا خواهد شد. و از اینجا روشن مى شود آنها که گمان کرده اند هدف از تکلیف ، تکمیل انسان است بنابر این هنگامى که انسان به کمال خود رسید، بقاء تکلیف معنى ندارد مغالطه اى بیش نیست چرا که اگر انسان دست از انجام تکالیف بردارد فورا جامعه رو به فساد خواهد گذاشت ، و در چنان جامعه اى چگونه یک فرد کامل مى تواند زندگى کند و اگر با داشتن ملکات فاضله دست از عبادت و بندگى خدا بردارد مفهومش تخلف این ملکات از آثار قطعى آنها است (دقت کنید). هیچ مخلوقى در عالم فاصله قوس صعودى و نزولیش به اندازه انسان نیست ، اگر داراى ایمان و اعمال صالح باشد (توجه داشته باشید که عملوا الصالحات همه اعمال صالح را شامل مى شود نه بعضى را) برترین خلق خدا است ، و اگر راه کفر و ضلالت و لجاج و عناد را بپوید چنان سقوط مى کند که بدترین خلق خدا مى شود! این فاصله عظیم میان قوس صعودى و نزولى انسان گر چه مسأله حساس و خطرناکى است ، ولى دلالت بر عظمت مقام نوع بشر و قابلیت تکامل او دارد، و طبیعى است که در کنار چنین قابلیت و استعداد فوق العاده اى امکان تنزل و سقوط فوق العاده نیز باشد. در اینجا سؤالى پیش مى آید که اگر هدف تکامل بوده چرا خداوند از آغاز انسان را در همه ابعاد، کامل نیافرید تا نیازى به پیمودن مراحل تکامل نبوده باشد؟ سرچشمه این ایراد غفلت از این نکته است که شاخه اصلى تکامل ، تکامل اختیارى است ، و به تعبیر دیگر تکامل آنست که انسان راه را با پاى خود و اراده و تصمیم خویش بپیماید، اگر دست او را بگیرند و به زور ببرند نه افتخار است و نه تکامل ، و اگر برای هر امر خیری کوچکترین اجباری در کار باشد حتى یک گام هم در این راه پیش نرفته است ، و لذا در آیات مختلف قرآن مجید به این واقعیت تصریح شده که اگر خدا مى خواست همه مردم به اجبار ایمان مى آوردند ولى این ایمان براى آنها سودى نداشت «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا»1؛ و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مىآوردند . در اینجا سؤالى مطرح مى شود که اگر خداوند انسان را براى سعادت و کمال آفریده چگونه در طبیعت او شر و بدى قرار داده است ؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این است که خداوند نیروها و غرائز و صفاتى در انسان آفریده است که اینها بالقوه وسیله تکامل و ترقى و سعادت او محسوب مى شوند، بنابراین صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نیست ، بلکه وسیله کمال است ، اما هنگامى که همین صفات در مسیر انحرافى قرار گیرد، و از آن سوء استفاده شود، مایه نکبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود. فى المثل همین حرص نیروئى است که به انسان اجازه نمى دهد به زودى از تلاش و کوشش باز ایستد، و با رسیدن به نعمتى سیر شود، این یک عطش سوزان است که بر وجود انسان مسلط است ، اگر این صفت در مسیر تحصیل علم و دانش به کار افتد، و انسان حریص در علم و یا به تعبیر دیگر تشنه و عاشق بى قرار علم باشد، مسلما مایه کمال او است ، اما اگر آن در مسیر مادیات به کار افتد مایه شر و بدبختى و بخل مى گردد. به تعبیر دیگر: این صفت شاخه اى از حب ذات است ، و مى دانیم حب ذات چیزى است که انسان را به سوى کمال مى فرستد، اما اگر در مسیر انحرافى واقع شود به سوى انحصار طلبى ، و بخل و حسد و مانند آن پیش مى رود. در مورد مواهب دیگر نیز مطلب همین گونه است ، خداوند قدرت عظیمى در دل اتم آفریده که مسلما مفید و سودمند است ، ولى هر گاه از این قدرت درونى اتم سوء استفاده شود و از آن بمبهاى ویرانگر بسازند، نه نیروگاههاى برق و وسائل صنعتى دیگر، این مایه شر و فساد خواهد بود.2 خلاصه اینکه در قرآن عظیم هر آنچه که باید ره توشه راه کمال باشد هست و مسافر این راه با خط گیری از قرآن میتواند در کوتاه ترین زمان به مقصود نهایی برسد ما انسان ها گرایش به کمال به طور ذاتی در وجومان هست و در مراحلی از رشد فکریمان مانند یک عطش خود را نشان میدهد و اینجاست که مکتب گردی های ما آغاز میشود چرا و چگونه ها ما را بدنبال خود میکشد ودر دنیای ارتباطات در خیل انبوه اطلاعات رها میشویم بازارهای پر زرق وبرق عرفان های نو ظهور شعارهی رنگی و قشنگی میدهد عده ای به این سمت گرایش پیدا میکنند بعضی ها به لفّاظی ها فیلسوف مآبان گرایش پیدا میکنند و همه غافل از این که این ره که میروند به ترکستان است وقتی خداوند بلند مرتبه خود برنامه ای کامل و جامع با توجه به نیاز های ما در اختیارمان قرار میدهد مارا چه میشود که اینگونه حیرانیم چرا به هر سخن بی اساسی توجه میکنیم وسخن راستگو ترین راستگویان را براحتی نادیده می انگاریم خلاصه راه کمال راهی پر خطر است و بدون داشتن چراغی روشن در دست قادر به پیمودن حتّی یک قدم هم نخواهیم بود (ظلمات است بترس از خطر گمراهی). خداوندا! براى رسیدن به مقام شامخ خیر البریة از لطف تو استمداد مى طلبیم . پروردگارا! ما را از شیعیان و پیروان آن بزرگ مردى قرار ده که براى این عنوان از همه شایسته تر است . بارالها! چنان اخلاصى مرحمت کن که جز تو را نپرستیم و به غیر تو عشق نورزیم .آمین یا رب العالمین 1- سوره یونس آیه 99. 2- بررسی تفسیر نمونه جلدهای 13،22،25،27 در میان پیروان ادیان بزرگ، مسلمانان، خاصه شیعیان، همواره این امتیاز ویژه را داشته و دارند که افزون بر کتاب آسمانی قرآن، از آبشخور دریای بی کرانه ی دیگری برخوردارند و این زلال همیشه جاری، هماره در کوران و تاریکنای زندگی، چراغ راه رشد و بالندگیشان بوده است، سخنانی گرانسنگ و انسان ساز از موسس مکتب جاوید اسلام، حضرت ختمی مرتبت (ص) و خاندان گرانمایه اش (ع). راویان و حدیث پژوهان مسلمان از همان سده های نخستین طلوع اسلام در حفظ و پاسداری از این میراث پر ارج سعی وافر داشته اند. از همین روی یکی از سنتهای حسنه ای که از دیرباز تا کنون در میان محدثان و دانشمندان اسلامی جاری بوده است سنت چهل حدیث نگاری است. چنین می نماید که دانشمندان اسلامی در پاسداشت این سنت دیرینه ملهم از روایت درربار نبوی بوده اند که فرمود: من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم، بعثه الله یوم القیامه فقیها عالما. (خصال، الصدوق،319-302) هر کس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ کند خداوند متعال او را در روز قیامت به عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد کرد .» امروز که دستاوردهای زندگی پیچیده ماشینی، مولود نافرخنده اضطراب را برای بشر جدید به بار آورده است، برای رسیدن به ساحل آرامش و ماندن در مسیر، به این سرمایه جاری و جاودان، محتاجیم بیش از همیشه. همین بهانه، ما را برآن داشت تا در هر دیدار، چهل حدیثی راهگشا با اولویت موضوعات مبتلا به و کاربردی، به محضر عزیزتان عرضه بداریم. از امروز، تک نگارههای دنباله دار "چلچراغ"، در هر سه شنبه منتظر شماست. اینک این شما و این نخستین چراغ از چلچراغ: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان چهل حدیث ورزشی پیامبر اکرم (ص) فرمودند: پروردگار بر تو حقی دارد، وبدنت بر تو حقی دارد، و خانواده ات نیز بر تو حقی دارد. بحار الانوار : 70 / 128 2 ـ قال رسول الله (ص) :(خیر لهو المؤمن السباحة ، وخیر لهو المرأَة المغزل) پیامبر اکرم (ص) فرمودند: بهترین سرگرمی برای مرد با ایمان، شنا، و بهترین سرگرمی برای زن با ایمان ریسندگی است. نهج الفصاحه : 319 / ح 1527 3 ـ قال الإمام علی (ع): (من یعمل یزدد قوةً ، من یقصر فی العمل یزدد فترة) حضرت علی (ع) فرمودند: هر کس کار (بدنی ) کند قوی تر شده ، و هر کس در کار کردن کوتاهی نماید، ضعیف تر خواهد شد. غرر الحکم : 5 / 204 4 ـ قال الإمام الصادق (ع) :(ولاتسمنوا تسمُّن الخنازیر للذبح) امام صادق (ع) توصیه فرمودند: از چاق شدن همانند خوکهایی که برای ذبح نگهداری می شوند ، بپرهیزید. الکافی : 6 / 270 ، والحیاه : 4 / 206 5 ـ قال الإمام علی (ع) : (یارب ، یارب ، یارب ، قو علی خدمتک جوارحی) حضرت علی (ع) در فرازی از دعای کمیل عرضه می دارد: پروردگارا ! پروردگارا ! پروردگارا ! اعضاء و جوارح مرا ، در راه خدمت به خودت، قوی و نیرومند گران. مفاتیح الجنان ، دعاء کمیل 6 ـ قال الإمام السجاد (ع) : (اللهمَّ اعطنی ... الصحة فی الجسم والقوة فی البدن) امام سجاد (ع) در دعای ابو حمزه ثمالی عرضه می دارد: خداوندا ! سلامتی در جسم و توانایی بدنی به من ارزانی فرما ! مفاتیح الجنان، دعاء ابو حمزه ثمالی 7 ـ قال الإمام علی (ع) : ( اقوی الناس ، اعظمهم سلطاناً علی نفسه) حضرت علی (ع) فرمودند: در بین مردم آن کس از همه قوی تر است که تسلطش بر هوای نفس خویش، بیشتر باشد. غرر الحکم : 2 / 436 8 ـ قال الإمام علی (ع) : (اقوی الناس من قوی علی غضبه بحلمه) حضرت علی (ع) فرمودند: در بین مردم، آن کس از همه تواناتر است که بر فرو نشاندن خود، به واسطه حلم و بردباری اش، توانا باشد. غرر الحکم : 2 / 435 9 ـ قال رسول الله (ص) : (الخیر معقود بنواصی الخیل الی یوم القیامة) رسول الله (ص) فرمودند: خیر و خوبی تا روز قیامت به پیشانی اسب گره زده شده است. تفسیر مجمع البیان : 4 / 475 ، وتفسیر صافی : 4 / 298 10 ـ قال الإمام الباقر (ع) : (ان رسول الله (ص) سابق بین الخیل، واعطی السوابق من عنده) امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص)، مسابقه اسب دوانی ترتیب داد و جوایز آن را از مال خویش پرداخت. وسائل الشیعه : 13 / 351 11 ـ قال الإمام السجاد (ع) : (ان رسول الله (ص) اجری الخیل وجعل سبقها اواقی من فضة) امام زین العابدین (ع) فرمود: رسول خدا (ص) در مسابقه اسب دوانی اسب دوانید و جایزه اش را چندین آق [آق نوعی واحد سنجش است و به معنی یک دوازدهم رطل است](ترجمه منجد الطلاب) از نقره قرار داد. وسائل الشیعه : 13 / 350 12 ـ قال رسول الله (ص) : (ان الله یحب الرجل القوی) رسول گرامی اسلام فرمود: خداوند متعال انسان قوی و نیرومند را دوست دارد. بحار الانوار : 64 / 184 13 ـ قال رسول الله (ص) : ( طوبی لمن اسلم و کان عیشه کفافاً و قواه شداداً) پیامبر اکرم (ص) فرمود: خوشبخت کسی است که اسلام را پذیرفته و به قدر معاش خود در آمد دارد و قوای بدنش نیرومند است. بحار الانوار : 72 / 67 14 ـ قال رسول الله (ص) : حق الولد علی والده ان یعلمه الکتابة والسباحة والرمایة وان لا یرزقه الا طیباً وان یزوجه اذا بلغ ) رسول اکرم (ص) فرمود: حق فرزند (پسر) بر عهده پدرش این است که به او نوشتن، شنا کردن و تیراندازی را آموزش دهد و روزی او را تنها از راه حلال و پاکیزه تهیه نماید. نهج الفصاحه : 293 / ح 1394 15 ـ قال الإمام الصادق (ع) : (الرمی سهم من سهام الاسلام) امام جعفر صادق (ع) فرمود: تیراندازی خود، تیری از تیرهای اسلام است (اگر مسلمانان، تیراندازان خوبی باشند، می توانند با دشمنان اسلام مبارزه کنند و دشمن نیز از آن ها خواهد ترسید و فکر حمله به آنها را به مغز خود راه نخواهد داد). وسائل الشیعه : 13 / 348 16 ـ قال الإمام علی (ع): (وسر البردین ، وغور بالناس ورفه فی السیر ) حضرت علی (ع) فرمود: در بامداد و عصر که هوا خنک است راه پیمایی کن و در وسط روز که هوا گرم است مردم را (برای استراحت وآسایش) باز دار و آهسته بران (تا ناتوانان نیز بتوانند همراه توانایان بیایند). نهج البلاغه فیض الاسلام : نامه 12 / 856 17 ـ قال رسول الله (ص) :(الا انَّ القوة الرمی، الا ان القوة الرمی) پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: آگاه باشید (یکی از مصداق های) (قوة) (در آیه : واعدوا لهم ما استطعتم من قوة) همان تیراندازی است، آگاه باشید (قوة) همان تیراندازی است. بحار الانوار : 103، الحیاه : 5 / 71 به نقل از تفسیر مجمع البیان. 18 ـ قال الإمام علی (ع) : (ثمرة الشجاعة الغیرة) حضرت علی (ع) فرمود: غیرت ، ثمره ، و حاصل شجاعت و قهرمانی است. غرر الحکم : 3 / 328 19 ـ قال رسول الله (ص): (من ترک الرمی من بعد ما علمه رغبة عنه فانها نعمة کفرها) کسی که پس از یاد گرفتن تیراندازی، از روی میل و رغبت آن را ترک کند، نعمتی از نعمت های خدا را کفران نموده است. میزان الحکمه : 4 / 182 20 ـ قال الإمام علی (ع): (شجاعة الرجل علی قدر همته) حضرت علی (ع) فرمود: شجاعت انسان متناسب با همت اوست. غرر الحکم : 4 / 181 21 ـ قال رسول الله (ص) : (الخیر کله فی السیف وتحت ظل السیف) پیامبر اکرم (ص) فرمود: همه خوبی ها در شمشیر و زیر سایه شمشیر است. تهذیب الاحکام : 6 / کتاب جهاد 22 ـ عن الإمام الصادق (ع) (فی قول الله تعالی (واعدوا لهم ما استطعتم من قوة) قال : سیف وترس ) امام صادق (ع) در تفسیر فرموده خداوند متعال آنچه قوه و توان دارید برای (مقابله با) آنها مهیّا سازید فرمودند : (منظور از قوه) شمشیر و سپر است. بحار الانوار : 103 / 191 23 ـ قال رسول الله (ص): (علیکم بالرمی فانه من خیر لهوکم) رسول خدا (ص ) فرمود: به تیراندازی روی آورید، زیرا یکی از بهترین سرگرمی های شما است. میزان الحکمه : 4 / 183 24 ـ قال رسول الله (ص): (ان ابواب الجنة تحت ظلال السیوف) رسول خدا (ص) فرمود: درهای بهشت زیر سایه شمشیرهاست. نهج الفصاحه : 115 / ح 576 25 ـ قال الإمام علی (ع) : (واذا قویت فاقو علی طاعة الله ، واذ ضعفت فاضعف عن معصیة الله) حضرت علی (ع) فرمود: و هرگاه توانا بودی، بر طاعت و بندگی خدا توانا باش و اگر ناتوان بودی از معصیت و نافرمانی خدا ناتوان باش. نهج البلاغه فیض الاسلام : 1268 26 ـ قال رسول الله (ص) : (علموا ابنائکم السباحة الرمایة) پیامبر خدا (ص) فرمود: به پسرانتان شنا و تیراندازی را آموزش دهید. نهج الفصاحه : 413 / ح 1955 27 ـ قال الإمام علی (ع) : (کل قوی غیر الله سبحانه ضعیف) حضرت علی (ع) فرمود: هر نیرومندی جر خداوند سبحان، ضعیف و ناتوان است (پس به زوربازو و سایر توانایی هایتان مغرور نشده و از آن سوء استفاده نکنید). غرر الحکم : 4 / 536 28 ـ قال رسول الله (ص): ( الهوا والعبوا فانی اکره ان یری فی دینکم غلظة) رسول خدا (ص) فرمود: تفریح و بازی کنید زیرا دوست ندارم در دین شما خشونتی دیده شود. نهج الفصاحه : 105 / ح 531 29 ـ قال الإمام علی (ع) : (ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق واعمها فی العدل) حضرت علی (ع) فرمود: کاری که باید بیش از هر کار دوست داشته باشی، میانه روی در حق است و همگانی کردن آن در برابری و دادگری. نهج البلاغه فیض الاسلام : نامه 53 / 996 30 ـ قال الإمام علی (ع) :(فارح فیه بدنک وروح ظهرک) حضرت علی (ع) فرمود: اول شب (قبل از مبارزه) تن و مرکبت را آسوده گذار. نهج البلاغه فیض الاسلام : وصیت 12 / 856 31 ـ قال الإمام علی (ع) : (لاتقاتلن الا من قاتلک) حضرت علی (ع) فرمود: جنگ مکن مگر با کسی که با تو بجنگد. نهج البلاغه فیض الاسلام ، نامه 12 / 856 32 ـ قال الإمام علی (ع) : (لو تمیزت الاشیاء لکان الصدق مع الشجاعة) حضرت علی (ع) فرمود: اگر اشیاء دسته بندی شوند بدون شک صدق و راستی با شجاعت و قهرمانی همراه خواهد بود. غرر الحکم : 5 / 118 33 ـ ( مر النبی برجلین کان یتصارعان فلم ینکر علیهما ). پیامبر اکرم (ص) از کنار دو مرد که با یکدیگر کشتی می گرفتند عبور نموده، آنها را سرزنش نکرد. اولین دانشگاه وآخرین پیامبر 14 / 285 34 ـ قال الإمام علی (ع) : (لاتکن قویاً علی ضعیف) حضرت علی (ع) فرمود: برای افراد ضعیف ، قوی مباش (و به آنها زورگویی و ستم مکن). غرر الحکم : 6 / 436 35 ـ قال رسول الله (ص) : (المؤمن القوی خیر واحب من المؤمن الضعیف) پیامبر اکرم (ص) فرمودند: شخص با ایمان قوی و نیرومند از شخص با ایمان ضعیف بهتر و دوست داشتنی تر است. الاسلام والطب : ص 263 36 ـ عن الإمام الصادق (ع) عن آبائه قال (ع) : (دخل النبی ذات لیلة بیت فاطمة (ع) ومعه الحسن والحسین (ع) فقال لهما النبی (ص) : قوما فاصطرعا . فقاما لیصطرعا ، وقد خرجت فاطمة(صلوات الله علیها) فی بعض خدمتها فدخلت فسمعت النبی (ص) وهو یقول : ایّهنْ یاحسن ! شدّ علی الحسین فاصرعه. فقالت له : یا ابه واعجباه ، اتشجع هذا علی هذا ؟ تشجع الکبیر علی الصغیر؟ فقال لها : یابنیة، اما ترضین ان اقول انا : یاحسن شد علی الحسین فاصرعه ، وهذا حبیبی جبرئیل یقول : یاحسین شدّ علی الحسن فاصرعه؟) امام صادق (ع) به نقل از پدران بزرگوارش می فرماید: شبی پیامبر گرامی اسلام (ص) به خانه فاطمه (ع) وارد شد . امام حسن وامام حسین (ع) نیز (که در سنین کودکی بودند) به همراه ایشان بودند. آن حضرت خطاب به آن دو فرمود: بپا خیزید و با یکدیگر کشتی بگیرد. آنها نیز برخاسته و به کشتی گرفتن پرداختند حضرت فاطمه (ع) که برای انجام کاری از اتاق خارج شده بود وارد شد و متوجه شد که پیامبر اکرم (ص) امام حسن (ع) را تشویق نموده و می فرماید: حسن ! بپّر ، حسین را محکم بگیر و به زمین بزن . با تعجب عرض کرد: پدر جان ! این بسیار عجیب است که شما حسن را تشویق می کنید تا حسین را شکست دهد ! چگونه شما پسر بزرگتر را تشویق می کنید تا پسر کوچکتر را شکست دهد؟! پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: دختر جان ! آیا تو راضی نمی شوی من بگویم : (حسن! حسین را به زمین بزن) در حالی که دوستم (جبرئیل) اینجا ایستاده و می گوید : (ای حسین ! حسن را محکم گرفته و به زمین بزن) ؟! بحار الانوار : 103 / 189 37 ـ قال الإمام علی (ع): (کونا للظالم خصماً وللمظلوم عوناً) حضرت علی (ع) در وصیت خویش خطاب به امام حسن و امام حسین (ع) فرمود : همواره دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. نهج البلاغه فیض الاسلام : نامه 47 / 977 38 ـ قال رسول الله (ص) : (لا قوة کغلبة الهوی ... ولا قوة کردّ الغضب ) پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هیچ قوه ای همانند غلبه بر هوای نفس .. و هیچ توانی مثل برگرداندن (و فرونشاندن) خشم نیست. بحار الانوار : 78 / 165 39 ـ (وخرج رسول الله (ص) یوما وقوم یدحون حجراً ، فقال : اشدکم من ملک نفسه عند الغضب ) روزی پیامبر اکرم (ص) از کنار گروهی (از جوانان) عبور کرد که سنگ (بزرگی) را جابجا می کردند، فرمود : قوی ترین شما کسی است که به هنگام خشم و غضب خویش داری کند. بحار الانوار : 77 / 148 ح 67 40 ـ قال الامام السجاد (ع) :(ان النبی اجری الابل مقبلة من تبوک فسبقت العضباء علیها اسامة فجعل الناس یقولون : سبق رسول الله. ورسول الله یقول : سبق اسامة ) پیامبر اکرم (ص) در مسیر بازگشت از جنگ تبوک (در حالی که بر شتری سوار بود) با اسامه که بر شتری به نام (غضباء) سوار بود مسابقه داد. (غضباء) از شتر پیامبر (ص) پیشی گرفت، مردم تماشاگر فریاد زده و می گفتند: ـ رسول خدا (ص) برنده شد. ولی رسول خدا (ص) می فرمود: ـ اینطور نیست ، بلکه من باختم و اسامه برنده شد. شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان مسجد خانه خدا در زمین، مرکز وحی، منبع فیوضات معنوی و برکات گوناگون برای نمازگزاران و جامعه اسلامی است. بیگمان مکانی که چنین جایگاهی نزد خداوند دارد، حضور در آن، آثار فراوانی را خواهد داشت و بدون تردید شامل حال مکلفان و حاضران در مسجد اعم از زن و مرد نیز خواهد بود. آثار حضور در مسجد چنان متنوع است که به سختی میتوان پیرامون تمامی آنها سخن گفت؛ چنانکه در یکی از احادیث امام علی علیهالسلام ، برای حضور در مسجد هشت اثر برشمرده شده است: «مَنِ اخْتَلَفَ اِلَی الْمَسْجِدِ اَصابَ اِحْدَی الثَّمانِ؛ اَخا مُسْتَفادا فِی اللّهِ، اَوْ عِلْما مُسْتَطْرَفا اَوْ آیةً مُحْکمَةً اَوْ یسْمَعُ کلِمَةً تَدُلُّ عَلی هُدی، اَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً، اَوْ کلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ ردی، اَوْ یتْرُک ذَنْبا خَشْیةً اَوْ حَیاء»1؛ کسی که به مسجد رفت و آمد میکند، یکی از منافع هشتگانه نصیب او میشود: برادری مفید و با ارزش در راه خدا، یا علم و دانش نو، یا دلیل و برهان محکم [برای تثبیت عقاید]، یا کلماتی که موجب هدایت شود [میشنود]، یا رحمت مورد انتظاری [شامل حال او میشود]، یا مواعظی که او را از فساد و گناه باز دارد، [میشنود،] یا به خاطر ترس یا حیا و آبروی خود گناهی راترک میکند. برخی از آثار حضور در مسجد را میتوان به شرح زیر مورد مطالعه قرار داد: از مساجد به عنوان خانههای خدا در زمین و نیز خانههای متقیان و مؤمنان یاد شده است. این عنوان به خوبی ماهیت عبادی مسجد را نشان میدهد؛ اینکه مسجدها، اولاً و اساسا برای ایجاد ارتباط بین بنده و معبود او واعلام بندگی و عبودیت برای آفریدگار بنا میشوند. بر این اساس نیز اصلیترین اثر حضور در آن در بعد عبادی خواهد بود: «وَاَقیمُوا وُجُوهَکمْ عِنْدَ کلِّ مَسْجِدٍ وادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ کما بَدَأَکمْ تَعُودُونَ»2 ؛ هنگام عبادت و [در هر مسجدی به سوی او توجّه کنید و او را بخوانید و دین [خود] را برای او خالص کنید. همچنان که در آغاز شما راآفرید، بار دیگر در رستاخیز باز میگردید. کارکرد علمی مسجد در عصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و توصیههای ائمه علیهمالسلام در اینباره، ما را با یکی دیگر از آثار حضور در مسجد آشنا میسازد. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: «کلُّ جُلُوسٍ فِی الْمَسْجِدِ لَغْوٌ اِلاّ ثَلاثَةً: قِرائَةُ مُصَلٍّ اَوْ ذِکرُ اللّهِ اَوْ سائِلٌ عَنْ عِلْمٍ 3 ؛ هر نشستنی در مسجد بیهوده است، مگر اینکه برای سه کار باشد؛ خواندن قرآن، ذکر خدا، پرسش از علم.» مسجد به عنوان یک مرکز دینی برای عموم، نقش اساسی در شکلگیری اجتماعات مسلمین دارد. از این جهت بطور طبیعی مسجد میتواند کارکرد اجتماعی نیز داشته باشد. حضور زنان و مردان و تبادل اخبار و اطلاعات اجتماعی، جویا شدن از احوال هم و احوال مسلمین، تنها بخشی از این ظرفیت بزرگی است که مساجد دارند. در این مکان ها مؤمنان فرصت مییابند با جمعی آشنا شوند که از نظر دین و عبودیت با آنان همرنگ هستند و توان ایجاد گروه های اجتماعی هماهنگ را دارند. بنابراین آنان میتوانند از بین اهل مسجد برادران یا خواهران مناسبی، از حیث دینی، برای خود بیابند که طبعا آثار آن در ابعاد اجتماعی بروز خواهد کرد. امام صادق علیهالسلام فرمود: «لا یرْجِعُ صاحِبُ الْمَسْجِدِ باَقَلّ مِنْ اِحْدی ثَلاثِ خِصالٍ:... وَاِمّا اَخٌ یسْتَفیدُهُ فِی اللّهِ؛ اهل مسجد به کمتر از یکی از سه چیز از مسجد بر نمیگردد {که یکی از آنها } دوستی است که از او در مسیر خدا استفاده میکند. زنان و مردان با حضور در مساجد، میتوانند از یک اجتماع سالم دینی بهرهمند شوند. طبق روایتی که از امام علی علیهالسلام نقل شد، تأثیرات رفتاری که حضور در مسجد برجای میگذارد، میتواند جامعه دینی را از فساد و گناه پاک کرده و مسلمین را به سمت یک جامعه سالم هدایت کند: «اَوْ کلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رِدی اَوْ یتْرُک ذَنْبا خَشْیةً اَوْ حَیاءً ؛ یا کلماتی میشنود که او را از فساد و گناه باز میدارد. و یا به خاطر ترس [از خدا] یا حیا و آبرو، گناهی را ترک میکند.» بر این اساس حضور در مسجد، میتواند نقش بازدارنده در ارتکاب جرایم و گناهان نیز داشته باشد. مسجد همواره در کنار کارکرد اجتماعی، عبادی و معنوی خود، کانون سیاسی در جامعه مذهبی نیز بوده است. این موضوع چه در زمان پیامبر و چه در زمان خلفاء و امام علی علیهالسلام و دیگران قابل پیگیری است و نمونههای فراوانی درباره آن میتوان ذکر کرد. در این دوران نه تنها آثار سیاسی حضور مردان در مسجد بلکه آثار سیاسی حضور زنان در مسجد نیز مشهود است. که حضور زنان و مردان و تبادل اخبار و اطلاعات اجتماعی، جویا شدن از احوال هم و احوال مسلمین، تنها بخشی از این ظرفیت بزرگی است که مساجد دارند. فاطمه علیهاالسلام در مسجد و دفاع وی از حق ولایت علی علیهالسلام ، یکی از آنهاست. همچنین سخنرانی حضرت زینب در مسجد که از مسلمات تاریخی است4. این اثر را در انقلاب اسلامی نیز میتوان به خوبی مشاهده کرد. تربیت سیاسی که در مسجد ارائه میشود، به دلیل ماهیت مذهبی آن میتواند نسلی را پدید آورد که پشتوانه جامعه دینی باشند و در برابر حوادث سیاسی هوشیاری لازم را داشته باشند. از این رو حضور زنان در کنار مردان در مسجد ضروری میباشد، چرا که اگر زنان از حضور در این مکان محروم شوند، در واقع این تربیت بطور ناقص انجام خواهد شد. در حالی که بانوان به دلیل تأثیر عمیقتر بر فرزندان و نقش تربیتی خود، در صورت برخورداری از تربیت سیاسی مسجد، بلوغ سیاسی را بطور شگفت انگیزی افزایش خواهند داد. فضای مسجد، نورانی و الهی است. چنانچه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز در حدیثی به آن اشاره فرموده است: «ما جَلَسَ قَوْمٌ فی مَسْجِدٍ مِنْ مَساجِدِ اللّهِ تَعالی یتْلُونَ کتابَ اللّهِ [و] یتَدارَسُونَهُ بَینَهُمْ اِلاّ تَنَزَّلَتْ عَلَیهِمُ السَّکینَةُ وَغَشِیتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَذَکرَهُمُ اللّهُ فیمَنْ عِنْدَهُ 5؛ قومی [با یکدیگر] در مسجدی از مساجد خداوند متعال برای تلاوت و آموختن قرآن ننشینند؛ مگر آن که آرامش برایشان نازل و رحمت الهی شامل حال آنها شود. و خداوند از آنها در میان کسانی که نزد او هستند یاد میکند. در حدیث دیگری از آن حضرت میخوانیم که فرمود: «مَنْ کانَتِ الْمَساجِدُ بَیتَهُ ضَمِنَ اللّهُ لَهُ بِالرُّوحِ وَالرّاحَةِ وَالْجَوازِ عَلَی الصِّراطِ؛ 6؛ هر کس که مسجدها خانهاش باشد، خداوند آسایش و آرامش و عبور از صراط را برای او ضمانت میکند. و این گونه است که مؤمن در مسجد، به مانند ماهی در دریا میماند. اطمینان و آسایش حاصل از حضور در مسجد، توانایی انجام صحیح وظایف و تکالیف شرعی دیگر را نیز بدست خواهد داد. در این زمینه این نکته را نیز یادآور میشویم که به دلیل لطافت های روحی و تأثیر پذیری عاطفی شدید در بانوان، نیاز به حضور برای کسب آرامش الهی و قلبی، درباره آنان بیشتر احساس میشود.البته برای مردان نیز پس از هیاهو و غوغای کار حضور در مسجد می تواند محل آرامشی باشد و نکته دیگر اینکه تأثیری که در جماعت هست در افراد نیست. امام صادق علیهالسلام فرمود: «کانَ اَبی اِذا حَزَنَهُ اَمْرٌ جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبْیانَ ثُمَّ دَعا وَامَنُوا» ؛ هرگاه پدرم از چیزی غمگین میشد، زنها و بچهها را فرا میخواند و دعا میکرد و آنها آمین میگفتند. در روایات از ثواب ها و اجرهای متعدّد برای حاضران در مساجد، فراوان یاد شده است از جمله: 1. «اِنَّ فِی التَّوْراةِ مَکتُوبا: اِنَّ بُیوتی فِی الاَْرْضِ الْمَساجِدُ فَطُوبی لِمَنْ تَطَهَّرَ فی بَیتِهِ ثُمَّ زارَنی فی بَیتی وَحَقٌّ عَلَی الْمَزُورِ اَنْ یکرِمَ الزّائِر»7؛ در تورات نوشته شده است که [خداوند میفرماید:] مسجدها خانههای من در زمین هستند. خوشا به حال کسی که خود را در خانهاش تمیز کند و در خانه من به زیارتم بیاید و حق زائر این است که میزبان او را محترم شمارد. 2. قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : «اَلْمَساجِدُ سُوقٌ مِنْ اَسْواقِ الاْخِرَةِ قِراهَا الْمَغْفِرَةُ وَتُحْفَتُهَا الْجَنَّةُ»8 ؛ مساجد بازاری از بازارهای آخرتند. آمرزش و بخشش [از وسایل پذیرایی آنها است و هدیه آنها بهشت است. 3. قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : «سَبْعَةٌ یظِلُّهُمُ اللّهُ فی ظِلِّهِ یوْمَ لا ظِلَّ اِلاّ ظِلُّهُ:... رَجُلٌ قَلْبُهُ مُتَعَلَّقٌ بِالْمَسْجِدِ اِذا خَرَجَ مِنْهُ حَتّی یعُودَ اِلَیهِ» 9 ؛ هفت گروه در قیامت مورد توجه خدا قرار میگیرند... [که از جمله آنهاست،] شخصی که وقتی از مسجد خارج میشود تا زمان برگشت، توجهاش به مسجد باشد. 4. قال الصادق علیهالسلام : «لا یرْجِعُ صاحِبُ الْمَسْجِدِ بِاَقَلّ مِنْ اِحْدی ثَلاثِ خِصالٍ: اِمّا دُعاءٌ یدْعُو بِهِ یدْخِلُهُ اللّهُ بِهِ الْجَنَّةَ وَاِمّا دُعاءٌ یدْعُوا بِهِ فَیصْرِفُ اللّهُ عَنْهُ بِهِ بَلاءَ الدُّنْیا...؛ اهل مسجد به کمتر از یکی از سه ویژگی باز نمیگردد: یا دعایی میکند که خداوند به برکت آن، او را به بهشت میبرد، یا دعایی میکند که به سبب آن بلای دنیا را از او دور میکند و یا...» این همه نشان میدهد، حضور در مسجد، علاوه بر آثار دنیوی، از جنبه اخروی و کمالات معنوی نیز ـ به عنوان عاملی تأثیرگذار ـ مورد توجّه است. نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای ابو سعید ابوالخیر نوشت: چه لزومی دارد، مردم همه در مسجد اجتماع کنند، با اینکه خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. هرجا که باشی اگر رابطهات با خدا برقرار باشد، نتیجه خواهی گرفت. وی در پاسخ نوشت: اگر چند چراغ در یکجا روشن باشد، اگر یکی از آنها خاموش شد، چراغ های دیگر روشن است، ولی اگر همان چراغ ها هر کدام در یک اطاق باشد، اگر یکی از آنها خاموش شد، آن اتاق در تاریکی فرو خواهد رفت. انسانها نیز اینگونهاند؛ تربیت سیاسی که در مسجد ارائه میشود، به دلیل ماهیت مذهبی آن میتواند نسلی را پدید آورد که پشتوانه جامعه دینی باشند و در برابر حوادث سیاسی هوشیاری لازم را داشته باشند. بعضی گناهکارند، اگر تنها باشند، شاید موفق به کسب فیوضات الهی نشوند، ولی اگر در جمع باشند، شاید خداوند به برکت افراد دیگر، آنها را هم مشمول برکات خود سازد.10 هرچند در تمام ثمرات حضور در مسجد، زنان و مردان مشترکاند و تبعیض بین آنها به چشم نمیخورد، اما نکتهای وجود دارد که اطلاع از آن، موجب درک مطلوب بودن حضور بانوان است. حقیقت این است که بانوان فرصت بیشتری در اختیار دارند بر خلاف مردان که اغلب عمر آنان را موضوع تأمین معاش اشغال میکند. همچنین، همبستگی و دلبستگی بین زنان بیشتر از مردان است و آنان قدرت انتقال و سرعت انتقال بیشتری نسبت به مردان دارند و در تبادل اطلاعات دینی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی موفقتر هستند. و نیز به دلیل لطافت روحی و صافی قلب و عاطفه مادری و همسری توان تأثیرگذاری بیشتری در خانواده دارند. از این جهت است که حضور آنان در مسجد، میتواند کل فضای خانواده و به دنبال آن جامعه را دگرگون کند. از سوی دیگر، ویژگیهای اخلاقی و سلیقهای بانوان به گونهای است که آنان میتوانند خدمات بیشتر و بهتری برای مسجد ارائه کنند. تنظیم : فاطمه محمدی - گروه دین واندیشه تبیان 1- وسایل الشیعه، ج3، ص480. 2- اعراف/29. 3 - بحارالانوار، ج77، ص86؛ وسایل الشیعه، ج3، ص86. 4 – برای العه بیشتر پیرامون حضور سیاسی زنان در مساجد رجوع کنید به بلاغات النساء، بانوانی مثل سوده همدان و... 5 - درک الوسایل، ج3، ص363. 6 - ان، ج3، ص554. 7- ایل الشیعة، ج3، ص482. 8 - ج3، ص361؛ بحارالانوار، ج81، ص4؛ امالی طوسی، ص139. 9 - یل الشیعة، ج3، ص481. 10- داستانها و پندها، ج9، ص58. منبع : پایگاه اطلاع رسانی امام صادق (علیه السلام ) به راستی می توان گفت، تقیه از احکامی است که نشان از پوپایی و جهانی بودن دین مبین اسلام دارد و هر چه در حاقّ و کنه این حکم بالنده، اندیشه شود، جهانی بودن و همه جانبه بودن این آیین الهی بیشتر معلوم می گردد. « ماده تقیه» عده ای از لغویین می گویند تقوا که مصدری چون تقیه است، از ریشه وَقَیَ گرفته شده است به این نحو که وَقوی بوده و طی اعلال و تغییر بی قاعده ای، به تقوا مبدل گردیده، دلیل این مطلب را کلمات مشابهی می شمرند که در زبان عربی بر سر زبانها رواج دارد و در قرآن نیز یاد شده، مانند کلمه «قنا» که متشکل از دو کلمه "ق" به معنای «نگه دار» صیغه امر است از ماده وقی یقی و"نا" که مفعول آن است یعنی ما را نگه دار و مصدرهایی چون "وقایه" و "وقی" می توانند ریشه کلمه تقیه را معلوم سازند. «نکته» «نتیجه بحث لغوی» «بحثی خارج از موضوع پیرامون تقوی!» قرآن بهترین توشه را تقوا می داند و در سوره بقره آیه 197 می فرماید "وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىِ " (برای راه سختی که در پیش دارید) توشه برچینید ؛ پس بدرستی که بهترین توشه تقوای (الهی) است. امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام؛ نیز با تاسی به قرآن کریم ، بهترین توشه را تقوا یاد می کنند و می فرمایند: ای بندگان خدا آماده باشید، که بانگ الرحیل در میان شما طنین انداخته است و توشه برچینید ؛ پس بدرستی که بهترین توشه تقوای (الهی) است. قرآن کریم در سوره طلاق آیات 2و3 راه برون رفت از مشکلات دنیوی را تقوا برمی شمرد و می فرماید «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ» یعنی : هر کس از خدا بترسد ، برای او راهی برای بیرون شدن قرار خواهد داد و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد. همانگونه که زندگی تنگ و نکبت بار را، نتیجه بی تقوایی برمی شمرد و می فرماید «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى (طه/ 124) یعنی: هر کس از یاد من سرپیچی و اعراض کند و دل بگرداند، براستی زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و در روز رستاخیز کور محشور خواهد شد.» و مخلص کلام آنکه: خدای بزرگ در سوره اعراف آیه 26 تقوای الهی را بهترین پوشش برشمرده و می فرماید "وَ لِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِکَ خَیْرٌ". لباسی که اگر انسان خود را با آن بیاراید در دنیا و آخرت قامتی بی بدیل و جمیل خواهد داشت. «بازگشت به بحث اصلی یعنی تقیه» «تقیه در اصطلاح فقهی » و اگر دقت شود، معلوم می شود معنای اصطلاحی فقهی که اینک بازگو شد، بخشی از همان معنای لغوی گذشته است. نتیجه اجزاء تقیه 1- متقی که همان شخصی است که موظف و مکلف به کتمان عقیده است. 2- مابه الاتقاء ؛ که همان گفتار و کردار همسو با مخالف است. 3- متقی عنه به فتح قاف - همان شخص و یا اشخاصی است که تقیه کننده از آنان می ترسد. 4- متقی منه: نیز به فتح قاف، زیانی که به خاطر آن کتمان عقیده می نماید، که می تواند جان،مال و یا متعلقاتش باشد.
خستگی نمیکند، اما هنگامی که به نماز میایستد برای او دشوار است، زیرا با خدا مانوس نیست و سخن گفتن با کسی که با انسان مانوس نیست ملال آور است. ما نیز اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مانویسم یا نه؟ باید ببینیم از خواندن قرآن که سخن خدا با ماست و از خواندن نماز که سخن ما با خداست، احساس ملال میکنیم یا احساس نشاط.
براهین وجود خدا
هر جـا قـدم نهد قـدش خیـر مقدم است
در پیـشگـاه علـم مقامــی عظیـم نیست
چگونه به علما احترام کنیم؟
مراحل تکامل روح
مراحل ایمان
پاکسازی روح
عرصه گسترده عروج و سقوط انسان
1. آثار عبادی
2. آثار علمی
3. آثار اجتماعی
4. آثار سیاسی
5 . آثار روحی و اخلاقی
6. آثار معنوی و اخروی
نکته:
:قالبساز: :بهاربیست: |