*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
یکی دیگر از سؤالات اساسی بشر در مورد جهانی که در آن زندگی می کند همیشه این بوده که سرنوشت این زمین و خورشید و آسمان چه خواهد شد؟ اوّل پاسخ قرآن مجید را می آوریم و سپس به بحث علمی آن به اختصار اشاره می کنیم: قرآن در آیات مختلفی به موضوع محو و نابود شدن آسمان و خورشید و دیگر ستارگان اشاره می نماید به طور مثال: اذا الشّمس کورت. و اذا النجوم انکدرت. (تکویر، 81/1ـ2) زمانی که خورشید درهم پیچیده می شود و آن روز که ستارگان سقوط می کنند. و یا: اذا السّماء انشقت. (انشقاق، 841) وقتی آسمان بشکافد. فاذا النجوم طمست. واذا السّماء فرجت. (مرسلات، 77/8 ـ 9) وقتی که ستارگان بی نور و محو شوند و آسمان شکافته شود. اذا السّماءُ اْنفطرت. و اذا الکواکب انتثرت.(انفطار، 82/1ـ2) وقتی که آسمانها بشکافد و روزی که ستارگان هر یک مدار خود را رها کرده و در هم و برهم میشوند. …یَوم القیامة السّموات مطویّات بیمینه سبحانه و… (زمر، 39/67) …و اوست که روز قیامت زمین در قبضهی قدرت او و آسمانها در پیچیده به دست سلطنت اوست…. و اما در آیهی 104 همان سورهی انبیا، که به آغاز آفرینش اشاره کرده بود، سرنوشت نهایی این دنیا را نیز معلوم مینماید: یوم نطوی السّماء کطیّ السّجلّ للکتب کما بدأنا أوّل خلق… روزی که آسمانها را درهم پیچیم چون درهم پیچیدن طومار برای نوشتن، چنان که خلقت را از اوّل پدید آوردیم دوباره آن را اعاده کنیم که کار ما چنین است. در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنین آمده است: در این آیه تشبیه لطیفی نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستی در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده (منبسط) شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده می شود و هر یک درجایی قرار دارد، اما هنگامی که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش [آسمانها، کهکشانها و…]، در هم پیچیده خواهد شد… سپس اضافه میکند: «همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم برمی گردانیم.1 شرحمختصرعلمی: به عقیدهی فیزیکدانان مسیر تکوین عالم از این پس به مقدار مادهای که در آن می گنجد بستگی دارد، زیرا ترکیبگردانی همه کهکشانها همواره در کار است تا از انبساط شتابان آن جلوگیری کند. اگر عالم حاوی جرم کافی باشد، دیر یا زود این انبساط به تدریج کُند میشود، باز می ایستد، و جهتش برعکس می شود. [و شروع به انقباض میکند] در این صورت تمامی پیدایش به رُمبش لگام گسیخته ای به صورت یک «انفجار عظیم»، نوعی تصویر آینه ای مهبانگ، شروع می کند.2 کیهانشناس و فیزیکدان نابغهی انگلیسی استیفن هاوکینگ، که تقریباً همه بدن او فلج بود امّا او ذهنش سراسر عالم را در می نوردد و تحقیقات بسیار گسترده ای در مورد جهان آفرینش دارد و واضع نظریهی سیاهچالهای فضایی نیز می باشد، در مورد انقباض عالم، پژوهش های فراوانی انجام داده است. او در کتاب تاریخچهی زمان می نویسد: نظریهی نسبیت عام انیشتین، مستقلا ًپیش بینی می کرد که (زمان ـ فضا) به هنگام تکینگی انفجار بزرگ آغازیده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره در هم فرونشیند، درموقع تکینگی انقباض بزرگ رخ می دهد.3 هاوکینگ پس از یک سری توضیحات مفصّل علمی ادامه می دهد: با این همه، به نظر می رسد که مسیر تاریخ کیهان در زمان حقیقی، تفاوت بسیاری با مسیر آن در زمان موهومی داشته باشد. کیهان تقریباً در ده یا بیست هزار میلیون سال قبل کمترین اندازه را داشته که برابر بوده است با بیشترین شعاع مسیر آن در زمان موهومی. سپس در زمانهای حقیقی بعد از آن، کیهان همانند مدل تورمزایی بیسامان یعنی مدل لینده، انبساط یافته است. از آن پس کیهان به همین نحو به انبساط خود ادامه داده و سرانجام دوباره آن قدر منقبض می شود تا همانند یک تکینگی در زمان حقیقی به نظر می آید.4 ژان گیتون و دو فیزیکدان دیگر در کتاب خدا و علم می نویسند: … اگر جرم کلی جهان فوق یک حد نهایی مطلوب باشد، آن گاه، در انتهای زمانی کم و بیش دراز، مرحلهی انبساط به پایان خواهد رسید. در این صورت ممکن است که یک انقباض جدید، عالم را به نقطهی ابتدایی خود بازگرداند، آن گاه مادهی تشکیل دهندهی کهکشانها، ستارگان، کرات، تمام اینها تا درجه ای فشرده خواهد شد که دوباره مبّدل به یک نقطهی ریاضی حذف کنندهی فضا و زمان شود. 5 اینها نمونههایی از آیات قرآن کریم در ارتباط با موضوع کیهانشناسی بود. البته موارد متعدد دیگری نیز در این زمینه هست که شرح آنها در این مقاله نمی گنجد. و مسلماً این حقیر نیز بابضاعت ناچیز خود قطعاً حق مطلب را ادا نکرده ام. امید است مفسّران گرانقدر قرآن همانگونه که علمای بزرگ سابقاً درس نجوم و ریاضی را در حوزه ها مطالعه می فرمودند امروزه نیز ضمن بهره گیری از اساتید گرانقدر نجوم و ریاضی و فیزیک و زیستشناسی و دیگر علوم مورد نیاز با مطالعهی آخرین کتب و مقالات حاوی پیشرفتههای بشر در این زمینه ها اطلاعات خود را به روز برسانند تا استفاده کنندگان از تفسیر آنان بهخصوص نسل جوان بهره بیشتری برده و به مسیری که قرآن آنان را هدایت می کند ـ که همانا رستگاری و سعادت فرد و جامعه در آن میباشد ـ رهنمون گردند. نکتهی دیگر این که در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، دانشمندان مسلمان حرف اوّل را در نجوم و ستاره شناسی می زده اند و رصدخانه های فراوانی در ممالک اسلامی فعّال بوده اند. یکی از این مراکز رصدخانهی مراغه بود. زنده یاد دکتر محمّد عبدالسلام فیزیکدان فقید و برجستهی پاکستانی و برندهی جایزهی نوبل فیزیک درسال 1979 میلادی می نویسد: رصدخانهی مراغه با بیست اخترشناس از سرتاسر دنیای اسلام تحت سرپرستی دانشمند بزرگ خواجه نصیر الدین طوسی احتمالاً اوّلین رصد خانهی جهان به معنای واقعی کلمه بود.6 متأسفانه به دلایل مختلف، تمدن اسلامی شکوفایی خود را از دست داد و پرداختن به علوم تجربی نیز به فراموشی سپرده شد و نتیجه آن شد که در قرون اخیر در ممالک اسلامی رخ داده است. اکنون که در آستانهی قرن بیست و یکم میلادی هستیم و بحث گفتوگوی تمدنها نیز مطرح می باشد ضمن افتخار به گذشتهی درخشان اسلام و خدمات شایانی که دانشمندان مسلمان مثل بوعلی سینا، فارابی، بیرونی، ابن هیثم، رازی، جابربن حیان و… در پیشرفت شاخه های مختلف علوم از قبیل: طب، ریاضی، فیزیک، شیمی و نجوم داشته اند و این که اروپائیان با اکتساب این علوم از مسلمانان و ترجمهی کتب آنها به پیشرفته های بعدی نایل شده اند.در حال حاضر بایستی اندیشمندان فعلی خود را در تمام زمینهها، به خصوص علوم پایه مورد حمایت مادی و معنوی قرار دهیم و بودجه های تحقیقاتی مراکز علمی و پژوهشی را افزایش دهیم. در پایان با این شعر زیبای مولانا مطلب را به پایان می رسانم: چون نمی داند دل داننده ای؟ هست با گردنده گرداننده ای تو قیاس از گردش کیهان بگیر گردشش از کیست؟ از عقل منیر جمله اطباق زمین و آسمان همچو خاشاکی در آن بحر روان گردش هر باد از معنی اوست همچو چرخی کواسیر آب جوست جنبش کفها زدریا روز وشب کف همی بینی و دریایی عجب ماچو کشتیها بهم برمی زنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم ای تو در کشتی تن رفته به خواب آب را دیدی، نگر در آب آب آب را آبی است کومی راندش روح را روح است کو می خواندش ماهیانیم و تو دریای حیات زنده ایم از لطفت ای نیکو صفات تو نگنجی در کنار فکرتی نی به معلولی قرین چون علتی عاشق صنع خدا با فّر بود عاشق مصنوع ، او کافر بود نویسنده: سیّد محمد حسین امیدیانی در میان مردم معمول است که بعضى از روزها را روز سعد و مبارک ، و بعضى را روز شوم و نحس مى شمرند، هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است ، سخن اینجا است که این اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذیرفته شده ؟ و یا از اسلام گرفته شده است ؟ البته این از نظر عقل محال نیست که اجزاء زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند، بعضى داراى ویژگی هاى نحوست ، و بعضى ویژگی هاى ضد آن ، هر چند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات یا نفى چنین مطلبى در اختیار نداریم ، همین اندازه مى گوئیم ممکن است ولى از نظر عقل ثابت نیست . بنابراین اگر دلائل شرعى از طریق وحى که افق هاى وسیعترى را روشن مى سازد بر این معنى در دست داشته باشیم قبول آن نه تنها بى مانع بلکه لازم است . در آیات قرآن تنها در دو مورد اشاره به "نحوست ایام " شده است : یکى در آیات مورد بحث ، و دیگرى در آیه 16 سوره فصلت که درباره همین ماجراى قوم عاد سخن مى گوید در آنجا مى خوانیم : «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ» 1 ؛ ما تندبادى سخت و سرد در روزهاى شومى بر آن ها مسلط ساختیم. و در نقطه مقابل ، تعبیر "مبارک " نیز در بعضى از آیات قرآن دیده مى شود، چنانکه درباره شب قدر مى فرماید «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ »2 : ما قرآن را در شبى پر برکت نازل کردیم "نحس " در اصل به معنى سرخى فوقالعاده افق است که آنرا به صورت "نحاس " یعنى : شعله آتش خالى از دود. در مى آورد، سپس به همین مناسبت در معنى "شوم" به کار رفته است . به این ترتیب قرآن جز اشاره سربسته اى به این مسأله ندارد، ولى در روایات اسلامى به احادیث زیادى در زمینه (نحس و سعد ایام) برخورد مى کنیم که هر چند بسیارى از آنها روایات ضعیف است و یا احیانا آمیخته با بعضى روایات مجعول و خرافات مى باشد، ولى همه آنها چنین نیست ، بلکه روایات معتبر و قابل قبولى در میان آنها بدون شک وجود دارد، چنانکه مفسران نیز در تفسیر آیات فوق بر این معنى صحه نهاده اند. در روایات متعددى سعد و نحس ایام در ارتباط با حوادثى که در آن واقع شده است تفسیر شده ، فى المثل در روایتى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم شخصى از امام (علیه السلام ) درخواست کرد تا درباره روز (چهارشنبه) و فال بدى که به آن مى زنند و سنگینى آن ، بیانى فرماید که منظور کدام چهارشنبه است ؟ فرمود : آخر اربعاء فى الشهر و هو المحاق و فیه قتل قابیل هابیل اخاه ... و یوم الاربعاء ارسل الله عز و جل الریح على قوم عاد؛ منظور چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتاد، و در همین روز "قابیل" برادرش "هابیل" را کشت ... و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد. لذا بسیارى از مفسران به پیروى بسیارى از روایات آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس مى دانند، و از آن تعبیر به (اربعاء لا تدور) مى کنند (یعنى چهارشنبه اى که تکرار نمى شود). در بعضى دیگر از روایات مى خوانیم که روز اول ماه روز سعد و مبارکى است چرا که آدم در آن آفریده شد، همچنین روز 26 چرا که خداوند دریا را براى موسى شکافت . یا این که روز سوم ماه روز نحسى است ، چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند، و لباس بهشتى از تن آنها کنده شد. یا این که روز هفتم ماه روز مبارکى است ، چرا که نوح سوار بر کشتى شد (و از غرقاب نجات یافت ). یا اینکه در مورد نوروز در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: روز مبارکى است که کشتى نوح بر جودى قرار گرفت ، و جبرئیل بر پیامبر اسلام نازل شد، و روزى است که على (علیه السلام ) بر دوش پیامبر (صلى اللّه علیه و آله ) رفت بتهاى کعبه را شکست ، و داستان غدیر خم مصادف با نوروز بود.... این گونه تعبیرات ، در روایات فراوان است که سعد و نحس ایام را با بعضى از حوادث مطلوب ، یا نامطلوب پیوند مى دهد، مخصوصا در مورد روز عاشورا که بنى امیه به گمان پیروزى بر اهل بیت (علیه السلام ) آن را روز مسعودى مى شمردند، و در روایات شدیدا از تبرک به آن روز نهى شده ، و حتى دستور داده اند که آن روز را روز ذخیره آذوقه سال و مانند آن نکنند، بلکه کسب و کار را در آن روز تعطیل کرده ، و عملا از برنامه بنى امیه فاصله بگیرند مجموع این روایات سبب شده که بعضى مسأله سعد و نحس ایام را چنین تفسیر کنند که مقصود اسلام توجه دادن مسلمین به این حوادث است ، تا از نظر عمل خود را بر حوادث تاریخى سازنده تطبیق دهند، و از حوادث مخرب و روش بنیانگذاران آنها فاصله گیرند. این تفسیر ممکن است در مورد قسمتى از این روایات صادق باشد ولى در مورد همه آنها مسلما صادق نیست ، چرا که از بعضى از آن ها استفاده مى شود تاثیر مرموزى در بعضى ایام احیانا وجود دارد که ما از آن آگاهى نداریم . این نکته نیز قابل دقت است که بعضى در مسأله سعد و نحس ایام به اندازه اى راه افراط را پوئیده اند که به هر کارى مى خواهند دست بزنند قبلا به سراغ سعد و نحس ایام مى روند، و عملا از بسیارى فعالیت ها باز مى مانند، و فرصت هاى طلائى را از دست مى دهند. یا این که بجاى بررسى عوامل شکست و پیروزى خود و دیگران استفاده از این تجربیات گرانب ها در زندگى ، گناه همه شکست ها را به گردن شومى ایام مى اندازند، همانگونه که رمز پیروزی ها را در نیکى ایام جستجو مى کنند! این یکنوع فرار از حقیقت ، و افراط در مساله ، و توضیح خرافى حوادث زندگى است که باید از آن به شدت پرهیز کرد، و در این مسائل نه گوش به شایعات میان مردم داد، نه سخن منجمان ، و نه گفته فال گیران ، اگر چیزى در حدیث معتبر در این زمینه ثابت شود باید پذیرفت ، و گرنه بى اعتنا به گفته این و آن باید خط زندگى را ادامه داد، و با تلاش و سعى و کوشش به پیش محکمگام برداشت ، و از توکل بر خدا یارى جست و از لطف او استعانت خواست . مسأله توجه به سعد و نحس ایام علاوه بر اینکه غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مى شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى ، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مى خوانیم : در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مى توانید با دادن صدقه ، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن ، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید. از جمله در حدیثى مى خوانیم که یکى از دوستان امام حسن عسکرى (علیه السلام ) روز سه شنبه خدمتش رسید، امام فرمود: دیروز تو را ندیدم ، عرض کرد: دوشنبه بود، و من در این روز حرکت را ناخوش داشتم ! فرمود: من احب ان یقیه الله شر یوم الاثنین فلیقراء فى اول رکعة من صلاة الغداة هل اتى على الانسان ثم قراء ابو الحسن (علیه السلام ) فوقیهم الله شر ذلک الیوم و لقیهم نضرة و سرورا ؛ کسى که دوست دارد از شر روز دوشنبه در امان بماند در اولین رکعت نماز صبح سوره هل اتى بخواند، سپس امام (علیه السلام ) این آیه از سوره هل اتى را (که تناسب با رفع شر دارد) تلاوت فرمود: «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ...»3 ؛ خداوند نیکان را از شر روز رستاخیز نگاه مى دارد او به آنها خرمى و طراوت ظاهر و خوشحالى درون عطا مى کند. در حدیث دیگر مى خوانیم که یکى از یاران امام ششم (علیه السلام ) از آن حضرت پرسید: آیا در هیچ روزى از روزهاى مکروه چهارشنبه و غیر آن سفر کردن مناسب است ؟ امام (علیه السلام ) در پاسخ فرمود: سفرت را با صدقه آغاز کن و آیة الکرسى را به هنگامى که مى خواهى حرکت کنى تلاوت کن (و هر کجا مى خواهى برو). در حدیث دیگرى نیز آمده است که یکى از یاران امام دهم على بن محمد الهادى (علیه االسلام ) مى گوید: خدمت حضرت (علیه السلام ) رسیدم در حالى که در مسیر راه انگشتم مجروح شده بود، و سوارى از کنارم گذشت و به شانه من صدمه زد، و در وسط جمعیت گرفتار شدم و لباسم را پاره کردند، گفتم : خدا مرا از شر تو اى روز حفظ کند، عجب روز شومى هستى ! امام فرمود: با ما ارتباط دارى و چنین مى گوئى ؟! و روز را که گناهى ندارد گناهکار مى شمرى ؟ آن مرد عرض مى کند از شنیدن این سخن به هوش آمدم و به خطاى خود پى بردم ، عرض کردم اى مولاى من من استغفار مى کنم ، و از خدا آمرزش مى طلبم ، امام (علیه السلام ) افزود: ما ذنب الایام حتى صرتم تتشامون بها اذا جوزیتم باعمالکم فیها؟: ؛ روزها چه گناهى دارد که شما آنها را شوم مى شمرید هنگامى که کیفر اعمال شما در این روزها دامانتان را مى گیرد؟! راوى مى گوید: عرض کردم من براى همیشه از خدا استغفار مى کنم و این توبه من است اى پسر رسول خدا. امام (علیه السلام ) فرمود: ما ینفعکم و لکن الله یعاقبکم بذمها على ما لا ذم علیها فیه ، اما علمت ان الله هو المثیب و المعاقب ، و المجازى بالاعمال ، عاجلا و آجلا،؟ قلت : بلى یا مولاى ، قال لا تعد و لا تجعل للایام صنعا فى حکم الله ! ؛ این براى تو فایده اى ندارد، خداوند شما را مجازات مى کند به مذمت کردن چیزى که نکوهش ندارد، آیا تو نمى دانى که خداوند ثواب و عقاب مى دهد، و جزاى اعمال را در این سرا و سراى دیگر خواهد داد، سپس افزود: دیگر این عمل را تکرار مکن و براى روزها در برابر حکم خداوند کار و تاثیرى قرار مده!. این حدیث پر معنى اشاره به این است که اگر روزها هم تاثیرى داشته باشد به فرمان خدا است ، هرگز نباید براى آنها تاثیر مستقلى قائل شد، و از لطف خداوند خود را بى نیاز دانست ، و آنگهى نباید حوادثى را که غالبا جنبه کفاره اعمال نادرست انسان دارد به تاثیر ایام ارتباط داد، و خود را تبرئه کرد. منبع :تفسیر نمونه جلد 23 فرآوری فاطمه محمدی در آستانه ایام البیض و به مناسبت سنت حسنه اعتکاف که از توصیههاى مؤکد نبى مکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله بوده است، مجموعهاى از رهنمودهاى فقیه اهلبیت آیتاللهالعظمى حاج میرزا جواد تبریزى قدسسره که توسط فرزند ارجمندشان جناب حجةالاسلاموالمسلمین شیخ جعفر تبریزى بیان شده ، را در اختیار کاربران عزیز قرار می دهیم. یکى از امورى که فقیه عالىقدر، میرزا جواد تبریزى قدسسره به آن علاقه فراوان داشت، شبزندهدارى، توسل و مراسم معنوى و ملکوتى اعتکاف بود. شبزندهدارى، توسل و مراسم ملکوتى اعتکاف را در سازندگى و کسب معنویت و نیل به درجات کمال، مؤثر مىدانستند. ایشان در همان سنین جوانى، که در قم مشغول تحصیل بودند، علاوه بر شبزندهدارى و توسل، با عدهاى از طلاب معتکف مىشدند و شیرینى آن روزها را تا آخرین لحظات عمر خود احساس مىکردند و آن روزها را بهترین دوران زندگى مىدانستند و مکرر مىفرمودند: »اشخاص، بخصوص طلاب باید قدر جوانى خود را بدانند و در ایام تحصیل با جدّیت به درس اشتغال داشته باشند و در این مدت، براى سازندگى معنوى و غلبه بر نفس اماره خود تلاش کنند. اعتکاف، توسل و شبزندهدارى فرصتى است الهى، جهت رسیدن به کمال و کسب درجات معنوى.« اگر ایشان شخصى ـبه خصوص طلبه جوان را در حال شبزندهدارى، توسل و یا اعتکاف مشاهده مىکردند، بسیار خوشحال مىشدند و مىفرمودند: فرزندم، با جدّیت درس بخوان و هنگامى که در مثل این مکانها هستى، از خدا کمک بخواه و اهلبیت علیهمالسلام را واسطه قرار بده و به آنان متوسل شو، که آنان سفینه نجاتاند. فرزندم، در مقابل انجام این اعمال عبادى، توقعى نداشته باش و امر را به خدا واگذار کن و تنها با پروردگار منان معامله کن، چون کسانى که در راه تهذیب نفس و کسب کمال و تقرب به خداوند و رستگار شدن در آخرت گام برمىدارند، باید مشکلاتى را تحمل کنند، زیرا دنیا دار امتحان است و هر کس به نحوى امتحان مىشود. در شبزندهدارىها و توسلات و مراسم اعتکاف باید دعا کرد. دستهجمعى دعا کنید و دستهاى خود را خالصانه و با تواضع بالا ببرید و بگویید: پروردگارا، آرزوى ما این است که فقط به دین خدمت کنیم؛ ما را بپذیر و ما را از مخلصین درگاه ولایتت قرار بده!» مرحوم میرزا دوست داشتند، افراد در تمام مراحل زندگى خودشان مانند یک معتکف زندگى کنند و آن حالت معنوى که در اعتکاف حاصل مىشود را نقطه شروعى براى زندگى سالم و معنویت خود قرار دهند. انسان همواره باید خدا را ناظر اعمال خود بداند، که اگر انسان بدین مرحله رسید که خدا را ناظر دانست، دیگر آنچه را که در شبزندهدارىها، توسلات و اعتکاف کسب کرده است از دست نخواهد داد. چه اشخاصى که به واسطه این توسلات و شرکت در این مجالس، به درجات عالى رسیدند و چه خدمتها به دین کردند! عزیزان معتکف، همیشه از خدا بخواهید که شما را لحظهاى به خودتان وامگذارد و همواره شما را تحت حمایت حضرت ولىّعصر علیهالسلام حفظ و هدایت نماید. مرحوم میرزا در مواقع مختلف مىفرمود: باید مؤمنان، به خصوص طلاب، کارى نکنند که دل امام زمان علیهالسلام به درد آید. بدانید هر کارى که مىکنید، هر چند بسیار ناچیز، چه آن کار توسل یا دعا یا دفاع از مذهب یا تقویت عقیده و یا خدمت به مردم و... مىباشد، مد نظر امام زمان علیهالسلام مىباشد و او ناظر بر اعمال است. عزیزانى که موفق به مراسم اعتکاف مىشوند، زیاد توسل کنند. در این مجالس بیشتر حالت التماس و گریه داشته باشید و مجالس را با ذکر، دعا و بیان فضائل اهلبیت علیهمالسلام بگذرانید، چون معتکف با حضور خود در اعتکاف مىخواهد بگوید: خدایا، تو خود شاهدى که ما مىخواهیم آنگونه باشیم که تو دوست دارى، اما چه کنیم که گاهى شیطان بر ما غلبه مىکند و در آن لحظات به تو پناه مىبریم. در این گونه جلسات ملتزم به دعاهایى شویم که خیلىها آنها را خواندند و نتیجه گرفتند و چه مراتب معنوى خوبى کسب کردند و توفیق پیدا نمودند به دین خدمت کنند و اثرى از خود باقى گذارند. یکى از مؤمنان مىگفت: صبح قبل از نماز مشاهده کردم که مرحوم میرزا در حال حرکت به طرف حرم مطهر کریمه اهلبیت، حضرت معصومه علیهاالسلام است و در حال زمزمه مىباشد. از پشت سر به ایشان نزدیک شدم و سعى کردم ببینم چه چیزى زمزمه مىکنند. دیدم آن بزرگوار به زبان آذرى خطاب به امام زمان علیهالسلام مىگوید: یا حجة ابن الحسن العسکرى علیهالسلام، همان طور که علامه امینى قدسسره در مقابل ضریح مقدس امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهالسلام مىایستادند و زمزمه مىکردند و اشک مىریخت و مىگفتند: من سرباز شما هستم، من خادم شما هستم، من کوچک و ناچیزم، همان کلمات را من هم مىگویم و این حکایت نشانگر ارتباط بالاى آن مرحوم با اهلبیت و روح والاى ایشان مىباشد که چگونه در هر فرصتى، ارتباط معنوى برقرار مىنمودند و با اخلاص، ائمه علیهمالسلام را واسطه قرار مىدادند و از آنان مدد مىجستند. قرآن کریم سراسر به توحید توجه فرموده است ، بحث عرفان حقیقی هم اینست که توحید چیست و موحد کیست؟ بزرگان و عرفا این مطالب را به زبان شعر و نثر بیان کردند و از قرآن کریم استنباط کردند.قرآن کریم می فرماید:«هوالاول والاخروالظاهر والباطن،اول اوست،آخر اوست،ظاهر اوست،باطن اوست»2.فرموده که «هوالاول و الاخر»،نفرموده:«هوالاول و هوالاخره»،اولی که آخر است،آخری که اول است،ظاهری که باطن است و باطنی که ظاهر است.اولی که اول ندارد فقط خداست،آخری که آخر ندارد خداست،ظاهری که باطن است خداست . هیچ ظاهری باطن نیست و هیچ باطنی ظاهر نیست مگر خدا.قرآن کریم کلام الهی را این گونه معرفی می کند که خود حضرت تبارک و تعالی دلیل خودش است. این جا می فرماید که آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب وقتی می خواهیم آفتاب را بشناسیم تماشای آفتاب می کنیم.نمی خواهیم از سایه به آفتاب پی ببریم ،بلکه از آفتاب به سایه پی می بریم. خود نباشد آفتابی را دلیل جز که نور آفتابی مستطیل سایه کی بود تا دلیل او بود این بسستش که ذلیل او بود3 «الغیرک ظهور»،ظهور و بروز همه چیز با اوست.اگر ما ادله ای می آوریم،آن ادله در واقع تنبیهاتی است که فکرت انسان را بیدار کند و متوجه شود که غیر از او نیست.مثل اینکه کسی به کسی می گوید که مگر تو خودت نیستی.از همه چیز روشن تر خدای تعالی است :الله نور السموات و الارض»4.خدا نور است،نور ظاهر است و مظهر ،همه چیز در پرتو او ظهور و بروز می کند.«یا من دلّ علی ذاته بذاته»،خودش دلیل خودش است. ما باید با خدا همه چیز را بشناسیم .با خدا ، خدا را بشناسیم نه اینکه با اشیای دیگر . اشیای دیگر پرده و حجاب هستند . تو در حجاب نیستی «ولکن لا تحتجب عن العباد بل تحجبهم الاعمال یا الآمال»،اعمال قلبی همین خودبینی و خود بزرگ بینی ،حسادت و تکبر حجاب آدمی است. خداوند متعال به رسول اکرم (ص) می فرماید:«یا ایهاالمدثر*قم فانذر*و ربک فکبر،ای کشیده ردای شب بر سر ، برخیز و بترسان و پروردگار خود را بزرگ بدار»5. همچنین می فرماید:«ساصرف عن آیاتی الّذین یتکبّرون فی الارض بغیرالحق و ان یروا سبیل الغیّ یتّخذوه سبیلاً ذلک بانّهم کذّبوا بایاتنا و کانوا عنها غافلین؛ به زودی کسانی را که در زمین ، بناحق تکبر می ورزند ، از آیاتم رویگردان سازم ]به طوری که [ اگر هر نشانه ای را] از قدرت من[ بنگرند ، بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند . این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزیدند».6 امام باقر(ع) می فرماید:« والله المتکبر ینازع رداء الله» ، کسی که متکبر است با خدا جنگ دارد ، مثل اینکه کسی لباس روحانی را بدزدد و برود دزدی ، این جنگ است ، جنگ با روحانیت و همچنین تکبر نمی گذارد آدم بفهمد ، خداوند متعال می فرماید کسانی که تکبر می ورزند ، نمی گذارم آیات مرا بفهمند ، چون این خودپرستی و خودخواهی و خودبزرگ بینی بزرگترین پرده و حجابی است که نمی گذارد انسان حقایق را ببیند:« انّ الّذین کذّبوا بایاتنا واستکبروا عنها لاتفتح لهم ابواب السماء ولا یدخلون الجنّة ...؛ در حقیقت کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و از ]پذیرفتن[ آنها تکبر ورزیدند ، درهای آسمان را برایشان نمی گشایند و در بهشت در نمی آیند».7 اگر این خودبینی نباشد ، انسان خدابین می شود و این سعادت انسان و کمال انسان است و باید در این زمینه سعی کرد و تلاش کرد و بالاخره با التماس ، توسل ، توجه و ... منتظر عنایت الهی بود که کار به عنایت پیش رود. همتم بدرقهء راه کن ای طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم سفر الی الحق تمام شدنی نیست ، منتها بعضی ها مقداری عبادت می کنند ، کارهای خوبی می کنند بعدا می آیند در اجتماع و با همان مقدار نورانیتشان هم خودشان را گرفتار می کنند و هم دیگران را.سفر الی الحق تمام شدنی نیست ، باید با خدا آشنا شد و تخلق به اخلاق الله پیدا کردو به آن مقام رسید. انسان واقعی باید دستگیر خلق هم باشد . خدای تعالی ما را به حقیقت توحید برساند و ما را با معارف قرآن آشناتر کند. تا می توانیم باید صلوات و درود بر روان پاک اولیاء و انبیاء بخصوص پیامبراعظم که حامل قرآن کریم بوده بفرستیم تا ما را با کلام خدا به معارف و مقاصد بلند برساند و این است راه سعادت انسان و جز این نیست.باید راه خداشناسی طی شود تا به کمال انسانیت برسیم. اساس انسانیت همین توحید است و لاغیر.خداوند علی و اعلی به همه ما توفیق عنایت کند که موحد و خداپرست باشیم. بعضی می پرسند چطور حضور قلب پیدا کنیم .تلاش به همین دستوراتی که دادند: نماز بخوانیم و این اعمال را توجه کنیم تا اینکه ملکه پیدا شود ، تا آرام آرام موحد شویم. وقتی موحد شدیم همه زندگی ما حضور می شود. حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ «یا ایهاالذّین امنوا اتّقواالله ولتنظر نفس ما قدّمت لغد واتّقوالله انّ الله خبیربما تعلمون ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید ، از خدا پروا دارید و هرکسی باید بنگرد که برای فردا ]ی خود[ از پیش چه فرستاده است و ]باز[ از خدا بترسید .در حقیقت ، خدا به آنچه می کنید آگاه است».8 خداوند بر توفیقات همگان بیفزاید. *** درس پنجم ( اشراقات معنوی) - آیت الله محمود امجد تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پانویس : 1- صدوق از جمیع بن عمیر نقل می کند که امام صادق (ع) به من فرمود:« معنای "الله اکبر" چیست؟» عرض کردم:« خداوند از هرچیزی بزرگ تر است». فرمود:«مگر آن جا چیزی وجود دارد که خداوند بزرگ تر ازآن باشد؟»، عرض کردم:«پس معنای آن چیست؟» فرمود:« بزرگتر ازآن است که در وصف آید»(معانی الاخبار ، ص 11) 2- حدید:3 3- دفتر سوم ، 3718-3719 4- نور:35 5- مدثر:1-3 6- اعراف:146 7- اعراف:40 8- حشر: در باب اعجاز قرآن از نگاه علوم روز نمونه هایی را در قلمروهای گوناگون انسان، حیوانات، غذا و... ذکر کردیم، در نوشتار حاضر با رویکردی موردپژوهانه به تبیین مواردی دیگر از اعجاز قرآن در پاره ای از مظاهر عالم هستی خواهیم پرداخت. 1. جاذبه ی زمین قرآن، هزار و اندی سال قبل از نیوتن از جاذبه ی زمین خبرداده است: « زمین را جذب کننده آفریدیم.» مرسلات/ 25 در دهها تفسیر که پیش از ولادت نیوتن نوشته شده، تصریح گردیده، که (کِفات) به معنای جذب کردن است. درعصری که همه، خورشید را ثابت می دانستند، قرآن فرموده است: « خورشید به سوی آرامگاه خودش د ر حرکت است.» یس / 38 2. حرکت انتقالی زمین [ گردش زمین به دور خورشید] قرآن کریم در این مورد اشارات فراوانی دارد و از زمین با تعبیراتی مثلِ گهواره (طه / 53) و شتر راهوار ( ملک/15) یاد کرده است. 3. انبساط عالم 4. ستونهای نامرئی ( جوّ کره ی زمین) قرآن در مورد این ستونها می فرماید: « خداوند آسمان را بدون ستونی که آن را ببینید، برافراشت.» رعد/ 2 - لقمان / 10 هنگامی که از امام رضا « علیه السلام» پرسیدند: مگر آسمان ستون دارد؟ فرمود: بله، در آنجا ستونهایی است که شما نمی بینید. شیخ طوسی هزار سال پیش در تفسیر خود فرموده است: قرآن نگفته ( بدون ستون)، بلکه فرموده است: (بدون ستون مرئی) تفسیر تبیان؛ ج 6، ص 213 5. حرکت ستارگان 6. حرکت خورشید 7. زوجیت گیاهان اما قرآن، در بیش از ده آیه از زوجیت گیاهان بحث کرده است. مثلاً : شعرا/ 7 – لقمان/10 « و از آسمان آبی فرو فرستادیم و به وسیله ی آن جفتهایی از گیاهان گوناگون رویاندیم.» 8. تسخیر فضا یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ(الرحمن/33) ای گروه جن و انس! اگر میتوانید از مرزهای آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولی هرگز نمیتوانید، مگر با نیرویی (فوق العاده)! 9. موجودات زنده در جهان بالا 10. همبستگی آسمان و زمین یکی از بهترین دلائلی که می رساند این کرات همبستگی داشته اند، این است که در خورشید بیش از 67 عنصر وجود دارد که عین آن عناصر در زمین نیز دیده می شود. همچنین، عناصر سنگهای آسمانی که از آسمان داخل زمین می شوند، همان عناصری است که ساختمان زمین را در بر گرفته است. خداوند این همبستگی را در قرآن کریم بیان فرموده است: « آسمان و زمین قبلاً به هم متصل بودند و ما آنها را از همدیگر جدا کردیم.» انبیاء / 30 11. توده های گاز « زمین و ستارگانِ دیگر، از توده های ابری، تکوین یافته اند و این ابر از ذرات سختی پدید آمده که حجمش 10 هزار برابر از حجم کره ی زمین بزرگتر بود.» قرآن این حقیقت را به این صورت بیان فرموده است: «خداوند اراده کرد خلق کند آسمان را، حال آن که آسمان، توده ی گاز و دود بود.» فصلت / 11 12. برخورد الکتریسیته در قرآن آیاتی وجود دارد که تنها با مسئله ی کروی بودن زمین تطبیق می کند، از جمله: « به آن جمعیت که تضعیف شده بودند، مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را ، ارث دادیم.» اعراف / 137 این مطلب در قرآن کریم بیان شده است: « آیا نمی بینی خداوند، ابرها را به آسانی حرکت می دهد، بعد آنها را به هم ترکیب می نماید، سپس بر روی هم انباشته می کند، آنگاه باران را از لابلای آنها خارج می سازد.» نور/ 43 13. نبودن اکسیژن در بالای جو از جمله روشهای تربیتی قرآن این است که، با بیان « مثل » زمینه را برای تعلیم اصول عقاید، آماده می کند. امروز ثابت شده که هر اندازه انسان به سمت آسمان برود، هوا رقیق تر شده و در اثر نبودن اکسیژن، تنفس مشکل می گردد. قرآن این مطلب را در قالب مثال بیان فرموده است: « پس خداوند، کسی را که می خواهد هدایت نماید، سینه ی او را برای پذیرفتن اسلام باز می کند و کسی را که گمراه می نماید، سینه ی او را تنگ می کند و در فشارقرار می دهد، مانند کسی که به آسمان می رود. » انعام 125 14.کروی بودن زمین این تعبیر تنها با کروی بودن زمین می سازد، زیرا اگر فرض بگیریم که زمین مسطح است، در این صورت یک مشرق و یک مغرب بیشتر نخواهد داشت ؛ اما اگر زمین را کروی فرض نمائیم، هر نقطه ایی از زمین برای نقاط شرقی آن، (غرب) خواهد بود و برای نقاط غربی آن، (شرق) خواهد بود. برگرفته از: پایگاه ام الکتاب عارف سالک، حاج شیخ محمد بهاری فرزند حاج میرزا محمد از عالمان و عرفای طراز اول و یکی از ستارگان تابناک آسمان علم و فضیلت و عرفان است. مرحوم بهاری در سال 1265ق در شهر بهار همدان چشم به جهان گشود. بعد از رسیدن به دوران رشد به در همان شهر به مکتب خانه رفته و سپس از درس مرحوم ملا جعفر بهره گرفت. پس از آن در بروجرد بر حلقه درس آیت الله حاج میرزا محمود بروجردی پدر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی پیوست. و در حالی که 32 سال بیشتر نداشت با اخذ درجه اجتهاد به نجف اشرف عازم شد. مرحوم بهاری در نجف از ملازمان درس آخوند ملاحسینقلی همدانی گردید و دائم همراه وی بود به طوری که آن مرحوم در حق این شاگرد زبده خود میفرمود: «حاج شیخ محمد بهاری حکیم اصحاب من است.» در مورد شدت ارتباط وی با استادش از همکلاسی وی عارف کامل سید احمد کربلائی مطلب جالبی نقل شده است: علامه تهرانی از علامه طباطبائی و او از استاد خود آقا سید علی قاضی نقل میکند که مرحوم سید احمد کربلائی فرمودند: «ما پیوسته در خدمت مرحوم آیت الحق آخوند مولی حسینقلی همدانی بودیم و آخوند صد درصد برای ما بود. ولی همین که آقای حاج شیخ محمد بهاری با آخوند روابط آشنائی و ارادت پیدا نمود و دائماً در خدمت او تردد داشت آخوند را از ما دزدید.» بدین ترتیب بهاری در حدود پانزده سال در سفر و حضر در خدمت آخوند بود و آخوند نیز او را وصی خود قرار داد. او آنچنان جاذبهای داشت که نوشتهاند: «فی المثل اگر شتربانی ده قدم با او راه میرفت، فدایش میشد.» خاطرات عبرتآموزی از مرحوم بهاری سینه به سینه نقل شده است. از آن جمله مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملا علی معصومی همدانی از یکی از شاگردان ایشان نقل کردهاند که گفت: «نزد مرحوم بهاری درس اخلاق میخواندیم پس از چند جلسه یک روز به محل درس مراجعه کردیم مرحوم بهاری فرمود: دیگر درس نیست، عرض کردیم چرا؟ فرمود: آیا در طی این مدت تغییر حال در خود مشاهده کردهاید؟ اگر نکردهاید؟ طبیب را عوض کنید.» مرحوم شیخ جواد انصاری همدانی (1339.ق) که خود اهل سلوک و معرفت بودند و در همدان سکونت داشتند پیوسته برای زیارت و استمداد از روح مرحوم بهاری به بهار میآمدند و چه بسا این مسافت را که حدود 19 کیلومتر است پیاده طی میکردند. علامه طهرانی نیز میفرماید: «این حقیر کراراً و مراراً برای زیارت مرقدش به بهار همدان رفتهام. معروف است که آن مرحوم از میهمانان خود پذیرایی میکند. حقیر این مطلب را امتحان کردهام و در سالیان متمادی چه در حیات مرحوم انصاری و چه در مماتشان که به همدان زیاد تردد داشتهام هر وقت به مزار مرحوم شیخ آمدهام به گونهای خاص پذیرائی فرموده است. و بسیاری از دوستان هم مدعی این واقعیت میباشند.» حضرت آیتالله شیخ محمد حسین نائینی در مورد عظمت روحی مرحوم بهاری فرموده است: «شهر آنجا است که شیخ محمد بهاری خفته است» متن نامه: جناب مشهدی فلان را عرض میشود ان شاء الله تعالی موفق بوده و خواهید بود، شنیدم به بعضی از موالیان حقیر عرضه داشتهاید که فلانی کاغذی که مشتمل بر مواعظ و نصایح باشد برای من بنویسد و حقیر دو کلمه مینویسم و آن دو کلمه این است که اگر با مجاهده نفس در مقام عمل راه میروی گوارایت باد و اگر خدای نکرده نکبت چاک گریبان را گرفته، در عمل تکاسُل ورزیدی و نتوانستی به عمل پیش بروی، لااقل گدایی را از دست مده به تضرع و زاری بکوش در خلوات به دروغی به چسب تا صادق شود، چه این که گدا مجانی طلب است، اگر جِدّی داشته باشد، مقصودش حاصل است. اگر در جواب بفرمایند: مثل تو بنده مفلسی را لازم نداریم. به نحو تذلّل عرض کن: گدای رهنشین سلاطین در عِداد بندگان او نخواهد بود. اگر بفرمایند: نافرمانی میکنی. به طریق خوشی عرض کن: هر کس شأنی دارد. اگر فرمودند: قهّاریت من پس در کجا ظاهر خواهد شد. به شیرینی عرض کن: در آنجا که با سلطنت جناب اقدست معارضه نماید. اگر فرمودند: بیرونش کنید. به التماس بگو: نمیروم ز دیار شما به کشور دیگر برون کنیدم از این در آیم از در دیگر اگر بفرماید: قابلیت إستفاضه از من را نداری. جواب عرض کن: به دستیاری اولیاء خودت کرامت فرما. الحاصل: اگر رو ترش نماید، تبسم کنان التماس کن، اگر از تو اعراض نمود، تبصبص کنان از پشت سر او بدو، اگر از خودش مأیوس شدی به أمناء دولتش ملتجی شو بگو با صدای بلند: بــــه والله و بــه بالله و بــه تَالله بـه حـق آیه نـصرٌ مِنَ الله که مو از دامنت دست بر ندیرم اگر کشته شوم الحکم لله اگر بفرماید: جرأت این حرفها را از کجا به هم بستی؟ عرض کن: حلم تو اشاره میکند. اگر بفرمایند: این زبانها را از کجا یاد گرفتی؟ بگو: بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش الحاصل: گدایی را گفتند ول مکن تا هیچوقت محتاج نباشی، از گدایی خیلی کارها ساخته میشود، غرض از مجاهده، خود را عاجز دانستن و به معرض گدایی در آوردن است والله العالم نگارنده : آیت الله شیخ محمد بهاری منبع : تذکرة المتقین- آیت الله شیخ محمد بهاری اصولا این یک امر طبیعى است که اگر انسان به کار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى گیرد، نخست یک حالت است ، بعدا یک عادت مى شود، سپس مبدل به یک ملکه مى گردد و جزء بافت جان انسان مى شود، گاه کارش به جائى مى رسد که بازگشت بر او ممکن نیست ، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب کرده است مسئول تمام عواقب آن مى باشد بى آنکه جبر لازم آید، درست همانند کسى که آگاهانه با وسیله اى چشم و گوش خود را کور و کر مى کند تا چیزى را نبیند و نشنود. شاید شما هم هنگام تلاوت قرآن به این آیه شریفه بر خورده باشید که : «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ»1 ؛ خداوند بر دلهاى آنان، و بر شنوایى ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پردهاى است و آنان را عذابى بزرگ است. با خود می اندیشیم خدایی که با این شگفتی انسان را آفریده است پیامبران عظیم الشأن برای هدایتش فرستاده آیا سزاوار است که دل او را قفل کند؟ شاید به دل بگیریم و با ناراحتی از کنار آیه بگذریم اما عزیزان خداوند مهربانتر و حکیم تر از آن است که با ما چنین معامله ای بکند و این خود ما هستیم که چشم به روی هر آنچه زیباست میبندیم و به دنبال هوس های پوچ چون برگی خشک در باد به هر طرف روانه ایم ، و اگر مى بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست که خداوند این خاصیت را در اینگونه اعمال نهاده است. (دقت کنید) عکس این مطلب نیز در قوانین آفرینش کاملا مشهود است ، یعنى کسى که پاکى و تقوا، درستى و راستى را پیشه کند، خداوند حس تشخیص او را قویتر مى سازد و درک و دید و روشن بینى خاصى به او مى بخشدچنانکه در قرآن کریم می فرماید: «یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَاناً وَیُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»2 ؛ ای کسانى که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما [نیروى] تشخیص [حقّ از باطل] قرار مىدهد و گناهانتان را از شما مىزداید و شما را مىآمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است. این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز آزموده ایم ، افرادى هستند که عمل خلافى را شروع مى کنند، در آغاز خودشان معترفند که صددرصد خلافکار و گنهکارند، و به همین دلیل از کار خود ناراحتند، ولى کم کم که با آن انس گرفتند این ناراحتى از بین مى رود، و در مراحل بالاتر گاهى کارشان به جائى مى رسد که نه تنها ناراحت نیستند بلکه خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود میشمرند! این انسان دلش قفل میشود دیگر گوشش هیچ حقی را نمی شنود و این نتیجه عمل خود اوست نه اینکه خدا کرده باشد . البته اگر دقت کرده باشید یکی از عادات زشت بعضی از ما این است که هر کاری دلمان بخواهد انجام میدهیم به هر فسق و فجوری دست میزنیم همین که بازتاب اعمالمان به ما بازگشت نمود ناله و فقان بر می آوریم که خدایا چرا چنین کردی ؟ مگر تو خدا نیستی؟ پس چرا چنین میکنی؟ غافل از اینکه این ماییم که چنیین کرده ایم در حق خود و الا خداوند متعال خیر محض است وبی نیاز از ضرر رساندن به ما موجودات ضعیف و در عین حال گستاخ. اگر کسی بخواهد چنین گرفتار نشود و همواره بندگی خدا کند هر گاه خبرى به او برسد که فلان کار نیک باید انجام شود، فورا سعى مى کند در برابر آن موضع گیرى صحیح کند و دل و جان و خود را با نیکی ها هماهنگ سازد و از بدى تنفر جوید، این تلاش و کوشش درونى بدون شک در اعمال او اثر خواهد گذاشت ، و پیوند فکریش به پیوند عملى خواهد انجامید. واوست که به سعادت خواهد رسید. از نظر اصول روانشناسى نیز این معنى ثابت شده که اعمال آدمى همواره بازتابى در روح او دارد، و تدریجا روح را به شکل خود در مى آورد، حتى در تفکر و اندیشه و قضاوت او مؤ ثر است . این نکته نیز قابل توجه است که انسان با ادامه گناه ، لحظه به لحظه ، در تاریکى روحى بیشترى فرو مى رود، و به جایى مى رسد که گناهانش در نظرش حسنات جلوه مى کند، و گاه به گناهش افتخار مى نماید! و در این مرحله راههاى بازگشت به روى او بسته مى شود، و تمام پلها پشت سرش ویران مى گردد و این خطرناکترین حالتى است که ممکن است براى یک انسان پیش آید. حجاب چهره جان! «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُون کَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ »3 ؛ نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب مىشدند زنگار بر دل هایشان بسته است. زهى پندار، که آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت محجوبند. آنها به راستى محجوب از پروردگار مى شوند، و در حالى که نیکان و پاکان به جوار قرب او راه مى یابند، و از لذت دیدار محبوب و شهود باطنى او که برترین لذت ممکن است بهره مند مى گردند، این دوزخیان بى ایمان و گنهکار از این فیض عظیم و نعمت بى نظیر محرومند. بعضى از مؤ منان پاکدل حتى در این جهان به فیض دیدار او متنعم مى گردند، در حالى که مجرمان کوردل در این جهان نیز از این فیض محرومند.آنها دائما در حضورند و این بى بصران تاریک دل دورند! آنها از مناجات او چنان لذتى مى برند که با هیچ بیانى قابل توصیف نیست ، در حالى که اینها چنان در نکبت گناهان خود غرقند که راه نجات ندارند و به گفته شاعر: تو کز سراى طبیعت نمى روى بیرون کجا به کوى حقیقت گذر توانى کرد؟! جمـال یــار نــدارد حجـاب و پرده ولى غبـار ره بـنـشـان تـا نظر توانى کرد! امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در دعاى معروف کمیل عرض مى کند: هبنى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛ گیرم که بر عذاب دردناک تو صبر کنم چگونه مى توان بر فراق و دوریت صبر کرد؟! اما کیست که به این مسائل اهمیتی بدهد هر کس در فکر این است که چگونه اسکناسی روی اسکناس دیگر بگذارد و از دست دیگری برباید تا گرگ گرسنه نفسش را سیر کند و جالب اینکه اگر گرسنه ای را ببینند احساس انزجار پیدا میکند اگر فقیری را ببیند از او روی گردان میشود با نفرت،غافل از اینکه غذای این گرسنه و اموال آن فقیر در دست خود اوست که دیر یا زود باید پس بدهد (مواظب باشیم). «وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»4؛ و هر یک را نسبت به کاری که کرده است درجتی است تا خدا پاداش کارهایشان را به تمامی بدهد و به آنان ستم نمی شود. 1- سوره بقره آیه 7. 2- سوره انفال آیه 29. 3- سوره مطففین آیات 13 و 14. بررسی تفسیر نمونه جلد های 2-9- 5-19-26 مى گویند همیشه در کنار کوه هاى بلند دره هاى بسیار عمیق وجود دارد، و در برابر آن قوس صعودى تکامل انسان، قوس نزولى وحشتناکى دیده مى شود، چرا چنین نباشد؟ در حالى که انسان موجودى است مملو از استعدادهاى سرشار که اگر در طریق صلاح از آن استفاده کند بر بالاترین قله افتخار قرار مى گیرد، و اگر این همه هوش و استعداد را در طریق فساد به کار اندازد بزرگترین مفسده را مى آفریند و طبیعى است که به اسفل السافلین کشیده شود. و از هر حیوانی پست تر و بی مقدارتر میشود. و آیا صحیح است انسانی که مسجود ملائکه و معلم آنهاست چنین تحقیر شود؟ چرا پست تر از حیوانات «أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» 1 ؛ اینان همانند چارپایانند حتی گمراه تر از آنهایند. مفسران در تفسیر این آیه نظرات جالبی دارند که اجمالا آن را بیان میداریم. 1- اگر چهارپایان چیزى نمى فهمند و گوش شنوا و چشم بینائى ندارند، دلیلش عدم استعداد آنها است ، اما از آنها بیچاره تر انسانى است که خمیره همه سعادت ها در وجود او نهفته است و آنقدر خدا به او استعداد داده که میتواند نماینده و خلیفة الله در زمین گردد، ولى کارش به جائى مى رسد که تا سر حد یک چهارپا سقوط مى کند، تمام شایستگی هاى خود را به هدر داده ، و از اوج مسجود بودن فرشتگان به حضیض نکبت بار شیاطین سقوط مى کند، این راستى دردناک است و گمراهى آشکار. 2 - چهارپایان تقریبا حساب و کتابى ندارند و مشمول مجازات هاى الهى نیستند در حالى که آدمیان گمراه باید بار تمام اعمال خود را بر دوش کشند و کیفر اعمال خویش را بى کم و کاست ببینند. 3 - چهارپایان براى انسان ها خدمات زیادى دارند و کارهاى مختلفى انجام مى دهند، اما انسان هاى طاغى و یاغى خدمتى که نمى کنند هیچ ، هزاران بلا و مصیبت نیز مى آفرینند. 4 - چهارپایان خطرى براى کسى ندارند و اگر هم داشته باشند خطرشان محدود است اما اى واى از انسان بى ایمان مستکبر هوى پرست که گاه آتش جنگى را روشن مى کند که میلیون ها نفر در آن خاکستر مى شوند. 5 - چهارپایان اگر قانون و برنامه اى ندارند، ولى مسیرى که آفرینش را در شکل غرائز براى آنان تعیین کرده است پیروى مى کنند و در همان خط حرکت مى نمایند، اما انسان قلدر سرکش ، نه قوانین تکوین را به رسمیت مى شناسد و نه قوانین تشریع را و هوى و هوس هاى خود را حاکم بر همه چیز مى شمرد. 6 - چهارپایان هرگز براى کارهاى خود توجیه گرى ندارند، اگر خلافى کنند خلاف است و اگر راه خود را بروند، که مى روند، همانست که هست اما یک انسان خودخواه خونخوار هوى پرست بسیار مى شود که تمام جنایات خود را آنچنان توجیه مى کند که گوئى دارد وظائف الهى و انسانى خویش را انجام مى دهد. و به این ترتیب هیچ موجودى خطرناکتر و زیانبارتر از یک انسان هواپرست بى ایمان و سرکش نیست ، و به همین دلیل در آیه 22 سوره انفال عنوان شر الدواب (بدترین جنبندگان ) به او داده شده است ، و چه عنوان مناسبى؟ براستی چرا اشرف مخلوقات انسان، باید بشود بدترین جنبنده در نزد خداوند دلیل این سقوط چیست؟ انسان تا جایی که مطیع دستورات متعال پروردگارش باشد همچنان اوج میگرد و باعث فخر خداوند و امان از روزی که عنان اختیارش را به دست هوای نفسش بسپارد که ریشه همه بدبختی هایش از همین جا شروع میشود . هواپرستى و عواقب دردناک آن بى شک در وجود انسان غرائز و امیال گوناگونى است که همه آنها براى ادامه حیات او ضرورت دارد: خشم و غضب ، علاقه به خویشتن ، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال این ها، و بدون تردید دستگاه آفرینش همه این ها را براى همان هدف تکاملى آفریده است . اما مهم این است که گاه اینها از حد تجاوز مى کنند و پا را از گلیمشان فراتر مى نهند و از صورت یک ابزار مطیع در دست عقل در مى آیند و بناى طغیان و یاغیگرى مى گذارند عقل را زندانى کرده و بر کل وجود انسان حاکم مى شوند و زمام اختیار او را در دست مى گیرند. این همان چیزى است که از آن به هواپرستى تعبیر مى کنند که از تمام انواع بت پرستى خطرناکتر است ، بلکه بت پرستى نیز از آن ریشه مى گیرد. بى جهت نیست که پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله) بت هوى را برترین و بدترین بتها شمرده است در آنجا که مى فرماید: ما تحت ظل السماء من اله یعبد من دون الله اعظم عند الله من هوى متبع ؛ در زیر آسمان هیچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوى و هوسى که از آن پیروى کنند وجود ندارد!. و در حدیث دیگرى از بعضى پیشوایان اسلام مى خوانیم : ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى ؛ مبغوضترین و منفورترین بتى که در زمین پرستش شده است بت هوى است ! و اگر نیک بیندیشیم به عمق این سخن به خوبى واقف میشویم چرا که هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است ، چنانکه قرآن مى گوید: «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا»2 ؛ و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیادهروى است، اطاعت مکن. هواپرستى سرچشمه کفر و بى ایمانى است و بدترین گمراهى است ، قرآن مى گوید «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ»3 ؛ چه کسى گمراهتر است از آن کس که از هواى نفس خویش پیروى مى کند و هدایت الهى نیافته است. هواپرستى نقطه مقابل حق طلبى است و انسان را از راه خدا بیرون میبرد، چنانکه در قرآن مى خوانیم: «فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ»4 ؛ در میان مردم به حق داورى کن و پیرو هوى مباش که تو را از راه خدا گمراه مى کند . هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است ، چنانکه در قرآن مى خوانیم «پیروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد.» بالاخره اگر نظام آسمان و زمین بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت : «وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ»5 ؛ اگر حق از هوى و هوس آنها پیروى کند آسمان ها و زمین و تمام کسانى که در آنها هستند فاسد میشوند . در روایات اسلامى نیز تعبیرات تکان دهنده اى در این زمینه به چشم مى خورد: در روایتى از على (علیه السلام) مى خوانیم : الشقى من انخدع لهواه و غروره: بدبخت کسى است که فریب هوى و غرور خویش را بخورد. خلاصه آنجا که هواپرستى است نه پاى دین در میان است و نه پاى عقل ، در آنجا چیزى جز بدبختى و رنج و بلا نیست، در آنجا جز بیچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود. رویدادهاى زندگى ما و تجربیات تلخى که در دوران عمر در مورد خویش و دیگران دیده ایم شاهد زنده تمام نکته هائى است که در آیات و روایات فوق در زمینه هواپرستى وارد شده است . افرادى را مى بینیم که چوب یک ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مى خورند!. جوانانى را سراغ داریم که بر اثر پیروى از هوى چنان در دام اعتیادهاى خطرناک و انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شده اند که تبدیل به موجودى زبون، ناتوان و بى ارزش گردیده ، و تمام نیروها و سرمایه هاى خویش را از کف دادند. در تاریخ معاصر و گذشته به نام کسانى برخورد مى کنیم که به خاطر هوا پرستیشان هزاران و گاه میلیونها انسان بى گناه را به خاک و خون کشیده اند و نام ننگینشان تا ابد به زشتى برده مى شود. بنابراین جاى تعجب نیست که پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و امیر مؤ منان (علیه السلام ) مى فرمایند: خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا که پیروى از هوى شما را از حق باز مى دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى سپارد.6 نوشته ی فاطمه محمدی_ گروه دین و اندیشه تبیان 1- سوره اعراف آیه 179. 2- سوره کهف آیه 28. 3- سوره قصص ایه 50 . 4- سوره ص آیه 26 . 5 - سوره مؤمنون آیه 71. 6- بررسی تفسیر نمونه جلدهای 15-20-27
:قالبساز: :بهاربیست: |