*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
در دنیای امروز اگر چه تکنولوژی پیشرفت عظیمی داشته و از جهت مادی روند چشمگیری را در پی داشته است؛ اما بشرامروز دچار سرگردانی غریبی شده است. چرا که به بُعد معنوی وی توجه کمتری شده و انسان را حیران نموده است. بشر برای نیل به کمالات معنوی به تنهایی و بدون راهنما قادر به حرکت در این مسیر پر سنگلاخ نیست، باید از کسانی که نسبت به مسیر آشنا هستند یاری طلبند تا از خطرات راه، برهند. در این میان پیامبران و اولیای الهی بهترین راهبران هستند که حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام یکی از آن بزرگواران می باشد و ما سعی در شناخت آن بانوی دو عالم داریم تا هر چه بیشتر از ایشان الگو برداریم. گاهى شکوه بانوى بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبریز مىسازد که توان سخن گفتن را از انسان مىگیرد. جایگاه رفیع فاطمه اطهرعلیهاالسلام خیره کننده دیدگان هر بیناست. بارى! برخى در شناختن و شناساندن این بانو، که مادرِ عصمت و آینه عفاف است، به دامن روایات و آیاتى پناه مىبرند که گویاى شأن والاى اوست. در شأن فاطمه علیهاالسلام آیات بسیارى نازل گشته و روایات نیز همچون دریایى موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل اندیشهها و کرانههاى معرفت است. امّا در این میان، راه دیگرى نیز وجود دارد که ما را با ژرفاى کمالات و جلوه فضیلتهاى این بانو آشنا مىسازد، آن هم نگریستن به سیره عملى و شیوه رفتارى آن بزرگوار است. در واقع، زندگینامه زیبا و پرنکته و آموزنده او در ابعاد گونا گون، آینهاى است که نورى از بزرگىها و فضیلتهاى او را بر رواق دلمان مىتاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن مىسازد. نگارنده در این نوشته مرورى دارد بر چند فراز برجسته از زندگى حضرت زهراعلیهاالسلام که بیشتر کاربردى و عملى است؛ چرا که فاطمه علیهاالسلام «اسوه» و«الگو» است. پس شایسته است که در بند بند این بخشهاى نورانى از حیات حضرت زهرا علیهاالسلام، به دقت بنگریم و با نگرشى جامع درس هایى را که از این نمونهها مىآموزیم، در کلاس زندگى به کار بندیم. فاطمه علیهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسلیم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پیش رفت که حتى سلامت خویش را از یاد بُرد. امام باقرعلیه السلام در شأن عبادت او فرمود:«کانت تَقومُ حَتى تَورَّمَ قدماها.»؛ حضرت چنان عبادت می کرد که پاهای - مبارک- ایشان ورم نموده بود. روزى رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چیزى بخواه که جبرئیل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»،حضرت عرض کرد:«حاجتى جز توفیق در بندگى خدا ندارم. آرزویم این است ناظر جمال او باشم و به وجه کریمش نظاره کنم.» و خود در مناجاتش مىفرمود:«أسالک لذة النّظر الى وجهک». همسر و فرزندان او، عاشق معبود یگانه بودند. خانهاى که پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است. حضرت على علیه السلام و فاطمه زهراعلیهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت مىکردند. این طور نبود که فقط علىعلیه السلام در نماز غرق شود؛ بلکه فاطمه زهراعلیهاالسلام نیز چنان در محراب به عبادت مىایستاد که از شدّت ترس، نَفَسش به شماره مىافتاد. امروز باید زن و مرد به این زوج ملکوتى اقتدا کنند و هر دو به معراج عرفان، معنویّت و سیر و سلوک برسند. علاّمه مجلسى قدس سره در مورد خانه على و فاطمهعلیهماالسلام از انس بن مالک، و بُریره نقل مىکند: هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم این آیه شریفه را خواند:«فى بیوتٍ اَذِنَ اللَّهُ اَن تُرْفَعَ و یُذکَرَ فیها اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالْغُدُوِّ والآصالِ» (نور/ 36)؛ در خانههایى (مانند معابد، مساجد و منازل انبیا و اولیا) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن، ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند. مردى برخاست و سؤال کرد: اى رسول خدا! این خانهها کدامند؟ حضرت فرمود: خانههاى انبیا. سپس ابوبکر برخاست و پرسید: اى رسول خدا! آیا این خانه (اشاره به خانه على و فاطمه) نیز از همان خانههاست؟ حضرت فرمود: آرى و از برترین آنان است. ابن عباس مىگوید: در مسجد پیامبر بودیم که یکى از قاریان قرآن آیه «فى بیوتٍ اذِنَ اللَّهُ...» را تلاوت کرد. پرسیدم: اى رسول خدا! این خانهها کدام خانهها هستند؟ حضرت فرمود: خانههاى انبیا، و سپس با دست خویش به خانه فاطمه زهراعلیهاالسلام اشاره کرد.(1) امام باقرعلیه السلام مىفرماید: روزى پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم سلمان را براى رساندن پیامى به خانه فاطمه علیهاالسلام فرستاد. سلمان مىگوید: پس از درنگ کوتاهى در پشت در خانه آن حضرت، سلام گفتم، صداى فاطمه علیهاالسلام را از داخل خانه شنیدم که قرآن مىخواند و در بیرون اتاق، دستاس در حال چرخیدن بود. ماجرا را به پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمى کرده و فرمود: «یا سلمانُ اِنَّ ابنَتى فاطمةَ مَلاءَ اللَّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الى مشاشِها...؛ اى سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ایمان کرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده است. پس خداوند فرشتهاى را به نام زوقابیل (جبرائیل) فرستاده تا به جاى او دستاس را بگرداند.»(2) حضرت زهرا علیهاالسلام به شدّت از روز قیامت و سختى آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم درباره چگونگى زنده شدن و احوال قیامت سؤالات بسیارى مىنمود. علاّمه مجلسى قدس سره مىنویسد: هنگامى که آیه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعین لها سبعةُ ابوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»( حجر/ 44-43) بر پیامبرصلى الله علیه و آله و سلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گریست و یارانش نیز با گریه آن حضرت، گریه کردند؛ اما کسى نمىدانست که پیامبر چرا مىگرید و جبرئیل چه چیزى را بر او نازل کرده که باعث گریه فراوان پیامبر شده است. از طرفى، هیچ کس یاراى سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون مىدانستند وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم نگاهش به فاطمه علیهاالسلام مىافتد، شاد مىگردد، فردى را به خانه فاطمه علیهاالسلام فرستادند تا وى را از این ماجرا و گریه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خبر سازد. دختر رسول خدا با شنیدن این خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و دیدار پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم ترک گفت. هنگامى که فاطمه علیهاالسلام نزد پیامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدایت باد! چه چیز تو را به گریه درآورده است؟!» پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم آنچه را که جبرئیل بر او نازل کرده بود، بر دخترش تلاوت کرد. فاطمه علیهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمین افتاد، در حالى که مىفرمود:«اَلوَیْلُ وِ ثُمَّ الوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِىالنَّار؛ واى، پس واى بر کسى که وارد دوزخ شود!» على علیه السلام دست بر سر مىگذاشت و فریاد مىزد:« وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ فى سَفَرِالقیامة؛ واى از دورى سفر، واى از کمى توشه راه سفر قیامت!» فاطمه زهرا علیهاالسلام، با قرآن مأنوس بود و پیوسته از خانه کوچکش آواى خوش قرآن به گوش مىرسید. گفتههاى یاران و اصحاب رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم مؤیّد این سیره و شیوه آن بانوى باعظمت است. حضرت فاطمه علیهاالسلام به قرآن اهمیت مىداد به گونهاى که وصیّت کرد در شب اوّل قبر،علىعلیه السلام بر مزارش بسیار قرآن بخواند. حتى خادمهاش فضّه نیز تا بیست سال به غیر قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد. مادرم را در شب جمعهاى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام مىبُرد و بسیار براى آنان دعا مىکرد؛ اما ندیدم حتى یک بار براى خود دعا کند. از روى تعجّب گفتم: مادر! چرا براى خودت دعا نمىکنى و از خدا چیزى نمىخواهى ؛ همان گونه که براى دیگران دعا مىکنى؟ مادرم در پاسخ فرمود:«یا بُنىَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه سپس اهل خانه.»(7) "از آن روزى که این آیه بر پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم نازل شد، هیبت آن حضرت، مانع شد که او را «پدر» خطاب کنم، از این رو مىگفتم: یا رسول اللّه. چون پیامبر چنین دید، فرمود «صلاح زن در آن است که مردان بیگانه را نبیند و مردان بیگانه هم او را نبینند.»- البته منظور دیدارهای بیجا می باشد- من هنگامى که خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم رسیدم، عرض کردم: فاطمه علیهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنین فرموده است. پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم سخنِ پخته و منطقى زهراعلیهاالسلام را پسندید و فرمود: «فاطمه پاره تن من است.»(12) البته در توضیح فرمایش حضرت زهراعلیهاالسلام مىتوان گفت که عدم رعایت پوشش از طرف زنان در جامعه، مىتواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد که سرانجام این بىمبالاتى، به سستى بنیان خانواده و اجتماع خواهد انجامید. حضرت زهراعلیهاالسلام همان گونه که فرمود، طبق آن نیز رفتار کرد. تا آنجا حجاب را رعایت مىکرد که روزى یکى از مسلمانان به نام «ابن مکتوم» که نابینا بود، به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق دیگرى رفت، به او گفتند: ابن مکتوم نابیناست. حضرت فرمود: او نابیناست؛ اما من که نابینا نیستم...! از وصیّتهاى فاطمهعلیهاالسلام این بود که: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتى بگذارید، تا حجم بدنم پیدا نشود.» این شیوه تا آن زمان مرسوم نبود و این وصیّت، درسى از عفاف و حجاب و حیا بود که بانوان باید آن را مورد توجّه قرار دهند. اى زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است فرمان خدا، قول نبىّ، نصّ کتاب است از بهر زنان، افضلِ طاعات، حجاب است هنگامى که مرکب عروس رهسپار خانه على علیه السلام بود، زن سائلى پیش آمد، و در برابر عروس اظهار احتیاج به لباس نمود. فاطمه علیهاالسلام،آن مظهر تقوا و ایثار، همراهان را به دور خود جمع کرد، و بى درنگ «لباس عروسى» را از تن درآورد و به آن زن فقیر بخشید. حضرت با این عمل، دیگرى را بر خود مقدّم داشت. این عمل وى به قدرى جالب و این فداکارى، به اندازهاى بزرگ است که تا کنون تاریخ نتوانسته نمونهاى از آن را در خاطره خود ثبت نماید. آرى، زهراى اطهر با همان لباس معمولى به خانه شوهر رفت و سند ایثار در چهره درخشان زندگىاش ثبت گردید.(13) فاطمه علیهاالسلام و خانوادهاش، مأواى بیچارگان و نیازمندان بودند. على علیه السلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذاى افطار خود را به یتیم، مسکین و اسیر دادند. خداى متعال در تقدیر از این ایثار خالصانه، که جز به خاطر خدا انگیزه دیگرى نداشت، سوره «هل أتى» را نازل فرمود. فاطمه علیهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى، از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود دانست. گاهى شبها همراه علىعلیه السلام به در خانه مهاجرین و انصار مىرفت و حمایت از ولایت و وصیت رسول را در یادها زنده مىکرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا مىخواند، اگرچه جز کلامى سرد و بى مهر نمىشنید! فاطمه علیهاالسلام عنایت ویژهاى به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام علىعلیه السلام داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالبهاى مختلف، روى آن اهتمام و جدّیت مىورزید. اینها و نمونههایى دیگر از سیره رفتارى آن بانوى بىهمتا، جلوههاى الگو بودن او براى همه فضیلت خواهان و حق جویان است که در پى «اُسوه» و سرمشق «چگونه زیستن»اند. امید است این خصلتها و رفتارها، چون تابلویى، پیوسته در برابر دیدگان ما باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه مىدانیم و معرفى مىکنیم، «ابعاد الگویى» او را نیز در قالب سیره عملى و رفتارى حضرتش بشناسیم و بشناسانیم. زیرا این گونه، بهتر مىتوان مَشى و مرام فاطمى را در بستر زندگى و اخلاق عینى پیاده کرد. در یک جمله، فاطمه علیهاالسلام چنان که اسوه زنان است، اسوه مردان نیز هست. همان گونه که پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم و امامانعلیهم السلام این چنیناند. ب) باید توجّه داشت که سنتهاى الهى و قوانین هستى، که قواعد حاکم بر زندگى انسان، بخشى از آن است، همه ثابت و غیر قابل تغییرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبیعت، رابطهاى است که در جوهر خود از اصول ثابتى تبعیت مىکند و قابل تغییر نیست و حضرت زهراعلیهاالسلام به عنوان زنى که عالِم به این ارزشها بوده و بر طبق موازین الهى و انسانى زندگى مىکرده، مىتواند الگوى همه انسانها تا «انتهاى تاریخ» باشد. به عبارت دیگر، همان طور که «دین» امر ثابتى است، «الگو»هم مىتواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگى و سلوک آن حضرت همواره براى انسانها «چه در حال و چه در آینده» اسوه و الگوست. ج) از خصوصیات اسوههاى الهى این است که همواره از سایر افراد بشر در مراتب کمال انسانى پیشقدم هستند و این تقدّم به صورتى است که بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد کند، بازهم نمىتواند بىنیاز از آنان باشد. ما انسانها هرچه سعى و تلاش کنیم، به افق فضائل آنان نمىرسیم و نمىتوانیم در حدود آنان و مانند آنها عمل کنیم، ولى باید در محدوده توان و استعداد خود در مسیر آنان حرکت نماییم. در سخنى از صادق آل محمّدعلیه السلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روحهاى شما و بوى خوشتان را دوست مىدارم. ما را در این جهت با پرهیزکارى و تلاش خود یارى کنید. هرگز به ولایت ما نمىرسید جز با کوشش و تقوا، و کسى که دیگرى را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزیده است، باید عملش مطابق با عمل او باشد.(14) موقعیت ممتاز و بسیار خوب حضرت فاطمه زهراعلیهاالسلام این فرصت را به او داد تا معارف اسلامى را بدون واسطه از پدر بزرگوارش در سینه خود جاى دهد. آن معارفى که جز او و فرزندانش کسى دیگر به عمق آن نرسیده است. اگر بخواهیم آنچه را که در سینه خود از فرمایشات پیامبر جاى داده بنویسیم، بدون شک هیچ نگارنده ای یاراى نوشتن آنها را نخواهد داشت. از حضرت زهراعلیهاالسلام على رغم مشکلاتى که در زمان حیاتش داشته، مطالب متنوع و گوناگونى به روایت از پیامبرصلى الله علیه و آله رسیده است که از لابه لاى آن احادیث به یادگار مانده مطالبى اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى و تفسیرى ( از قبیل احترام به همسر، رعایت همسایگان و مطالب دیگر پیرامون فضائل علىعلیه السلام و شیعیان و پیروان آن حضرت و برخى پیشگویىها و دعاها و زمان استجابت دعا و غیر آن) رسیده است. آرى واقعاً جاى تأسف است که از این گوهر ناشناخته، بعد از پیامبراکرم(ص) هیچ استفاده نکردند! و چه مسائل مهم و چه مشکلاتى که فاطمه علیهاالسلام مىتوانست براى زنان جامعه اسلامى، براى تمام دورانها بیان و حل کند و چه درسهاى زیبا و شیرینى را نسبت به راه و روش زندگى براى زنان بگوید. اما صد حیف که همه آنها ناگفته ماند و تمام آن مطالب شیوا و دلنشین در سینه مجروح و پُرغم و غصّه زهراعلیهاالسلام مکتوم ماند و همراه آن بانوى عالمه محدّثه تا ابد دفن گردید! حارثة بن قدامة از سلمان، و او از عمّار، و ایشان از فاطمه علیهاالسلام مطلبى را نقل مىکند که نشان می دهد سینه زهراعلیهاالسلام در بردارنده چه علوم و اسرارى از پدرش رسول الله صلى الله علیه وآله بود که امیرمؤمنان علیه السلام را به عجب و حیرت درآورده بود. روایت است که روزى عمار به سلمان فارسى گفت: آیا چیز عجیبى را از فاطمه علیهاالسلام برایت نقل کنم؟ سلمان گوید، گفتم: آرى، نقل کن اى عمار! وى گفت: روزى علىعلیه السلام را دیدم که بر فاطمه علیهاالسلام وارد شد. تا چشم حضرت فاطمه به امام على افتاد، فریاد زد: على جان! نزدیک شو تا درباره آنچه که گذشته و آنچه که در آینده روی خواهد داد تا روز قیامت، برایت بگویم. عمار گوید: دیدم که امیرمؤمنانعلیه السلام آرام آرام به عقب برگشت و من هم به برگشت على علیه السلام به عقب برگشتم. آن حضرت خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله رسید. پیامبراکرم فرمود: یا ابالحسن! پیش بیا. همین که در محضر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نشست، فرمود: تو مرا خبر مىدهى یا من تو را خبر دهم؟ عرض کرد: شنیدن از شما بهتر است، اى رسول خدا! حضرت فرمود: گویا پیش فاطمه رفتى و به تو چنین و چنان گفت و همان دم برگشتى. علىعلیه السلام فرمود: آیا نور فاطمه از نور ما است؟ پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: آیا نمىدانى؟ پس علىعلیه السلام به سجده افتاده، خدا را شکر نمود. عمار گوید: پس امیرمؤمنانعلیه السلام از محضر پیامبرصلوات الله علیه خارج شد و نزد فاطمه زهرا رفت و من همراهش وارد شدم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: گویا خدمت پدرم رفتى و آنچه را که به تو گفته بودم، به عرضش رساندى. فرمود: آرى، فاطمه جان! فاطمه علیهاالسلام فرمود: بدان اى اباالحسن! خداوند نور مرا خلق کرد، در حالى که او را تسبیح مىگفت و این نور را بر درختى از درختان بهشت سپرد و این درخت بر اثر نور من، نورافشانى مىکرد تا این که پدرم - «وقت معراج» - وارد بهشت شد؛ خداوند همان وقت بر دل پدرم انداخت که میوهاى از آن درخت بچیند و تناول کند. سپس این نور را به مادرم خدیجه سپرد که مرا به دنیا آورد و من از همان نور مىباشم.(1) شقیق بن سلمه از ابن مسعود نقل کرد که: مردى به حضور فاطمه علیهاالسلام رسید و گفت: اى دختر رسول خدا! آیا از پیامبرصلى الله علیه وآله چیزى نزد شما مانده است که به من عطا کنید؟ حضرت به خدمتکار خود فرمود: آن جریده - شاخه نخل - را بیاور. خدمتکار به جست و جو پرداخت ولى آن را پیدا نکرد. فاطمه علیهاالسلام فرمود: واى بر تو، آن جریده نزد من مساوى است با حسن و حسین! خدمتکار پس از جستجوی بسیار، آن را پیدا کرد و به خدمت فاطمه علیهاالسلام آورد و معلوم شد، موقع جاروب کردن، آن را هم در ظرف خاکروبه انداخته است. در این جریده چنین نوشته بود: حضرت محمد صلى الله علیه وآله فرمود: « مؤمن نیست کسى که همسایه از آزارش در امان نباشد. هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، همسایه اش را آزار نمى دهد. هر کس ایمان به خدا و روز قیامت دارد، باید سخن نیکو بگوید در غیر این صورت ساکت باشد. خداى متعال افرادی را که اهل خیرند و بردبار و عفیف هستند دوست مى دارد و شخص بد زبان و سست و لجوج را دشمن مى دارد. حیا از ایمان است و صاحب ایمان در بهشت است و فحش دادن از اعمال زشت است و زشت گفتار هم در آتش است.»(2) ممکن است چند جهت داشته باشد: 1. یکى این که ایشان نمى توانسته است همانند سایر معصومین علیهم السلام آزادانه به نقل حدیث بپردازد؛ از این رو احادیث نقل شده از ایشان کم مى باشد. ولى این احتمال به دو جهت صحیح نیست زیرا اولاً: راویان مرد از ایشان حدیث روایت کرده اند و ثانیاً: مگر راوى فقط به مرد منحصر بوده، مگر زنان حق روایت نداشتند؟ 2. علت دیگر همان ظلم آشکارى است که پس از پیامبر صلوات الله علیه به اهل بیت آن حضرت شد و این، بزرگ ترین مانع از نشر و گسترش احادیث اهل بیت علیهم السلام - به خصوص فاطمه زهراعلیهاالسلام- بود؛ به گونهاى که کسانى هم که از ایشان روایت شنیده بودند، به خاطر ترس و وحشتى که حاکم بود، دست از نقل آنها برداشته و در سینهها پنهان کردند. ابوهریره فردی است که در جعل حدیث نقش مهمی در تاریخ داشته است اما همین فرد مىگوید: تا زمانى که عمر زنده بود، ما جرأت نداشتیم یک حدیث از پیامبراکرم نقل کنیم.(3) 3. ممکن است علت دیگرش، این بوده باشد که چون بسیارى از این احادیث در فضیلت اهل بیتعلیهم السلام به ویژه على بن ابى طالبعلیه السلام بوده، آنها را شنیدند اما از روى دشمنى و کینه با اهل بیت و علىعلیهم السلام از ذکر آنها خوددارى کردند. علاوه بر روایت امام على، امام حسن، امام حسین، حضرت زینب و ام کلثوم علیهم السلام از حضرت فاطمه علیهاالسلام، عدّه قابل توجهى از یاران پیامبر صلى الله علیه وآله از حضرتش روایت نقل کردهاند؛ از قبیل سلمان فارسى، ابوذرغفارى، جابر بن عبدالله انصارى، ابن مسعود، یحیى بن جعده، حکم بن ابى نعیم، عمرو بن الشرید، حذیفة بن الیمان، ربعى بن حراش، انس بن مالک، ابوسعید خدرى، ابن ابى ملیکه، ابو ایوب انصارى، ابوهریره، بشیر بن زید، سهل بن سعد انصارى، شبیب بن ابى رافع، عباس بن عبدالمطلب، عبدالله بن عباس، عوانة بن الحکم، قاسم بن ابى سعید الخدرى، هشام بن محمد، زینب بنت ابى رافع، عایشه، امّ سلمه، اسماء بنت عمیس، سلمى امّ رافع و...، که مىتوان به روایات آنها در کتابهاى دلائل الامامه و بشارة المصطفى، امالى شیخ طوسى، کفایةالاثر، مسند فاطمه و صدها کتاب دیگر دست یافت. با توجه به عدد قابل توجه راویان از حضرت زهراعلیهاالسلام، این گلایه را از همه مسند نویسان، بالاخص احمد بن حنبل ( وی از دانشمندان اهل تسنن می باشد که کتابی در باب احادیث نوشته است) داریم، چرا که آنها اگرچه از طرفى خدمت کردهاند، اما از سوى دیگر نسبت به دختر پیامبر خدا بى توجهى نشان دادهاند! اما سخنى که با احمد داریم، این است که اگر ما به جلد ششم مسند نگاهى بیفکنیم، خواهیم دید که وى از عایشه در حدود دویست و پنجاه و سه صفحه حدیث نقل کرده ولى از حضرت فاطمه علیهاالسلام حدود یک صفحه و نیم و جمعاً ده حدیث نقل مىکند که حدیث اول و دوم و هشتم به یک مضمون بوده، با این تفاوت که، یکى مجمل و دیگرى با تفصیل بیشترى آورده شده است. حال سؤال ما این است که آیا عایشه تا هنگام رحلت رسول خدا صلى الله علیه وآله بیشترنزد آن حضرت بوده یا فاطمه؟ مگر حضرت زهراعلیهاالسلام به قول مورّخان سنى مذهب، پنج سال قبل از بعثت پیامبر به دنیا نیامده است؟(4) و مگرنه این که همسرى عایشه با رسول خدا در مدینه صورت گرفته است؟ با این بیان، اگر ده سال حضور در مدینه را از زندگى فاطمه علیهاالسلام کم کنیم - که یقیناً بیشترین احادیث مربوط به همین دوران است - حدّاقل هجده(5) سال فاطمه علیهاالسلام در کنار پدر بوده است. آیا در این هجده سال، فاطمه سالى یک حدیث هم از پدرش، روایت نکرده که حداقل هجده روایت از دوران مکه براى فاطمه علیهاالسلام از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شود؟ و اگر حضور ده ساله پیامبر را در مدینه حساب کنیم، آیا سن حضور و درک محضر فاطمه علیهاالسلام بیشتر مىشود یا عایشه؟ آیا ملاقات پیامبر و سخن گفتن وى با دخترش فاطمه بیشتر بوده یا با زنهاى خود؟ آیا ملاقات پیامبر با فاطمه بیشتر بوده یا با عایشه که از هر نه شب، یک شب نزد او بوده است؟ اگر پیامبرصلى الله علیه و آله تمام کارهاى خود را تعطیل مىکرد و همیشه در مدینه حضور مستمر داشت؛ باز هم عایشه نمىتوانست این همه حدیث از او نقل کند، در حالى که پیامبراکرم جنگها و غزوات داشته، همچنین سه سفر به خانه خدا داشته و اعتکاف و دهها مشغله دیگر به عهده پیامبر بوده است. پس از کجا چنین فرصتى پیدا شده بود که عایشه نسبت به دیگر زنان و برخى صحابه و حتى حضرت فاطمه علیهاالسلام این همه حدیث از حضرت شنیده باشد؟! از نویسنده مسند احمد باید پرسید: مگر فاطمه علیهاالسلام به خانه شوهر نرفته، مگر پیامبرصلى الله علیه وآله با وى در این خصوص گفت و گو نداشته، مگر آن حضرت به خانه دخترش و بالعکس رفت و آمد نداشتهاند؟ آیا به هنگام ملاقات، کاملاً سکوت مىکردند و هیچ سخنى ردّ و بدل نمىشد؟ در این نُه سال، فاطمه فقط نُه یا ده روایت از پدرش نقل کرده؟ آیا چنین چیزى معقول است؟ آیا به هنگام میلاد امام حسن و امام حسین و حضرت زینب کبرى، پیامبراکرم جهت تبریک به خانه زهراعلیهاالسلام نرفته و چیزى نفرموده که ایشان آنها را ضبط کند؟ و آیا به هنگام رحلت و در روزهاى بیمارى پیامبراکرم، حضرت زهرا علیهاالسلام به عیادت او نرفته و از حضرتش مطلبى نقل نکرده است؟ آیا اینها باور کردنى است و از یک عالم حدیث شناس پذیرفتنى است؟! اما سیوطى (متوفاى 911 ه .ق.) مسندى براى حضرت فاطمه نوشته است، خواننده در ابتدا فکر مىکند که وى دویست و هشتاد و چهار حدیث از احادیثى را که فاطمه علیهاالسلام نقل فرموده، در این کتاب آورده است. اما بعد معلوم مىشود که چنین نیست؛ زیرا اوّلاً از نامگذارى کتاب مشخص است که مؤلف بین روایاتى که فاطمه نقل کرده و بین روایاتى که در فضل و مقام فاطمه علیهاالسلام نقل شده، جمع کرده است و لذا نام کتاب خود را «مسند فاطمةالزهرا و ما ورد فى فضلها» نامیده است. ثانیاً از دویست و هشتاد و چهار حدیثى که محقق کتاب طبق شماره گذارى نقل کرده، فقط سى و چهار حدیث را فاطمه علیهاالسلام نقل کرده است که دو حدیث از آنها مشترک است؛ یکى با علىعلیه السلام و دیگرى با علىعلیه السلام و ابوهریره و با این بیان، به نظر مىرسد اگر نام کتاب را «احادیث فى فضل فاطمه» مىگذاشت بهتر بود، زیرا چیزى که در آن بسیار کم به چشم مىخورد، مسند فاطمه است. ثالثاً از سى و چهار حدیث یاد شده، دوتاى آن، سه بار و هفت تاى آن، دوبار تکرار گشته است که با حذف احادیث مکرر، فقط بیست و سه حدیث باقى مىماند. و بقیه احادیث منقوله جز یک حدیث که از جرّاحى محقق کتاب سالم مانده، به نظر آقاى فواز احمد زمرلى، محقق کتاب، یا ضعیف هستند و یا مجهول و یا مرفوع و یا مرسل، و بالاخره براى هر کدام عیبى تراشیده که در نتیجه به نظر ایشان از فاطمه زهرا هیچ حدیث صحیحى از پدرش نرسیده است. آیا بىانصافى بیش از این قابل تصوّر است؟ گرچه دشمنان اهل بیت دست به تلاش وسیع و گستردهاى زدند تا جلوى گسترش فرهنگ کوثر را بگیرند، به طورى که متأسفانه در برخى زمینهها موفق گردیده اند و این تلاش در برخى کتابهاى حدیث، اثر خود را گذارده است؛ اما امامان معصومعلیهم السلام با جدّیت تمام، تا حدودى توانستند مانع این کار شوند. از این رو مشاهده مىکنیم که مطالب فراوانى از زبان حضرت فاطمه به وسیله هر یک از آنها به دست ما رسیده است و آنچه را که دشمن در پى از بین بردن یا تضعیف آنها بود، اهل بیتعلیهم السلام احیاء کردهاند و مطالب گوناگونى از قبیل مناقب، فضایل، روش زندگى، سیره فاطمه علیهاالسلام و رابطهاش با رسول خدا صلى الله علیه وآله و دهها موضوع دیگر را به عنوان میراث اصیل فاطمه علیهاالسلام براى آیندگان به یادگار گذاشتهاند، که در کتابها و منابع دست اول شیعه، فراوان به چشم مىخورد. و فاطمه علیهاالسلام را باید از نگاه امامان معصوم؛ آنان که به راستی در مورد شخصیت ایشان معرفت دارند، دید و از اندیشههاى والای ایشان بهره برد. بارالها! توفیق هر چه بیشتر در کسب معرفت بانوی دو جهان را نصیب ما بگردان. و شفاعت ایشان را در روز قیامت شامل حال ما بنما. 1. بحارالانوار، ج 43، ص 8، به نقل از عیون المعجزات. 2. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 58/ مسند فاطمةالزهراء، ص 585/ سفینةالبحار، ج 1، ص 229 / دلائل الامامه، ص 1. 3. الغدیر، ج 6، ص 295. 4. ذخائرالعقبى، ص 53. 5. بنا به قول کلبى که فاطمه در سنّ سى و پنج سالگى از دنیا رفته، حدود بیست و پنج سال در مکه در خدمت پدر بوده است. (همان، ص 52.) حضـرت امـام خمینـى(ره)، در نخستیـن سـال پیـروزى انقلاب اسلامــى در اردیبهشت سـال 1358، به منـاسبت اعلام روز فـرخنـده ولادت حضــرت صـدیقه کبـری، فـاطمه زهـرا(س) به عنـوان روز زن در سخنـانـــى فرمودند: " تمام ابعادى که بـراى زن متصـور است و بـراى یک انسان متصـور است در فاطمه زهرا سلام الله علیها، جلـوه کـرده و بـوده است. یک زن معمـولى نبـوده است، یک زن روحانى، یک زن ملکـوتى، یک انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسـانیت، تمام حقیقت زن، تمـام حقیقت انسان؛ او زن معمولى نیست، او مـوجـود ملکـوتـى است که در عالـم به صورت انسان ظاهر شده است، بلکه موجـود الهى جبروتى در صـورت یک زن ظاهر شده است... تمام هـویت هاى کمالى که در انسان متصور است و در زن تصـور دارد، تمام در ایـن زن است... زنى که تمام خاصه هاى انبیا در اوست. زنـى که اگـر مرد بود، نبـى بـود. زنى که اگر مرد بود به جاى رسول الله بـود ... معنویات ، جلوه هاى ملکوتى، جلوه هاى الهى، جلوه هاى جبروتى، جلوه هاى ملکى و ناسـوتى همه در ایـن موجـود مجتمع است. انسانى است به تمام معنا انسان، زنى است به تمام معنا زن." ایـن است که به روشنـى باور داریـم سخـن گفتـن از صـدیقه کبـری(س) و تبییـن خـاصه ها و ابعاد مختلف شخصیتـى آن بزرگ بـانـوى جهان، امـرى است نـاشـدنـى و بـراى مـا دست نیافتنى. اما اگر نبـود هیچ انگیزه اى جز همیـن سخنان امام، ما را بـس بـود که بارها و بارها درباره آن وجـود کامل و مظهر جلوه هاى ربـوبى سخـن بشنویم و بگوییـم. و همیـن مى تواند انگیزه پرداختـن به برخى جلـوه هاى ملکـوتى آن بزرگ بانو، در استقبال از روز ولادت فـرخنـده او و هفته بزرگـداشت مقام زن و سالگرد ولادت پربرکت فرزند بزرگـوار او حضرت امام خمینـى بـاشـد. همه ما از استعدادهـاى عظیـم و کشف نشـده بـراى کمـال و دگرگونى، از توانایى یافتن معنایى ژرفتر و دست یافتـن به توفیق بیشتـر در زنـدگـى بهره منـدیـم. آدمـى مـى تـوانـد از مــــــرز "بهنجـارى" (1) فـرا رود و به گنجینه استعداد، خلاقیت، نیـرو و انگیزش پنهان دست یابد. از خویشتـن فراتر رود و کمال خـویـش را در رویـش و رستگارى و پیوستگى با هستى و کمال مطلق دریابد و در ایـن پیـوستگـى خلق را تا مراتب مطلـوب اعتلا و ترقـى، همراهى و راهبرى کند. بـانـوى بزرگ فـاطمه زهـرا(س) و زنـدگـانـى او الگـوى تعالـى و فراروندگـى خـودى است(2) که با او مى تـوان زمینه هایى چـون تحقق خود، انگیزش، سلامت روان، نقـش کار و هدف، چگـونگى ادراک خـود و جهان و جـامعه و تـاریخ و نقـش آدمـى در وسعت رابطه بـا اینها، اهمیت احساس مسئولیت در برابر خود و دیگران و شیوه راهبرى خـود و مردم خویش به سوى برتریـن آرمانها، و نکته هاى بسیار دیگرى را دریافت و در قالب یک الگـوى تعالى و کمال شخصیت پیشنهاد نمود و به اظهار نظر انتقادى در برابـر دیگر الگـوهاى روانشناختـى رشـد پرداخت.(3) در این مقاله به برداشت روانشناختى از تجربه هاى کـودکى بانو به عنوان مراحل خـود شدن یا پدیدارى خـویشتـن می پردازیم. هـرگاه نیازهاى اصیل و عمیق انسانـى خویـش را خـودآگاه باشیـم نیازهایى که حالت هاى کمال یا هستـى (یا هدف نهایى) آنهایى است که خواستار تحقق همه ابعاد وجودى خویـش اند، نیازهایى مانند حقیقت، خـوبى، زیبایى، یگانگى و تمامیت، فراروى از دوگانگى، سرزندگى و فراشـدن، یکتایى هـویت، کمال، عدالت، نظم، استغنا، پرمعنایـى و بسیارى از دیگـر نیـازهـا که همه در نیـاز به رویـش و رستگـارى جمعند، ـ در ایـن حالت خودآگاهى ـ هنگامى که درمى یابیـم همراهى با فاطمه زهرا، راه و روش شایسته برآوردن ایـن نیازهاست، به او روى مى کنیم و او را همواره پیش روى و راهبر خویش خواهیـم داشت. وجود صـدیقه طاهره(س)، فراگیر سه جـریان وجـودى است و شناخت او در گـرو شنـاخت ایـن سه جـریـان عظیـم تـربیتـى و وجـودى اوست. یک آمـوزه بلند بانو شخصیت سالـم و رونده او است، پیـش مى رود، هیچ گاه پایان نمى پذیرد و وضعیتى ایستا ندارد. ایـن هدف رو به آینده، فردا را به پـس مـى رانـد و همه جنبه هـاى خـود را دگـرگـون مـى ســـازد و مى پروراند. پیامبر(ص) ما را فـرا مـى خـوانـد که او را راهبـر خـویـش داشته باشیـم: "... فاقتـدوا بالزهـره"(7) و امام باقـر(ع) خطاب به زنـى که پـى جـوى الگـو و معیار و ملاک و روش سزاوار زنـدگـى است مى گوید: تـو اگـر طـالب فضیلتـى، راه زهـرا(س)، را پیـش گیـر.(8) این مراحل پس از پدیدار شدن کامل، در مفهوم واحد خویشتـن یگانه مى شوند. بدین ترتیب خویشتـن پیوندى از ایـن جنبه هاى خود بودن و شرط آغازین لازم براى شخصیت سالم است. این فرآیند، خویشتـن آدمى را در آستانه جـریان عظیـم تعالـى خـودى قرار مـى دهـد. فرآینـد یاد شـده را با فـرازهایـى از تجـربه هاى کـودکـى بانـو(س)، مرور مى کنیم. هنگامى که کودک شیرخوار، خود یا دیگران و اشیاء را لمـس مى کند، مى بیند و مى شنود، ایـن تمایز آشکارتر مى شود. حدود پانزده ماهگى نخستیـن مرحله پرورش خویشتـن یعنى خـود جسمانـى پدیدار مـى شـود. هنگامـى که فاطمه را پـاکیزه نمـودنـد و قنـداقه اش را در دامـن خدیجه گذاردند، مادر مهربان مسرور مى شـود.(9) ارتباط عمیق عاطفـى مادر با فرزنـد بـه ویژه در دوران شیردهى، تجربه آغازیـن عاطفى کـودک رکـن جدى پیـوستگى قلبى و درونى وى با جهان خـارج در دوران بلـوغ و پـس از آن است. مهمتریـن جنبه هـویت خـود " نام شخص" است که نمـود هستى او مى شـود. نام شخص، نشانه شخصیت الگـویى و آرمان و خـواسته پدر و مادر و خانواده براى فرزند خویـش است. نام شخص، خـود وى را باز مى شناسد، و او را از سایر خـودهاى جهان متمایز مـى سازد. و اینک بنگریـد نامهاى بانـو را. او را فاطمه نام کـردنـد با لقب هایـى براى توضیح منزلت الگویى او و جاودانگى ایـن اصل روانشناختى حس تشخیص هـویت خـود.فاطمه(س)، براى نشان دادن جدا شدگى(10) او از آتـش دوزخ (11) و بـریـدگیـش از بـدی ها(12)؛ وزهـرا(س)، بــراى نشان دهى خـود شکـوفایى و درخشندگى و روشنایى و برازندگـى بانـوى بزرگ در کمال و آدمیت و تقـوا و بـالنـدگـى بـر تـارک انسـان و تاریخ؛صدیقه(س)، براى تـوضیح سلوک و سخـن و روح همواره راست و درست او و تصـدیق او نسبت به راه و آرمان و حقـانیت رسـول(ص) (13)؛بتـول(س)، تا معلوم باشد که او الگویی پاک و پارسا و برجسته در فضل و دیـن است؛ و مبارکه(س)، که ایشان الگویی برکت یافته از حیات و فلاح و کمال است؛راضیه(س)، که الگـوی خشنـودی از خـداونـد است، و به آرامـش ژرف درونـى رسیـده است؛ وطاهره(س)، که دختـر الگـو در اندیشه و روح و سلوک پاکیزه است؛ ومرضیه(س)، که الگو در رضاى رب داخل شده است. کودک با نام خـویـش به آینده مى نگرد. برگزینى نام هاى بیگانه با آرمان رشد و بلـوغ و کمال براى فرزند، یعنـى ناکامـى و شکست در مرحله اى جدى از فرآیند پـدیدارى خـود که به پیدایـش مراحل بعدى لطمه مى زند. کودک در دوران بلوغ، خویش را و نقـش و روابط خویـش را از منظر نام خـود مـى نگرد. پـدر و مادر افزون بر گزینـش نام نیکو براى فرزند، بایستى در همان دوران کـودکى ابعاد ملموس نام شایسته اى که بـراى وى بـرگزیـده انـد، را بـرایـش تبییـن کننـد. شخصیت دهى به وى؛ پدر هرگاه به دختر مـى رسد دست و پیشانـى او را مى بوسد. فاطمه عزیزتریـن زن و عضو خانواده براى پدر است،(15) پدر احترام به او را وظیفه خـود مـى دانـد. به وقت خطاب او را "دختـرجان" ، (یا بنیه)،(16) مـى خـواند. به گاه دیدار با دختر، پیشانـى او را مى بوسد، او را در جاى خویـش مى نشاند و به او احترام مى کند.(17) تربیت دینى را هـم از آموزگارى چـون محمد(ص) فرا گرفت، پیامبرى که معلـم انسانهاى جهان است، و تا جهان بـاقـى است مشعل دیـن و دانـش به نام او فـروزان. دختـر خـردسـال، ایـن نـومسلمانان را مى بیند که هر روز با چه شور و سوزى به پیـش پدر مى شتابند تا از او آیه هاى قـرآن و شیـوه سزاوار پـرستـش پـروردگـار، و راه و رسم زندگانى را بیاموزند. در این خانه بود که تکبیر گفتـن، خداى را در وجـود خـویـش از همه و همه بزرگتر داشتـن، و هر شبانه روز به هنگامى معیـن او را به یکتایى و بزرگى یاد کردن، آغاز شد. بانگ "الله اکبر" در خانه دختـر خردسال مکه است که بـر گـوش جانها مى نشیند. او مى دید که چگونه ایـن موحدان و خداباوران، عدالت را پاس مى دارند، غم مردمان دارند و در تکاپـوى سعادت خـویـش و خلق خدایند. آن بانگ آسمانى و این تکاپـوى خلایق مومـن، در روح ایـن طفل خـردسـال چه اثـرى نهاد، سـالها بعد آشکـار شـد. کودک در ایـن دوران به تدریج و میان فرایند گسترش خـود ـ گسترش در رابطه با موجودات و پدیده ها و وضعیت خویـش در نسبت با آنها ـ نقش خویش در عرصه این مجموعه روابط را، در مى یابد. ممکـن است پـدر و مـادر در ازاى رفتـارهایـى کـودک را "خـوب" و در ازاى رفتارهاى دیگرى "بـد" بخـواننـد. رفتار آنان بیانگر ایـن طرز تلقـى است که آیا کودک، نقشـى را که پـدر و مـادر و مـربیـانش به وى مىآموزند، ایفا مى کند یا نه. با شناختـن انتظارهاى پدر و مادر و مربیان، پایه حس مسوولیت اخلاقى و شکل گیرى هدفها و آمال کـودک، گذارده مى شـود و پرورش مـى یابد. در وهله بعد، با آغاز آموزشهاى رسمى کودک "خـود" چـون مخاطبى معقـول پدیدار مى شـود. کودک از آموزگاران و مربیان و همسالانـش، قانـونها، نقشها و انتظارهاى تازه اى مـىآمـوزد. و از آن مهمتـر فعالیتهاى فکرى و درگیریهایـش نمایان مى شـود. کـودک مىآموزد که با استفاده از منطق و رونـدهاى عقلانـى و با تکیه بـر آمـوزشهاى دینـى مـى تـوانـد به حل مسـایل بپـردازد. زهـرا دوران خـردسالـى را به تنهایى گذرانـد(18) و ایـن تنهایـى انگیزه قوىترى شد که از همان دوران کودکى تـوجه وى به آموزشهاى روحـانـى و ریـاضتهاى جسمـانـى معطـوف گردد. تا پیـش از بعثت(19)که در بسترى از آموزشهاى عمیق انسانى پدر و مـادر، در نحـوه رابطه پـدر و مـادر، جملات الله اکبـر، اشهد ان محمـدا رسـول الله و اندک انـدک دیگـر آیه ها مـى رسنـد و درسهاى وسیع تر داده مـى شـود، درس هایى از اخلاق قرآنـى و سفارش هایى براى تحصیل خوى و منش انسانى و او در دو لایه، نقـش انسانى و بر اساس آن نقـش جنسى و جنسیتى خویـش را، مىآموزد. هستى خـود و جهان را از نگاه حضـور خداوند و پیامبران و اولیاى الهى و قیامت و وحـى و ملائکه، مـى نگـرد. لایه ها و سطـوح قابل تحلیل نقش ها که به تدریج و به زبان کـودک و از طریق ارتباط عاطفـى ـ ذهنـى و به ویژه از طـریق عملکرد خـود والدیـن و مربیان، مى تـواند به دنیاى وى در آید، در ابتدا نقـش انسان در هستـى یعنـى عبـودیت است و بر اساس آن رسالت انسان در این وسعت و در ایـن راستا، نقش روان شناختى و جامعه شناختى وى در زندگى فردى و اجتماعیش. نوجوان با بروز حالات بلوغ جنسى(20) در ایـن مرحله مکلف به تنظیم رفتار خویش در مجموع روابطـش و تحقق نقـش خویـش است، که چنانچه مراحل پیشین به درستى سپری شده باشد، فعل ارادى او ایـن ضوابط را بر خود مى گیرد. ایـن دوره براى شکل گیرى سزاوار فرایند تعالـى شخصیت آدمـى بسیار حساس و تعییـن کننـده است. براى شخص، این پرسش که: "مـن کیستم؟" والاتریـن اهمیت را مى یابد. نوجوان با نقشهاى گوناگـون تصـویر خـود را مىآزماید و مى کـوشد سلـوک و رفتار خویـش را در راستاى نقشى که دریافته است شکل دهد و شخصیت بالغى بیابد. بایسته است پـدر و مادر و دیگر اولیاى دختر در حال بلـوغ او را بیامـوزنـد که بنیان زنـدگـى و معنادارى آن بـا سلـوک جهت دار و بارور، قـابل دستیـابـى است و ایـن نیز بـا عبـودیت در آستـانه خداوندى حاصل مىآید. نقش عبودیت خداوند، نقـش آدمى در هستى است که با عنـوان محـور سامان بخـش مجمـوعه نقشهاى جنسى و جنسیتـى و انسانى و اجتماعى، هرگاه در مراحل پیشیـن در ذهـن و باور کـودک نشست، مـى تـواند پایه روانشناختى و جامعه شناختـى تبییـن نقشهاى گوناگون او باشد. انگیزش شخص در ایـن زمان بیدار مى شود و پرورش مى یابد و پشتوانه سلوک و رفتار وى مى شـود. رفتار هدفدار و قانونمند، بیان و بروز شخصیتـى است که نگاه معلـوم و شناسایـى نسبت به هـدف زنـدگـى و آرمان هاى خود دارد. 2ـ از امام زمان(ع) وارد شده است که:(و فى ابنه رسـول الله لى اسـوة حسنه)، بحـارالانـوار، ج53، صص179 ـ 180. 3ـ از جمله نک به: شولتـس دوآن، روانشناسى کمال، الگوهاى شخصیت سـالـم، تـرجمه گیتـى خـوشـدل، تهران، نشـر نو، 1369. 4ـ دربـاره انسان هادى نک به: حکیمـى، محمـد رضا، کلام جاودانه، تهران، دفتـر نشـر فـرهنگ اسلامـى، 1370، صص48 ـ 59. 5 ـ چشمه در بستر. 6 ـ نک به: جعفـرى، محمـد تقـى، تـرجمه و تفسیــر نهج البلاغه، ج1، تهران، دفتـر نشـر فـرهنگ اسلامـى، 1357، صص110ـ 112. 7ـ (... و الزهـره فـاطمه): معانـى الاخبـار، ص114 ــ 115. 8 ـ بحارالانوار. 9ـ دلائل الامامه، ص9. 10ـ فاطمه، وصفى است از مصدر فطـم، یعنى بریدن، قطع کردن و جدا شـدن که در وزن فاعلیـش (فاطمه، فاطـم)، معنى مفعولـى به معنـى "جـدا شـده"، مـى دهـد. نک به: لسـان العرب. 11ـ پیامبـر(ص) فرمـود: او را فاطمه نامیـدنـد، چـون خـود او و شیعیـان او از آتـش دوزخ بـریـده اند. بحـارالانـوار، ج43، ص18 به نقل از امـالـى شیخ طـوسى. 12ـ سخـن امام صادق(ع) است که: چـون از بـدیها بریده شد، او را فـاطمه نـامیـده انـد. روضه الـواعظیـن، ص148. 13ـ علامه مجلسـى، مـرآه العقـول، ج 5، ص315. 14ـ بحارالانوار، ج43، ص23، ح17. 15ـ احب اهلى الـى فاطمه، المعجـم الکبیـر، ج22، ص403، ح 1008 ـ 1007، و اى النسـاء احب الیک؟ قال: فـاطمه، بحـارالانـوار، ج43، ص38. 16ـ بحارالانوار، ج43، ص40. 17ـ همان. 18ـ دو خـواهر او رقیه و ام کلثـوم سالیانـى چنـد از او بزرگتـر بـودنـد. او در خـانه همبـازى نداشت. 19ـ اگر قبـول کنیـم که زهرا پنج سال پیـش از بعثت متـولد شـده است. 20ـ نک براى مثال به: سـوره نـور/ 59، 58 و نیزسوره نساء/ 6. خدیجه در حریم قدس احمد، دختر آورده چه دختر؟ دختری نیکو ، چو نیکو روضه مینو خدا در شأن این بانو ز جنت کوثر آورده جهان را نورباران کرده اینک زهرة الزهرا مه از بهر تماشا از گریبان سر برآورده زخورشید زمین گردون نماید کسب نور اکنون که افلاک رسالت نیز نیکو اختر آورده سرای مصطفی خود از صفا از عرش بهتر بود نزول زهره زهرا صفای دیگر آورده نه تنها لؤلؤمرجان1 به دامان آورد زهرا که بحر عصمت و عفت هزاران گوهر آورده به وصف دشمنان آل پیغمبر چه گویم من کتاب الله به ذم آن جماعت ابتر آورده ز یمن خلقتش عالم به بازار وجود آمد ز رأفت خالق سرمد درخشان گوهر آورده به امر حیّ سبحانی پی گهواره جنبانی به همره مریم از جنت به خدمت هاجر آورده خدیجه مریم آورده سرور عالم آورده به نسوان خاتم آورده ز مریم بهتر آورده منشور ملکوتى فاطمه علیهاالسلام را از ابعاد مختلف باید نگریست. معدود زنانى نامهاى خود را بر گذرگاه تاریخ حک کردهاند، اما اینان زنانى بودهاند که یک شاخه از نهال وجودشان را به بارورى و تجلى نشستهاند. نام آسیه را دستهاى شهامتش حک کرده است و نام مریم را چشمهاى قداستش و حتى نام خدیجه را قلب رافتش. اما شخصیت فاطمه علیهاالسلام، منشورى چند بُعدى است که با افق دیدهاى مختلف شایسته بذل توجه است. فاطمه کسى است که با نه سال زیستن همگام با على، در گام گام على و لحظه لحظه على، تنفس على و سرنوشت على تاثیرى جاودانه و ملموس گذارد. فاطمه کسى است که خستگى مجادله نابرابر على را با حرامیان از سرانگشتان قلبش بیرون مىکشد. فاطمه التیام بخش جگر دندان خورده على علیهالسلام است. فاطمه کسى است که صبر را در جان على مىریزد و میوه حلم از چشمان او مىچیند. فاطمه کسى است که پاهاى على را در مقابل یتیم به لرزه مىافکند. فاطمه اشک على است، قلب على است. در انتخاب مادر از میان دو زن، مهر فاطمه است که در قلب على قضاوت مىکند. فاطمه الهام بخش وحدت در خانواده پراکنده اسلام است. فاطمه بنیانگذار قیام حسین است. اوج طنین خروش حسین است، حسین در منا از حنجره مادر، فاطمه فریاد مىکشد. فاطمه انگیزه غرورآمیز صبر حسین است، فاطمه حضور خدا در عاشوراست. فاطمه یقظه حسین است، جذبه حسین است. فاطمه رغبت حسین براى لقاى معشوق است. در کربلا فاطمه است که نوهها را داماد مىکند. فاطمه است که قلب دشمن را با دوست پیوند مىدهد. فاطمه حلاوت شهادت است. حسین والى فاطمه است در کربلا و منادى اوست در عاشورا . فاطمه قدرت گامهاى حسین است. جوهر فریاد حسین است. حسین، علىاکبر را به یادواره فاطمه به میدان مىفرستد. در شهادت برادر، فاطمه است که در قامت حسین مىشکند. حسین تبلور فاطمه در عاشوراست. انى لا ارى الموت ... یادگار فاطمه است بر قلب حسین. حسین فاطمه محض است و فاطمه، حسین محض و حسین بى فاطمه ... زینب، فاطمه کربلاست و تجلى فاطمه در زینب عاشوراست. خلیفه تام فاطمه است. پیام فاطمه را مىخواند. حضور فاطمه را فریاد مىکشد. در شام، فاطمه است که بر ترحم، زهرخند مىزند و صدقه را خشم مىکند و بر پاى دشمنان برادر، زنجیر لعن مىافکند. و همچنان که جسارت را بر على تحمل کرده بود بر فرزندان خویش به جان مىخرد. حسن بُعد دیگر منشور فاطمه است. حسن بلوغ بردبارى فاطمه است. پارههاى سرخ جگر فاطمه است که بر طشت مىریزد. حسن در تداوم سکوت على و مظلومیت فاطمه است که صبر مىکند. حسن از مادر آموخته است که چگونه تخم انقلاب بنشاند. حسن «استعد لسفرک» را از دستهاى مادر به ارمغان گرفته است. حسن خروش در مقابل پسران طلقا را طنین از فریاد مادر گرفته است. حسن از مادر آموخته است که حتى در دعا و استغفار هم «الجار ثمالدار» را در نظر داشته باشد. حسن به استدلال «امامتنا امانا من الفرقه» فاطمه است که امام است و براى «نظاما للمله» است که طاعت مىطلبد. فاطمه افتخار محمد و نمونه اعلا و بارز دانشگاه محمد است. محمد «انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» را به دلگرمى فاطمه فریاد مىکشد. فاطمه پاره جگر محمد، بضعه محمد است. فاطمه برگ برنده محمد در مقابله با جاهلیت و سبعیت و کفر است. فاطمه تنها کسى است که پیامبر پس از هر جهاد طاقت فرسا به دیدار او مىرود و خستگى را در عمق چشمان مهربان او گم مىکند. فاطمه همان کسى است که پیامبرش، برترین زن در آفرینش نام نهاده و به لقب عارفانه «ام ابیها» مفتخرش ساخته است. به تحقیق مىتوان گفت که یکى از زیباترین، ملکوتىترین، مقدسترین و در عین حال دست نیافتنىترین و ناشناختهترین رابطهها، رابطه فاطمه با خداست. «و عزتى و جلالى انى ما خلقت سماء مبنیه ولا ارضا مدحیه ولا قمرا منیرا ولا شمسا مضیئه ولا فلکا یدور ولا بحرا یجرى ولا فلکا یسرى الا لاجلکم و محبتکم.» وجود او بزرگترین و کافىترین فلسفه آفرینش زن است همچنان که وجود خاندان او بهانه خلق آفرینش. براى او همین افتخار بس که خداوند به پالایشش همت گماشته است و پاکى را در وجودش به ودیعت نهاده است. انما یریدالله لیذهب عنکمالرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیرا. او مظهر عطوفت خداوند و سمبل رافت و مهر الهى است. مگر نه این که در محشر مفتاح جنت در دستان مبارک فاطمه است و اذن دخول بهشت، رضایت و محبت اوست؟ "سید مهدى شجاعى"فاطمه علیهاالسلام؛ اسوه حیاتی زیبا
سیره رفتارى حضرت زهرا علیهاالسلام
نکته ها
سیره رفتارى حضرت زهرا علیهاالسلام
1. معنویت در خانه فاطمه علیهاالسلام
زندگى حضرت فاطمه علیهاالسلام سراسر نور و پر از معنویت بود. او توانست در خانه کوچک خود، با تمام مشکلات، به عرفان کامل برسد. وى به جایى رسید که جبرئیل امین بر او نازل مىشد.
2. ایمان فاطمه علیهاالسلام
3. در محراب عبادت
پیامبراکرم صلى الله علیه وآله و سلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اولین و آخرین است. هنگامى که او در محراب عبادت مىایستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّب بر او سلام گفته و همان ندایى را که به مریم مىگفتند، به فاطمه علیهاالسلام مىگویند که: «اِنَّ اللَّهَ اصطَفاکِ و طَهَّرَکِ واصْطفاکِ على نِساء العالمینَ»(3)
حَسن بَصرى (زاهد معروف) مىگوید: «لم یَکُنْ فى الاُمّةِ اَزْهَدَ ولا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه علیهاالسلام نبود. وى آنقدر نماز مىخواند و عبادت مىکرد که دو پاى مبارکش ورم مىنمود.»(4)<\/h2>
4. فاطمه علیهاالسلام و مائده آسمانى
حضرت فاطمه علیهاالسلام به نماز،علاقه فراوانى داشت و هرگاه حاجتى داشت، به نماز متوسّل مىشد. سه روز بود که در خانه على و فاطمه علیهماالسلام غذا یافت نمىشد و آنان این مدت را بدون غذا سپرى کردند. علىعلیه السلام وارد منزل شد در حالى که رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم نشسته و فاطمه علیهاالسلام نماز مىخواند و بین این دو نفر ظرفى سرپوشیده بود. وقتى فاطمه علیهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. على علیه السلام فرمود: اى فاطمه! این از کجا برایت رسیده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر که بخواهد، روزى مىدهد. رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم فرمود: آیا مىخواهید نظیر این را براى شما نقل کنم؟ گفتند: بله، اى رسول خدا! فرمود: اى على! مَثَل شما مثل زکریاست که هر وقت بر حضرت مریم علیهاالسلام وارد مىشد، مىدید که در محراب عبادت است و در نزد وى خوراک نهاده شده است. زکریا مىفرمود: اى مریم! این از کجا آمده است؟ مریم در جواب مىگفت: از جانب خدا! خدا هر کس را که بخواهد، روزى مىدهد. آن گاه آن غذا را یک ماه خوردند و آن کاسه همان ظرفى است که حضرت مهدى «قائم آل محمّد صلى الله علیه وآله و سلم» در آن غذا مىخورد.(5)
5. حضرت زهرا علیهاالسلام و ترس از قیامت
6. انس با قرآن کریم
توجّه ویژه حضرت زهرا علیهاالسلام به قرآن کریم، درس دیگرى به شیفتگان این کتاب آسمانى مىدهد.
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:«حُبِّبَ اِلىَّ مِنْ دنیاکُمْ ثلاث، تِلاوَتُ کتاب الله، والنظَرُ فى وجه رسول الله وَالإنفاق فى سبیل الله؛ سه چیز از دنیاى شما را دوست دارم: تلاوت قرآن کریم، نگاه به چهره مقدّس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم؛ انفاق در راه خدا.»(6)
7. دعا براى دیگران
فاطمه علیهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا کردن را به آیندگان آموخت. او در دعا نیز همه را بر خود مقدّم مىداشت. امام حسن علیه السلام مىفرماید:
8. احترام به پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله و سلم
هنگامى که آیه«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً...»( نور/ 63) بر پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه علیهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب کرد. امام حسینعلیه السلام از مادر خود نقل مىکند:
:«دخترم! این آیه درباره تو و اهل بیت تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستى و من از تو. تو مرا پدر خطاب کن. دخترم! این آیه درباره مُستکبران نازل گشته که احترام مرا نگه نمىدارند. پدر گفتن تو براى آرامش قلب من بهتر و به خشنودى خداوند نزدیک تر است.»سپس پیشانى مرا بوسید و مقدارى از آب دهان خود را به [صورت] من کشید که از آن پس هرگز نیاز به عطر پیدا نکردم."(8) <\/h2>
«ادب» نمودار شخصیت انسان و بزرگترین سرمایه است. علىعلیه السلام فرمود: «لامیراث کَالأَدَب؛ هیچ ارثى گرانبهاتر از ادب نیست.»<\/h2>
ادب، سیره رایج بین این دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم نزد فاطمه علیهاالسلام مىرفت، او بر مىخاست و پدر را مىبوسید و او را در جاى خود مىنشانید. البته رسول خدا هم به فاطمهاش عنایت ویژه داشت؛ چرا که وى کوثر الهى بود که به او کرامت شده است.<\/h2>
9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پیروى از رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم به سلام کردن بسیار اهمیت مىداد. در روایت آمده است که شخصى گفت: نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمدم، تا مرا دید، سلام کرد و در این امرِ نیکو بر من پیشى گرفت. سپس فرمود: چه چیز تو را به اینجا آورده است؟ عرض کردم: به جهت به دست آوردن خیر و برکت. فاطمه علیهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد که هر کس سه روز نزد من و یا پدرم آید و سلام کند، خداوند بهشت را بر وى واجب مىگرداند.(9) <\/h2>
10. تحمل سختى ها
در روزهاى نخست شکلگیرى حکومت اسلامى در مدینه، مسلمانان با مشکلات بسیارى مواجه بودند. بسیارى از مهاجران و انصار، با تنگدستى روزگار مىگذراندند. در این حال علىعلیه السلام نیز همانند سایر مسلمانان زندگى مىکرد و هنگام توانمندى، دیگران را بر خود مقدّم مىداشت. تا چند سال، وضع به همین منوال سپرى شد. على و فاطمهعلیهماالسلام در خانه زیراندازى جز یک پوست گوسفند نداشتند. فاطمه علیهاالسلام صبر کرد و سختىهاى زندگى را به خاطر رضاى خدا و خشنودى پدر و شوهر خویش تحمل نمود. پیامبرصلى الله علیه وآله و سلم ضمن با خبر بودن از وضع زندگى على و فاطمهعلیهماالسلام، پیوسته دختر خود را به صبر و شکیبایى در برابر مشکلات زندگى فرا مىخواند. <\/h2>
اَنَس مىگوید: روزى فاطمه علیهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من و پسرعمویم زیراندازى جز یک پوست گوسفند نداریم. شبها خودمان از آن استفاده مىکنیم و روزها علف شترمان را روى آن پهن مىنماییم. پیامبر صلى الله علیه وآله و سلم فرمود: دخترم! صبر کن؛ زیرا موسى بن عمران تا ده سال از روزهاى زندگى خود را سپرى کرد، در حالى که چیزى جز یک عباى قطوانیه نداشت.(10)<\/h2>
فاطمه علیهاالسلام هنگام سختىها مىفرمود: «یا رسول الله! خداوند را در برابر نعمتهایش ستایش مىکنم و بر نعمتهاى ظاهرىاش شکرگزارم.»(11) او ساده زندگى مىکرد و از تحمّل مشکلات زندگى پرهیز نداشت تا به شیرینىهاى آخرت برسد. وسایل زندگى حضرت ساده و مهریهاش اندک بود. او آیین خانه دارى و همسر دارى را به خوبى مراعات مىکرد و در زندگى، واقعاً شریک همسرش بود.<\/h2>
گاهى که در خانه غذایى نبود و کودکان گرسنه بودند،حضرت زهرا به علىعلیه السلام چیزى نمىگفت و چیزى از او درخواست نمىکرد. او بیم داشت از این که همسرش نتواند خواسته او را برآورده کند و شرمنده شود. فاطمه علیهاالسلام در جواب علىعلیه السلام که مىفرمود: چرا به من خبر ندادى تا غذایى براى شما تهیه کنم؟ مىگفت:<\/h2>
اى ابوالحسن! من از خدایم شرم مىکنم که تو را به چیزى که بر آن قدرت ندارى، تکلیف کنم! <\/h2>
آرى، فاطمه علیهاالسلام در تمام عرصهها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنجها و غصّههاى شوهر بود و پناه او.<\/h2>
على علیه السلام مىفرمود: وقتى به خانه مىآمدم و به زهرا نگاه مىکردم، تمام غم و اندوهم برطرف مىشد. هرگز کارى نکردم که فاطمه از من خشمناک و ناراحت شود. فاطمه نیز هرگز مرا خشمناک نساخت.<\/h2>
11. حجاب و عفاف
حضرت زهراعلیهاالسلام هم در سخن، معلم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. علىعلیه السلام مىفرماید: روزى با گروهى از اصحاب، خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم بودیم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چیست؟ هیچ کس نتوانست پاسخ صحیحى بدهد، وقتى که اصحاب متفرق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم را به فاطمهعلیهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را مىدانم:
12. انفاق و ایثار
نمونه بارز انفاق و ایثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسى» به زن فقیر، آن هم در شب عروسى است.
13. فعالیتهاى سیاسى - اجتماعى
فاطمه علیهاالسلام در برابر مسائل سیاسى و اجتماعى جامعه اسلامى، بى تفاوت نبود و پیوسته جبهه حق را یارى مىکرد. در صحنههاى اجتماعى و دفاع از دین و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شرکت داشت و به امدادگرى و مداواى زخمهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله و سلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه وآله و سلم که خلافت غصب شد و«فدک» را از او گرفتند، همراه زنان بنى هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبهاى غرّا که پشت پرده خواند، از بدعتها، ستمها، حق کشىها، فراموش کردن وصیّت پیامبر و احیاى سنتهاى جاهلى انتقاد کرد.
نکته ها
الف) نا گفته نماند آنچه فاطمه علیهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، کمال انسانى اوست و بدین خاطر، متعلق به عالم انسانیت است.
ارزشهاى انسانى، اختصاص به زن یا مرد ندارد و به تبع آن، اسوههاى انسانى نیز همین گونهاند.
پىنوشتها<\/h2>
1. فاطمه در کلام اهل سنت، ص 343. <\/h2>
2. مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 338.<\/h2>
3. آل عمران / 42؛ اَمالى، صدوق، ص 437.<\/h2>
4. ربیع الابرار، ج 2، ص 104.<\/h2>
5. بحارالانوار، ج 42، ص 31.<\/h2>
6. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.<\/h2>
7. علل الشرایع، ص 215.<\/h2>
8. بحارالانوار، ج 43، ص 93.<\/h2>
9. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.<\/h2>
10. احقاق الحق، ج 10، ص 400.<\/h2>
11. سفینة البحار، ج 1، ص 571.<\/h2>
12. کشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضى از روایات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسید و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ک: وسایل الشیعه، ج 2، ص 9.<\/h2>
13. با اقتباس از الوقایع والحوادث، ملبوبى،ج4، ص186.<\/h2>
14. ارشاد القلوب، دیلمى، ص 101، چ بیروت.<\/h2>
فاطمه(س) و نقل حدیث از پیامبر اکرم(ص)
اشاره
فاطمه، مخزن اسرار پیامبر صلى الله علیه وآله
اهتمام فاطمه به احادیث نبوى
چرا از فاطمه علیهاالسلام احادیث اندکى برجاى مانده؟
راویان حدیث از فاطمه علیهاالسلام
گلایهاى از مسند نویسان و احمد بن حنبل
مسند است یا کتاب فضایل؟
گسترش فرهنگ کوثر به وسیله معصومینعلیهم السلام
اشاره
فاطمه، مخزن اسرار پیامبر صلى الله علیه وآله
اهتمام فاطمه به احادیث نبوى
چرا از فاطمه علیهاالسلام احادیث اندکى برجاى مانده؟
راویان حدیث از فاطمه علیهاالسلام
گلایه اى از مسند نویسان و احمد بن حنبل
مسند است یا کتاب فضایل؟
گسترش فرهنگ کوثر به وسیله معصومینعلیهم السلام
پىنوشتها
فاطمه زهرا(س) و الگوى تعالى روانشناختى خود
فاطمه(س)، در عرصه سه جـریـان و سه شناخت
با دوره هاى زندگانى آن آموزگار
تجـربه هـاى کـودکـى و فـرآینـد خـود شدن
اول: پدیدارى خود جسمانى
دوم: پدیدارى تشخیص هویت خود
سوم: پدیدارى احترام به خود
چهارم: پـدیـدارى گسترش خود
پنجـم: پـدیـدارى تصـور از خـود و نقـش خـویش
ششم: پدیدارى سلوک از سر تکلیف
فـاطمه(س)، در عرصه سه جـریـان و سه شناخت
بانـو از آن اولیـن هنگام که جان آدمى، آگاهی ها را درمـى یابد و پرورش مى گیرد، تحت تعلیـم و پرورش آمـوزه هاى وحى، خانواده و به خصـوص پـدر است، و فاطمه به ایـن گـونه مـىآمـوزد و مـى بـالـد.
اول<\/h2>
ـجریان وجـودى او به عنوان صاحب ولایت کبری و اسرار باطنیه نفـس قدسـى زهراى مرضیه(س)، از سُرادق - خیمه- عالـم ربـوبـى براى هدایت آدمیان به ایـن جهان آمده است، جریان عظیـم وجودى که اساس هستى شناختـى پایدارى و حقانیت و فراترى از زمان و مکان سنت او است.و مبناى نظرى، کلامـى نظام تـربیتـى ـ اجتماعى قابل استنبـاط از سنت او را، تـوضیح مى دهد و همیـن خاستگاه هستى شناختـى است که کلام، زندگـى، و مرگ او را، تنهایى ها و خروش ها، اشک ها و فریادها و سلوک و سیره او را، الگـویى مى دارد، جاودان و جارى در همه عرصه هـاى زنـدگـى، جـامعه و تـاریخ بشـرى. <\/h2>
فاطمه زهرا انسان هادى است.(4) در اسلام انسان هادى، پـس از نفس الـهى پیامبراعظم و اکرم(ص)، همان کسانند که در حدیث نبـوى و مسلـم "ثقلیـن"، در کنار قرآن کریـم قرار گرفته اند. انسان هادى ـ ناگزیر ـ معصـوم است. عصمت، پاکیزگى از خطا و گناه است.<\/h2>
"علـم صحیح" و "اختیار خلاق" (برآمده از جوهره عبودیت) ملازم با "عصمت" است و عصمت ملازم بـا علـم صحیح و اختیار خلاق. آیات تطهیـر و مبـاهله، عصمت زهـرا(س) را تـوضیح مـى دهند.<\/h2>
دوم <\/h2>
ـجریان وجـودى او به عنـوان تربیت یافته آمـوزه ها و پـرورش خـانـواده و پیـامبـر. وجـود فـاطمه(س) در وجهه انسـانــى، عرصه جـریـانهاى عظیـم شنـاختـى، روحـى و رفتارى است:ـ جـریان عظیـم شناختـى در بـرخـورد با انسان، زنـدگـى، هستـى، خـداوند، جامعه، تاریخ، رسالت، مسـئولیت، تکلیف، دنیا و آخرت ـ جریان عظیـم وجود او او به عنوان بنده اى خاشع و عارفى عاشق در اوج عرصه هاى حماسه و تـدبیر ـ جریان عظیـم وجـود به عنـوان انسانـى مسئول در ارتباط با عمیق تریـن دغدغه هاى بالندگى انسانى ـ جریان عظیم وجود او به عنوان پاسدارتریـن انسان از ارزش هاى انبیایى ـ جریان عظیـم وجـود او به عنـوان فداکارتریـن یاور و مادر پیامبر خـاتـم ـ و بسیـارى جـریـان هاى عظیـم دیگر. <\/h2>
سـوم ـ جـریـان وجـودى او به عنـوان انسـان راهبـر
فاطمه یک زن است و خـود، یک هادى، یک شـاهـد و یک امام است، یک اسـوه براى هر زنى که مى خواهد چگونه بـودن خـود را، چگـونه شدن خویـش را، خـود برگزیده باشـد. او در بینـش و اندیشه و احساس و باورها و انگیزه ها و سلـوک و سیره و رفتار و زندگیـش، آمـوزگار چگونه بـودن و چگونه شدن زن در هر دو عرصه فردى و اجتماعى است. <\/h2>
در وجـود فاطمه(س) جریان عظیـم انسان هادى، دیدنى است: ـ جریان عظیـم وجودى او به عنوان دردمندترین با خلق و همنشیـن باورها و رنج هاى زن در تاریخ ـ جـریان عظیـم وجـودى او بـراى پیشنهاد زن الگو ـ جریان عظیم وجود او به عنوان مصلح ترین حکیم و حکیم تریـن حماسه و حماسـى ترین عاشق و عاشق ترین تبییـن گر حق و افشاگر باطل ـ و نیز جـریـان هاى عظیـم دیگـر شنـاختـى و نـاشنـاختـى.<\/h2>
با دوره هاى زندگانى آن آموزگار
تجربه هاى خاص حضرت در دوره هاى مختلف زندگانیـش تصـویر کاربردى روشنى از کار و نگرش وى درباره طبیعت آدمى، به دست مـى دهد. در بسیـارى از مـوارد ایـن رابطه بـراى ادراکـات مـا مستقیـم تـر و آشکارتر است. به بیانى صریح تر، نظریه پیشنهادى بانـو در تعالـى خودى، به واقع تصـویر دقیقى از شخصیت خـود او است. در همه حال، دیـدگاه پیشنهادى بانـو، نمایانگـر بینـش پـویاى اعتلاى شخصیت و همچنیـن نمـودار تحلیل ها و تجـربه هاى عمیق و تفسیـر آراى او از معنـاى انسـان بـودن، تحقق خـود و جهت دارى بارور است. <\/h2>
تجربه هاى کودکى و پدیدار شدن خـود، از نامگذارى که نشانه شخصیت الگـویى و آرمان و خـواسته پدر و مادر براى فرزندش که آمـوزگار فرآیند عظیـم بالندگى او است؛ تا دوره پرورش شخصیت فکرى و روحى و رفتارى و اجتماعى او با آمـوزه هاى وحـى و خانـواده و پـدر در دوران کودکى دوره بالندگى در عرصه تجربه انـواع آزمـونها و تنشها از تبعید و محـاصـره اقتصادى و آزمـون عقیـده، تجـربه و آماده سازى اراده، تا مرگ مادر و عمو. و او در این آزمون دیگر، جانشیـن پدربزرگ و عمو و مادر براى پدر و راهبر امت مى شـود. و در ادامه دوره پایدارى در آن برهه هاى تبلیغ و صعوبت تا هجرت به مـدینه و حضور پـویا در عصر آغازیـن شکل گیرى مدنیت و تمدن مسلمانى و وقت ازدواج با سالکـى همراه، و آمـوزگارى شیـوه گزینـش همسر، مبانى نهاد خانـواده، الگوى همسرى و الگـوى مادرى و دوره هاى تاریخ ساز پـس از ازدواج یعنى دوران تکـویـن مدنیت نوبنیاد اسلامى و آزمون حضـور تـربیتـى، اجتمـاعى ـ سیاسـى و تعهد و مسـوولیت شنـاسـى و دیـن خـواهـى و قناعت و زهد و ایثار در عصر هجـوم کفر و نفاق تا استقرار در حضـور مدنیت اسلامـى مکه و رخـداد غدیر و تفسیر نبـوى نظام ولایت و وقت رحلت پیامبر و پیچیدن بزرگتریـن غم همه هستـى در وجـود فاطمه و آغاز رویارویـى بـدعت در بـرابـر سنت نبـوى و نمایـش سقیفه و تقابل دو اراده تـاریخ ساز(سنت محمـدى و جاهلیت بازگشته با نام دیـن)؛ دو انتخاب ممکـن با دو فرجام تاریخـى تا قیامت رقم خورد.<\/h2>
پایه گذارى نهضت اصلاحـى (در هر دو وجهه فکـرى در تفسیر دیـن و اجتماعى در فراخـوانـى جامعه) در برابـر بـدعت در حال تثبیت با روش هاى مختلف و شکل دهى آن با تنى سـوخته و شکسته و روحى دردمند تا تثبیت بینش و اصول تفسیر فاطمى از دیـن و جنبش فاطمى و اصلاحفاطمی و عصـر شهادت. "مـرگ" انتخاب فاطمه است؛ درد اصلـى او رنج روح او است. تـن او نیز پیچیـده در دردى جانکاه است. درد او بـراى رنج خلایق تا واپسیین تاریخ است.<\/h2>
خود، خویشتن اى بلوغ انداز، چشمه غدیـر در بـاغ دستـان تـو روییـد، و غدیـریها از دامـان عصمت تـو به بلـوغى رسیـدند؛ و انسـان مـانـده، بـا انذار تـو، به رویـش رسیـد.(5)<\/h2>
خود خویـش را چگـونه تفسیر مى کنیـم؟ کیستـى خـود را با چه معنا مى کنیم؟ ماهیت هستى انسان سالم چیست؟<\/h2>خـود یا نفـس ـ جداى از ابهاماتـى که جزء جـدایـى ناپذیر بخشهاى مربـوط به آن است ـ عامل مدیریت حیات درونى آدمى(6) و روابط با دیگـر موجـودات است و در بـرگیرنـده همه جنبه هایـى است که مـوجب یکتایـى شخصیت مـى شـود. خـویشتـن نیز "مـن که احساس مـى کنـم و مى شناسم" خوانده مى شود.
تجـربه هـاى کـودکـى و فـرآینـد خـود شدن
پرورش و بالندگى شخصیت آدمى ابتدا در گرو پدیدار شدن خـود براى حضـور در بستـر کمال و رستگارى است. خـویشتـن، از خـردسالـى تا دوران بلـوغ در شـش مـرحله خـود بـودن پـرورش مـى یـابد.
اول: پدیدارى خود جسمانى
با حس خود به دنیا نمى آییـم، کودک شیرخوار نمى تواند میان خود یا "مـن" و دنیاى پیرامـونـش فـرق بگذارد. با گذشت زمان، از راه آموزشـى که همـواره پیچیده تر مـى شـود و تجربه هاى ادراکـى، میان چیزى "در مـن" و چیزهایى "در بیرون" تفاوت مبهمى مـى گذارد.
دوم: پدیدارى تشخیص هویت خود
در دومیـن مرحله پرورش، حـس تشخیص هویت خود پدیدار مى شود. کودک از هویت مداومـش به عنوان شخصى جداگانه آگاه مى شود. نام خود را مىآمـوزد و درمى یابد که آنچه امروز در آیینه مـى بیند، همان شخص دیروزى است و معتقد مـى شـود که حـس "مـن" یا "خـود" به رغم تجـربه هـاى متغیـر ادامه مـى یـابـد و پـایـدار مـى مـاند.
سوم: پدیدارى احترام به خود
سومیـن مرحله پرورش خویشتـن، پدیدار شدن، احترام به خـود است. این مرحله با احساس اتکا به خود کودک در نتیجه آموختـن کارهایى به طور انفرادى و مستقل همراه است. در ایـن مرحله کودک دو نیاز اصلـى دارد؛ یکـى نیـاز به درک و اکتشـاف و دیگـرى نیـاز به رسمیت شناخته شدن و مورد تـوجه و اعتنا بـودن به خصوص از طرف پدر و مادر. کودک میل دارد براى درک قابلیت هاى خـود، چیزهایى بسازد (مانند گل بازى و ساختـن مجسمه یک مرغ)، رفتارى مورد توقع و خلاق بیافریند (مانند ایفاى نقـش مادر یا طبیب) و به اکتشاف بپردازد و کنجکاویـش را درباره محیط پیرامون ارضا کند و به دستکارى در آن و تغییـر آن بپـردازد. ایـن مـرحله از پـرورش، بسیار حساس و تعیین کننده است. در ایـن حال طرح پرسـش و شکل دهى دغدغه هایى که کـودک در آینده زندگیـش مطلـوب است که با آنها دمخـور باشد، در همیـن دوران شکل مـى گیـرد. همپاى بارورسازى پـرسش ها و دغدغه هاى کودک و ارضاى کنجکاوی هاى وى، کـودک نیازمنـد به آن است که براى او اعتبار قایل شـویم و او را به چیزى بگیریـم و به تعبیـرى به وى شخصیت دهیـم تا از رهگذر آن به اعتماد به نفس لازم براى ورود به عرصه هاى تازه و تجربه هاى جـدید، دچار خـود کـم بینى و زبـونـى نبـاشـد. چنانچه پـدر و مادر نیاز کـودک به اکتشـاف و شخصیت را ناکام بگذارنـد، چه بسا "احترام به خـود" که در حال پیـدایـش است، لطمه ببینـد و به احساس حقارت و خشـم بینجـامـد. پیـدایـش "احتـرام به خـود" بـا نیـاز کـودک به استقلال همــــراه است. جنبه هاى گوناگون حـس احترام به خود را بانو به اولیاء و مربیان مىآموزد:ارزش دهى به فرزند؛ پدر همـواره مـى گـوید: فاطمه پاره وجـود مـن است. هر که او را خوشحال کنـد مرا خـوشحال کـرده و هر که او را بیازارد مرا آزار داده. فاطمه براى مـن عزیزترین مردم است.(14)
چهارم: پـدیـدارى گسترش خود
پـدیـدارى گسترش خود دو مرحله بعدى پرورش "گسترش خـود"است که از حدود سـن چهار سالگى آغاز مى شود. اکنون کودک از وجود سایر مـردم و اشیاء در محیط و ایـن واقعیت که بعضـى از آنها به او متعلق انـد، آگاهـى یافته است. "از خـانه مـن" یا "مـدرسه من" سخـن مى گوید. با این که در این سـن دایره چیزها و کسانى که با عنـوان "مال من" و از "آن مـن" شناخته مـى شـود محـدودتر است، اما پایه پـدیده هاى بزرگترى ماننـد "کشـور مـن"، "دیـن من"، "مردم من"، "مربـى من"، "راهنماى مـن" در ایـن سـن گذاشته مـى شـود. ایـن مرحله آغاز تـوانایى شخص براى گسترش وسیع خـود و فرا گرفتـن نه تنها چیزها، بلکه مفاهیـم مجرد و ارزش ها و اعتقادات است. در دنیاى کودکى فاطمه(س)، در درون خـویشتـن دختر الگـو بنگرید که همه افراد و چیزها حاضرنـد. پرورش زهرا در کنار پـدرش رسـول خـدا(ص) و در خانه نبوت بـود، آنجا که محل فـرود فرشتگان، و مرکز نزول وحـى و آیه هاى قرآن است. آنجا که نخستیـن گروه مسلمانان به یکتایـى خدا ایمان آوردند، و بر ایمان خـویـش پاى فشردنـد. آنان که پـروردگار دلهایشان را آزمـود، و در قرآن کریم بزرگشان داشت.
پنجـم: پـدیـدارى تصـور از خـود و نقـش خـویش
مرحله بعدى، تصور از خـود است و به ایـن مربـوط مى شـود که کودک چگونه خود را مى بیند و چه تصورى از خود و نقـش خویش دارد. ایـن تصور(یا تصـورات)، در وهله اول بر پایه روابط متقابل میان پدر و مادر و کودک است. از راه تشـویق و تنبیه کودک مىآموزد که پدر و مادرش انجام دادن و یا انجام نـدادن کـدام رفتـارها را از او تـوقع دارند، و از ایـن رهگذر ادراک نقـش کـودکى، دخترى، پسرى، مـادرى و پـدرى در ذهـن و بـاور او، شکل مـى گیـرد.
ششم: پدیدارى سلوک از سر تکلیف
در آخریـن مرحله پرورش "خود شدن" و مهیا شدن براى سیر و سلوک ارادى خود در سنیـن بلوغ، تلاش و عمل از سر تکلیف پدیدار مى شود.
مهمترین جنبه ایـن جستجـوى هـویت، تعریف هدف زندگى و در راستاى آن ارزیـابـى نقـش خـویـش در مجمـوع روابطـش، مـى بـاشد.<\/h2>اهمیت ایـن جستجـو در آن است که شخص بـراى نخستیـن بـار متـوجه آینـده و هـدفها و خـواسته هـاى بلنـد و دور و دراز مـى شود.
پی نوشت ها:<\/h2> 1ـ نـداشتـن هیچ گـونه بیمارى عاطفـى و ارضاى نیازها و سائقهاى معمول زندگى.
<\/h1>
دوباره نخل بستان پیمبر نوبرآورده
<\/h1>
فاطمه و زینب<\/h2>
فاطمه و حسن<\/h2>
:قالبساز: :بهاربیست: |