*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
عهد الهى معنى وسیعى دارد: هم شامل عهدهاى فطرى و پیمان هائى که خدا به مقتضاى فطرت از انسان گرفته مى شود همانند فطرت توحید و عشق به حق و عدالت و هم پیمان هاى عقلى یعنى آنچه را که انسان با نیروى تفکر و اندیشه و عقل از حقایق عالم هستى و مبدأ و معاد درک مى کند، هم پیمان هاى شرعى یعنى آنچه را که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمان هاى خداوند و ترک معصیت و گناه پیمان گرفته همه را شامل مى گردد. و طبیعى است که وفا به پیمان هائى که انسان با دیگر انسان ها میبندد، نیز در این مجموعه وارد است ، چرا که خدا فرمان داده که این پیمان ها نیز محترم شمرده شود، بلکه هم در پیمان هاى تشریعى داخل است و هم در پیمان هاى عقلى . خدواند از کسانی که به پیوندهایشان پایبندند به نیکی یاد میکند چنانکه مى فرماید: آنها کسانى هستند که پیوندهائى را که خداوند امر به حفظ آن کرده برقرار مى دارند «وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ»1 ؛ و آنان که آنچه را خدا به پیوستنش فرمان داده مىپیوندند و از پروردگارشان مىترسند و از سختى حساب بیم دارند. تعبیرى از این وسیع تر در این زمینه نمى توان پیدا کرد، چرا که انسان ارتباطى با خدا، ارتباطى با پیامبران و رهبران ، ارتباطى با سایر انسان ها اعم از دوست و همسایه و خویشاوند و برادران دینى و همنوعان دارد، و ارتباطى نیز با خودش ، دستور فوق مى گوید باید همه این پیوندها را محترم شمرد، حق همه را ادا کرد، و کارى که منجر به قطع یکى از این پیوندها مى شود انجام نداد. در حقیقت انسان یک موجود منزوى و جدا و بریده از عالم هستى نیست بلکه سر تا پاى وجود او را پیوندها و علاقه ها و ارتباط ها تشکیل مى دهد. از یکسو با آفریننده این دستگاه پیوند دارد که اگر ارتباطش را از او قطع کند نابود مى شود همانگونه که نور یک چراغ با قطع شدن خط ارتباطى آن با مبدأ مولد برق . بنابراین همان طورى که از نظر تکوینى پیوند با این مبدأ بزرگ دارد از نظر اطاعت فرمان و تشریع نیز باید پیوند خود را بر قرار کند.از سوئى دیگر پیوندى با پیامبر و امام به عنوان رهبر و پیشوا دارد، که قطع آن او را در بیراهه ها سرگردان مى کند. از سوى سوم پیوندى با تمام جامعه انسانیت و بخصوص با آنها که حق بیشترى بر او دارند همانند پدر و مادر و خویشاوندان و دوستان و استاد و مربى . و از سوى چهارم پیوندى با نفس خویش دارد، از نظر اینکه مأمور به حفظ مصالح خویشتن و ترقى و تکامل آن شده است . بر قرار ساختن هر یک از این پیوندها در واقع مصداق وفای به پیمان خدا است و قطع هر یک از این پیوندها، قطع ما امر الله به ان یوصل است ، چرا که خدا دستور وصل همه این پیوندها را داده است از آنچه گفتیم ضمنا تفسیر احادیثى که در رابطه با این آیه وارد شده است روشن مى شود که گاهى آن را به اقوام و بستگان تفسیر فرموده اند و گاهى به امام و پیشواى دین و گاهى به آل محمد و زمانى به همه افراد با ایمان ! مثلا در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که از آن حضرت در باره تفسیر «الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل سؤ ال شد فقال قرابتک فرمود: منظور خویشاوندان تو است. و نیز در حدیث دیگرى از همان امام (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: نزلت فى رحم آل محمد و قد یکون فى قرابتک ؛ این جمله در باره پیوند با آل محمد صادر شده است و گاهى در خویشاوندان و بستگان تو نیز هست. و براى تاکید بر مساله وفاى به عهد و ایستادگى در برابر سوگندها که از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مى گوید: «لاَ تَتَّخِذُواْ أَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا »2 ؛ سوگندهای خود را وسیله فریب یکدیگر مسازید تا قدمی را که استوار، ساخته اید بلغزد. چون هنگامى که شما عهد و پیمان ببندید و سوگند و قسم یاد کنید، اما قصد وفاى بر آن را نداشته باشید و این امر را تکرار کنید، سرمایه اعتماد مردم نسبت به شما از میان میرود، و عده اى از ایمان آورندگان در ایمانشان ، سست و متزلزل میشوند، گوئى گام خود را در جاى ظاهرا محکمى گذارده اند، اما زیر آن لغزنده بود و آنها را به لغزش افکنده است . زیان دیگر اینکه آثار سوء این عمل یعنى جلوگیرى از راه خدا را در این دنیا خواهید چشید، و عذاب عظیم الهى در جهان دیگر در انتظار شما خواهد بود!. مى دانیم مهمترین سرمایه یک جامعه ، اعتماد متقابل افراد اجتماع نسبت به یکدیگر است ، اصولا آنچه جامعه را از صورت آحاد پراکنده بیرون مى آورد و همچون رشته هاى زنجیر به هم پیوند میدهد، همین اصل اعتماد متقابل است که پشتوانه فعالیت هاى هماهنگ اجتماعى و همکارى در سطح وسیع میباشد. عهد و پیمان و سوگند، تاکیدى است بر حفظ این همبستگى و اعتماد متقابل ، اما آن روز که عهد و پیمان ها پشت سر هم شکسته شود، دیگر اثرى از این سرمایه بزرگ اعتماد عمومى باقى نخواهد ماند، و جامعه بظاهر متشکل ، تبدیل به آحاد پراکنده فاقد قدرت میشود. به همین دلیل مکررا در آیات قرآن ، و بطور گسترده و احادیث اسلامى ، روى مسأله وفاى به عهد و ایستادگى در برابر سوگندها تاکید شده است ، و شکستن آن از گناهان کبیره محسوب میشود. امیر مؤ منان على (علیه السلام) در فرمان مالک اشتر به اهمیت این مساله در اسلام و جاهلیت اشاره کرده ، و آن را مهمترین و عمومی ترین مسأله میشمرد، و تاکید میکند که حتى مشرکان نیز به این امر پایبند بوده اند، زیرا عواقب دردناک پیمان شکنى را دریافته بودند. عذرهاى ناموجه براى نقض پیمان زشتى پیمان شکنى به حدى است که کمتر کسى حاضر میشود، مسئولیت آن را، با صراحت ، بر عهده گیرد، لذا معمولا افراد پیمان شکن متعذر به اعذارى میشوند، هر چند عذرهاى واهى و بى اساس باشد گاهى بعضى از افراد مسلمان به عذر اینکه دشمن اکثریت عددى دارد و مومنان از نظر شماره در اقلیتند در ادامه پیمان خود با خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دچار تردید میشدند، در حالى که نه اکثریت از لحاظ تعداد، دلیل بر قدرت و قوت است ، زیرا بسیار دیده شده یک اقلیت مصمم و با ایمان بر اکثریت عظیمى که فاقد ایمان بوده اند پیروز شده است ، و نه قدرت و قوت دشمن به فرض اینکه با کثرت عدد حاصل شود مجوزى براى پیمان شکنى با دوستان نمیتواند باشد، چرا که اگر این را بشکافیم در واقع یک نوع شرک و بیگانگى از خدا است . منبع تفسیر نمونه جلد10و11 منظور قرآن از «قوم دیگر» 1. «هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ » محمد: 38 آگاه باشید! شما اشخاصى هستید که دعوت مىشوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخى از شماها بخل مىورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بىنیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مىآورد. پس آنها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىکنند. این آیه، که آخرین آیه سوره «محمد» است، پیش از این در آیاتى به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگى در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّتبار و اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهى نمىتوانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، مىفرماید: شما را دعوت مىکنیم که انفاق کنید، ولى شما بخل مىورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود. در این آیه، تصریح شده است که آنها مثل شما نخواهند بود؛ یعنى به هنگام دعوت به جهاد سستى نمىکنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلّتبار نمىشوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمىورزند و مطیع خدا و رسول او هستند. قرطبى از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسیرش از ابوموسى اشعرى نقل کرده است: «هنگامى که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوبتر است.»1 مفسّران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتى ذکر کردهاند. بعضى ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضى آنان را به عنوان یکى از احتمالات آیه دانستهاند.2 مفسّرانى همچون طبرى، طبرسى، فخر رازى، قرطبى، زمخشرى، ابن کثیر، سیوطى، آلوسى، المراغى و طباطبائى در ذیل این آیه، حدیثى را با اختلاف اندکى از رسول خدا نقل کردهاند: ابوهریره نقل مىکند: هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسولاللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آنها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه 9على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس؛»3 رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید. در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیشترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانى از ایران آن را به دست مىآورند.4همچنین این حدیث با تعبیرات دیگرى مثل ّ«لَو کانَ الدّینُ مَناطا بالثُّری»، ّ«لو کانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَی»، ّ«لَو کانَ الدّینُ بالثُّری» و «وَ اِنّ الایمانَ لَو کانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نیز آمده است. هنگامى که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسولاللّه، کسانى که اگر ما اعراض نمودیم خدا آنها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس» رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: این و طایفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خد آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسید 2. «وَ آخرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزیزُ الحکیم» (جمعه: 3و همچنین او) رسول است بر گروهى که هنوز به آنها ملحق نشدهاند و او عزیز و حکیم است. در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامى در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسانها اشاره مىکند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا مىشود و هم شامل انسانهاى دیگرى که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد. مفسّران یکى از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کردهاند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرینَ مِنهم لَمّا یَلحقوا..." مردى سؤال کرد: یا رسولاللّه، اینها چه کسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا اینکه سه بار سؤال کرد. ابوهریره مىگوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتما مردانى از اینان به آن مىرسند.»5 3. «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتِىَ اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمنین اَعِزَّةٍ عَلَى الکافِرینَ یُجاهدونَ فى سبیلاللّهِ و لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلکَ فضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یَشاء واللّهُ واسِعٌ علیمٌ» (مائده: 54) اى کسانى که ایمان آوردهاید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانى نمىرساند) خداوند جمعیتى را مىآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آنها در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد )و شایسته ببیند) مىدهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست. در این آیهشریفه، براى آن قوم مشخصات و صفاتى ذکر شده که عبارتند از: 1- خداوند آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. 2- در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفّار عزیز و ناسازگارند. 3- با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش مىکنند. 4- در راه خدا و اجراى احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدى ترس به خود راه نمىدهند. در ذیل این آیه نیز بسیارى از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامى همچون زمخشرى، بیضاوى، فخر رازى، آلوسى، رشید رضا، طبرسى، قرطبى و علّامه طباطبائى با نقل روایتى، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کردهاند: «وقتى آیه مبارکه "فسوف یأتى اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریّا آویزان بود، مردانى از فرزند فارس به او دست مىیافتند.»6 4. «الاّ تنفُروا یُعَذِّبکُم عذابا اَلیما و یَسْتَبدِل قوما غَیرَکُم ولا تضُرُّوهُ شَیئا واللّهُ على کلِّ شىءٍ قدیر» (توبه: 38) اگر به سوى میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکى مىکند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مىدهد و هیچ زیانى به او نمىرسانید، و خداوند بر هر چیزى تواناست. آیه پیشین در مذمّت از مسلمانان است که چرا وقتى فرمان جهاد داده مىشود، سستى به خرج مىدهید؛ چرا زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهید؟ طبق روایات شأن نزول، این آیات در مورد جنگ «تبوک» نازل گردیدهاند. در روایات اسلامى آمده است که پیامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نظامى خود را پیش از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولى در مورد «تبوک»، چون مسأله شکل دیگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان مىرویم؛ زیرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى همانند جنگ با مشرکان مکّه و یا یهود خیبر کار سادهاى نبود و مىبیست مسلمانان براى این درگیرى بزرگ کاملا آماده شوند و خودسازى کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوهها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوى میدان جنگ را فوقالعاده بر مسلمانان مشکل مىساختند، تا آنجا که بعضى در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلى نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنى قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آنها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.7 بسیارى از مفسّران یکى از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانستهاند.8 5. «ان یَشَأ یُذهِبکُم ایُّهَا النّاسُ و یأتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ على ذلکَ قدیر» (نساء: )133 اى مردم، اگر او بخواهد شما را از بین مىبرد و افراد دیگرى به جاى شما مىآورد و خدا بر این کار تواناست. آیه در سیاق برخى آیات در بىنیازى خدا از طاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است مِلک اوست. سپس مىفرماید: براى خدا هیچ مانعى ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتى آمادهتر و مصمّمتر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایى دارد. شیخ طوسى، طبرسى، میبدى، زمخشرى، قرطبى، آلوسى، فیض کاشانى، طبرى و دیگر مفسّران از رسول خدا نقل کردهاند: «وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنى مردم عجم و فارس هستند.»9 داشتن روحیه حقپذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مىکردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مىخواند، به آن ایمان نمىآوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.» 6. «فَاِن یَکفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قوما لَیسوا بِها بکافرین» (انعام: 89اگر مشرکان مکّه ) به کتاب و حکم و نبوّت کفر بورزند، کسان دیگرى را نگهبان آن مىسازیم که نسبت به آن کافر نیستند. این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتى آنها از حکم و داورى و رسالت آمده است، و در اینکه مشارٌالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانىاند، مفسّران احتمالاتى دادهاند: یکى از احتمالات این است که آیه در مقام تسلّاى رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستى آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومى مأموریت داده شده است که از هدایت الهى پىروى کنند و فرامین روشن و نورانى پیامبران را بپذیرند، و آنها نه تنها آن را مىپذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانى مىکنند؛ مردمانى که در راه کفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسلیمند. در اینکه منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند - چنانکه در بعضى از تفاسیر اهل سنّت آمده - چنین احتمالى از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه اینکه آیه در مقام تسلّاى پیامبر در کفر قومش مىباشد و ایمان فرشتگان چگونه مىتواند تسلّاى آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسانهایىاند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، یکى از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.10 این آیات بجز آیه اخیر، همگى از آیات سورههاى مدنىاند و در اواسط یا اواخر سالهاى هجرت رسول خدا 9به مدینه نازل شدهاند12 و قطعا منظور از این آیات اقوامى نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیر ( 89سوره انعام) گرچه از آیات سورههاى مکّى است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولى با توجه به اینکه بعضى از قرآن بعضى دیگر را تفسیر مىکند («اِنَّ القُرآنَ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بعض») و یا به فرموده امیرمؤمنان : «،اِنَّ القُرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعض»11 به احتمال قوى، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومى خبر مىدهند که در آینده نزدیک، مسلمان مىشوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. این روایات با تعبیرات متفاوتى از رسول خدا نقل شدهاند که در بعضى آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضى دیگر: «لو کان الدین»، و در یکى: «لو کان العلم» و در دیگرى: «لو کان الاسلام»، و در برخى: «لو کان الخیر» یا ّ«لو کان البر» که همه اینها حکایت از حقیقتجویى و حقپذیرى و دانشجویى و فضیلتخواهى ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر اینکه آنها به دور از عصبیّت جاهلى و حمیّت قومى، حقیقت را در هر جا بیابند، مىپذیرند و به سوى هر عمل خیر و نیکى مىشتابند. داشتن روحیه حقپذیرى و نداشتن عصبیّت جاهلى، خود حقیقتى است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غیر عرب)ها نازل مىکردیم و او آن را بر ایشان(عرب) مىخواند، به آن ایمان نمىآوردند. در حدیثى از امام جعفر صادق (ع)در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتى است براى عجم.12» همچنین امام رضا (ع)در روایتى از فاصله گرفتن تدریجى بسیارى از بستگان رسول خدا (قریش، بنىعباس و حتى برخى از بنىهاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسى) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالى از وقتى که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منّت مىگذارد و آن را از بستگان پیغمبر مىگرداند. پس به آنها مىبخشد و از اینها دریغ مىدارد.»13 روایات فراوانى در حقپذیرى، دانشجویى، دیندارى، جهاد و فداکارى ایرانیان در برابر حقیقتى که آن را باور کردهاند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده مىشود: در روایتى، رسول خدا، سلمان فارسى را مخاطب قرار داده، فرمود: اى سلمان، اگر دین در ثرّیا باشد، جمعى از اهل فارس آن را به دست مىآورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنّت من پىروى مىکنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت مىنمایند، و آنان بر من بسیار صلوات مىفرستند.» اکنون این ویژگى شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهاى اسلامى، و جنگجویانى را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»14 آیات و روایات یادشده در بیان ویژگىهاى ایرانیان، همگى از این حکایت دارند: قومى که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعى و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگى و ریاکارانه و پوششى بر آیین شرکآلود اجداد و گذشتگانشان باشد. 1. احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص .6078 2. تفسیر طبرى، ج 26ص / 42تفسیر ابن کثیر، ج 6ص / 320روح المعانى، ج 26ص / 82مجمعالبیان، ج 9ص / 108المیزان، ج 18ص / 250واحدى نیشابورى، الوسیط، ج 4ص / 130تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6ص / 139الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 248ابن جوزى، زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 7ص / 157الجامع لاحکام القرآن، ج 9ص / 6078تفسیر البیضاوى، ج 4ص / 125روضالجنان و روحالجنان، ج 7ص / 314کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 9ص / 198کشاف، ج 4ص / 331الدرّ المنثور، ج 6ص / 67تفسیر المراغى، ج 27ص / 79تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12ص / 253تفسیر گازر، ج 9ص / 122تاریخ اصفهان، ج 1و2و 3و / 4الصافى، ج 5ص / 32التبیان، ج 9ص / 109التفسیر الکبیر، ج 27و 28ص / 76مستدرک حاکم، ج 2ص /458سننترمذى، ج 5ص /383نورالثقلین،ج 5ص.46 3. فُرْسْ (forc) کلمهاى است عربى که مورّخان اسلامى و عربزبانان بر ایرانیان اطلاق کردهاند؛ همانگونه که «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار بردهاند... (غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسى، ج 2ص 1876واژه «فُرس».) 4. ابونعیم، تاریخ اصفهان، ج 1ص / 4تقى هندى، کنزالعمّال، ج 12ص 90ح .34126 5. صحیح بخارى، ج 6ص / 189صحیح مسلم، ج 4ص 1973و / 2546سنن ترمذى، ج 56. ص 413و / 414 دةالقارى، ج 19ص / 235فتح البارى، ج 8ص / 492مجمعالبیان، ج 6ص / 96زاد المسیر فى علم التفسیر، ج 8ص / 20الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ج 3ص / 364رَوحِالجِنان و رُوحالجَنان، ج 19ص / 194کشفالاسرار و عدةالابرار، ج 10ص / 99کشاف، ج 4ص / 530تفسیر المراغى، ج 28ص / 96تفسیر طبرى، ج 28ص / 62تفسیر ابن کثیر، ج 7ص / 7الجامع لاحکام القرآن، ج 18ص / 93تاریخ اصفهان، ج 1ص / 2الدرالمنثور، ج 6ص / 215تفسیر الصافى، ج 5ص / 172تفسیر فى ظلال القرآن، جزء 28ص / 96تفسیر گازر، ج 10ص / 867تفسیر کنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13ص .247 6. تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 132کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 147کشاف، ج 1ص / 646تفسیرالکبیر، ج 12ص 9و / 20روحالمعانى، ج 6ص / 163المنار، ج 6ص / 436نورالثقلین، ج 1ص / 632مجمعالبیان، ج 2ص / 122الجامع لاحکام القرآن، ج 8ص / 93المیزان، ج 5ص .388 7. جامعالبیان، ج 9و 10ص / 93روحالمعانى، ج 10- 12ص / 85تفسیرالکبیر، ج 16ص / 59مجمعالبیان، ج 5و 6ص / 31تفسیر قرطبى، ج 5ص .2979 8. تفسیر البیضاوى، ج 3ص / 82تفسیر غرائب القرآن، ج 3ص / 47کشفالاسرار و عدّةالابرار، ج 4ص / 131تفسیر الکشاف، ج 2ص / 271الجامع لاحکام القرآن، ج 5ص / 2979المنار، ج 10ص / 425مجمعالبیان، ج 5ص / 31تفسیر نمونه، ج 7ص .417 9. مجمعالبیان، ج 3ص / 122التبیان، ج 3ص / 352کشّاف، ج 1ص / 574الجامع لاحکام القرآن، ج 3ص / 979تفسیرالصافى، ج 1ص / 403المیزان، ج 5ص / 104تفسیر روحالمعانى، ج 5ص / 148جامعالبیان، ج 5و 6ص / 205تفسیر غرائب القرآن، ج 2ص / 512کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2ص .720 10. کشّاف، ج 2ص / 43کشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 418تفسیر البیضاوى، ج 2ص / 171روحالمعانى، ج 7ص / 187المنار، ج 7ص .594 11. سید محمدباقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، ص 399و .401 12. نهجالبلاغه، خطبه .18 13. تفسیر القمى، ج 2ص / 124تفسیر شریف لاهیجى، ج 3ص / 397تفسیر نورالثقلین، ج 4ص /165تفسیرالصافى، ج 2ص / 226المیزان، ج 15ص .332 14. بحارالانوار، ج ص .304 48 آنچه گذشت: و اینک مستحبات و مکروهات قرائت و ذکر 1. در نماز جمعه و در نماز ظهر جمعه مستحب است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره منافقون خوانده شود. 2. کسى که به هیچ وجه نمى تواند قرائت صحیح نماز را یاد بگیرد، احتیاط مستحب آن است که نماز را به جماعت به جا آورد. 3. احتیاط مستحب است که در نماز، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید. توضیح: منظور از وقف به حرکت این است که اعراب آخر جمله را هنگام وقف ادا کرد. مثلا وقتی میخواهیم بعد از اولین آیه سوره حمد وقف کنیم، بگوییم الحمدُ للهِ ربِّ العالمینَ و فتحهی نون آخر "العالمین" را ادا کرده و اظهار کنیم. وصل به سکون بر عکس این بوده و یعنی اینکه وقتی میخواهیم بدون توقف دو آیه یا دو جمله را پشت سر هم بخوانیم آخر هر جمله وقف کرده و آن را ساکن بخوانیم در حالیکه باید در این صورت اعراب آن را ادا کنیم. لازم به ذکر است که برخی از مراجع معظم تقلید در این باره نظرات متفاوتی دارند که باید در این خصوص نظر مرجع تقلید خود را جوایا شوید. 4. مستحب است که نمازگزار در رکعت سوم و چهارم بعد از تسبیحات اربعه استغفار کند؛ مثلا بگوید: "استغفر اللّه ربى و اتوب الیه" یا بگوید: "اللهم اغفرلى". 5. مستحب است که نمازگزار در رکعت اول ، پیش از خواندن حمد، بگوید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . 6. مستحب است که در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر "بسم اللّه الرحمن الرحیم" بلند و حمد و سوره شمرده و آهسته خوانده شود و در آخر هر آیه وقف شود؛ یعنى به آیه بعد چسبانده نشود. همچنین در حال خواندن حمد و سوره به معناى آیه توجه شود. 7. مستحب است این که نمازگزار اگر نماز را به جماعت مى خواند، بعد از تمام شدن حمد امام و اگر فرادى مى خواند، بعد از آن که حمد خودش تمام شد، بگوید: الحمد اللّه رب العالمین . 8. مستحب است بعد از خواندن سوره قل هو اللّه احد یک یا دو یا سه مرتبه گفته شود: کذالک اللّه ربى یا سه مرتبه کذالک اللّه ربنا. 9. سزاوار است که نمازگزار بعد از خواندن سوره ، کمى صبر کند و سپس تکبیر پیش از رکوع یا قنوت را بگوید. (218) 10. مستحب است که در تمام نمازها، در رکعت اول ، سوره "انا انزلناه" و در رکعت دوم هم سوره "قل هواللّه احد" خوانده شود. کسى که به هیچ وجه نمى تواند قرائت صحیح نماز را یاد بگیرد، احتیاط مستحب آن است که نماز را به جماعت به جا آورد 11. مستحب است در نماز صبح ، سوره "عم یتسائلون" یا سوره "هل اتى" و یا "غاشیه" ، "قیامت" و نظائر آن ، یعنى سوره هایی که به مقدار یکى از این سور، آیه دارد خوانده شود. 12. مستحب است که در نماز ظهر سوره "سبح اسم ربک الاعلى" یا سوره "شمس" و در نماز عصر و مغرب سوره "اذا جاء نصر اللّه" یا سوره "الهیکم التکاثر" خوانده شود. 13. مستحب است که در نماز و عشاى شب جمعه براى رکعت اول ، سوره "جمعه" و براى دوم ، سوره "اعلى" و در نماز ظهر و عصر جمعه براى رکعت اول ، سوره "جمعه" و براى رکعت دوم ، سوره "منافقون" قرائت شود. 14. مستحب است که نمازگزار در نماز صبح روز جمعه در رکعت اول ، سوره "جمعه" و در رکعت دوم ، سوره "توحید" را بخواند و در نماز مغرب شب جمعه در رکعت اول ، سوره "جمعه" و در رکعت دوم ، سوره "توحید" را بخواند. 15. مستحب است که نمازگزار در قرائت رعایت ترتیل را نماید و کلمات را آرام ، شمرده و واضح بخواند. 16. مستحب است که نمازگزار در جاهایى که علماى تجوید، وقف در آن جاها را معتبر دانستهاند، وقف کند. 17. مستحب است که نمازگزار در هنگام خواندن سوره ، وقتى به آیه رحمت رسید، از خدا طلب رحمت بنماید و اگر به آیه عذاب و جهنم و بلا رسید، از خدا طلب پناه از عذاب کند. 18. اگر نمازگزار ترس از آن دارد که وقتى سوره طولانى مى خواند، وقت تنگ شود و نماز دومش قضا شود، مستحب است که سوره کوتاه قرائت کند. 19. مستحب است که نمازگزار در نافله نمازهاى شب (نافله مغرب ، عشا و نماز شب) قرائت را بلند و در نافله نمازهاى روز (نافله صبح ، ظهر و عصر) آهسته بخواند. 20. کراهت دارد که در هر رکعت از نمازهاى واجب ، بیش از یک سوره قرائت شود. 21. مکروه است که انسان در تمام نمازهاى یک شبانه روز، سوره قل هو اللّه احد را نخواند. 22. خواندن سوره قل هو اللّه احد با یک نفس مکروه است . 23. مکروه است که انسان سورهاى را که در رکعت اول خوانده ، در رکعت دوم نیز بخواند. (مگر این که در هر دو رکعت ، سوره قل هو اللّه احد را قرائت کند.) توجه: منظور از کراهت در عبادات، تقلیل ثواب آن است. نه به معنای ناپسند بودن. گروه دین و اندیشه تبیان - عسگری پیش درآمد: آنچه در این مجموعه خواهید خواند نظر آیت الله شهید مطهری درباره ازدواج موقت است که از کتاب "نظام حقوق زن در اسلام " برای شما دستچین شده است. در شماره اول که مقدمه بحث بود، تفاوتهای ازدواج دایم و موقت را بیان کردیم. در شماره دوم که با عنوان "کدامیک: رهبانیت موقت؛ کمونیسم جنسی یا ازدواج موقت؟" تقدیم حضور شد تمام راههای برخورد با غریضه جنسی مطرح و بررسی گردید. و اما اکنون و در این شماره درگیری دیگر جوامع بشری با این مسأله و راهکارهای عقلای آن اقوام را برایتان آورده و با نظریه مرتقی اسلام مقایسه خواهیم کرد. راسل و نظریه ازدواج موقت "برتراند راسل " فیلسوف معروف انگلیسی در کتاب "زناشوئی و اخلاق" میگوید: این است فرمول فرنگی چاره جوئی خطر مردان و زنانی که قادر به ازدواج دائم نیستند و آن بود فرمولی که اسلام پیشنهاد کرده است. آیا اگر این فرمول فرنگی به کار بسته شود و گروهی زن بدبخت به ایفای این وظیفه اجتماعی اختصاص داده شوند آن وقت زن به مقام واقعی و حیثیت انسانی خود رسیده است و روح اعلامیه حقوق بشر شاد شده است؟ برتراند راسل رسما در کتاب خود فصلی تحت عنوان "ازدواج تجربی" باز کرده است. وی میگوید: «قاضی لیندزی ، که سالیان متمادی مأمور دادگاه دنور بوده و در این مقام فرصت مشاهده حقایق زیادی داشته، پیشنهاد میکند که ترتیبی به نام " ازدواج رفاقتی " داده شود. (اما) متأسفانه پست رسمی خود را (در امریکا) از دست داد. زیرا مشاهده شد که او بیش از ایجاد حس گناهکاری، در فکر سعادت جوانان است. برای عزل او کاتولیکها و فرقه ضد سیاه پوستان از بذل مساعی خودداری نکردند. پیشنهاد ازدواج رفاقتی را یک محافظه کار خردمند کرده است و منظور از آن ایجاد ثباتی در روابط جنسی است. لیندزی متوجه شده که اشکال اساسی در ازدواج، فقدان پول است. ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالی نیست، بلکه از این لحاظ است که تأمین معیشت از جانب زن برازنده نیست. و به این ترتیب نتیجه میگیرد که جوانان باید مبادرت به ازدواج رفاقتی کنند که از سه لحاظ با ازدواج عادی متفاوت است : اولا منظور از ازدواج تولید نسل نخواهد بود . ثانیا مادام که زن جوان فرزندی نیاورده و حامله نشده طلاق با رضایت طرفین میسر خواهد بود. ثالثا زن در صورت طلاق مستحق کمک خرجی برای خوراک خواهد بود . . . من هیچ تردیدی در مؤثر بودن پیشنهادات لیندزی ندارم و اگر قانون آن را میپذیرفت تأثیر زیادی در بهبود اخلاق میکرد». آنچه لیندزی و راسل آن را ازدواج رفاقتی مینامند گرچه با "ازدواجِ موقتِ اسلامی" اندک فرقی دارد، اما حکایت میکند که متفکرانی مانند لیندزی و راسل به این نکته پی بردهاند که تنها ازدواج دائم و عادی وافی به همه احتیاجات اجتماع نیست. * * * * * نکاتی قابل توجه در این نوشتار: 1- عدم کفایت ازدواج دائم برای ارضای طبیعت آدمی 2- عدم اختصاص مسأله ازدواج و انواع آن به دین اسلام و جامعه اسلامی 3- عمومیت مشکلات غرائض طبیعی و روابط بی ضابطه زن و مرد در تمام جوامع 4- درگیری متفکران و دانشمندان در تمام دنیا برای حل مساله روابط زن و مرد. تبیان کتاب عبدالرزاق نوفل اعجاز عددى در قرآنکریم نام دارد و به قلم قرآنپژوه و قرآنشناس دانشور معاصر، آقاى مصطفى حسینى طباطبائى به فارسى ترجمه شده است. ذیلاً تعدادى از آمار و ارقام شگفتآور عبدالرزاق نوفل نقل مىشود: - واژه دنیا در قرآن کریم 115 بار بهکار رفته است، و واژه آخرت هم همین تعداد. - شیاطین 68 مرتبه، ملائکه هم همین تعداد. - حیات 71 بار، موت هم همین تعداد. - علم و معرفت ومشتقات آنها 811 بار، ایمان و مشتقات آنهم همین تعداد. - ابلیس یازده بار، و استعاذه از او هم بههمین تعداد. - کلمه یوم بهمعناى روز(بهصورت مفرد) 365بار بهتعداد روزهاىسال (شمسى) در قرآن بهکار رفته است. و بهصورت تثنیه و جمع سى بار، بهتعداد روزهاى ماه. - کلمه شهر بهمعناى ماه، 12 مرتبه در قرآن دیده مىشود بهتعداد ماههاى سال. اما کتاب دکتر ابوزهراء النجدى قرآنپژوه شیعه من الاعجاز البلاغى و العددى للقرآن الکریم نام دارد و چنانکه از نامش برمىآید بهعربى است و هنوز بهفارسى ترجمه نشده است و از نظر شگفتىهاى ریاضى بهپاى کار رشاد خلیفه و عبدالرزاق نوفل نمىرسد. ذیلاً چند تناسب و ظرافت عددى قرآنى را که او پیدا کرده و در کتاب پیش گفته آورده است، نقل مىکنیم: - ساعت/ الساعة در قرآن کریم 24 بار بهکار رفته است به تعداد ساعات شبانهروز. - سماوات السبع یا سبع سماوات، هفت بار بهکار رفته است. - «سجد» و مشتقات آن 34مرتبه بهکار رفته است که برابر مجموع سجدههاى هفده رکعت نماز شبانهروزى است، از قرار هر رکعتى دو سجده، جمعاً 34 سجده. - لفظ صلاة و قیام و اقیموا و مشتقات آن 51 بار بهکار رفته است که برابر با هفدهرکعت نماز واجب و 34 رکعت نماز مستحب شبانهروزى است. - مشتقات وصى/ توصیه بهتعداد اوصیاى الهى دوازده بار بهکار رفته است. - لفظ شیعه و مشتقاتش دوازده بار در قرآن بهکار رفته است. - مشتقات فرقه، 72 بار بهکار رفته است و این بهتعداد 72 فرقه اسلامى است. در پایان این نکته گفته شود که اینگونه پژوهشها جنبه تفننى دارد، و ارزش طراز اول علمى ندارد. برگرفته از: درسنامه علوم قرانی سطح 2، حسین جوان آراسته اهمیت و فضیلت چشم پاکی در نظر اسلام در مکتب انسان ساز اسلام ، پاکدامنی از ارزش های والای انسانی به حساب می آید و در مقابل ، بی عفّتی و بی بندوباری جنسی محکوم شده است. اسلام نخست با راهنمایی و هدایت ، مسائل جنسی و شهوانی را کنترل و تعدیل می کند ، مسلمانان را به عفاف و پاکدامنی فرا می خواند ، سپس با تدابیر حکمت آمیز و اصولی زمینه های انحراف را از میان بر می دارد. هم به پیروان خویش دستور می دهد ، بی عفتی نکنند و هم از آنان می خواهد که اسباب لغزش و گناه دیگران را فراهم نسازند. 1- چشم چرانی ، اولین قدم انحراف: گذرگاه ورود به منجلاب انحرافات و فساد جنسی «چشم چرانی» و نگاه به نامحرم است. نگاه های آلوده ، تخم شهوت را در دل بارور ساخته ، صاحبش را به فتنه و انحراف مبتلا می کند. حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود : چشم چرانی ، تخم شهوت را در دل می کارد و چنین کاری برای نگاه کننده کافی است که منشأ فتنه گردد. (روضة المتقین، ج ?، ص ???) نگاه کردن به ناموس دیگران ، خواست شیطان است. چشمی که تیرهای آلوده نگاه را به نامحرمان پرتاب می کند ، محل کمین شیطان است. شیطان از کمان چشم های او ناموس دیگران را نشانه می گیرد. پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله فرمود : نگاه (به نامحرم) تیز زهرآلودی از تیرهای شیطانی است (بحارالانوار، ج ???، ص ??) امیرمؤمنان علیه السلام فرمود : چشمها ، کیمنگاههای شیطان است. پس باید مراقب چشمان خویش باشیم ، تا شیطان از آن برای تخریب ایمان ما و ناموس مردم استفاده نکند. 2- سفارش قرآن به چشم پوشی از نامحرم امام باقر علیه السلام فرمود : جوانی از انصار ، در مدینه با زنی برخورد کرد. در آن زمان ، مقنعه زنها تا پشت گوششان را می پوشاند (گوشها ، گردن و صورت حجاب نداشت) جوان به آن زن خیره شد و چشم از او بر نداشت تا عبور کرد. همین طور که با نگاه به پشت سرش آن زن را تعقیب می کرد ، وارد کوچه تنگی شد در این هنگام صورتش به استخوانی که از دیوار بیرون زده بود برخورد و شکافت. وقتی آن زن رفت ، جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جاری است. با خود گفت: به خدا سوگند! نزد رسول خدا می روم و این ماجرا را با او در میان می گذارم. جوان نزد پیامبر رفت. حضرت پرسید این چه وضعی است؟ او جریان را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه ?? سوره نور را آورد که: «به زنان با ایمان بگو چشمانشان را (از نامحرم) فرو بندند و دامن خود را حفظ کنند و...» (فروع کافی، ج ?، ص ???) پس خواست قرآن رعایت عفت عمومی برای زن و مرد است و این کار ضروری و واجب شمرده شده است. نگاه کردن مرد به بدن زن نامحرم چه با قصد لذّت و چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دستها ، اگر با قصد لذّت باشد ، حرام است ، بلکه احتیاط واجب آن است که بدون قصد لذت هم نگاه نکنند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم حرام است. • ارزش چشمان پاک هر یک از اعضای بدن مؤمن نسبت به عبادت پروردگار متعال وظیفه خاصی بر عهده دارد که اگر بدان وظیفه عمل کرد، ارزشمند است. حضرت علی ـ علیه السلام درباره مواظبت و حفاظت از چشمها فرمود : چیزی در بدن کم سپاستر از چشم نیست، خواستهاش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد. بحارالانوار، ج ???، ص ?? رسول خدا صلی الله علیه و آله چشمان با ارزش را این گونه توصیف می کند: همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم : چشمی که از ترس خدا بگرید ، چشمی که از نامحرم فرونهاده شود ، چشمی که در راه خدا (و پاسداری از کیان اسلام) شب زنده دار باشد. بحارالانوار، ج ???، ص ?? چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد ، سبب برکات زیر می گردد : 1- دیدن شگفتی ها رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : «غُضُّوا اَبْصارَکُم تَرَوْنَ الْعَجائِبَ» همان، ص ?? چشمهایتان را (از نامحرم) بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینید. 2- راحتی قلب : امام علی علیه السلام فرمود : «مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ اَراحَ قَلْبَهُ» آنکه از نامحرم چشم خود را فرو نهاد ، قلبش را راحت کرده است. شرح غررالحکم، آمدی، ج ? ، ص ??? 3- پاداش الهی : امام صادق علیه السلام فرمود : هر که زنی را ببیند و (بلافاصله) دیدهاش را به آسمان بدوزد یا چشم فرو بندد ، چشم باز نگرداند مگر خداوند حوریان بهشتی را به عقد او در آورد. بحارالانوار، ج ???، ص ?? از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند : به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: با خاموش کردن آتش شهوت ، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند ، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینیاش را در دل خویش احساس کند. قرآن کریم برای عبرت و راهنمایی مردم ، داستانهای گوناگونی را نقل کرده که میان همه آنها از داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ به عنوان «احسن القصص» یا زیباترین داستان یاد شده است. در این داستان حضرت یوسف از زشتترین عمل که «خیانت به ناموس دیگران» است پرهیز کرده، با فراهم بودن تمام مقدمات با توجه به حضور و قدرت الهی، شهوت خود را کنترل کرده و از نامحرم چشم پوشیده است و این کاری بزرگ است که تنها با کمک ایمان به پروردگار انجام پذیر است. قرآن مجید حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ را به عنوان قهرمان میدان «عفاف» مطرح میکند تا جوانان مسلمان که در پی قهرمان یابی و الگوپذیری هستند ، از یوسف ـ علیه السلام ـ که شجاعترین مرد روزگار بود پیروی کنند ؛ چرا که حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: شجاعترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانیاش چیره شود. (نهج الفصاحه، پاینده ، حدیث ???) نکته شایان توجه در داستان حضرت یوسف ـ علیه السلام ـ استمداد از خدای سبحان و پناه بردن به قدرت سرمدی اوست که هیچ چیز جز ایمان به پروردگار نمی تواند جلوی نفس سرکش و غریزه نیرومند شهوت را بگیرد. از امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ سؤال کردند : به کمک چه چیزی می توان چشم از نامحرم پوشید؟ پاسخ داد: با خاموش کردن آتش شهوت ، زیر نظر قدرتمندی که بر مخفیگاهت آگاه است. بحارالانوار، ج ???، ص ??? نکته ظریف دیگری که در مسأله «ناموس» نهفته است و روایات نیز آن را تأیید کرده اند این است که با هر دستی بدهی با همان دست پس می گیری ، چنان که فرمودهاند: آن طور که جزا دهی جزا بینی. فروع کافی، ج ?، ص ??? امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود : در زمان حضرت موسی ـ علیه السلام ـ مردی با زنی زنا کرد وقتی به خانه خویش آمد ، مردی را با زن خود دید، آن مرد را نزد حضرت موسی آورد و از او شکایت کرد. در آن لحظه جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت : هر کس به ناموس دیگران تجاوز کند به ناموسش تجاوز کنند. حضرت موسی به آن دو فرمود : با عفت باشید تا ناموستان محفوظ بماند. بنابراین ، مؤمن با غیرت هرگز به ناموس دیگران نگاه حرام نمی کند ، چرا که نمی خواهد کسی به ناموسش نظر بد داشته باشد. هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بوالهوسان شخصی از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسید : آیا نگاه کردن به پشت سر زنهایی که عبور می کنند جایز است؟ حضرت پاسخ داد: اگر به ناموس شما این گونه نگاه کنند ، خوشنود میشوید ؟! آنگاه فرمود: برای مردم همان را بخواهید که برای خود میخواهید. مستدرک الوسائل، ج ?، ص ??? پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: در مورد رابطه نامشروع برای هر عضوی از آدمی سهمی از زناست ؛ زنای چشم ، نگاه کردن ، زنای زبان ، سخن گفتن و زنای گوشها ، شنیدن (سخن نامحرم) است. 4- خلوت با نامحرم: اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی در آنجا نباشد در حالی که دیگری هم نتواند وارد شود چنانچه بترسند که به حرام بیفتند ، باید از آنجا بیرون بروند. یکی دیگر از راههای پیشگیری از انحراف این است که مؤمن با نامحرم در جای خلوت اجتماع نکند ، چرا که دور از چشم مردم ، زمینه لغزش و انحراف فراوان است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : آن که به خدا و روز جزا ایمان دارد نباید در جایی بخوابد که صدای نفس زن نامحرم شنیده می شود. امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هیچ مردی با زنی (نامحرم) خلوت نکند. اگر مردی با زن بیگانهای خلوت کند ، سوّمی آن دو شیطان است. هم چین فرمود: هر کس سه چیز را رعایت کند، از دست شیطان رانده شده و از هر گرفتاری در امان خواهد ماند: اول اینکه با زن نامحرم خلوت نکند ... . 5- سزای چشم ناپاک: علاوه بر ابتلا به مثل آنچه فرد انجام داده که خود به خود در مسائل ناموسی انجام می گیرد ، «چشم ناپاک» از عذاب و شکنجه الهی نیز بی نصیب نمی ماند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود : آن که چشمانش را از نگاه به زن نامحرم پر کند ، روز قیامت، خداوند چشمانش را با میخ های آتشین و از آتش پر کند ، تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی کند ، سپس امر می شود که او را به جهنم ببرند. اسلام برای پاکدامنی پیروان خویش حتی شنیدن سخنان نامحرم را نیز اگر از روی غرض باشد ، ممنوع کرده است. این خود هشداری بجا و حساب شده است که تماس نامشروع با نامحرمان به هیچ عنوان و از هیچ راهی حاصل نشود البته رویارویی جدّی و ضروری و بدون هیچ گونه غرض ، آن هم با حجاب کامل اسلامی و با رعایت ادب و سایر مسایل اخلاقی اشکالی ندارد. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: در مورد رابطه نامشروع برای هر عضوی از آدمی سهمی از زناست ؛ زنای چشم ، نگاه کردن ، زنای زبان ، سخن گفتن و زنای گوشها ، شنیدن (سخن نامحرم) است. همچنین درباره شوخی کردن با نامحرم فرمود : هر کسی با زن نامحرمی شوخی کند برای هر کلمهای که با او در دنیا سخن گفته، هزار سال در جهنم زندانی می شود. ثواب الاعمال، ص ??? امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ برای گریز از خطر آلوده شدن و رهایی از دام شیطان هنگام رو به رو شدن با نامحرم ، این گونه رهنمود میدهد: اگر یکی از شما زنی را دید و خوشش آمد ، چشم از او برداشته ، نزد همسر خود رود که آنچه او دیده است ، همسرش نیز دارد و مواظب باشد که شیطان را بر دل خویش راه ندهد و آن که متأهل نیست، دو رکعت نماز بخواند و خدا را زیاد سپاس گوید و صلوات بر پیامبر و خاندانش فرستد، آنگاه از فضل خدا بخواهد و خدا نیز با رحمت خویش او را از راه مباح بی نیاز می گرداند. تفسیر نورالثقلین، ج ?، ص ??? برگرفته از: پایگاه عرفان زینب در لغت به معناى درخت نیکو منظر آمده و مخفف "زین و اَب" یعنى زینت پدر. هنگامى که زینب علیها السلام متولد شد مادرش حضرت زهرا علیها السلام او را نزد پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام آورده گفتند: این نوزاد را نامگذارى کنید! حضرت فرمودند: من از رسول خدا جلو نمىافتم در این ایام حضرت رسول صلى الله علیه وآله در مسافرت بودند، پس از مراجعت از سفر امیرالمؤمنین به حضرت عرض کردند: یا رسول الله صلى الله علیه وآله نامى براى نوزاد انتخاب کنید. رسول خدا فرمودند: من به پروردگارم سبقت نمىگیرم. در این هنگام جبرئیل فرود آمده سلام خداوند بزرگ را به پیامبر ابلاغ فرمود و گفت: نام این نوزاد را زینب بگذارید! خداوند این نام را براى او برگزیده است. بعد مصائب و مشکلاتى را که بر آن حضرت وارد خواهد شد، بازگو کرد. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله گریست و فرمود: هر کس براى این دختر بگرید مانند کسى است که براى برادرانش حسن و حسین علیهم السلام گریسته باشند. و اما پاره ای از القاب این بانوی بزرگ چنین است: عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها. نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س ) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع ) ملیکة الدنیا: ملیکه جان ، شهبانوى گیتى عقیلة النساء: خردمند بانوان . عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء. شریکة الشهید: انباز شهید. کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد. ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى . سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند. سر ابیها: راز پدرش على (ع ) سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت . و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى . شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع ). عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت . رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده . بلیغة : سخنور رسا. فصیحة : سخنور گویا. صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ). الموثقة : بانوى مورد اطمینان . عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ). الفاضلة : بانوى با فضیلت . الکاملة : بانوى تام و کامل . عابدة آل على : پارساى خاندان على عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه . نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت . المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک . قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها. محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص ). قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع ). صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند. عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى . ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس . قبلة البرایا: کعبه آفریدگان . رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است . باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان . حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع ) و فاطمه (س ). ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى . بطلة کربلاء: قهرمان کربلا. عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود. عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش . الباکیة : بانوى گریان . سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س ). امنیة الله : امانت دار الهى . آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند. مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس . صاحب الشوری: در توضیح این لقب مشهور است که آن حضرت مدتی به عنوان مشاور ویژه حاکم مصر در عصر خود منصوب شد و لقب صاحبة الشوری داشت و در مدت اقامت خود در مصر با تشکیل جلسههایی، معارف اسلامی و قرآن کریم به زنان تدریس میکرد. یکی دیگر از سؤالات اساسی بشر در مورد جهانی که در آن زندگی می کند همیشه این بوده که سرنوشت این زمین و خورشید و آسمان چه خواهد شد؟ اوّل پاسخ قرآن مجید را می آوریم و سپس به بحث علمی آن به اختصار اشاره می کنیم: قرآن در آیات مختلفی به موضوع محو و نابود شدن آسمان و خورشید و دیگر ستارگان اشاره می نماید به طور مثال: اذا الشّمس کورت. و اذا النجوم انکدرت. (تکویر، 81/1ـ2) زمانی که خورشید درهم پیچیده می شود و آن روز که ستارگان سقوط می کنند. و یا: اذا السّماء انشقت. (انشقاق، 841) وقتی آسمان بشکافد. فاذا النجوم طمست. واذا السّماء فرجت. (مرسلات، 77/8 ـ 9) وقتی که ستارگان بی نور و محو شوند و آسمان شکافته شود. اذا السّماءُ اْنفطرت. و اذا الکواکب انتثرت.(انفطار، 82/1ـ2) وقتی که آسمانها بشکافد و روزی که ستارگان هر یک مدار خود را رها کرده و در هم و برهم میشوند. …یَوم القیامة السّموات مطویّات بیمینه سبحانه و… (زمر، 39/67) …و اوست که روز قیامت زمین در قبضهی قدرت او و آسمانها در پیچیده به دست سلطنت اوست…. و اما در آیهی 104 همان سورهی انبیا، که به آغاز آفرینش اشاره کرده بود، سرنوشت نهایی این دنیا را نیز معلوم مینماید: یوم نطوی السّماء کطیّ السّجلّ للکتب کما بدأنا أوّل خلق… روزی که آسمانها را درهم پیچیم چون درهم پیچیدن طومار برای نوشتن، چنان که خلقت را از اوّل پدید آوردیم دوباره آن را اعاده کنیم که کار ما چنین است. در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنین آمده است: در این آیه تشبیه لطیفی نسبت به در نوردیدن طومار عالم هستی در پایان دنیا شده است، در حال حاضر این طومار گشوده (منبسط) شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده می شود و هر یک درجایی قرار دارد، اما هنگامی که فرمان رستاخیز فرا رسد، این طومار عظیم با تمام خطوط و نقوشش [آسمانها، کهکشانها و…]، در هم پیچیده خواهد شد… سپس اضافه میکند: «همان گونه که ما در آغاز آن را ایجاد کردیم باز هم برمی گردانیم.1 شرحمختصرعلمی: به عقیدهی فیزیکدانان مسیر تکوین عالم از این پس به مقدار مادهای که در آن می گنجد بستگی دارد، زیرا ترکیبگردانی همه کهکشانها همواره در کار است تا از انبساط شتابان آن جلوگیری کند. اگر عالم حاوی جرم کافی باشد، دیر یا زود این انبساط به تدریج کُند میشود، باز می ایستد، و جهتش برعکس می شود. [و شروع به انقباض میکند] در این صورت تمامی پیدایش به رُمبش لگام گسیخته ای به صورت یک «انفجار عظیم»، نوعی تصویر آینه ای مهبانگ، شروع می کند.2 کیهانشناس و فیزیکدان نابغهی انگلیسی استیفن هاوکینگ، که تقریباً همه بدن او فلج بود امّا او ذهنش سراسر عالم را در می نوردد و تحقیقات بسیار گسترده ای در مورد جهان آفرینش دارد و واضع نظریهی سیاهچالهای فضایی نیز می باشد، در مورد انقباض عالم، پژوهش های فراوانی انجام داده است. او در کتاب تاریخچهی زمان می نویسد: نظریهی نسبیت عام انیشتین، مستقلا ًپیش بینی می کرد که (زمان ـ فضا) به هنگام تکینگی انفجار بزرگ آغازیده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره در هم فرونشیند، درموقع تکینگی انقباض بزرگ رخ می دهد.3 هاوکینگ پس از یک سری توضیحات مفصّل علمی ادامه می دهد: با این همه، به نظر می رسد که مسیر تاریخ کیهان در زمان حقیقی، تفاوت بسیاری با مسیر آن در زمان موهومی داشته باشد. کیهان تقریباً در ده یا بیست هزار میلیون سال قبل کمترین اندازه را داشته که برابر بوده است با بیشترین شعاع مسیر آن در زمان موهومی. سپس در زمانهای حقیقی بعد از آن، کیهان همانند مدل تورمزایی بیسامان یعنی مدل لینده، انبساط یافته است. از آن پس کیهان به همین نحو به انبساط خود ادامه داده و سرانجام دوباره آن قدر منقبض می شود تا همانند یک تکینگی در زمان حقیقی به نظر می آید.4 ژان گیتون و دو فیزیکدان دیگر در کتاب خدا و علم می نویسند: … اگر جرم کلی جهان فوق یک حد نهایی مطلوب باشد، آن گاه، در انتهای زمانی کم و بیش دراز، مرحلهی انبساط به پایان خواهد رسید. در این صورت ممکن است که یک انقباض جدید، عالم را به نقطهی ابتدایی خود بازگرداند، آن گاه مادهی تشکیل دهندهی کهکشانها، ستارگان، کرات، تمام اینها تا درجه ای فشرده خواهد شد که دوباره مبّدل به یک نقطهی ریاضی حذف کنندهی فضا و زمان شود. 5 اینها نمونههایی از آیات قرآن کریم در ارتباط با موضوع کیهانشناسی بود. البته موارد متعدد دیگری نیز در این زمینه هست که شرح آنها در این مقاله نمی گنجد. و مسلماً این حقیر نیز بابضاعت ناچیز خود قطعاً حق مطلب را ادا نکرده ام. امید است مفسّران گرانقدر قرآن همانگونه که علمای بزرگ سابقاً درس نجوم و ریاضی را در حوزه ها مطالعه می فرمودند امروزه نیز ضمن بهره گیری از اساتید گرانقدر نجوم و ریاضی و فیزیک و زیستشناسی و دیگر علوم مورد نیاز با مطالعهی آخرین کتب و مقالات حاوی پیشرفتههای بشر در این زمینه ها اطلاعات خود را به روز برسانند تا استفاده کنندگان از تفسیر آنان بهخصوص نسل جوان بهره بیشتری برده و به مسیری که قرآن آنان را هدایت می کند ـ که همانا رستگاری و سعادت فرد و جامعه در آن میباشد ـ رهنمون گردند. نکتهی دیگر این که در دوران شکوفایی تمدن اسلامی، دانشمندان مسلمان حرف اوّل را در نجوم و ستاره شناسی می زده اند و رصدخانه های فراوانی در ممالک اسلامی فعّال بوده اند. یکی از این مراکز رصدخانهی مراغه بود. زنده یاد دکتر محمّد عبدالسلام فیزیکدان فقید و برجستهی پاکستانی و برندهی جایزهی نوبل فیزیک درسال 1979 میلادی می نویسد: رصدخانهی مراغه با بیست اخترشناس از سرتاسر دنیای اسلام تحت سرپرستی دانشمند بزرگ خواجه نصیر الدین طوسی احتمالاً اوّلین رصد خانهی جهان به معنای واقعی کلمه بود.6 متأسفانه به دلایل مختلف، تمدن اسلامی شکوفایی خود را از دست داد و پرداختن به علوم تجربی نیز به فراموشی سپرده شد و نتیجه آن شد که در قرون اخیر در ممالک اسلامی رخ داده است. اکنون که در آستانهی قرن بیست و یکم میلادی هستیم و بحث گفتوگوی تمدنها نیز مطرح می باشد ضمن افتخار به گذشتهی درخشان اسلام و خدمات شایانی که دانشمندان مسلمان مثل بوعلی سینا، فارابی، بیرونی، ابن هیثم، رازی، جابربن حیان و… در پیشرفت شاخه های مختلف علوم از قبیل: طب، ریاضی، فیزیک، شیمی و نجوم داشته اند و این که اروپائیان با اکتساب این علوم از مسلمانان و ترجمهی کتب آنها به پیشرفته های بعدی نایل شده اند.در حال حاضر بایستی اندیشمندان فعلی خود را در تمام زمینهها، به خصوص علوم پایه مورد حمایت مادی و معنوی قرار دهیم و بودجه های تحقیقاتی مراکز علمی و پژوهشی را افزایش دهیم. در پایان با این شعر زیبای مولانا مطلب را به پایان می رسانم: چون نمی داند دل داننده ای؟ هست با گردنده گرداننده ای تو قیاس از گردش کیهان بگیر گردشش از کیست؟ از عقل منیر جمله اطباق زمین و آسمان همچو خاشاکی در آن بحر روان گردش هر باد از معنی اوست همچو چرخی کواسیر آب جوست جنبش کفها زدریا روز وشب کف همی بینی و دریایی عجب ماچو کشتیها بهم برمی زنیم تیره چشمیم و در آب روشنیم ای تو در کشتی تن رفته به خواب آب را دیدی، نگر در آب آب آب را آبی است کومی راندش روح را روح است کو می خواندش ماهیانیم و تو دریای حیات زنده ایم از لطفت ای نیکو صفات تو نگنجی در کنار فکرتی نی به معلولی قرین چون علتی عاشق صنع خدا با فّر بود عاشق مصنوع ، او کافر بود نویسنده: سیّد محمد حسین امیدیانی
فلسفه احترام به عهد و پیمان
قسمت چهارم: مستحبات و مکروهات قرائت و ذکر
3- چشیدن شیرینی ایمان:
• عفت در برابر عفت
:قالبساز: :بهاربیست: |