*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*

الهم صل علی محمد و آل محمد

جهت دیدین ویژه نامه اینجا کلیک کنید


نوشته شده در شنبه 89/7/17ساعت 8:51 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

توکل

" توکل "یکی دیگر از پایه های استوار زندگی پیامبر اکرم (ص) ومؤمنین واقعی است که اهمیت زیادی دارد .[1]

اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم ، آیات و نمونه های زیبایی در این باب پیدا خواهیم کرد ؛

در میان آیات و داستان های زیبای این کتاب عزیز ، " نوح "را می بینیم که در مواجهه با دشمنان لجوج ،اخم به ابرو نیاورد و با نیروی توکل در مقبل آنان ایستاد .

" موسی " ویاران اندکش را مشاهده می کنیم که در محاصره ی فرعون ولشکر او قرار گرفتند و فرعونیان با تمام تجهیزات خود در تکاپو برای جذب یاران موسی به سمت دستگاه شیطانی خود بود ، اما موسی  تنها با یک کلمه کار را به نفع خود تمام کرد و آن صحبت از توکل بود که فرمود :اگر می خواهید مؤمن باقی بمانید و اهل نجات باشید ،باید به خدا توکل کنید .

[3]

ما به دنبال کسی می گردیم که تمام دشمنان ما را بشناسد و راه مقابله با آنان رانیز به ما آموزش دهد . بله ، او کسی نیست جز خدای قادر و توانا .خدایی که اگر پشتیبانی ما را برعهده گیرد ،اگر تمام دنیا نیز علیه ما قیام کنند ،با وجود او موفق نخواهند شد

اگر ما بودیم چه می کردیم ؟!

تصور کنید در یک مکان خوش آب و هوا زندگی می کنید  .در همین حال از جانب خدا دستور می آید که زن و بچه و تمام عزیزانت را به منطفه ای ببری که بیابان است و از آب و خوراک و ...هیچ خبری نیست . واقعاً اگر ما بودیم چه می کردیم ! از یک طرف مطمئن هستیم که دستور از جانب خدا است واز طرفی هم این منطقه قابل زندگی و سکونت نیست . شاید اگر ما بودیم می گفتیم : " خدایا از این امتحانت بگذر " یا هزار ویک بهانه می آوردیم که آن کار را انجام ندهیم اما ابراهیم دست عزیزانش را گرفت وبه مکه ،سرزمینی که هیچ نشانه ای از  سکونت در آن دیده نمی شد ، برد . وقتی هاجر سرزمین را دید ،گفت :تو می خواهی در این سرزمینی که هیچ چیز ندارد ،نه آبی ،نه مونسی ،نه گیاهی ما را رها کنی ؟

[4]

اما ابراهیم ذره ای تردید و اضطراب نداشت و آرامش خاصّی در چهره اش نمایان بود .چرا ؟چگونه می شود که درشرایط سخت  این گونه بود ؟ ابراهیم دلش به جایی گرم بود وخیالش راحت . زیرا به یقین می دانست که حرف چه کسی را گوش می کند و به او اطمینان و توکل صد در صد داشت.

توکل چیست ؟

شاید بپرسی این توکل با این همه توانایی که توصیف می کنی ، چیست ؟ از کجا  و چگونه باید تهیه شود ؟

توکل به معنای " وکیل گرفتن در کاری و اعتماد به وکالت او " است .معمولاً همه ی انسانها وقتی با مشکلی روبرو می شوند که احتمال می دهند خودشان از پس انجام آن بر نمی آیند ، به سراغ افرادی می روند که در حل آن مشکل تخصص داشته باشند . به عنوان مثال اگر کودکی بیمار شود ، پدر و مادر او برای مداوایش نزد متخصصی می روند که در مورد آن بیماری تخصص بالایی داشته باشد .

حال ما انسانها جای این را ندارد که کمی بیاندیشیم و ببینیم که وقتی یک جسم  که مادی است ، بیمار می شود نیاز به درمان دارد ،چه طور است که روح معنوی و وسیع نیاز به تکیه به پناهگاهی ندارد؟!

گاهی اوقات انسان ها چوب حراج به انسانیّت خود می زنند وروح خود را در بازار به حراج می گذارند . گاهی این بشر به قدری به عقل و زرنگی خود اعتماد می کند که هیچ کس را جز خودش قبول ندارد . واقعاًچرا این گونه می شویم ؟!

توکل به معنای " وکیل گرفتن در کاری و اعتماد به وکالت او " است .معمولاً همه ی انسانها وقتی با مشکلی روبرو می شوند که احتمال می دهند خودشان از پس انجام آن بر نمی آیند ، به سراغ افرادی می روند که در حل آن مشکل تخصص داشته باشند .

بیماری واگیر دار

توکل

شاید جواب این چراها این باشد که  ما هنوز به این باور نرسیده ایم که دشمن قدری داریم . دشمنی که همه فن حریفه و لحظه به لحظه در کمین ما نشسته و قسم یاد کرده که همه را اغوا خواهد کرد . هنوز باور نکرده ایم که دشمن ما با ابزار دنیا وزرق و برق های آن در لیست بیماری های واگیر دار وجود دارد و ما آن را نادیده گرفته ایم .

هنوز باور نکرده ایم که ما نا توانیم و به خودی خود شکستنی هستیم .مگر ابلیس بعد از آن همه عبادت با کبر خود ،بیچاره نشد ؟! مگر طلحه وزبیر نبودند که به خاطر طمع به رزق بیشتر به مقابله با امامشان بر خاستند وجنگ جمل را راه انداختند .مگر در صحرای کربلا نبودند کسانی که از سجده ی ظاهری فراوان ، پیشانی هایشان پینه بسته بود ، اما دستان همان آدم های به ظاهر نماز شب خوان به خون حسین ، آغشته شد .

اگر فقر وناتوان بودنمان را باور کنیم ویقین داشته باشیم که شکستنی هستیم ، قطعاً به این موضوع پی خواهیم برد که به یک پناهگاهی نیاز داریم که بتواند ما را از شیطنت های ابلیس حفظ کند .

به چه چیز و چه کسی پناه ببریم ؟!

تا اینجا فهمیدیم که اگر بخواهیم خود را بی نیاز بدانیم ، ضرر بزرگی کرده ایم وطغیان خواهیم کرد .[5] بنابر این هیچ یک از مادیات و ثروت و قدرت نمی توانند پناهگاه و تکیه گاه خوبی برای ما باشند ، در ضمن این تکیه گاه نمی تواند بشری مثل ما باشد ، چرا که مانند ما ناتوان ،فقیر و بی پناه خواهد بود .

نسخه ی نهایی وشفا بخش

ما به دنبال کسی می گردیم که تمام دشمنان ما را بشناسد و راه مقابله با آنان رانیز به ما آموزش دهد . بله ، او کسی نیست جز خدای قادر و توانا .خدایی که اگر پشتیبانی ما را برعهده گیرد ،اگر تمام دنیا نیز علیه ما قیام کنند ،با وجود او موفق نخواهند شد .[6]

اگر بنا بود که پس از نمازمهایمان وارد  بهشت خداشویم و همه ی انسانها صالح می شدند و کار وتلاشی نبود ، دیگر پاداش و عقوبت معنایی نداشت .

 

قوی ترین مردان آهنین

وقتی خود را عاجز و فقیر و ناتوان دانستیم وفهمیدیم که شکستنی وسست هستیم ، باور خواهیم کرد که تنها خدا است که می توان با اطمینان خاطر به او تکیه کرد و با سخن پیامبر که فرمودند :توکل توشه ی جاده ی زندگی من است ؛

[7] ، نیرو واشتیاقمان به توکل چندین برابر خواهد شد .

اکنون می توانیم نصیحت و سخن رسول اکرم (ص) به اباذر را باتمام وجود لمس کنیم که فرمودند :" اگر دوست داری قوی ترین مردم باشی ، پس تنها بر خدا توکل کن ."[8]

همه چیز هست جز توکل !

گاهی اوقات در زندگی می گوییم : " من همیشه به خدا توکل می کنم ."اما وقتی به عمق زندگی ها وارد می شویم ، می بینیم در این سرای زندگی همه چیزهست جز توکل !

به قول شهید مطهری ؛ هدف توکل بر خدا این است که از یأس وترس فاصله بگیریم ، وبا عمل به حق ، در جادّه ی عبودیّت به آرامش برسیم . اما امروز ، برخی توکّل را به گونه ای معنا می کنند که از آن بوی مردگی و سکون وعدم جنبش به مشام می رسد ،برخی هروقت بخواهند وظیفه را از خود دور کنند وآن را از سر بیاندازند ، به توکل می چسبند .[9]

معنای توکل این نیست که وقتی تشنه شدیم ،سیراب شدنمان را به خدا واگذار کنیم ویا دست از کار و تلاش بشوییم و در گوشه ای بنشینیم ورازو نیاز وعبادت کنیم . چگونه برخی به خود اجازه می دهند که کار نکردن ها و استفاده نکردن از عقل خود را در مسائل به اسم " توکل ومصلحت " توجیه کنند؟!

اگر بنا بود که پس از نمازمهایمان وارد  بهشت خداشویم و همه ی انسانها صالح می شدند و کار وتلاشی نبود ، دیگر پاداش و عقوبت معنایی نداشت                                                                                           


پی نوشت ها :

1- التوکل خیر عماد /میزان الحکمة /ج 4/ ص 3656

2- یونس /71

3- یونس /84

4- ابراهیم /37

5- علق /6

6- آل عمران /160

7- جامع احادیث شیعه /ج 14/ص 230

8- بحارالانوار /ج 74/ص 87

9- مطهری /حق و باطل /ص 123

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/14ساعت 8:19 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

لباس

  

خانواده واحد بنیادین جامعه وکانون اصلی رشد و تعالی انسان است و تربیت و عواطف اجتماعی به عنوان مهم ترین ویژگی نظام انسانی ، از خانواده نشأت می گیرد و توجه به نقش محوری زن به عنوان محور عاطفه و تربیت و نقش محوری مرد در امر تربیت و تأمین معیشت و اداره زندگی امری ضروری است .

ضرورت تشکیل خانواده

خداوند متعال می فرماید : « مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید ، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند ، خداوند از فضل خود ، آنان را بی نیاز می سازد . خداوند گشایش دهنده و آگاه است. » (1)

این آیه تأکید می کند که همه باید به امر ازدواج افراد مجرد همت گمارند و تنها به دلیل مشکلات اقتصادی از تشکیل خانواده نهراسند ؛ چرا که خداوند وعده گشایش داده است ؛ چنان که پیامبراسلام (ص) فرموده : « هر کس ازدواج را از ترس فقر ، ترک کند ، گمان بد به خدا برده است ؛ زیرا خداوند متعال می فرماید : اگر آنها فقیر باشند خدا آنها را از فضل خود بی نیاز می سازد .»

آئین همسرداری

 در قرآن می فرماید : «عاشروهن» ، عاشروا یعنی معاشرت کنید ، زندگی کنید .«عاشروهن بالمعروف»(2) یعنی به طور معروف و معقول و پسندیده زندگی کنید .

حق سالاری ؛ نه مردسالاری و نه زن سالاری

دو کلمه غلط در جامعه ما وجود دارد ؛ مرد سالاری و زن سالاری ، که هردو طبق نظر قرآن غلط هستند . درزندگی باید حق سالاری جریان داشته باشد . قرآن می فرماید : « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ » (3) ، اسلام بر تبعیض هریک از زوجین بر دیگری کاملاً مخالف است و همیشه جانب حق را رعایت می کند . می فرماید : به همان مقداری که بر ضد خانم ها هست باید به نفع خانم ها هم باید باشد ،  " وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ  " یعنی اگر یک تکلیفی بر دوش خانم هست باید یک منافعی هم به جیب خانم برود . اگر یک تکلیفی بر دوش مرد هست ، باید یک بهره ای هم مرد داشته باشد . اگر خرج خانه با مرد است و بار زندگی روی دوش مرد ، پس تمکین هم  بر زن واجب است .

گفتیم که نه مردسالاری خوب است و نه زن سالاری . در قرآن کلمه «حُدُودَ اللَّهِ » زیاد آمده است . چند بار در قرآن گفته است : «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ » (4)  ، حدودالله ؛ یعنی حد و مرز الهی . یعنی اصل  نه توقعات زن باشد و نه بخل مرد ،بلکه اصل حدود الهی است .

همسر هم محدودیت دارد ، آدمی که همسر دارد ، وظیفه‌اش این است که نان به خانه ببرد ،غذا ببرد ، اول وقت در خانه باشد ، پول آب بدهد، برق بدهد و ... ازدواج محدودیت می‌آورد ، ولی این محدودیت ارزش دارد .

یاد کردن از نعمتها و خوشیهای زندگی

در آیات قرآن می فرماید : « وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ » (5) ، نعمتهای خدا را هم یاد کنید . گاهی اوقات در زندگی دائم نبش قبر می کنیم ! تو این کار را کردی !این را چرا گفتی !چرا رفتی و...  " وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ " . خوبی‌ها را هم ببینیم و بگوییم  ،تا زندگی شیرین شود و نعمت ها برایمان افزونی یابد .

زن و مرد لباس یکدیگرند

قرآن می فرماید : همسر برای همسر لباس است ؛ « هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ » (6) . در لباس طرح و رنگ و جنس باید مناسب باشد .

لباس سومین نیاز بشر است . اولین نیاز بشر، اکسیژن است ، دومین نیاز بشر، غذا است. سومین نیاز بشر همسر است . لباس چه خصوصیاتی دارد ؟

رنگ و دوخت لباس، نشانه‌ی سلیقه و شخصیت انسان است .

اینکه چه همسری انتخاب کنیم ، از انتخاب همسر معلوم می‌شود که ایشان ، در چه فکری است . فقط فکر زیبایی است ، ثروت است ، پست است ؟ دوخت لباس و جنس لباس نشانه‌ی شخصیت انسان است . انتخاب همسر هم نشانه‌ی شخصیت انسان است .

گاهی یک لکه تمام ارزش لباس را زیر سؤال می‌برد.همسر هم همین طور است . گاهی یک حرکت در خانواده ، کل هویّت خانواده را راازبین می برد .

همیشه چبزهای گران و پرزرق وبرق دار بهترین نیستند !

 گاهی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم که مثلاً چون کباب گران است ، انرژی بیشتری دارد  و حال آنکه ممکن است انرژی خرما از گوشت بیش‌تر باشد . فکر می‌کنیم که خانمی که پدرش کارخانه‌دار است ، تاجر است ، سرمایه‌دار است و تحصیلاتش فوق لیسانس است ، حتماً دختر خوبی هم هست ! حتماً لباس گران بهترین لباس نیست ! گاهی آدم یک غذاهایی ساده می‌خورد ، اما ویتامینش از غذاهای تشریفاتی بیش‌تر است .

لباس محدودیت می‌آورد ، اما مصونیّت زا است

لباس محدودیت می‌آورد. زمستان که لباس می‌پوشیم نمی‌توانیم بدویم . کفش که پا می کنیم احساس تنگی در پا می کنیم . لباس یک محدودیت‌هایی می‌آورد ، ولی نمی توانیم بگوییم که حالا که محدودیت می‌آورد پس ما لباس ،کفش نپوشیم .لباس و کفش ما را از سرما و گرما وخاروخاشاک حفظ می کند . همسر هم محدودیت دارد ، آدمی که همسر دارد ، وظیفه‌اش این است که نان به خانه ببرد ،غذا ببرد ، اول وقت در خانه باشد ، پول آب بدهد، برق بدهد و ... ازدواج محدودیت می‌آورد ، ولی این محدودیت ارزش دارد .

همسر، مایه آرامش روحی و روانی

 لباس آرام بخش نیست ، جنس لباس آرام بخش است . اگر یک لباس خشنی تن کنیم ، بدن به خارش می‌افتد . گاهی وقت‌ها  با ازدواج زندگی پر از نکبت می شود ، برای اینکه جنس همسر به همسر نمی‌خورده است . قرآن می‌گوید : « لِتَسْکُنُوا» (7) همسر آرامش‌بخش است  ،  جنس لباس آرام بخش می دهد .

لباس عیب را اصلاح می‌کند ، می پوشاند . اگر همسری عیب داشت ، فکر کنید ، چگونه اصلاح کنید ، آبروریزی نکنید !

پیامبراسلام (ص) فرموده : « هر کس ازدواج را از ترس فقر ، ترک کند ، گمان بد به خدا برده است ؛ زیرا خداوند متعال می فرماید : اگر آنها فقیر باشند خدا آنها را از فضل خود بی نیاز می سازد .»

لباس زیبا ، نشانه ی شادابی است

 در خانواده اگر زن و شوهر خودشان را برای همدیگر آرایش و زینت کنند ، این آرایش و زینت شادی‌بخش است . زندگی را گرم می‌کند. کلماتی که به هم می‌گویند می تواند در شادیشان سهم بزرگی داشته باشد . حدیث داریم که اگر مردی به زنش بگوید دوستت دارم ، این کلمه تا آخر عمر در ذهن زن می‌ماند. در حدیث دیگری آمده اگر کسی را دوست داری ، به او بگو. تشکر کردن ، عذرخواهی کردن از اشتباهات ، اینها زندگی را شیرین می‌کند .

 امیدوارم که زنگیتان همیشه پایدار و شاداب باشد .                                                                                        


پی نوشت ها :

1- نور /32

2- النساء /19

3- البقرة /228

4- همان  / 229

5-همان /231

6-همان  /187

7- روم /21


نوشته شده در سه شنبه 89/7/13ساعت 8:8 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

همسران

 

 

 

* هُوَ الَّذِى خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنهَْا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیهَْا  فَلَمَّا تَغَشَّئهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ 

او خدایى است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت(اعراف ،189)

 

 

 

 

غریزه جنسی از غرایزی است که خدای متعال درانسان قرار داده است ؛این غریزه ،عطیه الهی وامری طبیعی وفطری است .قرآن کریم ، گرایش زن ومرد را به یکدیگر ،اقتضای ساختار آدمی ونخستین کالای زیبا وآراسته دنیوی به حساب آورده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء(آل عمران ،14)برای مردمان ،علاقه به خواستنی های گوناگون از جمله علاقه به زنان و..........آراسته شده است. » در این آیه واژه شهوت به کار رفته وچون این واژه به معنای خواسته شدید است می توان گفت علاقه به زن وفرزند شدید است (بهشتی ،1388،ص 184).در مجموعه آثار (ج،19) شهید مطهری در مورد غریزه جنسی این گونه می گوید:

به هر حال از نظر اسلام علاقه جنسى نه تنها با معنویت و روحانیت منافات ندارد، بلکه جزء خوى و خلق انبیاست. در حدیثى مى‏خوانیم: «مِنْ اخْلاقِ الْانْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ» . رسول اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام، طبق آثار و روایات فراوان که رسیده است، محبت و علاقه خود را به زن در کمال صراحت اظهار مى‏کرده‏اند و برعکس، روش کسانى را که میل به رهبانیت پیدا مى‏کردند سخت تقبیح مى‏نمودند (ص627).

غریزه ی جنسی عطیه الهی وامری طبیعی وفطری است .قرآن کریم ، گرایش زن ومرد را به یکدیگر ،اقتضای ساختار آدمی ونخستین کالای زیبا وآراسته دنیوی به حساب آورده است.

قابل ذکر است که خدای متعال غرایز انسانی را برای اهدافی در راستای رشد فردی واجتماعی او در وجودش نهاده است از این رو نیز برای ارضای هر کدام ،رهنمود هایی نموده است که طغیان و یا افراط و تفریط در ارضای آنها ،علاوه بر عدم دستیابی به اهداف خلقت ،موجب عذاب الهی در دنیا و آخرت خواهد شد .در مورد تجاوز در ارضای غریزه جنسی در سوره فرقان وعده عذاب خلد در جهنم را داده است :

وَ لَا یَزْنُونَ  وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ یَلْقَ أَثَامً ،یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یخَْلُدْ فِیهِ مُهَانًا

و زنا نمى‏کنند و هر کس چنین کند، مجازات سختى خواهد دید! ،عذاب او در قیامت مضاعف مى‏گردد، و همیشه با خوارى در آن خواهد ماند! (فرقان،68ـ67)

در سوره مؤمنون نیز کسانی را که از غیر راه شرعی ارضای غریزه جنسی خود نماید اورا متجاوز می نامد:

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ،إِلَّا عَلىَ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانهُُمْ فَإِنهَُّمْ غَیرُْ مَلُومِینَ،فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْعَادُونَ

 آنها که دامان خود را (از آلوده‏شدن به بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند ،تنها آمیزش جنسى با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره‏گیرى از آنان ملامت نمى‏شوند ،و کسانى که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (مؤمنون،7ـ5)

 در قرآن ،کتاب فطرت وزندگی ، آیاتی در مورد آثاراستفاده درست وصحیح از غریزه جنسی بیان فرموده است؛ وبا دقت وتدبر ازاین به این آیات و قیاس با مکاتب دیگر مادی ،به اکمل واتمم بودن دستورات اسلام را نسبت به آنها روشن می شود. با تدبر در آیات الهی می توان نکات ذیل را پیرامون روابط جنسی یافت :

1) تمتع ولذت

2) زمان اختصاصی

3) موجب آرامش

4) لباس همسران

5) ثواب اخروی

عشق

الف ـ تمتع ولذت

فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهُْنَّ فََاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً

  و زنانى را که متعه مى‏کنید، واجب است مهر آنها را بپردازید (نساء ،24)

در این آیه خدای متعال کلمه « تمتع » را بیان نموده است ؛این کلمه در کتب لغت به معنای « بهره گیری وانتفاع » است ، واین بهره گیری لذت جنسی است که امام صادق (ع) آن را با لذت ترین نعمت های دنیا وآخرت می دانند :

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَلَذَّذَ النَّاسُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ بِلَذَّةٍ أَکْثَرَ لَهُمْ مِنْ لَذَّةِ النِّسَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ إِلَى آخِرِ الْآیَةِ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْجَنَّةِ أَشْهَى عِنْدَهُمْ مِنَ النِّکَاحِ لَا طَعَامٍ وَ لَا شَرَابٍ

امام صادق فرمودند:برای مردم در دنیا وآخرت ، هیچ لذتی بالاتر از همبستری با زنان نیست ؛ واین قول خداست که میفرماید : «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ إِلَى آخِر » ، سپس فرمودند :اهل بهشت به چیزی بیشتر از نکاح، چه از طعام وشراب ،لذت نمی برند (کافی ج 5،ص 320)

خدای متعال خلقت زوج (همسر) را از نشانه های خود ، وآن را برای سود ونفع یکدیگر بیان داشته است:

وَ مِنْ ءَایَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمُ مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا

و از نشانه‏هاى او این که همسرانى (زوج ) از جنس خودتان ،به نفع وسود شما آفرید(روم ،20)

پیامبر اسلام (ص)لذت خود را از دنیا را بهره گیری از زنان می داند: 

 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ وَ لَذَّتِی فِی الدُّنْیَا النِّسَاءَ وَ رَیْحَانَتَیَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ

پیامبر (ص) فرمودند : روشنی چشم من در نماز و لذت من در دنیا ،زنان و گل های من حسن و حسین (ع)می باشد (وسایل الشیعه ج20 ص 23)

مارابل مورگان در کتاب «زن کامل» لذت  جنسی را به این گونه بیان می کند :

از نظر فیزیکی ،نقطه اوج رابطه جنسی بزرگ ترین لذت و عظیم ترین آرامش در روی زمین است . بسیاری از پزشکان تحقیق کرده اندکه اوج این موقعیت بدن انسان را دوباره زنده و احیاء می کند و سلامتی فیزیکی را بدنبال دارد .چه زمانی عالی تر از این !هر دو ی آنها احساس می کنند که خواسته شان ارضاء و برآورده شده است (ص،110) 

همسر

ب ـ زمان اختصاصی

قرآن برای بهره گیری همسران از یکدیگر زمان اختصاصی قایل است ،و در این وقت خصوصی زن و مرد ،می بایستی دیگر افراد خانواده بدون اجازه وارد نشوند ،حتی اطفال ـ برای حفظ  بهداشت جنسی کودک ـ  نباید بدون اجازه ،در این اوقات خصوصی والدین وارد شود :

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِیَسْتَْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکمُ‏ْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُواْ الحُْلُمَ مِنکمُ‏ْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ  مِّن قَبْلِ صَلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَوةِ الْعِشَاءِ  ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ  لَیْسَ عَلَیْکمُ‏ْ وَ لَا عَلَیْهِمْ جُنَاحُ  بَعْدَهُنَّ  طَوَّافُونَ عَلَیْکمُ بَعْضُکُمْ عَلىَ‏ بَعْضٍ  کَذَالِکَ یُبَینِ‏ُّ اللَّهُ لَکُمُ الاَْیَاتِ  وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بردگان شما، و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده‏اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامى که لباسهاى (معمولى) خود را بیرون مى‏آورید، و بعد از نماز عشا این سه وقت خصوصى براى شماست امّا بعد از این سه وقت، گناهى بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید. این گونه خداوند آیات را براى شما بیان مى‏کند، و خداوند دانا و حکیم است! (نور ،58)

 

در آیه بعدی استیذان و اجازه گرفتن فرزندان بالغ رادر این اوقات خصوصی والدین نیز متذکر می شود:

وَ إِذَا بَلَغَ الْأَطْفَلُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَْذِنُواْ کَمَا اسْتَْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ  کَذَالِکَ یُبَینِ‏ُّ اللَّهُ لَکُمْ ءَایَتِهِ  وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

و هنگامى که اطفال شما به سنّ بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصى که پیش از آنان بودند اجازه مى‏گرفتند این چنین خداوند آیاتش را براى شما بیان مى‏کند، و خدا دانا و حکیم است! (نور،59)

والدین نیاز مند به اوقات خصوصی می باشند، زیرا وجود این اوقات خصوصی در تحکم زندگی مهم واساسی است ،وعدم آن در تذلل و ازهم پاشدگی زندگی زناشویی مؤثر می باشد .این اوقات موجب افزایش محبت نسبت به یکدیگر وکسب آرامش خواهد شد.

شاید این سؤال در ذهن نقش ببند که چرا خدای متعال وحکیم در آیه دوم ،بر اجازه گرفتن فرزند بالغ ،در اوقات خصوصی والدین تذکر داده است ؟ آیا والدین به نکته ساده آگاهی ندارند که نیاز مند به تذکر بوده شاید پاسخ این باشدکه تذکرش برای اهمیت وارزش گذاری به وقت خصوصی داشتن والدین می باشند ، به گونه ای که حتی در سالیانی بعد از ازدواج که فرزند آنها بالغ شده است ، باز هم والدین نیاز مند به اوقات خصوصی می باشند، زیرا وجود این اوقات خصوصی در تحکم زندگی مهم واساسی است ،وعدم آن در تزلزل واز پاشدگی زندگی زناشویی مؤثر می باشد .این اوقات موجب افزایش محبت نسبت به یکدیگر وکسب آرامش خواهد شد.

از  آیات فوق ، چند نکته می توان استفاده نمود : اولاً تشویق و ترغیب زن وشوهر به داشتن ساعاتی خصوصی در روز  تا به آرامش برسند و برای بندگی خدا نیرو کسب کنند ؛ ثانیاً حضور دیگران از بزرگ و کوچک در زمان خصوصی جلوگیری شود، و بدون اجازه وارد نشوند ؛ثالثاً اعضای خانواده به غیر از این اوقات خصوصی ، روابط گرم و صمیمی و خودمانی داشته باشند ، در کنار یکدیگر باشند .   

امام صادق (ع) این سه وقت را به عنوان «غرّة ،خلوة»(سهو،خلوت )بیان می دارند که دیگران برای ورود در این ساعات باید اجازه بگیرند :

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ یَسْتَأْذِنُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنْ قَالَ لِیَسْتَأْذِنْ عَلَیْکَ خَادِمُکَ إِذَا بَلَغَ الْحُلُمَ فِی ثَلَاثِ عَوْرَاتٍ إِذَا دَخَلَ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهُنَّ وَ لَوْ کَانَ بَیْتُهُ فِی بَیْتِکَ قَالَ وَ یَسْتَأْذِنُ عَلَیْکَ بَعْدَ الْعِشَاءِ الَّتِی تُسَمَّى الْعَتَمَةَ وَ حِینَ تُصْبِحُ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِذَلِکَ لِلْخَلْوَةِ فَإِنَّهَا سَاعَةُ غِرَّةٍ وَ خَلْوَةٍ   

امام صادق (ع) فرمودند: کنیزان وکسانی که بالغ نشده اند در سه زمان ،همان گونه که خدای عزوجل شما را امر کرده است ، برای ورود باید اجازه بگیرند ؛وهمچنین خادمت که بالغ شده درسه وقت از عورات، داخل شد،اگر چه خانه اش در خانه شما باشد باید اجازه بگیرد ،این سه وقت عبارت است از : بعد از عشا که عتمة(ثلث شب) نامیده می شود وقتی که صبح می کنید وزمانی که در بعداز ظهر، لباس هایتان خارج می کنید ؛به تحقیق که خدا امر کرده است که این سه اوقات را در خلوت وسهو باشید .( وسائل‏الشیعة ج : 20 ص : 218)

امر خدا به خلوت کردن این سه وقت، بیانگر توجه به این نیاز فطری است ، به عبارت دیگر ارضای این نیاز از اعماق درون انسان برخواسته است . شاید برای بعضی از کسانی که عمیقاً از تعالیم  انسان ساز اسلام اطلاع کامل ندارند،داشتن این سه وقت خصوصی را با معنویت انسان مغایر بدانند ،و با نگاه سبک و تحقیر آمیز به آن بنگرند ، در حالی که همان گونه مشاهده نمودید در نگاه قرآن ومعصومین (ع) برای حفظ از فساد آماده شدن جهت بندگی خدا وانجام وظایف فردی واجتماعی ،از معنویت وجایگاه خاصی برخوردار است  وثواب بزرگی برای ارضای این غریزه از طبق شرعی ودرست قایل می باشد وموجب رشد وارتقای معنوی مؤمن است .در ضمن در قرآن ، یکی از نعمت های بهشت را داشتن همسران زیبا می داند .به این نکته بنیادی باید توجه داشت ،اسلام با ارضای غرایز ازطریق غیر مشروع را منع نموده است ،ولی از راه مشروع را تشویق نموده است وبا کسانی که رهبانیت می کنند واز نعمت های الهی به طور عاقلانه وشرعی بهره نمی برند ،مذمت می نماید .

یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تحَُرِّمُواْ طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لَا تَعْتَدُواْ  إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْمُعْتَدِینَ(87)

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! طیّبات را که خداوند براى شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حدّ، تجاوز ننمایید! زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى‏دارد. (مائده ،87)

یحُِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یحَُرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئثَ

 طیّبات را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاکیها را تحریم مى کند(اعراف،57)

در مقاله ی بعد با ادامه ی این موضوع با ما همراه باشید...

 

منابع :

قرآن

وسایل الشیعه ج 20

تحف العقول

کافی ج 5

مجموعه آثار شهید مطهری

تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی ج 9

تفسیر المیزان علامه طباطبایی ج 2

زن کامل تألیف مارابل مورگان

آنچه زنان ومردان نمی دانند تألیف آلن و بارباراپیز


نوشته شده در یکشنبه 89/7/11ساعت 8:54 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

قرآن

ویژگی‌های زنان برتر در قرآن

در سوره ی تحریم آمده است : «عَسى‏ رَبُّهُ» «عَسى» با (عین) و (سین) یعنی امید است . امید است پروردگار پیغمبر «إِنْ طَلَّقَکُن‏» ای خانم‌های پیغمبر، اگر شما را طلاق بدهد، امید است «أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُن‏» یک همسرهای «خَیْراً مِنْکُن» بهتر از شما نصیبش بشود. حالا باید ببینیم زن برتر و بهتر از زنان پیامبر چه خصوصیّاتی دارند ؛

می فر ماید : زن خوب این است ؛ « مُسْلِماتٍ » مسلمان باشد. «مُؤْمِناتٍ» مؤمن باشد. «قانِتاتٍ» اهل اطاعت و اینها باشد. « تائِباتٍ » لغزشی کرد توبه کند. « عابِداتٍ » اهل عبادت باشد. «سائِحاتٍ» در طریق معرفت سیر کند. فرق نمی کند بیوه یا باکره باشد؛ «ثَیِّباتٍ وَ أَبْکارا»1

اول اینجا یک نکته‌ی ادبی بگویم. در این کمالاتی که برای زن شمرده شده است، هیچ کدام (واو) ندارد. مثلاً نگفته: «مُسْلِماتٍ و مُؤْمِناتٍ و قانِتاتٍ و تائِباتٍ و عابِدات‏ و ...»  همه بدون (واو) است. آخری را یک واو گذاشته است. گفته: «ثَیِّباتٍ وَ أَبْکارا» چرا آخری را واو گذاشته است؟ چون آن همه کمالات در یک زن جمع می‌شود، یعنی یک زن می‌تواند هم مؤمن باشد، هم مسلمان باشد، هم متواضع باشد و هم ... اما نمی‌شود یک زن هم باکره باشد و هم بیوه . لذا اینجا یک واو گذاشته است. خداوند در کتابی که فرستاده حتی واوش یک معنا دارد . قرآن می فرماید: «مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ».2  این قرآن از طرف علم بی‌نهایت است؛ یعنی حتی نقطه و واوش حساب و کتاب دارد .

 

زنان قرآنی، اهل خرد و ایمان

زن خوب کیست؟ اصولاً بر خلاف نظر بعضی از کوته فکران  که می گویند ، عقل زن کمتر از مرد است ، قرآن می‌ فرماید: زن نیز مانند مرد می تواند خردمند باشد و تمام آنچه را که یک مرد کسب می کند او نیز می تواند کسب کند. زن نیز اولی الالباب است. یعنی؛ صاحبان عقل. در سوره‌ی آل عمران می‌گوید که: «إِنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهار» در اختلاف شب و روز، در پیدایش شب و روز، در آسمان‌ها، در آفرینش آسمان‌ها و زمین، «لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب‏» 3

«لِأُولِی الْأَلْبابِ» چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که یاد خدا می‌افتند، ایستاده ، نشسته، خوابیده یعنی هیچ وقت از خدا غافل نیستند. بعد هم این «لِأُولِی الْأَلْبابِ» دعاهایی دارند می‌گویند: « ربّنا، ربّنا، ربّنا » دعاهای «لِأُولِی الْأَلْبابِ» را نقل می‌کنند. آخرش می‌گوید: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ» خداوند این «لِأُولِی الْأَلْبابِی» که در آسمان و زمین فکر می‌کنند، یاد خدا می‌افتند و دعا می‌کنند، «فَاسْتَجابَ لَهُمْ» (آل‌عمران/195) دعایشان را مستجاب می‌کند. می‌گوید: من عمل شما را ضایع نمی‌کنم . «مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏» 4 مرد باشد یا زن باشد.

زن فرعون صبور بود و شهید شد. بالاخره فرعون زنش را کشت ولی او دست از مکتبش برنداشت . حامی رهبرش  حضرت موسی بود .

تمام زنهای الگو ، حامی رهبر زمان خود بودند . حضرت موسی را پنج زن حفظ کرد؛ مادرش ،خواهرش ، زن فرعون ، همسرش.

نحوه برخورد حضرت بلقیس

یک مرتبه سلیمان دید هدهد نیست . گفت : « ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُد »5  چه شده که هدهد را نمی‌بینم؟ بعد از یک لحظاتی هدهد آمد . هدهد به سلیمان گفت : «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ‏» یک چیزی بلد هستم که تو  بلد نیستی. «وَ جِئْتُکَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ یَقِینٍ»6 از منطقه‌ی کشور سبأ یک خبر یقینی آوردم .( این آیه می تواند درس آزادی بدهد که ممکن است یک عضو کوچک در گروهی به رئیس و شاهش بگوید که من چیزی را می دانم که تو نمی دانی ) .می گوید «إِنىّ‏ِ وَجَدت‏» من یافتم ، «امْرَأَةً» امرأة یعنی؛ یک خانمی را پیدا کردم که « تَمْلِکُهُم ‏» حکومت دستش بود . « وَ أُوتِیَتْ مِن کُلّ‏ِ شىَ‏ْء » همه چیز داشت . « وَ لهََا عَرْشٌ عَظِیمٌ » 7 یک تخت بسیار بزرگی داشت . خانمی بود شاه بود. همه چیز داشت. حکومت دست این خانم بود. پس خانم هم می‌تواند شاه شود ، بعد هدهد ادامه داد این خانم همراه مردم اطرافش خورشید را می پرستند .

بعد سلیمان بعد از تحقیق و وصول به صحت حرف هدهد ، نامه ای نوشت و گفت :« اذْهَب بِّکِتَبى » این نامه را ببر. « فَأَلْقِهْ إِلَیهِْم ‏» پهلویشان بیانداز ، « ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُْمْ » برو کنار بایست ، « فَانظُر» نگاه کن . 8

 

برخورد منطقی بلقیس با نامه حضرت سلیمان

زن

بلقیس نامه را که دید ، « قَالَت ‏»  گفت : « یَأَیهَُّا الْمَلَؤُا » ای مردم ! جمعیت ! «إِنىّ‏ِ أُلْقِىَ إِلىَ‏َّ کِتَابٌ کَرِیمٌ»9 یک کتاب کریمی برای من نازل شده است ، فهمید که این نامه با بقیه ی نامه‌ها فرق می کند . «إِنَّهُ مِن سُلَیْمَان‏» این نامه از سلیمان است ، « وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » 10 ونامه را خواند که سلیمان در آن ، آنها را به اسلام دعوت کرده بود . «أَلَّا تَعْلُواْ عَلىَ‏َّ وَ أْتُونىِ مُسْلِمِینَ»11. بلقیس  ادامه داد ، «یَأَیهَُّا الْمَلَؤُا» ای جمعیت ! « أَفْتُونىِ فىِ أَمْرِى‏» شما فتوا بدهید. به نظر شما چه کنم ؟ « فىِ أَمْرِى » « مَا کُنتُ قَاطِعَة أَمْرًا » من هیچ وقت با قاطعیّت کاری را انجام نمی‌دهم ، «حَتىَ‏ تَشهَْدُونِ»12 مگر اینکه شما هم شهادت بدهید . این خانم کافر بود اما اهل خرد و دموکراسی بود ، مستبد نبود .

در تاریخ داریم که وقتی پیامبر نامه ای به پادشاه ایران که یک مرد بود نوشت ، او نامه را با کمال بی حرمتی پاره می کند . این زن به نامه‌ی پیغمبر می‌گوید : کریم ! بزرگی وباشعور بودن زن و مرد ندارد . گاهی وقت‌ها زن ها خیلی شعورشان از مردها بیشتر است. گاهی هم بالعکس .هردو جورش را درتاریخ و اسلام داریم . «تَبَّتْ یَدا»13 آخرش هم می‌گوید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ»14 هم خود ابو لهب نااهل بود هم زنش . 

 

همسر فرعون، الگوی مردان و زنان با ایمان

نمونه ای برای مردان و زنان با ایمان. نمونه چه کسی است؟ امراة فرعون، همسر فرعون . می فرماید همه از همسر فرعون یاد بگیرید . مگر همسر فرعون چه کار کرده بود ." إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ " این خانم گفت :خدایا من را ببر کنار خودت ." وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ " 15 و من را از فرعون نجات بده  . کاخ و مال وجاه و مقام در مقابل اسلام برای این زن بی ارزش بود .

زن فرعون صبور بود و شهید شد . بالاخره فرعون زنش را کشت ولی او دست از مکتبش برنداشت . حامی رهبرش  حضرت موسی بود .

تمام زنهای الگو ، حامی رهبر زمان خود بودند . حضرت موسی را پنج زن حفظ کرد ؛ مادرش ،خواهرش ، زن فرعون ، همسرش.

به امید اینکه بتوانیم از کاخ ها وکوخ هایمان برای اسلام به راحتی  دست بکشیم وبه عنوان یک زن مسلمان ، حامی رهبرو اماممان باشیم .


1- تحریم /5

2- هود /1

3- آل‌عمران /190

4- آل‌عمران /195

5- هدهد /20

6- نمل /22

7- نمل /23

8- نمل /24-28

9- نمل /29

10- نمل /30

11- نمل/31

12- نمل /32

13- مسد /1

14-مسد /4

15- التحریم /11


نوشته شده در شنبه 89/7/10ساعت 8:53 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

امام زمان(عج)

نام و نسب سفیانی

همان گونه که روایات تأکید می‌کنند، او از نوادگان و از نسل «ابوسفیان» است و به همین دلیل هم به او «سفیانی» گفته می‌شود، از امام علی(علیه السلام) روایت است که ایشان فرمود: پسر جگرخوار از سرزمین بی‌آب و علف خارج می‌شود... نامش عثمان و نام پدرش عنبسه و از نسل ابوسفیان است.1

در حدیث دیگری از شیخ طوسی آمده است که سفیانی از فرزندان «عتبه بن ابوسفیان» است.2

امام علی(علیه السلام) در نامه‌ای به «معاویه»، سفیانی را از شمار آنان دانسته و فرموده است:

مردی از فرزندانت شوم و ملعون و بی‌نزاکت و تیره دل و بیمار و قسیّ‌القلب است و خداوند رحمت و عطوفت را از دل او گرفته است، گویی اکنون او را می‌بینیم. مادرش از قبیله بنی‌کلب است و اگر بخواهم نام او را می‌گویم و توصیف می‌کنم، او فرزند کسی است که سپاهی را به مدینه گسیل می‌دارد. آنها وارد آن شهر می‌شوند و به قتل و کشتار و هتک حرمت و تجاور می‌پردازند و از میان آنها مردی پرهیزکار و مخلص پا به فرار می‌گذارد... .3

از امام باقر(علیه السلام) روایت شده که او از نسل «خالد بن یزید بن ابوسفیان» است.4

و از امام علی بن الحسین(علیه السلام) نقل شده که حضرت او را از فرزندان «عنبسه بن ابوسفیان»5 به شمار آورده و برخی روایات نام او را «عبدالله»6 گفته‌اند که این مطلب نزد علمای اهل سنّت مشهور است. امّا رأی مشهور این است که نام او «عثمان» از فرزندان «عنبسه ابن ابوسفیان» است و همه می‌دانند که ابوسفیان پنج فرزند به نام‌های «عتبه»، «معاویه»، «یزید»، «عنبس» و «حنظله» داشت.

چیزی که در مورد آن در تمام این روایات اتّفاق نظر وجود دارد. این است که او از نوادگان ابوسفیان بوده و قدر به یقین هم همان است.

 

اقدامات سفیانی

با بررسی و مطالعه دقیق احادیث اهل بیت(علیه السلام) در مورد زمان خروج سفیانی و جریان‌های هم زمان آن درمی‌یابیم که این حرکت، حرکتی سریع و برق‌آسا بوده و فاصله زمانی چندانی با ظهور امام مهدی(علیه السلام) ندارد امام صادق(علیه السلام) مدّت زمان خروج او را از ابتدا تا آخر 15 ماه ذکر نموده‌اند که او 6 ماه آن را به جنگ می‌پردازد و هنگامی که مناطق پنج گانه «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» را تصرّف کند؛ دقیقاً 9 ماه و نه یک روز بیشتر حکومت می‌کند.7 برخی روایات دوره حکومت او را به اندازه مدّت بارداری یک زن (یعنی 9 ماه) دانسته‌اند و با توجّه به این دوره و جنگ‌ها و فتح‌های او در آن مدّت کوتاه و فرجام او به دست سپاهیان امام زمان(علیه السلام)، به این نتیجه می‌رسیم که این رویدادها بسیار سریع و برق‌آسا روی می‌دهد. در اینجا به اختصار به ذکر کارها و اقدامات او می‌پردازیم .

از امام صادق(علیه السلام) روایت است که می‌فرماید:  روزی را می‌بینم که سفیانی وارد کوفه شده و ندا می‌دهد: هر کس سر یکی از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم جایزه می‌برد، و همسایه علیه همسایه می‌شود و می‌گوید فلانی جزو آنهاست و گردنش را می‌زند و هزار درهم می‌گیرد، و حکومتتان در آن موقع تحت سیطره فاسدان قرار می‌گیرد

1. کشتار علویان و شیعیان اهل بیت (علیه السلام)

امام زمان علیه السلام

علویان در طول تاریخ یا بر ظلم و انحراف شوریده‌اند یا مانند آتشفشانِ خاموش و هر لحظه منتظر فرصت مناسب بوده‌اند. هیچ گاه آتش و انقلاب آنان خاموش نشده و همواره نشانه‌های شعله و دود این آتش پدیدار بوده است. بنابراین می‌بینیم که حاکمان بدسرشت، علویان و شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را در رأس مخالفان خود قرار می‌دادند و علویان و شیعیان این مضمون را از گفتار ائمه(علیه السلام) دریافته‌اند. امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:

ما و خاندان ابوسفیان دو خانواده‌ایم که به خاطر خدا دشمن هم شدیم. ما می‌گفتیم خداوند راست می‌گوید و آنها می‌گفتند: دروغ می‌گوید، ابوسفیان با پیامبر(صلی الله علیه و آله) جنگید، معاویه بن ابی سفیان با علی(علیه السلام)، یزید بن معاویه با حسین بن علی(علیه السلام) و سفیانی هم با قائم(عج) می‌جنگد.8

پیروان و دوستداران آنها نیز چنین سرنوشتی داشتند و راه آنان را ادامه دادند و با مشکلات و دشواری‌های بسیاری در طول تاریخ دست و پنجه نرم کردند و برای درک بهتر این مصیبت‌ها، تنها مراجعه به کتاب مقاتل الطّالبیین ابوالفرج کفایت می‌کند. با مطالعه تاریخ تشیّع و علویان درمی‌یابیم که اعمال و رفتار و کردار سفیانی چیز جدیدی نیست بلکه او نیز همانند حاکمان ظالم و ستم‌پیشه گذشته راه قتل و تبعید و شکنجه اختیار می‌نماید، از امام صادق(علیه السلام) روایت است که می‌فرماید:  روزی را می‌بینم که سفیانی وارد کوفه شده و ندا می‌دهد: هر کس سر یکی از شیعیان علی را بیاورد هزار درهم جایزه می‌برد، و همسایه علیه همسایه می‌شود و می‌گوید فلانی جزو آنهاست و گردنش را می‌زند و هزار درهم می‌گیرد، و حکومتتان در آن موقع تحت سیطره فاسدان قرار می‌گیرد.9

امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: سفیانی و همراهانش خروج می‌کنند. در آن زمان تصمیم و هدفی جز اذیّت و آزار و قتل خاندان محمّد(صلی الله علیه و آله) و شیعیان آنها را ندارد، گروهی را به کوفه می‌فرستد و جمعی از شیعیان اهل بیت(علیه السلام) را به قتل رسانده و بسیاری را به دار می‌آویزد.10

 

2. قتل علما و مخالفان و مجازات سخت زنان و کودکان

این ویژگی بارز مفسدان برای ترساندن مردم و ایجاد رعب و وحشت در دل آنان است، آنها در ابتدا تلاش می‌کنند علما و دانشمندان را با خود همراه کرده و در صورت مخالفت، آنها را به قتل می‌رسانند، آنها در حقیقت می‌خواهند علما را جذب خود کنند تا جنایت‌ها و کارهای آنها را توجیه کرده و به آنها مشروعیّت بخشند.

در حدیثی آمده است: سفیانی بدترین حاکمی است که علما و اهل فضیلت را به قتل می‌رساند و آنها را نابود می‌کند، در ابتدا از آنها کمک می‌خواهد، اگر کسی سرپیچی کند، او را به قتل می‌رساند.11 نقل شده که هر کس نافرمانی کند سفیانی او را می‌کشد و با ارّه تکه‌تکه می‌کند، «ابن عبّاس» می‌گوید: سفیانی می‌آید و جنگی به پا می‌کند که شکم زنان را می‌درد و کودکان را در دیگ می‌جوشاند.12

امام باقر(علیه السلام) او را بدترین مردم توصیف کرد و می‌فرماید: اگر سفیانی را ببینی، او بدترین مردمان است او سرخ‌روی، با موهای بور است و هرگز خدا را عبادت نکرده است.13

از امام باقر(علیه السلام) در مورد سفیانی پرسیدم فرمود: قبل از سفیانی شیصبانی از کوفه بیرون می‌آید، همچنان که آب از زمین می‌جوشد، او هم خروج می‌کند

3. به اشغال درآوردن مناطق مختلف

روایت‌های تاریخی حاکی از آن است که سفیانی از کشورهای مسیحی روم [اروپا] می‌آید و صلیب به گردن دارد، از «بشر بن غالب» روایت شده که گفته است: سفیانی با پیروزی از کشورهای غربی می‌آید و صلیب بر گردن دارد.14

امام زمان

جنگش را از مناطق پنج‌گانه‌ای که روایت‌ها به آن اشاره شده، آغاز می‌کند. مناطق پنج‌گانه عبارتند از «دمشق»، «اردن»، «حمص»، «حلب» و «قنسرین» و به بیان دیگر او جنگ خود را از سرزمین شام آغاز می‌کند و بر آن چیره می‌شود سپس از آنجا به عراق و حجاز می‌رود. امام باقر(علیه السلام) می‌فرماید: سفیانی با ابقع می‌جنگد و او و افرادش را به قتل می‌رساند، سپس اصهب را می‌کشد و مقصد بعدی او، عراق است. او سپاهش را از قرقیسیا عبور می‌دهد و آنها در آنجا به جنگ می‌پردازند و سفیانی سپاه دیگری به کوفه روانه می‌کند.15

«قرقیسیا» شهر کوچکی است که در تلاقی«رود خابور» به رود فرات قرار دارد و در آنجا رود خابور به رود فرات می‌ریزد. این منطقه میان سه کشور «عراق»، «ترکیه» و «سوریه» قرار دارد.

سفیانی وارد کوفه می‌شود و به جنگ و کشتار می‌پردازد. روایت‌ها از مردی به نام «شیصبانی» نام می‌برند که در کوفه با سفیانی می‌جنگد. جابر جعفی می‌گوید: از امام باقر(علیه السلام) در مورد سفیانی پرسیدم فرمود: قبل از سفیانی شیصبانی از کوفه بیرون می‌آید، همچنان که آب از زمین می‌جوشد، او هم خروج می‌کند.16

این فاسق پس از استقرار پیدا کردن، همانند دیگر متکبّران ستم پیشه که طمعشان پایان‌ناپذیر نیست، سپاهش را به حجاز گسیل می‌دارد و بنابر برخی احادیث، سپاه او وارد مدینه می‌شود و به غارت و ویرانی و چپاول می‌پردازد. در برخی روایت‌ها چنین نقل شده است که سفیانی سپاهی را به مدینه می‌فرستد و دستور قتل هاشمیان، حتّی زنان آبستن آنها می‌دهد... .17

سپس او سپاهش را به مکه اعزام می‌کند و آن نشانه وعده داده شده، یعنی فرو رفتن در زمین [خسف بیداء] اتّفاق می‌افتد. در این هنگام قدرت سفیانی شروع به افول می‌کند تا اینکه امام زمان(عج) ظهور می‌کند و جنگ‌های وعده داده شده به رهبری او و یاری پیروانش از یمن و خراسان و عراق و دیگران آغاز می‌شود. این جنگ‌ها به رهبری کسی است که وعده پیروزی و چیرگی بر دشمنان به او داده شده است. سپاه سفیانی به تدریج از مناطق اشغالی، شکست خورده و عقب‌نشینی می‌کند.

سپس آن نبرد بزرگ میان سپاه امام و سپاه سفیانی به نام جنگ فتح قدس آغاز می‌شود. سپاه سفیانی از درون شروع به نابودی و متلاشی شدن می‌‌کند و خود سفیانی نیز پس از چندین جنگ در شام و قدس به دست سپاه امام کشته می‌شود و به این ترتیب جنبش امام, عصر نوینی را آغاز می‌کند.

 

تهیه و تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان


1 . بحارالانوار، ج 52، ص 205.

2. همان، ج 53، 213.

3. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 309.

4. عصر الظهور، ص 106، به نقل از محفوظ ابن هماد، ص 75.

5. الطوسی، الغیبه، ص 270

6. بحارالانوار، ج 53، ص 208.

7. النعمانی، کتاب الغیبه، ص 300.

8. الشیخ الصدوق، معانی الاخبار، ص 346.

9. الطوسی، الغیبه، ص 405.

10. بحارالانوار، ج 52، ص 222.

11. الفتن الابن حماد، ص 76.

12. همان، ص 285.

13. النعمانی، الغیبه، ص 306.

14. الطوسی، کتاب الغیبه، ص 278.

15. النعمانی، الغیبه، ص 280.

16. همان، ص 302.

17. الفتن، ابن حماد، ص 201.

سید نذیر الحسنی

ترجمه سید شاهپور حسینی

ماهنامه موعود شماره 90


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/8ساعت 9:31 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

نگاه حرام

روابط دختر و پسر در جامعه دینی                        

روابط دختر و پسر از نگاه قرآن   

  

چشم مهمترین وسیله ارتباط انسان با جهان خارج است: می‌گویند 75 درصد آموزش، یادگیری و تأثیرپذیری انسان از راه چشم و 25 درصد از طریق بقیه حواس پنج گانه صورت می‌گیرد. چشم از اصلی‌ترین شاهراه‌های ورودی به پایتخت وجودمان؛ یعنی قلب و روحمان می‌باشد. چه خوب گفته‌اند شنیدن کی بود مانند دیدن .

با عنایت به ارزش و عظمت این نعمت و موهبت الهی، مدیریت و کنترل آن از اصلی‌ترین پیش نیازهای تربیت، تزکیه و رسیدن به آرامش و نشاط روحی، روانی و حفظ امنیت و ثبات اجتماعی به شمار می‌آید.

به همین دلیل اسلام عزیز توجه و تأکید ویژه‌ای به این امر مهم داشته و عاقبت و سرنوشت شومی را برای کسانی که نگاه خود را تحت کنترل و مدیریت خود ندارند پیش بینی نموده است.

این بحث مهم و کلیدی در حوزه روابط گروههای غیر همجنس بویژه روابط دختران و پسران از محوری‌ترین مباحث به شمار می‌آید که نباید مورد غفلت و فراموشی واقع شود، لذا در این بخش از مطالب بجاست نگاهی قرآنی و روانی را هر چند به اختصار مورد تأمل و توجه قرار دهیم، امید است، آنان که بدنبال روابط دینی و روانی سالم و آرام می‌باشند، مستندات محکمی را در اختیار داشته و با انگیزه و آگاهی بیشتر و تجربه مدیریت این شاهراه مهم کشور وجود خود همت گمارند.

در قرآن کریم در مورد کنترل چشم؛ آیاتی صریح و روشن آمده است که جای هیچ شبهه و ایرادی را برای افراد مسلمان در حوزه ارتباط بصری با نامحرم باقی نمی‌گذارد، توجه کنید:

در سوره نور، آیه 30 چنین آمده است: «قل للمومنین یغصُّوا مِن ابصارهم»؛ به مردان مؤمن بگو تا چشم از نگاه ناروا بپوشانند.

این آیات این روزها نیز باید برای ما و جوانان ما به کرّات تلاوت و مورد تأمل قرار گیرند که نگاه به نامحرم جان و جسم آدمی را می‌خراشد و روح و روان و جامعه را به شدت آلوده و مجروح می‌سازد.

و در همان سوره، آیه 31 تأکید شده است: «قل للمومنات یغضُضن مِن ابصارهِنَّ»؛ به زنان مؤمن بگو تا چشم از نگاه ناروا بپوشانند.

در شأن نزول آیه از امام باقر(علیه‌السلام) چنین نقل شده است: جوانی از انصار در مسیر خود با زنی روبرو شد و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوش‌ها قرار می‌دادند طبعاً گردن و مقداری از سینه‌ی آنها نمایان می‌شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت و هنگامی که زن گذشت، جوان همچنان با چشمان خود او را دنبال می‌کرد، در حالی که راه خود را ادامه می‌داد تا این که وارد کوچه تنگی شده و باز همچنان نگاه بر قامت و چهره زن دوخته بود و به پشت سر خود نگاه می‌کرد ناگهان صورتش با شیشه یا استخوان تیزی که از دیوار بیرون زده بود برخورد کرد و صورتش مجروح شد و خون بر گونه‌هایش جاری شد. جوان بلافاصله به خود آمد و به شدت ناراحت شد. نزد رسول خدا آمد(رهبر مسلمین همواره مرجع مراجعات مردم بوده و آرامشگر دلهای ناآرام آنان است) و ماجرا را بازگو کرد. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه فوق را آورد.

نگاه حرام

این آیات این روزها نیز باید برای ما و جوانان ما به کرّات تلاوت و مورد تأمل قرار گیرند که نگاه به نامحرم جان و جسم آدمی را می‌خراشد و روح و روان و جامعه را به شدت آلوده و مجروح می‌سازد.

علاوه بر آیات مذکور روایات زیادی را در منابع و متون دینی می‌خوانیم که در اینجا به چند نمونه اکتفا می‌کنیم:

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: نگاه حرام پیشاهنگ فتنه‌هاست.» (غررالحکم، ج 1، ص 262)

امام صادق(علیه‌السلام) تصریح می‌کنند: نگاه کردن به نامحرم تیری است زهرآلود از ناحیه شیطان و چه بسیار نگاه‌هایی که حسرت و تأسف طولانی را به دنبال خود می‌آورد. (وسایل الشیعه، ج 14، ص 138)

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرماید: هر کس چشمش به زنی (نامحرم) بیفتد و چشم خود را از او بگرداند و به طرف آسمان نگاه کند، یعنی رو به جانب لطف خدا نماید او را با حوریان بهشتی تزویج نماید.» (وسایل الشیعه، ج 1، ص 139)

و نیز حضرت علی(علیه‌السلام) در توصیف مؤلفه‌های متقیان می‌فرماید:

«متقین چشمان خویش را آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو می‌گیرند و نظر را کوتاه می‌کنند و گوش‌های خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند می‌سازند.» (نهج البلاغه، خطبه متقین)

مگر زنانی که دست‌های خود را بریدند و در نظر زلیخا و ناظران مجلس رسوا شدند؛ بهای نگاه به اندام و چهره نامحرم نبود؟ مگر پیروزی یوسف بر نفس و وسوسه‌های شیطانی زلیخا محصول کرامت و مهار و مدیریت ارتباط با نامحرم نبود؟

زلیخا و عواقب تلخ یک نگاه

داستان واقعی و قرآنی یوسف و زلیخا را همه بارها خوانده و شنیده‌ایم. (لذا از آوردن آن خودداری می‌کنیم) داستانی که نویسنده آن خداوند متعال است. عبرتی برای تمامی آنان که کنترل چشم را در اختیار می‌گیرند و نه این که اختیار خود را در اختیار چشم این مهمترین عضو ارتباطی قرار می‌دهند. کوتاه سخن این که، آن هم رنج و عذاب و شکنجه‌ای که زلیخا تحمل کرد، و همه جوانی و ثروت و شخصیت خود را به حراج گذاشت و رسوای عالم و آدم شد و سالیانی متمادی در رنج دوری و دیدار یوسف سوخت و ساخت، مگر هزینه یک نگاه به اندام (و نه اندیشه) یوسف نبود؟

مگر زنانی که دست‌های خود را بریدند و در نظر زلیخا و ناظران مجلس رسوا شدند؛ بهای نگاه به اندام و چهره نامحرم نبود؟

مگر پیروزی یوسف بر نفس و وسوسه‌های شیطانی زلیخا محصول کرامت و مهار و مدیریت ارتباط با نامحرم نبود؟

 

ما کجا و یوسف صدیق کجا؟

البته مبادا همچون بسیاری از مخاطبان قرآن و سنت، خود را به دلیل پیامبر و امام معصوم نبودن، از مقامات معنوی معاف نموده و با این توجیه که ما کجا و یوسف صدیق کجا؟ خود را مخاطب آیات و روایات ندانیم.

در برابر توجیه این گروه از توجیه‌گران، مرور زندگی زنان و مردان جوانی که در این راه گام برداشتند بهترین و صریح‌ترین پاسخ است.

داستان زندگی بزرگانی چون رجبعلی خیاط ها و ابن سیرین‌ها و دهها نمونه دیگر از جمله مستنداتی هستند که مطالعه و مرور آنها برای کسانی که استعداد و قابلیت‌های خدادادی خود را ناچیز شمرده و نه بر دیده خود مهار می‌زنند و نه بر دل خود. دل و دیده را محل و میدان تاخت و تاز پرهزینه نامحرمان قرار داده و حاصلی جز اضطراب، استرس، احساس حقارت و تنهایی و در نهایت شکست در انتخاب همسر و ازدواج و ...

نگاه حرام

خالی از لطف و پیام نخواهد بود که بدانیم؛ امور اخلاقی و مؤلفه‌های ممتاز انسانی و فطری، اموری تجربی هستند. چیزی شبیه تجربیات پزشکی. به عبارتی روشن‌تر، همانطور که در عرصه بیماریهای جسمی، کارشناسان و متخصصان ذیربط با تجمیع تجربیات، به نتایج مشخصی می‌رسند و نسخه و دارو تجویز می‌کنند، در حوزه بیماری‌های اخلاقی نیز با نگاه و نظری به تجربیات و حوادث گذشته به نتایج روشن و واضحی می‌رسیم که مثلاً قمار و شراب و نگاه به نامحرم ... و بطور کلی ترک واجبات و مبتلا شدن به گفتار و رفتار غیر اخلاقی و نامشروع، نگاه و نظرهای آلوده، در طول تاریخ حاصلی جز انحطاط و انحراف و افسردگی و عقب ماندگی نداشته و نخواهد داشت.

حضرت علی(علیه‌السلام) در توصیف مؤلفه‌های متقیان می‌فرماید:

«متقین چشمان خویش را آنچه خداوند بر آنها حرام کرده فرو می‌گیرند و نظر را کوتاه می‌کنند و گوش‌های خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند می‌سازند.»

عموماً آنقدر طولانی نیست که همه آنچه را که دیگران تجربه کرده‌اند و به بانک اطلاعات و تجربیات بشری اندوخته‌اند، ما نیز به تکرار آنها بپردازیم تا خود به تمام وجودمان حس و لمس کنیم که ارتباط عاطفی و بصری و حسی با نامحرم چه عواقب و عوارض تلخ و ناگواری دارد.

پس بیاییم به آنچه خالق هستی در قرآن کریم تعیین و تبیین فرموده و آنچه که حاصل تجربیات بشری است عمل کنیم تا به چاهی و راهی نیفتم که هزاران دختر و پسر، و زن و مرد جوان گرفتار شده و خود، خانواده و جامعه را در گرداب و دور باطل ناآرامی، پژمردگی و انحطاط فرو انداخته‌اند.

 

ابراز محبت و ارتباط تلفنی

گاهی سئوال می‌شود آیا از نظر شرع مقدس اسلام ابراز محبت به جنس مخالف و یا صِرف ارتباط تلفنی بدون این که قصد و منظور بدی داشته باشیم اشکال دارد؟

پاسخ ساده و صریح این است که هر نوع ارتباط با جنس مخالف اگر پنهانی، شخصی و عاطفی و تحریک آمیز باشد (حتی برای یک طرف) طبق نظر اسلام، حرام است. اینگونه روابط یا زمینه ازدواج‌های ناموفق و ناپایدار و پر تنش را بوجود می‌آورد و یا موجب توسعه روابط و دلبستگی‌های زیاد شده و آثار و عوارضی اخلاقی، اجتماعی و تحصیلی و روانی نامطلوبی را بوجود می‌آورد که در آینده به آن خواهیم پرداخت.

                                                                                            


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 8:21 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

روزی از روزها که پیامبر خدا صلّیالله علیهوآله از کوچهای عبور میکرد، عدهای از مردم را دید که در آنجا جمع شدهاند. حضرت از آنها پرسید: بر گِرد چه جمع شدهاید؟

عرض کردند: دیوانه‏اى است که اعمال جنون‏آمیز و خنده‏آورش مردم را متوجه خود ساخته.

پیامبر آنها را به سوی خود فراخواند و فرمود:

او مریض است و دیوانه نیست. اما مى‏خواهید دیوانه واقعى را به شما معرفى کنم؟

همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش مى‏دادند. عرض کردند: بفرمایید، اى رسول خدا! حضرت فرمود:

إنّ المَجنونَ حَقَّ المَجنونِ المُتَبَختِرُ فی مِشیَتِهِ، النّاظِرُ فی عِطفَیهِ، المُحَرِّکُ جَنبَیهِ بمَنکِبَیهِ، یَتَمَنّى علَى اللّهِ جَنَّتَهُ و هُو یَعصیهِ، الذی لا یُؤمَنُ شَرُّهُ و لا یُرجى خَیرُهُ فذلکَ المَجنونُ و هذا المُبتَلى. (الخصال، ص 332)

دیوانه حقیقى کسى است که با تکبر و غرور راه مى‏رود، متکبّرانه به دو طرف خود نگاه مى‏کند و پهلوهایش را با شانههایش حرکت مىدهد. نافرمانى خدا مىکند و با این حال بهشت او را آرزو مىکند. کسى از شرّ او ایمن نیست و به خیرش امیدى نمىرود. پس دیوانه واقعى او است و این را که دیدید تنها یک بیمار است.

خوب که نگاه میکنیم میبینیم که انگار پیامبر خدا این کلمات را همین امروز برای ما فرستاده است و با دیدن آدمهای دور و بر ما آنها را دیوانه نامیده. آدمهایی که چنان با تکبر و غرور راه میروند که انگار همین الان مستقیما از دماغ فیل افتاده اند و تافته جدا بافتهاند. آدمهایی پفکی که شاید وزن انسانیتشان قدر یک پف فیل هم نمیشود، اما به اندازه یک بادکنک بزرگ ادعا دارند.

واقعا هم که چنین افرادی دیوانه‌اند و خندهدار! راستی چرا مردم به حرکات دیوانهها میخندند؟ حتما به خاطر این است که کارهای آنها با واقعیت جور در نمیآید و ریشه عقلایی ندارد. پس آدم متکبر هم به همین دلیل خنده دار است.

چه خندهدار است وقتی بدانیم که یک موجودی با شش هزار سال عبادت تنها به خاطر غرور و تکبر، خود را از اوج بندگی به نهایت پستی میکشاند. قرآن میگوید: وقتی خدا فرمان داد که به آدم سجده کنید! همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد. (بقره، 34)

چه گناه بدی است این تکبر که بنده را تا سر حد کفر هم پیش میبرد. پس باید حقیقتا از این رذیله زشت اخلاقی ترسید و عاقلانه عمل کرد.

امام على علیه السلام میفرماید:

«از تکبّر بپرهیزید که آن بزرگترین گناه، نکوهیده ترین عیبها و زیور ابلیس است.»( غرر الحکم، ح 2652)

باز هم شیطان به عبادت شش هزارسالهاش مغرور شد و چنین کرد. اما خندهدارتر از آن کسی است که تا حساب مالیش اندکی تپل میشود، بر دیگران فخر میفروشد. تا به پست و مقامی میرسد باد به غبغب میاندازد و هیچ خدایی را بنده نیستد. تا کمی بر معلوماتش افزوده میشود از بالای عینک به دیگران نگاه میکند و همه را نادان و سفیه به حساب میآورد. تا مدرک لیسانسش به فوق ارتقا مییابد و مدرک کارشناسی ارشدش به دکترا میرسد، دستی به سر و روی عقایدش میکشد و دیگران را عوام الناس و نفهم به حساب میآورد. تا نامش بر روی زبانها میافتد و در حرفه خود اندکی شهرت مییابد دیگر زیر بلیط هیچ متخصصی نمیرود و سخن هیچ خبرهای را بر نمیتابد. تا اولین کتابش از زیر چاپ بیرون میآید همه کتابهای پیش از خود را اراجیفی به درد نخور معرفی میکند. تا اولین فیلمش اکران میشود فیلمهای دیگر را بی ارزش میشمارد. تا اولین کاستش بیرون میآید صدای دیگران را غار غار میشنود.

تازه به دوران رسیدههایی که گوی سبقت را از متکبران حرفهای هم میربایند و پیشتر از همه خودبرتر بین اند.

خدا نکند که چنین افرادی به جایی برسند که اگر هم نرسند باز تکبر خود را دارند. امام صادق علیه السلام میفرماید:

تکبّر گاهى در دون پایه ترین افراد جامعه و از میان هر قشرى از مردم یافت مىشود. روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله از یکى از کوچههاى مدینه مىگذشت. زن سیاهى در وسط کوچه سرگین جمع مىکرد. به آن زن گفتند: از سر راه رسول خدا صلى الله علیه و آله کنار برو. زن گفت: راه پهن است. او از طرف دیگر برود. یکى از مردم خواست او را کنار زند، اما پیامبر فرمود: رهایش کنید؛ او زنى متکبّر است.( بحار الأنوار، ج 73، ص 209)

بزرگی میگفت سالها پیش گذرم به یک دستشویی بین راهی افتاد. دم در دستشویی فردی نشسته بود و چند آفتابه پر از آب کنار خودش گذاشته بود. رفتم یکی از آنها را بردارم که با چوب دستیش بر روی آن زد و گفت: این را برندار. آنرا که من میگویم بردار. گفتم: چه فرقی میکند. گفت: فرقش این است که من میگویم!

بنابراین باید دانست که این اخلاق ناپسند تنها دامنگیر ثروتمندان و دانشمندان و فرهیختگان و هنرمندان و سیاسیون و بزرگان اصناف مختلف نیست. بلکه آتشی است که ممکن است در دل هر انسانی نفوذ کند. با این تفاوت که هر چه جایگاه انسان بالاتر باشد زشتی آن بیشتر نمایان خواهد شد.

بگذارید به همان نشانههایی که پیامبر خدا در این روایت کوتاه به ما نشان داده بازگردیم. اولین نشانه در روش زندگی نمایان میشود. پیامبر در این روایت فرمود: «دیوانه حقیقى کسى است که با تکبر و غرور راه مى‏رود.»

مسلما تکبر تنها در راه رفتن خلاصه نمیشود و مقصود پیامبر چیزی فراتر از آن یعنی «مشی و روش متکبرانه» است. چراکه راه رفتن متکبرانه هم نشانهای است از نفوذ چنین رذیلهای در دل و جان انسان.

دومین نشانه انسان متکبر خود برتر بینی و دیگر ریز بینی است. چراکه اندیشه او از خودش فراتر نمیرود. پیامبر فرمود: چنین کسی «متکبّرانه به دو طرف خود نگاه مى‏کند» و تنها خود را میبینند و بس. تازه اگر هم چشمان مبارکش دیگران را ببیند، بسیار ریز و حقیر و پست میانگارد. عینکی که او بر چشمانش زده است یا دیگران را کوچک و ریز نشان میدهد و یا به شکل موجوداتی پست و حقیر.

سومین نشانهای که پیامبر برای انسان متکبر مطرح کرده خودنمایی و جلب توجه دیگران است. حضرت فرمود: چنین کسی «پهلوهایش را با شانههایش حرکت مىدهد.» مثل بعضیها که تا دو روز نشده که به باشگاه بدنسازی سر زدهاند، لباس تنگی به تن میکنند و چنان راه میروند که انگار پنج تا هندوانه بزرگ زیر بقل زدهاند.

یا مثل بعضی دیگر که وقتی وارد جمعی میشوند موبایل را به دست میگیرند و آسمان بازار را به ریسمانش میدوزند و خود را بزرگترین سرمایهدار دنیا جا میزنند. از قبل هم با چند نفر هماهنگ میکنندکه زنگ خور موبایلشان را افزایش دهند تا بتوانند در مهمانی خانوادگی به تعداد زنگها بنازند.

چهارمین ویژگی متکبران توقع بیجا و فراوان آنها است. آنها نه فقط از مردم و جامعه، بلکه از خدا هم توقع نابجا دارند. پیامبر میفرماید: چنین فردی «نافرمانى خدا مىکند و با این حال بهشت او را آرزو مىکند.»

پنجمین ویژگی این افراد این است که بی خاصیت و آزار دهنده اند. حضرت در ادامه روایت میفرماید: «کسى از شرّ او ایمن نیست و به خیرش امیدى نمىرود.»

بنابراین دیوانگان واقعى متکبران اند و دیوانگان ظاهری بیمارانی بیش نیستند. پس چه بد دردی است این تکبر وامانده!

سید مصطفی بهشتی –


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/1ساعت 12:12 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 

روابط دختر و پسر

دانشجوی سال آخرم، دو سال پیش با پسری در دانشگاه آشنا شدم، مشترکات زیادی از نظر فکری و سلیقه ای داشتیم در آغاز قرارمان ارتباط کلامی و تلفنی و گاهی دیدار در گوشه و کنار دانشگاه بود. بعد از مدتی این ارتباط در خارج از دانشگاه ادامه یافت گاهی در پارک و گاهی در سینما و ... قرار ملاقات می گذاشتیم. از هر فرصتی برای تجدید دیداری استفاده می کردیم. روابط ما روز به روز عاطفی تر می شد. تا اینکه یک روز درباره ازدواج با من صحبت کرد. خیلی خوشحال شدم که او هم قصدش از این روابط (مثل من) ازدواج است. از آن روز به بعد گفتگوها و ارتباطات ما با هدفی مشخص و آرزوها و امیدها و قول و قرارها و اینکه کی و چگونه با خانواده مان در میان بگذاریم، چه تغییرات و تحولاتی در خود و زندگی آینده مان ایجاد خواهیم کرد.

هیجان و نشاط با هم بودنمان بقدری ذهن و زندگی مرا به خود مشغول ساخته بود که به هنگام  خواب و مطالعه کتابهای درسی و در جمع خانواده و دوستان و به هنگام خوردن غذا و تماشای تلویزیون حتی سر جلسات امتحانی یاد و نام و چهره و حرکات و حرفهای او در ذهنم مرور می شد. شب ها را به امید دیدار او صبح می کردم. حسابی دلبسته و وابسته شده بودم. با خانواده ها در میان گذاشتیم حالا به راحتی با هم ارتباط داشتیم چرا که هم هدفمان ازدواج بود و هم مجبور نبودیم پنهانی با هم رابطه داشته باشیم. گاهی به منزلشان می رفتم و خواهر و مادر همسر آینده ام از من پذیرایی می کردند. ماجرای دوستی مان را والدین او فهمیده بودند. و می دانستند که ما حدود دو سال با هم روابط عاطفی و پنهانی داشته ایم. زمان به سرعت سپری شد.

ادامه دوستی ها نه برای من و نه برای والدینم قابل تحمل نبود و می بایست از بلاتکلیفی خارج می شدم. با درخواست من قرار شد جلسه خواستگاری برگزار شود. روز موعود فرا رسید. از چند روز پیش با خوشحالی و شادابی تدارک دیدیم. همه چیز آماده بود. صدای تیک تاک ساعت منزلمون با ضربان قلبم مسابقه گذاشته بودند. شور و هیجان وجودم را در برگرفته بود. صدای زنگ تلفن طبق معمول مرا به سوی گوشی تلفن پرتاب کرد. دوست پسر سابقم را، حالا به عنوان همسر آینده و همیشگی تداعی می کردم. صدای او بود با شور و شیدایی تمام پرسیدم پس کجایید. چرا دیر کردید؟ با ناله ای سرد گفت: والدینم با ازدواج ما مخالفند تمام وجودم سرد شد. دست و پایم نای حرکت نداشتند. با صدای لرزان گفتم: چرا چی شده؟ گفت: مادرم میگن دختری که حدود دو سال با تو دوست بوده و گاهی تا ساعاتی از شب را در پارک و سینما و کوچه و خیابان بوده و روابط احساسی و عاطفی داشته از کجا معلوم با دیگران هم نداشته و نخواهد داشت.

عدم تعریف روابط سالم و هدفمند بین گروههای غیر همجنس با تأکید بر رویکرد دینی و فرهنگ بومی و ملی، موجب تنش ها و تلخی های آزاردهنده بین اعضای خانواده بخصوص بین والدین و فرزندان نوجوان و جوان و نیز بروز آسیب‌هایی نظیر فرار دختران و پسران از خانه، ازدواج های ناموفق، دوستی های ناسالم دختران و پسران، احساس شکست و ناکامی در فرآیند این نوع دوستی ها و بدنبال آن گسترش اعتیاد، خودکشی، افسردگی، افت تحصیلی و دهها معضل و مشکل دیگر در بین لایه های مختلف اجتماع گردیده است.

او به گونه ای صحبت می کرد که گویی با شکی که والدینش در دلش کاشته بودند، دلزده و نگران شده بود. گوشی را گذاشتم از آن روز لحظه ای روی خوش ندیدم. هر روزم اشک بود و ناله و گوشه گیری و از هیچ چیز لذت نمی بردم. هر کس به من می رسید سرزنشم می کرد. یاد حرفهای عاشقانه و هدیه ها و وعده ها و قرارها و با هم بودنها و خنده ها و شادیهایی که طی دو سال با هم داشتیم عذابم می داد. دچار افت تحصیلی شدم. ادامه تحصیل برایم ممکن نبود. دوستانم از من فاصله گرفتند. حوصله هیچ کس را نداشتم. نسبت به نماز و حجاب سست بودم، سست تر شدم. و امروز از آن همه شادی و نشاط و هیجان و گفتگوهای طولانی با او غم و اندوه و دلشوره و احساس حقارت و تنهایی برایم باقی مانده بود.

روابط دختر و پسر

این ماجرای تلخ، یکی از هزاران نمونه ای است که همه روزه در گوشه و کنار جامعه بزرگمان روی می‌دهد، چرا؟

چرا مشاوران، شاهدان، و پدران و مادران این همه داستانها و سریال های تلخ و تکراری را در زندگی دیگران و اطرافیان خود شاهدند، بدون اینکه پند و عبرتی برای گروههای بعدی باشد، باز از همان سوراخی گزیده می شوند که گروههایی قبلی گزیده شده‌اند. بیایید با هم مروری کوتاه داشته باشیم به آثار و عوارض اینگونه روابط، و نیز بازکاوی روابط گروههای غیر همجنس، باشد که زمینه های پیشگیری از حوادث تکراری مذکور فراهم آید.

 

پیامدهای روابط دختران و پسران

یکی از پیش نیازها و کلیدهای موفقیت و آرامش در زندگی، آشنایی با روانشناسی ارتباطات و آگاهی از فنون و تکنیک های ارتباطی با گروههای مختلف اجتماعی بویژه گروه غیر همجنس می باشد.

عدم تعریف روابط سالم و هدفمند بین گروههای غیر همجنس با تأکید بر رویکرد دینی و فرهنگ بومی و ملی، موجب تنش ها و تلخی های آزاردهنده بین اعضای خانواده بخصوص بین والدین و فرزندان نوجوان و جوان و نیز بروز آسیب‌هایی نظیر فرار دختران و پسران از خانه، ازدواج های ناموفق، دوستی های ناسالم دختران و پسران، احساس شکست و ناکامی در فرآیند این نوع دوستی ها و بدنبال آن گسترش اعتیاد، خودکشی، افسردگی، افت تحصیلی و دهها معضل و مشکل دیگر در بین لایه های مختلف اجتماع گردیده است.

گروه دوم، دختران و پسرانی هستند که نه برای ازدواج که صرفاً برای به اصطلاح دوستی و گذران اوقات فراغت و ارضاء نیازهای عاطفی خود و کسب تجربیاتی نو و تزریق شور و نشاط و هیجان به زندگی تکراری، به طرح دوستی و رابطه می پردازند.

بنابراین بازکاوی و تبین روابط دختران و پسران یکی از ضروریات بسیار مهم جامعه امروز ما به شمار می آید.

 

سه نوع رابطه

در یک تقسیم بندی کلان سه نوع رابطه در جامعه امروز مابین گروههای غیر همجنس مشاهده می شود:

1- گروهی که بدون شناخت از مهارتهای ارتباطی و صرفاً با انگیزه های عاطفی، احساسی و البته با هدف ازدواج وارد عرصه روابط با جنس مخالف شده و با انگیزه‌ی شناخت بیشتر و آمادگی بهتر برای زندگی برتر! بر گستره و گرمی روابط می افزایند. و در این مسیر دیدارهای روزانه، گفتگوی تلفنی شبانه، پیامک‌های مستمر عاشقانه! و آرزوها و رؤیاهای کودکانه همه ذهن و زندگی دو طرف بخصوص، دختران را که عاطفی‌تر و زود باورترند را در برگرفته و در توهماتی افسانه ای فرو می غلتند. اما دیری نمی پاید که واقعیت ها چهره خشن خود را نمایان ساخته و واقعه تلخ مذکور بارها و بارها تکرار می شود.

فرایند معیوب مذکور زمانی رخ می دهد که دختر و پسر می توانند بدون طی کردن راههای پرخطر، بعد از تحصیل شرایط ازدواج، از طریق یک رابط واسط مجرب و متعهد که ازدواج کرده و در روابط زناشویی، فردی موفق و خوشبخت می باشد استفاده کرده و به راحتی می توانند فرد را هم تا حدّ هشتاد درصد شناسایی کنند. بدون اینکه دامنه حرارت علاقه و شور و هیجان ارتباط بین آنها گسترش یافته و دلبستگی موجب به حاشیه رانده شدن عقل در تصمیم گیریها شود؛ همسر آینده خود را بهتر و دقیق مورد شناسایی قرار دهند. البته بعد از شناخت کلیات و تأیید رابط و واسط و خانواده شان، در نشست ها و روابط سالم و آشکار (و نه پنهان) در منزل و منظر والدین دختر، جزئیات هم روشن شده و گام های محکم و مطمئن خود را به سوی ازدواجی پایدار و ماندگار و عشقی مبتنی بر عقل (و نه احساسی ناپایدار و کودکانه) بر می دارند.

2- گروه دوم، دختران و پسرانی هستند که نه برای ازدواج که صرفاً برای به اصطلاح دوستی و گذران اوقات فراغت و ارضاء نیازهای عاطفی خود و کسب تجربیاتی نو و تزریق شور و نشاط و هیجان به زندگی تکراری، به طرح دوستی و رابطه می پردازند.

این گروه ممکن است روزهای آغازین نسبتاً خوشی را با هم سپری کنند. اما وابستگی و علاقه ی توأم با تماسهای تلفنی، پیامک های مهیج و گفتگوها و دیدارهای پرخاطره تبادل هدایا و احساسات، این دوران را به فرآیندی غیرقابل بازگشت تبدیل نموده و دختر و پسر بدون تماس با یکدیگر (به شکل‌های مختلف) دچار نوعی احساس کمبود، کلافگی، بی حوصله شده و استرس و اضطراب و نگرانی، خوراک روزانه شان می شود.

پسر جوانی بعد از مواجه شدن با مخالفت والدین دوست دخترش برای ادامه ارتباط و انجام ازدواج با پاشیدن اسید به روی دختر ساده لوح (که او را عاشق خود می دانست) زندگی و زیبایی او را لگدمال کرد.

این گروه بدلیل غیر همجنس بودن نمی توانند برای همیشه دوستی خود را ادامه بدهند. چرا که بعد از ازدواج پسر یا دختر با فرد دیگری، قطع رابطه قطعی شده و طرفی که شاهد این ازدواج است، دنیایی پر از درد و حسرت و اندوه و احساس حقارت خواهد داشت. و آنکه ازدواج می کند، گاهی همسرش را با دوست غیرهمجنس خود مقایسه نموده، بین آن رؤیاهای شیرین و این واقعیت های نسبتاً تلخ و گزنده، گرفتار شده و زندگی را بر خود و همسرش تیره و تاریک نموده و با مرگ عاطفی(طلاق غیررسمی) هم آغوش می شوند.

روابط دختر و پسر

هر چه دوستی های قبل از ازدواج بیشتر و گسترده تر، درگیریها و تنش های بعد از ازدواج بیشتر، پس هیچ آدم عاقل و دوراندیشی به دوستی ها و در واقع دشمنی های قبل از ازدواج تن نمی دهند. این گروه نیز همچون گروه اول از نظر فعالیت های درسی دچار افت تحصیلی شده و به لحاظ روحی و روانی از بی ثباتی و ناآرامی و افسردگی رنج می برند. خوشی های کودکانه ی خیابانی. و تلفنی و ... به سرعت به پایان می رسد و زمستانی سرد و پر درد و حسرت فرا می رسد. از نظر اجتماعی نیز بین دوستان، آشنایان و خویشان، شکست سختی را متحمل شده و نگاه دیگران به این گروه، نگاهی توأم با بی اعتمادی و بدبینی خواهد بود.

به لحاظ اخلاقی بی مبالات و نیز در بعد اعتقادی دچار تردید و دودلی در انجام فرایض دینی می شوند. چرا که همواره احساس گناه (رابطه عاطفی، شخصی، تحریک آمیز با نامحرم از نظر شرعی حرام و از نظر روانشناختی باعث خود کم بینی و بی ثباتی و استرس می شود) نموده و خود را در انجام تکالیف شرعی، سست و شکست خورده تلقی می کنند.

3- گروه سوم دختران و پسرانی هستند که دوران خوش دوستی های قبل از ازدواجشان بسیار وحشتناک‌تر و سیاه‌تر به پایان می رسد. که در این اجمال (به جای نقل دهها حادثه و رویداد واقعی که در آرشیو نگارنده پرونده پر حجم و سنگینی را تشکیل داده است) پیامدهای شوم و ناگوار این نوع دوستی ها را با تأکید بر خلاصه چند نمونه حادثه مرور می کنیم.

 

* دختری بعد از افشا شدن اهداف پلید دوست پسرش! تصمیم به قطع رابطه می گیرد. اما پسر با تهدید، خواهان ادامه روابط می شود. دختر امتناع می کند. پس با همدستی دوستانش، دوست دخترش را ربوده و یک هفته در زیر زمین منزلی مورد آزار و اذیت قرار داده و رهایش می کنند و از تمامی صحنه ها عکس و فیلم گرفته و دخترک را تهدید می کنند که اگر ماجرا را با کسی یا کسانی در میان بگذارند و دردسر ایجاد کند، با تکثیر و توزیع تصاویر مذکور در سطح محله و شهر، آینده اش را به تباهی می کشند. این، همان کسی بود که روز و شبی را بدون ارسال پیامهای عاشقانه و دیدارهای عاشقانه! با دوست دخترش سپری نمی کرد. قلب های تیرخورده و هدایای گاهی گرانقیمت و گردش ها و تفریح های پر از احساس و هیجان را از اصلی ترین برنامه های زندگی خود می دانست.

سرقت از اموال والدین و خویشان برای تأمین مخارج دوستی های خیابانی و پنهانی، بازی کردن با احساسات دختران ساده لوح و خوش باور با وعده ازدواج (پسر جوانی به 5 دختر وعده ازدواج داده و از هر 5 نفر مبالغی را به سرقت برده و صدمات حیثیتی به آنان وارد ساخته)، قتل های خانوادگی از دیگر عوارض و پیامدهای تلخ و ناگوار روابط دختران و پسران و دوستی های قبل از ازدواج است که همه روزه در جامعه روی می دهد.

* پسر جوانی بعد از مواجه شدن با مخالفت والدین دوست دخترش برای ادامه ارتباط و انجام ازدواج با پاشیدن اسید به روی دختر ساده لوح (که او را عاشق خود می دانست) زندگی و زیبایی او را لگدمال کرد.

 

* دختر جوانی، بعد از مطمئن شدن از اینکه دوست پسرش با دختر دیگری طرح دوستی ریخته. در پی تعقیب برآمد،  آنان را در پارکی در حال قدم زدن دیده به خانه بازگشت درِ اطاقش را از داخل قفل کرد و گاز شهری را باز کرد و ...

 

* خانم جوانی با نگارنده (به عنوان مشاور خانواده) تماس گرفت و گفت: بر اساس توصیه ها و گفته های شما و معیارهایی که برای انتخاب همسر به من داده بودید. با جوانی با فرهنگ و با اصالت ازدواج کردم دو سالی است که با هم زندگی می کنیم. زندگی خوب و خوشی داریم. امّا چند روزی است که زندگی آرام و شیرینم در گرداب ناآرامی و تلخی فرو افتاده است. سر و کلّه دوست پسری که قبل از ازدواج با او مدتی رابطه عاطفی و کلامی داشتم، پیدا شده و با تهدید و ارعاب می گوید اگر با من نباشی تمامی خاطرات و با هم بودن هایمان را به همسرت خواهم گفت، چه کنم؟

سرقت از اموال والدین و خویشان برای تأمین مخارج دوستی های خیابانی و پنهانی، بازی کردن با احساسات دختران ساده لوح و خوش باور با وعده ازدواج (پسر جوانی به 5 دختر وعده ازدواج داده و از هر 5 نفر مبالغی را به سرقت برده و صدمات حیثیتی به آنان وارد ساخته)، قتل های خانوادگی از دیگر عوارض و پیامدهای تلخ و ناگوار روابط دختران و پسران و دوستی های قبل از ازدواج است که همه روزه در جامعه روی می دهد.

این دوستی ها چه به ازدواج منجر شود و چه به جدایی ختم شود در هر دو صورت آثار و عوارض تلخ و گزنده و سیاهی را در بر دارد. لذا هیچ آدم عاقلی به صرف گذران چند روز به اصطلاح خوش امروز، فرداهای خود را تیره و تباه نمی کند.


نوشته شده در دوشنبه 89/6/22ساعت 9:58 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

 

دعا

«دعا کردن» ابزاری است که خداوند متعال آن را به دست انسان قرار داده است تا در هر حالی او را بخواند؛ شاید که به این وسیله درگاه الهی را گم نکند.

شرایط دعا

از جمله شرایطی که برای دعا کردن ذکر شده است توجه به زمان و مکان دعاست. دعایی که در زمانی خاص و مکانی خاص بالا رود زودتر به اجابت می رسد. ماه مبارک رمضان یکی از زمان های خاصی است که دعا در آن راحت تر بالا می رود. روزهای آن بهترین روزها و شب های آن بهترین شب هاست که باید به درگاه خداوند رجوع نمود.

نماز و روزه وسیله ای برای دعا

در سوره ی مبارکه ی بقره خداوند متعال می فرماید: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ : از صبر و نماز کمک بگیرید.1

امام کاظم (علیه السلام ) در تفسیر این آیه فرمودند: مراد از صبر، روزه است؛ الصّبرُ صیامُ.2

همچنین در روایتی از امام صادق (علیه السلام ) نقل است که حضرت فرمودند: اگر گرفتاری پیدا شد وضو بگیر، دو رکعت نماز بگزار. نشنیده ای که خداوند فرموده است: وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ .3

براساس این روایات شریفه، نماز و روزه خود وسائلی هستند که انسان می تواند از آنها کمک بگیرد و به درگاه الهی دعا کند.

دعایی که در زمانی خاص و مکانی خاص بالا رود زودتر به اجابت می رسد. ماه مبارک رمضان یکی از زمان های خاصی است که دعا در آن راحت تر بالا می رود. روزهای آن بهترین روزها و شب های آن بهترین شب هاست که باید به درگاه خداوند رجوع نمود

فلسفه و رمز استعانت روزه برای دعا

شاید این سؤال مطرح شود که چگونه روزه داری می تواند کمک کار انسان در دعا کردن باشد؟! به عبارت دیگر خداوند متعال راهی را برای دعا کردن به انسان یاد داده است. فرموده اگر دچار گرفتاری شدی و خواستی از درگاه الهی طلب کمک کنی، روزه بگیر و در حال روزه دعا کن که در آن صورت دعای تو راحت تر به اجابت می رسد.

رمز مطلب شاید در آن باشد که شخص روزه دار از همه ی عالم و آدم می بُرد و دل به فضل الهی می سپارد و در یک کلام عبد خدا می شود. آن وقت کلام او برای خداوند متعال ارزشمند می گردد و اجابت دعایش زودتر اتفاق می افتد.4

روح صیقلی در روزه داری

پس روزه داری سبب می شود روح عبودیت و بندگی در انسان تقویت گردد و دل انسان از غیرخدا بُریده شود. آن وقت با روحی صیقلی و آینه دار در گرفتاری ها فقط دست خدا را برای حل مشکلات طلب می کند.

هر چه روح در اثر روزه داری صیقلی تر شد، کلام او نزد خداوند قیمتی تر می شود تا جایی که دیگر هیچ دعایی از او بر نمی گردد و خواسته ها و طلب های او از خداوند مستجاب می شوند.

دعا برای یکدیگر

توصیّه به دعا برای یکدیگر و التماس دعا گفتن به یکدیگر به خصوص در این ایام به دلیل همین موضوع است. چه بسا دوستان ما در این ماه صیقلی تر از ما شده اند و حرفشان نزد پروردگار متعال ذی قیمت تر و شاید اگر آنها برای ما دعا کنند، خداوند به برکت نفس های گرم آنها ما را نیز نجات دهد!

 

پس دوستان ما را از دعای خیرتان محروم نکنید و التماس دعا

 

رادفر- گروه دین و اندیشه تبیان


منابع و مآخذ

1- سوره ی بقره – آیه 45

2- بحارالانوار

3- اصول کافی

4- بیانات آیت الله مجتبی تهرانی در سایت.


نوشته شده در شنبه 89/6/13ساعت 8:55 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

<      1   2      

:قالبساز: :بهاربیست:








تصاویر مذهبی;

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
کد جستجوگر گوگل

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس