جواد الائمه؛ اسوه کرامت - *به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*

جواد الائمه؛ اسوه کرامت<\/h1>
حرم امام جواد علیه السلام

حضرت امام محمد تقی علیه السلام، درماه مبارک رجب سال 195هجری به دنیا آمد و در ماه ذیقعده سال 220 در 25 سالگی به شهادت رسید .

زندگی آن حضرت اگر چه بر اثر شقاوت ظالمانه روزگار، دیری نپایید، اما در آن مقطع زمان، روشنی بخش روح و جان شیعیان بود .

قرن دوم و سوم هجری برهه‎ای حساس و پرتلاطم در تاریخ شیعه است . شیعیان پس از روزگاری دشوار در مسیر پرتلاطم جریان‎های فکری و عقیدتی قرار داشتند و در برابر هجوم ظالمانه دشمنان پایداری می‎کردند. حضرت امام جواد علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش، حضرت امام رضا علیه السلام در خردسالی، در سن هفت سالگی زمام قافله امت را به دست گرفت و به امامت رسید. امام جواد علیه السلام نخستین امام شیعیان است که در خردسالی به امامت رسید. این مساله بر اثر طعن مخالفان و توطئه ظالمان مایه حیرت و سرگردانی برخی از شیعیان بود. آنان که از دسترسی به ساحت حضرت امام محروم بودند، با گونه‎ای تنش و اضطراب فکری مواجه شدند، اما بر اثر خودگرایی شیعه و ایمان ژرف به مفهوم سترگ امامت اندک اندک از حجم ابرهای تیره تردید و تزلزل کاسته شد.(1)

زمینه سازی برای امامت حضرت جواد علیه السلام، ظاهرا از زمان امام صادق علیه السلام آغاز شده بود، ابوبصیر از اصحاب امام صادق علیه السلام می‎گوید: بر آن حضرت وارد شدم در حالی که پسر  پنج ساله‎ای دست مرا گرفته بود، سپس امام فرمود: چگونه خواهید بود زمانی که همانند این پسر حجت خدا بر شما گردد. (2)

امام رضا علیه السلام نیز گاه شیعیان را به این مساله مهم توجه می‎داده است، از ابونصر بزنطی نقل شده است که، من و صفوان بن یمینی بر امام رضا علیه السلام وارد شدیم – در حالی که ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) که سه سال سن داشت ایستاده بود، ما عرض کردیم فدایت گردیم، اگر پناه بر خدا اتفاقی بیفتد، بعد از شما چه کسی امام است؟

حضرت فرمود: همین پسرم. و با دست به ابوجعفر علیه السلام اشاره کرد، ما عرض کردیم با این که او در این سن و سال است؟

حضرت فرمود: آری! در همین سن و سال خدای تبارک و تعالی به حضرت عیسی علیه السلام که دو ساله بود، احتجاج فرمود. (3)

این که کودکی خردسال رهبری امت را عهده‎دار شود، نخستین بار در مورد امام جواد علیه السلام تحقق یافت، سن کم آن حضرت حتی عده‎ای از شیعیان را درباره مسئله امامت به تردید انداخته بود به گونه‎ای که گاه سؤال می‎کردند تا زمانی که ایشان به سن امامت برسند، چه کسی امام شیعه خواهد بود؟ و خواص شیعه پاسخ می‎دادند، اگر بنا به فرموده ائمه اطهار حضرت جواد، امام و پیشواست سن کم او مسئله‎ای نیست و او با وجود سن کم شایستگی اداره امور مسلمین را دارد .

به هر حال مراجعات مکرر به ایشان و پاسخ بدون تأمل آن حضرت به سؤالات، عظمت و مقام علمی ایشان را بر همگان ثابت نمود.

ایام حج بود، چهل نفر از علمای بغداد و سایر شهرها جمع شده، به قصد حج حرکت کردند از طریق مدینه آمدند تا امام جواد را ببینند . وقتی به خانه امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدند آنجا خالی بود، آمدند روی فرش بزرگی نشستند، در این هنگام عبدالله بن موسی به طرف آنها آمد و بالای مجلس نشست، منادی صدا زد، این فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله است هر کس مسئله‎ای دارد سؤال نماید.

سپس خود مسائلی سؤال کرد و او پاسخ‎های نادرست داد، لذا شیعیان متحیر و محزون شدند و فقها هم مضطرب گشتند بلند شدند و تصمیم گرفتند برگردند، پیش خودشان فکر کردند، اگر امام جواد علیه‎السلام‌ امام بود پاسخ مسائل را تکمیل می‎کرد، در این هنگام دری از بالای مسجد باز شد و موفق خادم امام جواد علیه السلام وارد گردید و گفت این ابوجعفر است، پس همه بلند شدند و به طرف او رفتند و جلوی ایشان قرار گرفتند و بر او سلام کردند، سپس امام در حالی که دو پیراهن بر تن و عمامه‎ای بر سر داشت و در پاهایش نعلین بود وارد شد و نشست . همه مردم ساکت شدند تا این که کسی که مسائلی داشت بلند شد و مسائل خود را بیان کرد، امام جواد پاسخ‎های صحیح و کامل داد لذا همه خوشحال شدند و برای حضرت دعا کردند و از او تشکرنمودند و به ایشان عرض کردند، عموی شما عبدالله چنین و چنان فتوا داد!

امام فرمود: لااله الاالله ای عمو فردای قیامت برایت بسیار گران خواهد بود که پیش خدا بایستی و خدا به تو بگوید چرا بدون علم و آگاهی برای بندگان فتوا دادی درصورتی که در میان امت از تو عالم‎تر موجود بود!

(4) در حدیث علی بن جعفر عموی امام رضا علیه السلام هم این مشکل ترسیم شده و امامت امام جواد علیه‎السلام اثبات گردیده است. خصوصا با توجه به  اینکه علی بن جعفر، معاصر برادرش امام موسی بن جعفر علیه السلام و برادرش امام رضا و امام جواد علیه السلام بود … از ایشان نقل شده که گفت:

خداوند ابوالحسن امام رضا را یاری نمود وقتی که برادر و عمویش به او ستم کردند و حدیثی را نقل می‎کند تا می‎رسد به اینجا که می‎گوید: پس من بلند شدم و دست امام جواد علیه السلام فرزند امام رضا علیه‎السلام را گرفتم و گفتم، پیش خدا شهادت می دهم که تو امام من باشی .

این حدیث و سند محکم و امثال آنها که تعداد آنها هم زیاد است، اهمیت فراوان دارد و اضطرابی را که در مورد مساله امامت بعد از امام روشن می‎سازد. مخصوصا با توجه به این که امام در سنین کودکی بود و خداوند هم تا اواخر سال‎های عمر امام رضا علیه السلام به ایشان فرزندی عطا نکرده، همین باعث پریشانی عده‎ای از پیروان اهل‎بیت در مورد جانشینی امام رضا علیه السلام گردیده بود، لذا در هر مناسبتی که امام هشتم علیه السلام را ملاقات می‎کردند از ایشان در مورد جانشینی پرسش می‎نمودند و امام هم به آنها اطمینان می‎داد که جانشین او، فرزندش است. بالاخره خداوند آن فرزند را به او عطا نمود، وقتی که امام جواد علیه السلام متولد شد، طبعا سؤالات بسیاری جهت شناختن جانشین او به سویش سرازیر شد که آیا محمدجواد علیه السلام که کودک است امام و جانشین خواهد بود؟ اگر چنین باشد او چگونه سختی و بار امامت را با آن سن و سال کم به دوش می‎کشد؟ امام رضا علیه السلام هم تأکید می‎کرد که امام پس از خودش فرزندش محمدجواد علیه السلام است و اوست که شایسته این مقام است .

حرم امام جواد علیه السلام

حاکم ابوعلی فرزند احمد بیهقی نقل کرد که محمد بن یحیی صولی به من گفت که عون بن محمد به ما گفت: ابوحسین بن محمد بن ابی عباد که همراه فضل بن سهل کاتب امام رضا علیه السلام بود گفت: امام رضا هیچ وقت پسرش امام جواد را با اسم صدا نمی‎کرد، بلکه همیشه او را با کنیه یاد می‎کرد و می‎گفت: ابوجعفر علیه السلام به من نوشت و من به ابوجعفر که در مدینه زندگی می‎کرد و کودک بود نوشتم، او را با تعظیم خطاب می‎نمود و ابوجعفر (امام جواد) در نهایت فصاحت و بلاغت و زیبایی پاسخ می‎داد و من شنیدم که امام رضا علیه السلام می‎فرمود: ابوجعفر وصی من و جانشین من بعد از من در میان خاندانم است.(5)

بدیهی است که مسأله اعجازآمیز خردسالی امام مبتنی بر بنیادهای پوشیده و غیبی جهان است، آن کس که بتواند در چنین سن و سالی، رهبری قومی را که در سرزمین‎های دور و نزدیک گسترده بودند، عهده‎دار شود و در برابر تهاجم انبوه دشمنان از جان نلغزد و پایدار بماند، هاله‎ای از الهام غیبی را بر گرد وجود خویش دارد .

این بود که شیعیان به وجود حضرت دلگرم می‎شدند و در طریق حق‎جویی و عدالت طلبی گام می‎زدند . از آن حضرت نقل است که فرمود: «ستمگر و یاری کننده او و راضی به عمل او، شریک یکدیگرند و روز اجرای عدالت درباره ظالم دشوارتر است از روز ستمکاری ظالم بر مظلوم.» (6)

مأمون پس از شهادت امام رضا، امام جواد را به بغداد آورد تا او را تحت کنترل خود درآورد و مدینه را که به عنوان کانون خطر و شورش علویان احساس می‎شد از وجود محور خالی سازد. وقتی امام به بغداد تشریف آوردند درباریان و مشاهیر عصر جهت تحقیر آن حضرت که در آن زمان 10- 11 سال بیش نداشت، جلسه‎ای تشکیل دادند تا سئوالات حل نشده خویش را مطرح نمایند، در این جلسه که از سوی مأمون تشکیل شده بود یحیی بن اکثم قاضی القضاة حکومت عباسی رو به امام جواد علیه السلام کرد و سؤال کرد: درباره شخص محرمی که مرتکب شکار شده است چه می‎فرمایید؟

امام در پاسخ به سؤال وی چنان حکیمانه شقوق مختلف قضیه را متذکر شدند که یحیی عاجزانه از امام خواست تا حکم صور مختلف قضیه را بیان فرماید .

آن حضرت شروع به سخن فرمود:

این مسأله صورت‎های فراوانی دارد، آیا در خارج حرم بوده یا در داخل، از حرمت این کار اطلاع داشته یا نه، عمدا کشته یا سهوا، بنده بود، یا آزاد، صغیر بوده، یا کبیر، بار اول بوده یا بار دوم، صید پرنده بود، یا غیر پرنده، کوچک بوده یا بزرگ، کشنده از کار خود پشیمان شده یا قصد تکرار آن را دارد، در شب صید کرده بود یا روز، احرام او احرام عمره بود یا احرام حج؟

پس از بیان مفصل امام در رابطه با شکار محرم، حضرت رو به حاضران نمود سؤالی مطرح کردند که همگان از پاسخ بدان فرو ماندند و امام به مسأله مذکور نیز پاسخ فرمود .

درباره شهادت حضرت امام جواد علیه السلام روایت‎های گوناگونی وجود دارد، اما آنچه از تفحص متون روایی برمی‎آید این است که آن حضرت به دست همسرش ام الفضل دختر مأمون و به  نیرنگ و فرمان معتصم عباسی مسموم گشت و به شهادت رسید .

مرحوم علامه محمدحسن مظفر آورده است که خلیفه علما را گرد می‎آورد تا با آن حضرت مناظره نمایند به این گمان که در او لغزشی بیابد و از مقام و منزلت او بکاهد .

یک بار نامه‎هایی را جعل کرد که مردم را به بیعت آن حضرت فرامی‎خواند تا بهانه‎ای برای هتک حرمت امامت باشد، اما این توطئه‎ها عاقبتی جز افزونی مرتبت امام در پی نداشت از این رو کینه و خشم معتصم افزونی گرفت، یک بار او را به زندان افکند و زمانی که تصمیم به قتل آن حضرت گرفت او را از زندان آزاد کرد و همسر آن حضرت دختر مأمون را وادار کرد تا حضرت را با زهر به شهادت برساند، پس از شهادت حضرت شیعیان اطراف خانه او اجتماع کردند و چون معتصم در صدد بود که آنان را از تشییع پیکر آن حضرت بازدارد، با شمشیرهای آخته برای پایداری تا پای مرگ هم پیمان شدند.(7)

 

پی‎نوشت‎ها:

1- زندگانی سیاسی امام جواد، جعفر مرتضی العالمی، ترجمه سید محمد حسینی، ص 26 .

2- اصول کافی، ج 1، ص 214 .

3- بحارالانوار، ج 50، ص 35 .

4- همان، ص99

5- سرچشمه‎های نور، امام جواد علیه السلام، ص 85

6- بحارالانوار، ج50، ص 97

7- تاریخ الشیعه .

 

منبع:

زندگانی سیاسی امام جواد، جعفر مرتضی العالمی، ترجمه سید محمد حسینی، ص 26 .


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 7:25 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:








تصاویر مذهبی;

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
کد جستجوگر گوگل

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس