*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
بدتر از گناه ، توجیه گناه و دلیل تراشى براى آن است. مى توان گفت توجیه گناه یک نوع کلا هبردارى دینى است . خداوند در قرآن مى فرماید : « یُنَبَّأُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ : بلکه انسان ، خودش بر وضع خود آگاه است ، هر چند در ظاهر براى خود ، عذرهایى بتراش ، در آن روز انسان را از تمام کارهایى که از پیش یا پس فرستاده ، آگاه مى کنند . بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است . هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهایى بتراشد ." 1 هیچ گناهى به سنگینى توجیه گناه نیست . زیرا گنهکار معترف ، غالباً در فکر توبه است ، ولى توجیه گر در فکر سرپوش نهادن بر گناه است که نه تنها در صراط توبه نیست ، بلکه او را در گناه راسخ تر و جرى تر می نماید . توجیه گناه یک بیمارى و یک بلاى عمومى است که به صورت هاى مختلف جلوه می کند ، و خواص و عوام را از صراط مستقیم ، منحرف می نماید و خطر بزرگ آن این است که راههاى اصلاح را به روى گنهکار می بندد و گاه واقعیت ها را در نظر او مسخ و دگرگون مى سازد . مثلا ترس خود را با توجیه احتیاط، و ضعف نفس خود را با توجیه حیا، و حرص خود را به عنوان لزوم تامین زندگى، و تن پرورى و کوتاهى هاى خود را به عنوان قضا و قدر توجیه می کند، و براستى چه مصیبت و دردى رنج آورتر از این که انسان با تحریف مفاهیم ارزشمند اسلام با دست خود راه نجات را به روى خود ببندد؟ توجیه گناه در حقیقت سرپوش گذاشتن روى گناه است ، تا گناه را براحتى و بدون مانعى انجام دهد ، مانند اینکه حق را کتمان می کند و نام آن را تقیه می گذارد و یا براى رسیدن به هدف شوم خود به شخصى رشوه می دهد و نام آن را هدیه می گذارد . توجیه گناه یک نوع فریب دادن و اغفال خود و مسلمین است که ظاهرى زیبنده و شرعى دارد و باطنى آلوده ، مثل کسانى که مواد غذایى می فروشند ، و براى جلب مشترى روى آن را مواد خوب می گذارند و درون آن را مواد بد . یکی از خطرهایی که انسان دارد این است که کار غلطش را توجیه میکند . خیلی وقتها انسان وقتی میخواهد یک خلافی را انجام بدهد ، خلافش را توجیه میکند و بلای بسیار بزرگی است . توجیه گناهان با اعتقاد به جبر خداوند در پاسخ به آنان مىفرماید : مواظب حرف هایتان با شید ،این حرف مشرکان است که آنان براى تبرئه خود چنین مىگویند ؛ «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیْءٍ ؛ اگر خدا مىخواست ، نه ما مشرک مىشدیم و نه پدران ما و نه چیزى را تحریم مىکردیم به این ترتیب، گناه خود را به جبر، نسبت مىدهند.»2 در آیات قرآن نیز آمده که مشرکان قایل به جبر بودند و در پوشش جبر، به گناه خود ادامه مىدادند ؛ آنان گفتند اگر خدا مىخواست ، ما آنها (بتها) را پرستش نمىکردیم ؛ " وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ " خداوند درپاسخ به آنان می فرماید ؛ آنها جز دروغ ، چیزى نمىگویند.»3 بله ! خیلی کارها را خدا میخواهد . تا خدا اراده نکند و نخواهد کاری انجام نمی شود ، اما دست ما هم هست. راجع به جبر و اختیار یک مثالی می زنیم ؛ منبع آبی وجود دارد ، منبع آب دست ما نیست. سازمان آب و دولت میسازد. این منبع آب ، آب را به وسیله ی لوله هایی از مرکزتا خانه ی ما وصل می کند . ازکوچه ها و خیابان ها رد می شود .هیچ کدام از این ها در دست ما نیست اما آن لحظه ای که داخل خانه ی ما می رسد ، آنجا ما باید شیر آب را باز کنیم . بالاخره در خانهی ما این سر شیر در دست ما هست . درست است که آب دست ما نیست ، لوله کشی دست ما نیست ، خیابان دست ما نیست ، منبع دست ما نیست ! همهاش کار دولت است . اما بالاخره در لحظهی آخر شیر را چه کسی باز میکند ؟ ما هستیم که لحظه ی آخر شیر راباز می کنیم و از آب استفاده می کنیم . انسان اراده دارد . چند دلیل فطری می آوریم که انسان اختیار دارد ؛ دلایل اختیار بشر در کارها هیچ وقت شده است که شک بکنیم که این کار را بکنیم یا نه ؟ همین که شک میکنیم ، پیداست که اختیار داریم . آدم که شک میکند که این کار را انجام بدهد ، برود یا نرود ، بگوید یا نگوید و...همین که شک داریم ، پیداست که اختیار با ما است . میتوانیم انجام دهیم ، میتوانیم انجام ندهیم ! پس شک کردن دلیل بر اختیار است . در عمرمان پشیمان شدهایم یا نه ؟ پشیمانی دلیل بر این است که میتوانستم انجام ندهم . چرا انجام دادم ! پس پشیمانی هم دلیل بر اختیار است . انتقاد از کسی در عمرمان کردهایم یا نه ؟ انتقاد که میکنیم ، چرا این کار را کردی ؟ چرا آنجا رفتی ؟ چرا این را گفتی وخیلی چراهای دیگر . همین که به کسی انتقاد میکنیم ، پیداست طرف مقابل میتوانست این کار را انجام ندهد ، پس اختیار داشته است . بچه را به مدرسه میفرستیم یا نه ؟ موعظه میکنیم یا نه ؟ همین که بچه را موعظه میکنیم ، تحت تأدیب قرار میدهیم که کسی ادبش کند ، یا خودمان ادبش می کنیم ، پیداست بچه میتواند خوب باشد و میتواند بد باشد . شما میگویی این کار را بکن که خوب شوی . پس این ها چند دلیل وجدانی است که هرکس در خودش جستجو کند ، بدون هیچ سختی می تواند به این نکته پی ببرد که انسان اختیار دارد . شاعر هم می گوید : اینکه گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم بعضی میگویند که خدا خواسته است . مثلاً میگویند که « لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُم »4 به بتپرستها میگفتند : چرا مجسمه میپرستید؟ میگفتند : خدا میخواهد . مثل اینکه یک کسی فحش میدهد ، میگوییم چرا فحش میدهی ؟ میگوید که خدا میخواهد ، اگر نمیخواست لالم میکرد. بنا نیست که خدا هر کس را که میخواهد فحش بدهد ، لال کند . « أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَه »5 میگفتند به فقرا کمک کن . میگفت اگر خدا میخواست خودش به او میداد . اینکه به او نداده است ، پیداست که باید گرسنگی بخورد . کارها را گردن خدا میاندازند . توجیه می کنند که خدا خواسته است. این را باید بدانیم خداوند هیچ وقت بد نمی خواهد ارزش انسان به رفتارهای اردای و اختیاری برنامه ی خدا این نیست که با اجبار ما را وادار به کار خوب بکند . ما کرهی زمین نیستیم که بالاجبار حرکت میکند. ما انسان هستیم. ارزش انسان به این است که اختیار دارد . اگرهمه ی زبانها را قطع کنند ، بگویند چه آدم های خوبی ! اصلاً غیبت نمیکنند ، ارزش ندارد ، زیرا که زبانی ندارد که غیبت کنند . ارزش به این است که زبان وغضب هم داریم و با اینکه عصبانی شدهایم ، فحش نمیدهیم . یعنی ارزش ما با اختیار است . اطاعت خداوند ، نه اطاعت مخلوق بعضیها توجیه میکنند ومیگویند : « المأمورُ معذور » این حرف غلطی است. حدیث داریم ؛ « لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ ؛ اگر مخلوقی دستور داد که دستورش حرام بود ، شما حق اطاعت ندارید. » 6 بعضی هم می گویند : خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو این هم حرف غلطی است! اگر یک کشتی صد نفری نقص فنی پیدا کرد ، غرق شد و از این صد نفر مسافر 98 نفرشان شنا بلد نبودند و غرق شدند ، دو نفرشان شنا بلد هستند ، بگویند : ما صد نفر بودیم ، اکثرمان غرق شدند . بیا ما دو نفر هم غرق شویم ! پس پیغمبر هم باید بت پرست بشود . چون مردم مکه همه بتپرست بودند! توجیه اجتماعی! یک کار غلطی میکند. توجیه گناه با حالات و روحیات شخصی توجیه روانی! نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است به کسی می گوییم : چرا چنین می کنی؟ می گوید عادت کرده ام . همیشه این گونه هستم .عادت کرده ام . خیلی وقتا به بهانه ی عادت کردن ، کارها و گناهانمان را توجیه می کنیم . خطر یأس در امور اجتماعی توجیه خانوادگی توجیه فرهنگی خدا وکیلی ما در خیلی از کارهایی که حتی از طاقتمان هم خارج است ، به خاطر چشم و هم چشمی و خیلی دلیل های بی منطق دیگر ، با پا که هیچی ، با سر می دویم اما امان از کار عبادی که گفته شده انجام دهید ، هزارتا بهانه که من نمی تونم ، بلد نیستم ، سواد ندارم ، مریضم و ... با بهانه های بی جا ترازوی اعمال بدمان را سنگین نکنیم . منبع : گناه شناسی / محسن قرائتی تفسیر نمونه / ج 25 ، ص290 - 294 1- قیامت / 13- 15 2- انعام / 148 3- زخرف / 20 4- همان 5- یس / 47 6- الفقیه /ج4 / ص 381
:قالبساز: :بهاربیست: |