*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
نمو و تکامل ، خاصیت همه موجودات زنده است ، موجود فاقد نمو و تکامل یا مرده است و یا در سراشیبى مرگ قرار گرفته است ، در این میان انسان تکاملی دارد دیگرگونه تکامل و تغییر انسان از لحاظ فکری و معنوی است و این علاوه بر تکامل جسمی است که قبلا عرض کردیم هر چند این دو بی رابطه با هم نیستند و یک رابطه لازم و ملزوم با هم دارند. حال این تکامل روحی نیز مانند تکامل جسمی مراحلی دارد که بیان میداریم . مرحله اول مرحله (موعظه و اندرز) است . مرحله دوم مرحله پاکسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است. مرحله سوم مرحله هدایت است که پس از پاکسازى انجام مى گیرد. و مرحله چهارم مرحله اى است که انسان لیاقت آن را پیدا کرده است که مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود و هر یک از این مراحل به دنبال دیگرى قرار دارد و جالب اینکه تمام آنها در پرتو قرآن انجام مى گیرد. قرآن است که انسانها را اندرز مى دهد، و قرآن است که زنگار گناه و صفات زشت را از قلب آنها مى شوید، و قرآن است که نور هدایت را به دلها مى تاباند، و نیز قرآن است که نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند. امام على (علیه السلام ) در گفتار جامع خود در نهج البلاغه با رساترین تعبیر این حقیقت را توضیح داده است آنجا که مى فرماید:«از قرآن براى بیماری هاى خود شفا بطلبید، و به آن براى حل مشکلاتتان استعانت بجوئید، چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردها است که آن درد کفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است. ما اگر جایگاه قرآن را به خوبی درک کنیم و انگونه که شایسته است رهنمودهای والایش را بکار گیریم از هر لحاظ میتوانیم بدرخشیم و به بالندگی برسیم میتوانیم بشویم انسان کامل همان که منظور از آفرینشمان بوده و روح خود را به تکامل اعلا برسانیم .که اگر اینگونه باشیم این همه تشتت و سردرگمی و حیرانی نخواهیم داشت حتی آن زمان که سال های متمادی از عمرمان گذشته و سرگشته و حیران هم چنان در خم یک کوچه ایم! قرآن نسخه اى است براى بهبودى فرد و جامعه از انواع بیماری هاى اخلاقى و اجتماعى و این همان حقیقتى است که مسلمانان آن را بدست فراموشى سپرده و به جاى اینکه از این داروى شفا بخش بهره گیرند درمان خود را در مکتب هاى دیگر جستجو مى کنند، و این کتاب بزرگ آسمانى را فقط یک کتاب خواندنى قرار داده اند نه اندیشیدنى و عملکردنى . براستى ما مسلمانان که دم از اسلام مى زنیم و گاهى آنچنان خود را طلبکار از اسلام و قرآن مى دانیم که از روى نادانى گناه عقب ماندگی ها را به گردن اسلام و قرآن مى افکنیم ، آیا اگر تنها مضمون آیاتی را که روشنگر صفات مؤ منین راستین است در زندگى خود پیاده کنیم و ضعف و زبونى و وابستگى به این و آن را در پناه ایمان و توکل از خود دور سازیم و هر روزى که بر ما مى گذرد، در مرحله تازه اى از ایمان و آگاهى گام بگذاریم و همواره در پرتو ایمان احساس مسئولیت در برابر آنچه در اجتماعمان مى گذرد داشته باشیم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوى باشد که از همه سرمایه هاى وجود خویش در پیشبرد اجتماع انفاق کنیم روزگارمان چنین خواهد بود که امروز است ؟! هر چند شاید به ذهنتان خطور کند این همه هم اشخاصی داریم که دائما در کار قرآنند ولی آنچنان که شایسته است به جایی نرسیده اند و اگر قرآن چنان که گفتیم راه گشاست چرا بعضی از این ها هنوز اسیر دست بازیچه ها هستند؟ این به خاطر این است، که ایمان مراحلى دارد و درجاتى ، ممکن است در پاره اى از مراحل به قدرى ضعیف باشد که جلوه هاى عملى قابل ملاحظه اى از خود نشان ندهد، و با بسیارى از آلودگی ها نیز بسازد، ولى یک ایمان راسخ و حقیقى و محکم محال است از جنبه هاى عملى و مثبت و سازنده خالى شود. و اینکه بعضیها عمل را جزء ایمان ندانسته اند تنها نظرشان به مرحله بسیار پائین ایمان بوده است. و باید ما مراحل ایمان را نیز بخوبی بشناسیم تا بتوانیم خود را در یک مرحله کامل کرده و پا بر پله بعدی پلکان کمال بگذاریم مثل مراحل تحصیل که اطلاعات پایه ای باید بما داده شود و بعد وارد مراحل تخصصی تر شویم خوب گفتیم که مرحله اول تکامل ، پند واندرز است که قرآن این را گوشزد میکند با در نظر گرفتن تمام جوانب و ابعاد وجودی انسان و نیازهای او. مى دانیم انسان موجودى است که بالاترین استعداد تکامل را دارد، از نقطه عدم آغاز به حرکت کرده ، و به سوى بى نهایت همچنان پیش مى رود و هرگز چرخ تکامل او (هرگاه در مسیر باشد) متوقف نخواهد شد. از طرفى مى دانیم عبادت مکتب عالى تربیت است ، اندیشه انسان را بیدار و فکر او را متوجه بى نهایت مى سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان مى شوید، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى دهد ، روح ایمان را تقویت و آگاهى و مسئولیت به انسان مى بخشد. و به همین دلیل ممکن نیست انسان لحظه اى در زندگى از این مکتب بزرگ تربیتى بى نیاز گردد، و آنها که فکر مى کنند، انسان ممکن است به جائى برسد که نیازى به عبادت نداشته باشد یا تکامل انسان را محدود پنداشته اند، و یا مفهوم عبادت را درک نکرده اند. علامه طباطبائى در تفسیر (المیزان) در این زمینه بیانى دارد که فشرده و خلاصه آنرا ذیلا مى آوریم : همه موجودات این جهان به سوى تکامل مى روند، و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت مى گیرد، به همین دلیل ذاتا اجتماعى آفریده شده است . از طرفى اجتماع در صورتى مى تواند پرورش و تکامل انسان را تضمین کند که داراى احکام و قوانین منظمى باشد، و افراد مجتمع در پرتو احترام به آن قوانین ، امور خود را سامان دهند و از تصادمها پیشگیرى کنند و حدود مسئولیت ها را مشخص نمایند. و به تعبیر دیگر اگر جامعه انسانى صالح گردد، افراد مى توانند به هدف نهائى خویش در آن برسند و اگر فاسد شود افراد از این تکامل باز مى مانند. این احکام و قوانین ، اعم از قوانین اجتماعى و یا عبادى ، در صورتى مؤ ثر خواهد بود که از طریق نبوت و وحى آسمانى گرفته شود. این را نیز مى دانیم که احکام عبادى بخشى از این تکامل فردى و اجتماعى را تشکیل مى دهد: و از اینجا روشن مى شود، تا جامعه انسانى بر پا است و زندگى او در این جهان ادامه دارد تکالیف الهى هم ادامه خواهد داشت ، و بر چیده شدن بساط تکلیف از انسان مفهومش فراموش کردن احکام و قوانین و نتیجه اش فساد مجتمع انسانى است . این نکته نیز قابل توجه است که اعمال نیک و عبادات سرچشمه حصول ملکات فاضله نفسانى است ، و هنگامى که این اعمال به حد کافى انجام گرفت و آن ملکات فاضله در نفس انسان قوت یافت ، آن ملکات نیز به نوبه خود سرچشمه اعمال نیک بیشتر و اطاعت و بندگى خدا خواهد شد. و از اینجا روشن مى شود آنها که گمان کرده اند هدف از تکلیف ، تکمیل انسان است بنابر این هنگامى که انسان به کمال خود رسید، بقاء تکلیف معنى ندارد مغالطه اى بیش نیست چرا که اگر انسان دست از انجام تکالیف بردارد فورا جامعه رو به فساد خواهد گذاشت ، و در چنان جامعه اى چگونه یک فرد کامل مى تواند زندگى کند و اگر با داشتن ملکات فاضله دست از عبادت و بندگى خدا بردارد مفهومش تخلف این ملکات از آثار قطعى آنها است (دقت کنید). هیچ مخلوقى در عالم فاصله قوس صعودى و نزولیش به اندازه انسان نیست ، اگر داراى ایمان و اعمال صالح باشد (توجه داشته باشید که عملوا الصالحات همه اعمال صالح را شامل مى شود نه بعضى را) برترین خلق خدا است ، و اگر راه کفر و ضلالت و لجاج و عناد را بپوید چنان سقوط مى کند که بدترین خلق خدا مى شود! این فاصله عظیم میان قوس صعودى و نزولى انسان گر چه مسأله حساس و خطرناکى است ، ولى دلالت بر عظمت مقام نوع بشر و قابلیت تکامل او دارد، و طبیعى است که در کنار چنین قابلیت و استعداد فوق العاده اى امکان تنزل و سقوط فوق العاده نیز باشد. در اینجا سؤالى پیش مى آید که اگر هدف تکامل بوده چرا خداوند از آغاز انسان را در همه ابعاد، کامل نیافرید تا نیازى به پیمودن مراحل تکامل نبوده باشد؟ سرچشمه این ایراد غفلت از این نکته است که شاخه اصلى تکامل ، تکامل اختیارى است ، و به تعبیر دیگر تکامل آنست که انسان راه را با پاى خود و اراده و تصمیم خویش بپیماید، اگر دست او را بگیرند و به زور ببرند نه افتخار است و نه تکامل ، و اگر برای هر امر خیری کوچکترین اجباری در کار باشد حتى یک گام هم در این راه پیش نرفته است ، و لذا در آیات مختلف قرآن مجید به این واقعیت تصریح شده که اگر خدا مى خواست همه مردم به اجبار ایمان مى آوردند ولى این ایمان براى آنها سودى نداشت «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا»1؛ و اگر پروردگار تو مىخواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مىآوردند . در اینجا سؤالى مطرح مى شود که اگر خداوند انسان را براى سعادت و کمال آفریده چگونه در طبیعت او شر و بدى قرار داده است ؟ پاسخ این سؤال با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این است که خداوند نیروها و غرائز و صفاتى در انسان آفریده است که اینها بالقوه وسیله تکامل و ترقى و سعادت او محسوب مى شوند، بنابراین صفات و غرائز مزبور ذاتا بد نیست ، بلکه وسیله کمال است ، اما هنگامى که همین صفات در مسیر انحرافى قرار گیرد، و از آن سوء استفاده شود، مایه نکبت و بدبختى و شر و فساد خواهد بود. فى المثل همین حرص نیروئى است که به انسان اجازه نمى دهد به زودى از تلاش و کوشش باز ایستد، و با رسیدن به نعمتى سیر شود، این یک عطش سوزان است که بر وجود انسان مسلط است ، اگر این صفت در مسیر تحصیل علم و دانش به کار افتد، و انسان حریص در علم و یا به تعبیر دیگر تشنه و عاشق بى قرار علم باشد، مسلما مایه کمال او است ، اما اگر آن در مسیر مادیات به کار افتد مایه شر و بدبختى و بخل مى گردد. به تعبیر دیگر: این صفت شاخه اى از حب ذات است ، و مى دانیم حب ذات چیزى است که انسان را به سوى کمال مى فرستد، اما اگر در مسیر انحرافى واقع شود به سوى انحصار طلبى ، و بخل و حسد و مانند آن پیش مى رود. در مورد مواهب دیگر نیز مطلب همین گونه است ، خداوند قدرت عظیمى در دل اتم آفریده که مسلما مفید و سودمند است ، ولى هر گاه از این قدرت درونى اتم سوء استفاده شود و از آن بمبهاى ویرانگر بسازند، نه نیروگاههاى برق و وسائل صنعتى دیگر، این مایه شر و فساد خواهد بود.2 خلاصه اینکه در قرآن عظیم هر آنچه که باید ره توشه راه کمال باشد هست و مسافر این راه با خط گیری از قرآن میتواند در کوتاه ترین زمان به مقصود نهایی برسد ما انسان ها گرایش به کمال به طور ذاتی در وجومان هست و در مراحلی از رشد فکریمان مانند یک عطش خود را نشان میدهد و اینجاست که مکتب گردی های ما آغاز میشود چرا و چگونه ها ما را بدنبال خود میکشد ودر دنیای ارتباطات در خیل انبوه اطلاعات رها میشویم بازارهای پر زرق وبرق عرفان های نو ظهور شعارهی رنگی و قشنگی میدهد عده ای به این سمت گرایش پیدا میکنند بعضی ها به لفّاظی ها فیلسوف مآبان گرایش پیدا میکنند و همه غافل از این که این ره که میروند به ترکستان است وقتی خداوند بلند مرتبه خود برنامه ای کامل و جامع با توجه به نیاز های ما در اختیارمان قرار میدهد مارا چه میشود که اینگونه حیرانیم چرا به هر سخن بی اساسی توجه میکنیم وسخن راستگو ترین راستگویان را براحتی نادیده می انگاریم خلاصه راه کمال راهی پر خطر است و بدون داشتن چراغی روشن در دست قادر به پیمودن حتّی یک قدم هم نخواهیم بود (ظلمات است بترس از خطر گمراهی). خداوندا! براى رسیدن به مقام شامخ خیر البریة از لطف تو استمداد مى طلبیم . پروردگارا! ما را از شیعیان و پیروان آن بزرگ مردى قرار ده که براى این عنوان از همه شایسته تر است . بارالها! چنان اخلاصى مرحمت کن که جز تو را نپرستیم و به غیر تو عشق نورزیم .آمین یا رب العالمین 1- سوره یونس آیه 99. 2- بررسی تفسیر نمونه جلدهای 13،22،25،27مراحل تکامل روح
مراحل ایمان
پاکسازی روح
عرصه گسترده عروج و سقوط انسان
:قالبساز: :بهاربیست: |