*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
منِِِ وجودی، شاگرد کوچک شیطان از یاد میبری که بندهای هستی که جز آنچه خدا نصیبت میکند، روزی دیگری نداری! ... و جز آنچه خدا برایت اراده میکند، توان دیگری نداری. طوری رفتار میکنی، گویی مالک حقیقی همه ثروتی هستی که به دست آوردهای. اینجاست که «منِ» وجودیات طغیان میکند و غروری تباه کننده سر و پای وجودت را در بر میگیرد و این «منِ وجودی» شاگرد کوچک شیطان است، در درون تو. ... و این شیطان درون و بیرون چهها که نمیکند با این نفس ضعیف. «فَلَعَمْری لَقَدْ فَوَّقَ لَکُم سَهْمَ الْوَعیِدِ وَ أَغْرَقَ إلَیکُمْ بِالنَّزعِ الشَّدیدِ وَرَماکُم مِن مَکَانٍ قریب 1؛ به جان خودم سوگند، شیطان تیرهای خطرناکی برای شکار شما به چلّه کمان گذاشته و تا حد توان و محکم آن را کشیده و از نزدیک شما را هدف قرار داده است». وقتی کودک درونت را بازی میدهی و غذای فاسد را با رنگ و لعابی دروغین میآرایی و به خوردش میدهی، وقتی او را به تبعیت از نفس به زیبا سراهای دروغین شیطان وا میداری و میدانی که راه را به بیراهه رفتهای و به جای بازگشت، پیش میروی و میگویی کودک است، بگذار کودکی کند، بگذار چند صباح دنیا را خوش باشد، وقتی آنگونه تربیتش میکنی که از سر کبر و غرور به دیگران مینگرد، وقتی آنگونه پرورشش میدهی فقط خود را بیعیب میداند و بس، وقتی به تبعیت از نفس سرکش درون وا میداریاش، وقتی خشمگین و غضبناک میشود، اعمالش را تأیید میکنی، وقتی که یادش میدهی چگونه کینه بورزد و حسادت در وجودش جای گیرد و فطرت پاک نخستین خود را فراموش کند، گام به گام او را به ورطه هلاکت کشاندهای... خودت را به گرداب تباهی انداختهای؛ تو که روزی نیازمند بودی، اینک خود را بینیاز میبینی و سر طغیان بر میداری... . ... و اینها شگردهای شیطان است تا راههای خود را برای گمراهی من و تو آسان سازد و پیوندهای دینمان را یکی یکی از هم بگسلد تا پراکندهمان کند و با تفرقه، ما را به فتنه اندازد. 2 اندکی تأمل کن ... همه ما آدمها این گونهایم، مگر آنها که یگانگی خدا را باور دارند و ایمان به حق در ذره ذره جانشان نفوذ کرده است. ... و چه اندکاند این گروه ... . که ?إنَّ الإنسانَ لَیَطْغَی 3 نوشته ی زهرا رضاییان، گروه دین و اندیشه تبیان 1- نهج البلاغه، خطبه 192. 2- همان، خطبه 121. 3- علق ?96? : 6 . قال الله تبارک و تعالى :
شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان فمن شهد منکم الشهر فلیصمه و من کان مریضا او على سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر و لتکلموا العدة و لتکبروا الله على ما هداکم و لعلکم تشکرون. (1) نکاتى در این آیه شریف وجود دارد که جالب و در خور دقت و اهمیت است به بعضى از آنها در تفاسیر، از جمله تفسیر نمونه اشاره شده است.(2) چرا آن ایام ، معدود است و چرا ظرف زمان روزه ، ماه مبارک رمضان قرار داده شده است ؟ پاسخ : چون ، قرآن ، سرچشمه هدایت بشر از گمراهى و ضلالت است و آیات روشن آن باعث سعادت بشر و جداکننده حق و باطل است ، در این ماه نازل شده است در روایت اسلامى نقل شده که همه کتابهاى آسمانى که براى هدایت بشر نازل شده در ماه رمضان آمده است . هم تورات حضرت موسى ، هم انجیل حضرت عیسى ، هم زبور حضرت داوود و هم صحف حضرت ابراهیم - على نبینا و آله و علیهم السلام . ابوبصیر از امام صادق علیه السلام اینگونه نقل مى کند: عن ابى عبدالله علیه السلام قال نزلت التوراة فى ست مضین من شهر رمضان و نزل الانجیل فى اثنتى عشرة مضت من شهر رمضان و نزل الزبور فى ثمانى عشرة مضت من شهر رمضان و نزل الفرقان فى لیلة القدر. (3) تورات در ششم ماه رمضان و انجیل در دوازدهم و زبور در هجدهم و قرآن در شب قدر نازل شده است (بنابراین روایتى از تفسیر عیاشى ) صاحب ابراهیم در شب اول ماه و قرآن در بیست و چهارم ماه نازل شده است. (4) علت این که ماه رمضان ، براى روزه گرفتن تعیین شده ، شرافت و فضیلت و برترى این ماه بر سایر ماههاى سال است.مرحوم مجلسى در بحارالانوار، باب فضیلت ماه رمضان و وجوب روزه ، روایات جالب و حیرت انگیزى نقل فرموده است (5) که فقط با در نظر گرفتن لطف و کرم خداوند متعال نسبت به بندگان ، مى شود آن را پذیرفت و از باب تبرک چند نمونه از آن را نقل مى کنیم : عن جابر بن یزید جعفى عن ابى جعفر علیه السلام قال قال رسول الله صلى الله علیه و آله لجابر بن عبد الله یا جابر هذا شهر رمضان من صام نهاره و قام وردا من لیله و عف بطنه و فرجه و کف لسانه خرج من ذنوبه کخروجه من الشهر فقال جابر یا رسول الله ما احسن هذا الحدیث فقال رسول الله صلى الله علیه و آله یا جابر و ما اشد هذه الشروط (6). امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: اى جابر! این ماه رمضان ، است هر کس روز آن را روزه بدارد و پاسى از شب آن را عبادت کند و شکم و فرج خود را حفظ کند و زبانش را نگاه دارد از گناهانش خارج مى شود، همان گونه که از ماه بیرون مى رود پس جابر عرض کرد: یا رسول الله ! چه حدیث خوبى ! حضرت فرمود: بله جابر! اما چه شرایط سختى دارد! در روایتى چنین آمده است : معاویة بن عمار عن الحسن بن عبدالله عن آبائه عن جده الحسن بن على بن ابى طالب علیه السلام انه قال جاء نفر من الیهود الى رسول الله صلى الله علیه و آله فساءله اعملهم عن مسائل فکان فیما ساءله انه قال له لاى شى ء فرض الله الصوم على امتک بالنهار ثلاثین یوما و فرض الله على الامم السالفه اکثر من ذلک فقال النبى صلى الله علیه و آله ان آدم لما اکل من الشجرة بقى فى بطنه ثلاثین یوما ففرض الله على ذریته ثلاثین یوما الجوع و العطش و الذین یاءکلونه باللیل تفضل من الله علیهم و کذلک کان على آدم علیه السلام ففرض الله ذلک على امیت ثم تلا هذه الایة (کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون ایاما معدودات ) قال الیهودى صدقت یا محمد فما جزاء من صامها فقال النبى صلى الله علیه و آله ما من مؤ من یصوم شهر رمضان احتسابا الا اوجب الله تبارک و تعالى له سبع خصال اولها یذوب الحرام من جسده و الثانیة یقرب من رحمة الله عزوجل و الثالثة یکون قد کفر خطیئة ابیه آدم و الرابعة یهون الله علیه سکرات الموت و الخامسة امان من الجوع و العطش یوم القیامة و السادسة یعطیه الله براءة من النار و السابعة یطعمه الله من طیبات الجنة قال صدقت یامحمد (7). امام حسن علیه السلام فرمود: عده اى از یهود، خدمت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمدند؛ پس داناترین آنها، از حضرت سوالاتى کرد؛ از جمله اینکه گفت: روى چه اصل خداى تعالى سى روز روزه بر امت شما واجب کرده ؛ ولى بر امت هاى گذشته بیشتر از این را؟ پس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: همانا هنگامى که آدم از آن درخت، خورد، تا سى روز در شکم او باقى ماند؛ پس خدا بر ذریه او واجب کرد که سى روز گرسنه و تشنه باشند. و آنچه آنها مى خورند (در شب) کرم و تفضل است بر ایشان و همچنین بر آدم نیز سى روز روزه واجب شد. و خداوند واجب کرد بر امت من همان سى روز را سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله آیه (کتب علیکم الصیام ) را تلاوت کرد. شخص یهودى گفت : راست گفتى اى محمد! پس بفرما جزاى کسى که این ماه را روزه بدارد، چیست؟ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ مؤمنى ماه رمضان را روزه نمى گیرد، مگر آن که خدا براى او هفت خصلت مرحمت کند: 1 - حرام از بدنش آب شود و برطرف گردد 2 - به رحمت خدا نزدیک شود؛ 3 - گناه پدرش - آدم را - جبران کرده باشد؛ 4 - سکرات مرگ بر او آسان شود؛ 5 - از گرسنگى و تشنگى روز قیامت در امان باشد؛ 6 - خداوند بیزارى از جهنم به او مى دهد؛ 7 - خداوند از غذاهاى پاکیزه و طیب بهشت به او مى خوراند و آن شخص گفت : راست گفتى اى محمد! نکته (فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ) (8) دستور روزه ، فقطى براى اشخاص حاضر وسالم است ، (بر شخص مسافر و مریض روزه واجب نمى باشد) خدا مثل فرمان راویان جبار نیست ، که دستور با مشقتى بدهد و با هر مشقت و سختى که شده از طرف بخواهد، که آن را انجام دهد (یرید الله بکم الیسر ولایرید بکم العسر) (9). حال این جمله ، یا مربوط به استثنایى است که در آیه بیان شد؛ و شخص مریض و مسافر را از حکم مستثنا کرده (یعنى مسافر و مریض که خدا راحتى آنها را مى خواهد، بنابراین در سفر و مرض روزه را برداشت ) و یا ممکن است مربوط به اصل حکم روزه باشد (یعنى خیال نکنید که مراد خداوند از وجوب روزه ، مشقت و سختى شما است ، بلکه با در نظر گرفتن فواید و آثار جسمى و معنوى و پاداش آخرتى ، خدا راحتى و رفاه شما را خواسته است ) . ناگفته نماند که استثناى مریض و مسافر از وجوب روزه ، هم در آیه اول ذکر شده و هم در آیه دوم . شاید علت تکرار، آن این باشد که براى افراد مؤمن، گویا سخت است که از حکم خداوند مخالفت کنند به همین جهت گاهى بعضى از مؤمنین مریض و به خصوص از خانم ها با ناراحتى مى گویند من روزه ام را مى گیرم هر چه شد، شد همه روزه ، باشند من بخورم؟ چندین سال است من یک روز روزه ام را در ماه رمضان نخورده ام بالاخره که نمى میرم و... یا مسافر بگوید: علت این که روزه از مسافر برداشته شده این است که گرفته روزه در سفر سخت است ولى من این سختى را تحمل مى کنم ، و روزه مى گیرم. به همین جهت، خداوند عدم وجوب روزه را براى این دو دسته تکرار کرده و به آنها دستور مى دهد که بعد از آن که از سفر برگشتند و یا مرضشان برطرف شد، قضاى آن را به جا آورند. (و لتکملوا العدة ) (10) تمام این یک ماه را باید روزه گرفت و یا قضاى آن را بعد از مرض و سفر به جا آورد این جمله اشاره به این مطلب مى کند که روزه براى پرورش جسم و روح لازم است. پس هر انسانى، باید یک ماه از سال را روزه بدارد و اگر به علت سفر و یا مرض و یا عذر دیگر در ماه رمضان نتوانست روزه بگیرد، باید قضاى آن را به جا آورد تا تعداد ایام ماه کامل شود. حتى در احکام اسلام ، مى بینیم که بر زن حائض واجب است که قضاى روزه اش را به جا آورد؛ ولى در مورد نماز این گونه نیست بلکه نه باید قضاى نماز ایام عبادت را به جا بیاورد، این حکم به همین خاطر است که امساک یک ماه کامل در سال لازم است و براى به دست آوردن فواید و اثرات روزه باید یک ماه کامل شود. برگرفته از: اوصاف روزه داران، سید محمد جزایری تنظیم: جهرمی زاده_گروه دین و اندیشه تبیان 1- سوره بقره ، آیه 184 2- تفسیر نمونه ، ج 1، ص 361 3- وسائل الشیعه ، ج 7، ص 225 از تهذیب و کافى و فقیه 4- بحارالانوار، ج 97، ص 25 5- همان ، ج 96 ص 337 6- همان ، ص 371 7- وسائل الشیعه ، ج 10، ص 241 بحارالانوار، ج 96 ص 369 8- سوره بقره آیه 185 9- همان 10- همان ماه مبارک رمضان در پیش است و همه میکوشیم با خانه تکانی قلبهایمان به پیشواز این ماه برویم؛ ماه خوب خدا که با آمدنش طراوتی در جانمان دمیده میشود و با رفتنش آه حسرتی از نهادمان کشیده میشود! اما در این میان فقط مهم آن است که بدانیم چقدر از این ماه بهره بردهایم و آیا اعمال مان قبول شده است؟!! به نظر شما ملاک صحیح برای آنکه بدانیم اعمالمان پذیرفته شدهاند یا نه چیست؟! در ماه مبارک رمضان اعمال بسیاری توصیه شده است؛ از دعاهای سحر و افطار گرفته تا نمازهای مستحبی و سایر اعمال عبادی که توصیه بزرگان در بهرهمندی از همه آنهاست و البته گل سرسبد همه آنها، روزهداری! اما در این میان برخی از اعمال و عبادات بیشتر توصیه شدهاند. از جمله این عبادات تلاوت قرآن است. این ماه، ماه نزول قرآن و بهار قرآن است. پس تلاوت قرآن و کوشش برای عمل به فرامین قرآنی از جمله عبادات مهم این ماه است. شاید برای شما هم جالب باشد که با همه توصیهای که به تلاوت قرآن در این ماه شده است، بهترین عمل در این ماه چیز دیگری معرفی شده است! بر اساس روایت معصوم، بهترین عمل در این ماه، دوری کردن از محرمات و ترک حرامهای الهی است! عملی که روزهداری واقعی نیز در گرو همان است. تنها کسی میتواند به مقام روزهدار واقعی برسد که بتواند با حفظ همه اعضاء و جوارح خود از گناه و معصیت، طعم روزه واقعی را بچشد. بر همین اساس برخی از افراد تنها بهرهشان از ماه مبارک رمضان، گرسنگی و تشنگی است و حظّ دیگری از این ماه نمیبرند! خداوند متعال از جمله ملاکهای نماز مقبول را دور نگه داشتن صاحب آن از فحشا و منکر معرفی مینماید: إنّ الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر. از سوی دیگر، بر اساس روایات معصومین میدانیم که نماز در رأس سایر عبادات است و با پذیرفته شدن آن، سایر اعمال ما نیز پذیرفته میشود و با رد آن سایر عبادات بی ارزش خواهند بود! پس با یک حساب سر انگشتی معلوم میشود که وقتی اعمال و عبادات ما پذیرفته میشوند که ما را از گناه و منکر دور نگه دارند. پس اگر کوشش بسیار نمودیم و موفق شدیم خود را از گناهان و شهوات در این ماه پاک کنیم، آن وقت باید امیدوار باشیم که سایر اعمال ما و این تلاش و مجاهده ما با نفس سرکشمان مورد رضایت الهی قرار گرفته است و اعمالمان پذیرفته شدهاند! به علاوه، خدای مهربان در آن میان یک هدیه غیر منتظره هم برای ما قرار داده است؛ شبهای قدر!! بهترین عمل در این شبها استغفار و توبه از گناهان شمرده شده است تا دیگر پاک پاک از این ماه خارج شویم! یعنی همه چیز مهیاست تا بندگان خوب خدا به درگاه دوست قدیمی خود برگردند و اگر مانعی هست آن را برطرف کنند! پس وقتی با رفتن این ماه احساس کردیم که از بار گناهان سبک شدهایم و همچون طفل تازه متولد شده پاک و پاکیزه گشتهایم، آن وقت میتوانیم امید داشته باشیم که اعمالمان را در این ماه پذیرفتهاند و ما را از خوان رمضان بهرهای بوده است! نوشتهی رادفر – کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان منابع و مآخذ: 1-قرآن کریم 2-نهج البلاغه 3-نهج الفصاحه (مجموعه سخنان گهربار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ) 4-سخنان آیت الله جوادی آملی برگرفته از سایت رُوِیَ عَنِ الصّادق عَلیهِ السّلام قال: إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی[1] روایت از امام صادق صلوات الله علیه منقول است که حضرت فرمودند: هرگاه بنده به نماز بایستد و نماز خود را سبک به جا آورد، خداوند خطاب به ملائکه میفرماید: آیا بند? من را نمیبینید؟ گویا اینطور فکر میکند که برآورده کردن احتیاجات او به دست غیر من است. آیا نمیداند که برآورده کردن احتیاجات او به دست من است؟ شرح حدیث: إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاةِ ...یک طلب از خدا داری که روزیات است و یک بدهی هم داری که واجباتت است. آنگاه که بنده میخواهد بدهیاش را به خدا ادا کند. یکی از بدهیها نماز است. فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ... اگر واجباتش باشد و کم بگذارد، این اصلاً نماز نیست. این را بگذار کنار. چه بسا نظر این است که آن آدابی را که در نماز باید رعایت کند، رعایت نمیکند؛ از حضور قلب خبری نیست. همواره در فکرش مسائل دیگری است. چه بسا اشاره به این هم باشد که از یک سنخ آداب مستحبّه مؤکّده (که در نماز داریم) هم خبری نیست. به تعبیر من فقط قدر متیقّن از واجبات را ادا میکند. قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی... اینجا خداوند خطاب به ملائکه و فرشتگانش میفرماید: شما این بنده من را نمیبینید؟! چون نماز یک نوع بندگی کردن خداست و عبادت است، عبادت یعنی بندگی. لذا تعبیر میکند به «عَبْدِی» کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی... گویا اینطور میبیند که برآورده کردن احتیاجات او بدست غیر من است. أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؟! این را نمیداند که برآورده کردن احتیاجات او بدست من است؟ نماز بدون حضور قلب و تند تند، مثل این میماند که آدم بخواهد بدهیاش را ادا کند؛ از سر و ته آن میزند اما وقتی میخواهد طلب را بگیرد، میخواهد تا آخرش را هم بگیرد. چطور شد اینجوری شده؟ بدهی الهی را که میخواهی ادا کنی، سر و ته آن را میزنی، امّا وقتی که میخواهی روزی را از خدا بستانی، تا آخرش میستانی، و بعدش هم همواره میگویی: بده. انصاف هم خوب چیزی است!! تند تند نماز میخواند تا مشتری از دستش نرود. خیال میکند مشتری روزیاش را میدهد. کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی. گویا میبیند و اینطوری فکر میکند که برآورده کردن احتیاجات او بدست دیگری است. أَمَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی؟! این را نفهمیدی تو که من باید احتیاج تو را برآورده کنم نه مشتری!! پس در اداء دین الهیات کم نگذار. [1] اصول کافی، جلد3، صفحه269 [2] شرح حدیث توسط آیت الله مجتبی تهرانی روش خداوند متعال در کتاب عظیم الشأنش این است که دریایی از معارف و حکمت ها را در قالب چند جمله به ما گوشزد میکند. اگر کسی به دنبال خود سازیست و میخواهد درمان شود . اگر همین یک آیه را از عمق جان در یابد او را کفایت میکند. «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْوفِ وَ أَعْرِض عَنِ الجَْاهِلِینَ»1 ؛ با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان (و با آنها ستیزه مکن ). از امام صادق (علیه السلام ) چنین نقل شده که در قرآن مجید، آیه اى جامعتر در مسائل اخلاقى از این آیه نیست . بعضى از دانشمندان در تفسیر این حدیث ، چنین گفته اند، که اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى که عقل و غضب و شهوت است در سه قسمت خلاصه مى شود. فضائل عقلى که نامش حکمت است ، و در جمله و امر بالمعروف (به نیکى ها و شایستگى ها دستور ده ) خلاصه شده . و فضائل نفسى در برابر طغیان و شهوت که نامش عفت است و در خذ العفو خلاصه گردیده . و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبیه که نامش شجاعت است ، در اعرض عن الجاهلین منعکس گردیده است . این حدیث را به هر نحوی تفسیر کنیم این واقعیت را بیان مى کند که جمله هاى کوتاه و فشرده آیه فوق متضمن یک برنامه جامع و وسیع و کلى در زمینه هاى اخلاقى و اجتماعى است ، بطورى که مى توان همه برنامه هاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پیدا کرد، و به گفته بعضى از مفسران ، اعجاز قرآن در شکل فشرده گوئى آمیخته با وسعت و عمق معنى ، در آیه فوق کاملا منعکس است . توجه به این نکته نیز لازم است که مخاطب در آیه گرچه شخص پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مى شود. و نیز توجه به این نکته لازم است که با توجه به ادامه آیات «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّک مِنَ الشیْطانِ نَزْغٌ فَاستَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سمِیعٌ عَلِیمٌ»2 ؛ و هر گاه وسوسه هاى از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر، که او شنونده و دانا است . هیچ مطلبى که مخالف مقام عصمت بوده باشد وجود ندارد، زیرا پیامبران و معصومان هم در برابر وسوسه هاى شیطان باید خود را به خدا بسپارند و هیچکس از لطف و حمایت خدا در برابر وساوس شیاطین و نفس بى نیاز نیست ، حتى معصومان . در بعضى از روایات نقل شده هنگامى که آیه نخست نازل شد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از جبرئیل درباره آن توضیح خواست (که چگونه با مردم مدارا و ترک سختگیرى کند) جبرئیل گفت نمى دانم باید از آنکه مى داند سؤال کنم ، سپس بار دیگر بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شد و گفت : یا محمد ان الله یامرک ان تعفوا عمن ظلمک و تعطى من حرمک و تصل من قطعک : اى محمد! خداوند به تو دستور مى دهد از آنها که به تو ستم کرده اند (به هنگامى که قدرت پیدا کردى ) انتقام نگیرى و گذشت نمائى ، و به آنها که تو را محروم ساخته اند، عطا کنى ، و به آنها که از تو بریده اند پیوند برقرار سازى. و در حدیث دیگرى نقل شده هنگامى که آیه نخست نازل شد و به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور داد در برابر جاهلان تحمل کند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عرضه داشت پروردگارا با وجود خشم و غضب چگونه مى توان تحمل کرد؟ آیه دوم نازل شد و به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) دستور داد که چنین هنگامى خود را به خدا بسپارد. در آیه بعد راه غلبه و پیروزى بر وسوسه هاى شیطان را، به این صورت بیان مى کند که : « إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسهُمْ طئفٌ مِّنَ الشیْطنِ تَذَکرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»3 ؛ پرهیزکاران هنگامى که وسوسه هاى شیطانى ، آنها را احاطه مى کند به یاد خدا و نعمت هاى بى پایانش ، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا، مى افتند، در این هنگام ابرهاى تیره و تار وسوسه از اطراف قلب آنها کنار مى رود و راه حق را به روشنى مى بینند و انتخاب مى کنند. طائف به معنى طواف کننده است ، گویا وسوسه هاى شیطانى همچون طواف کننده اى پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش مى کنند تا راهى براى نفوذ بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائى مى یابد و گرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم مى گردد. اصولا هر کس در هر مرحله اى از ایمان و در هر سن و سال گه گاه گرفتار وسوسه هاى شیطانى مى گردد، و گاه در خود احساس مى کند که نیروى محرک شدیدى در درون جانش آشکار شده و او را به سوى گناه دعوت مى کند، این وسوسه ها و تحریک ها، مسلما در سنین جوانى بیشتر است ، در محیط هاى آلوده ، همچون محیط هاى امروز که خود مراکز فساد در آن فراوان و آزادى نه به معنى حقیقى بلکه به شکل بیبند و بارى همه جا را فرا گرفته و دستگاه هاى تبلیغاتى غالبا در خدمت شیطان و وسوسه هاى شیطانى هستند، فزونتر مى باشد، تنها راه نجات از آلودگى در چنین شرائطى ، نخست فراهم ساختن سرمایه تقوا است که در آیه مورد بحث به آن اشاره شده ، و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمت هاى او، و مجازات هاى دردناک خطاکاران است . در روایات کرارا به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه هاى شیطان اشاره شده است . حتى افراد بسیار با ایمان و دانشمند و با شخصیت همیشه احساس خطر در مقابل وسوسه هاى شیطانى مى کردند، و از طریق مراقبت مى جنگیدند. نکته قابل ذکر که از این آیه روشن مى شود اینست که همه سخنان و کردار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از وحى آسمانى سرچشمه مى گیرد و آنها که غیر از این مى گویند، از قرآن بیگانه اند. منبع : تفسیر نمونه جلد7 انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) از دیگر نهضتها جدا نیست، بلکه همان روند طبیعی را خواهد پیمود، نه اینکه همه چیز با معجزه تمام شود و هیچ قطره خونی ریخته نشود. برعکس، آنچه از روایات استفاده میگردد و از بیان اوصاف شخص حضرت مهدی(عج) روشن میشود، این است که ایشان دارای چنان قدرت جسمانی است، که به فرموده امام رضا(علیهالسلام): با اینکه سن زیادی دارد، ولی جوان و بدن او قوی است. حتی اگر دستهای مبارکش را به طرف بزرگترین درخت دراز کند و آن را به طرف زمین آورد، می شکند؛ اگر صیحه ای بین کوهها زند از فریاد او کوهها درهم می ریزند....1هر یک از یاران آن حضرت نیز قوه چهل مرد را دارا و از نظر صلابت همچون پاره های آهن هستند. اینها نشانگر آن است که حضرت جنگ سختی در پیش خواهند داشت. و اگر کارها با معجزه تمام می شد دیگر نیازی به یارانی با چنین قدرت جسمانی و صلابت و شجاعت نبود. در حالی که روایات به ما می فهمانند که کار حضرت حجت(علیهالسلام) سخت تر از کار جدش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهد بود؛ زیرا مردمی که در برابر پیامبر خدا ایستاده بودند افراد جاهلی بودند که سنگ و چوب و... می پرستیدند ولی جاهلانی که در مقابل امام عصر(عج) می ایستند کسانی هستند که قرآن به دست می گیرند و با تأویل کردن آیات قرآن و مستمسک قرار دادن آن با حضرت می جنگند. لذا باید ایشان یاورانی باهوش داشته باشد که مانند یاوران حضرت امیر در جنگ صفین فریب مکرها و حیله های دشمن را نخورند. فضیل بن یسار میگوید از امام صادق(علیهالسلام) شنیدم که میفرمود: هنگامی که قائم ما(عج) بر می خیزد مردمان جاهل [عصر او] برخوردی بسیار شدیدتر از برخوردی که جاهلان عصر جاهلیت با پیامبر خدا داشتند، با او خواهند داشت. پرسیدم: چگونه؟ فرمود: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در حالی در میان مردم آمد که آنها سنگ و صخره، چوبهای کنده کاری شده می پرستیدند، اما قائم ما(عج) هنگامی که به پا می خیزد در حالی در میان مردم می آید که همه آنها در برابر او به تأویل کتاب خدا می پردازند و بر اساس آن با او احتجاج میکنند.2 لازم به ذکر است که ما منکر امدادهای الهی و غیبی خدای متعال نیستیم. همانگونه که خداوند پیامبران را با امدادهای خود با فرستادن ملائکه یا معجزات دیگر؛ مانند عصای حضرت موسی و... کمک کرد، در انقلاب حضرت حجت(عج) بیشتر کمک خواهد کرد؛ چرا که حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) نتیجه زحمات طاقت فرسای همه پیامبران و اوصیای پیامبران و ثمره خون پاکان و نیکانی است که در راه رفع ظلم و ستم و استقرار عدل و عدالت ریخته شده است و این حکومت صالحان و وعده حتمی خداوند است. بنابر این سیره و روش حکومت حضرت همان سیره جد بزرگوارش می باشد که جاهلیت را از بین می برد و اسلام را از بدعتها و زواید پیراسته می کند و اسلامی نو به دور از هرگونه بدعت و زواید به دنیا عرضه میکند: او آنچنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عمل کرد عمل می کند آنچه را قبل از او موجود بوده نابود می سازد - همچنانکه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) مظاهر جاهلیت را نابود ساخت - و اسلام را با چهره ای جدید برمیگرداند.3 در اینجا ما به بعضی از خصال یاوران آن حضرت که در قرآن کریم و روایات معصومین(علیهالسلام) وارد شده اشاره میکنیم. تا این عزیزان را بهتر بشناسیم و الگوی راه خود قرار دهیم و اوصاف و ویژگیهای آنها را در راه خودسازی خویش به کار گیریم تا زمینه ساز حضور حضرت شویم و از جمله اصحاب و یاران ایشان قرار گیریم. 1. یارانی بلند آوازه آنها از افراد نیک نژاد، قاضیان، فرمانروایان و فقهای در دین هستند.4 حتی بر روی سلاح آنها نام و نسب و اوصاف آنها نوشته شده است.5 چنانکه مولای متقیان علی(علیهالسلام) می فرمایند: آنها در آسمان شناخته شده اند و در زمین [تا آمدن آن حضرت] ناشناخته می مانند. صادق آل محمد(علیهالسلام) در تأویل و تفسیر آیه 148 سوره بقره میفرماید: این آیه که می فرماید: «در هر کجا باشید خداوند همه شما را حاضر می کند» درباره ناپدید شوندگان از اصحاب قائم(عج) نازل گشته است. آنان شبانگاهان از بسترهایشان ناپدید می شوند و بامدادان در مکه خواهند بود و بعضی از آنها در روز بر ابرها حرکت می کنند که نام آنها و نام پدرشان و خصوصیات و نسبشان معروف است.6 راوی می گوید: عرض کردم: فدایت شوم، کدام یک ایمانشان قویتر است؟ حضرت فرمودند: آن که در روز بر ابر حرکت می کند. 2. پیشگامان در کارهای خیر یکی از اوصاف و ویژگیهای «عباد الرحمن» اقدام در کارهای خیر است. آنها نه تنها در کارهای خیر وارد می شوند و از انجام کارهای نیک بهره مند می گردند، از خداوند نیز می خواهند که آنها را امام و پیشوای نیک اندیشان و نیکوکاران قرار دهد. قرآن کریم ضمن شمارش دوازده صفت از اوصاف «عبادالرحمن» میفرماید: یکی از اوصاف آنها این است که از خداوند می خواهند آنها را از رهبران و پیشگامان راه خیر قرار دهد: واجعلنا للمتقین إماماً. (فرقان ،آیه 74، «و ما را برای پرهیزکاران پیشوا گردان») از این رو یکی از اوصاف یاران حضرت مهدی(عج) سبقت گرفتن در کارهای خیر است. چنانکه امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر آیه 148 سوره بقره که میفرماید: پس در کارهای خیر بر یکدیگر پیشی گیرید. هر جا باشید، خداوند همه شما را حاضر میکند. میگویند: منظور از خیرات «ولایت» است. و منظور از «یأت بکم الله جمیعاً»، 313 تن از یاران قائم(عج) می باشند. به خدا سوگند! در یک لحظه همچون قطعات ابر پاییزی گرد شمع وجود حضرتش جمع می شوند. و به خدا قسم «امت معدوده» (ذکر شده در قرآن) آنها هستند.7 آری مصداق بارز و اتم خیرات «ولایت» است؛ ولایت خدای متعال، ولایت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی(علیهالسلام) که اصحاب حضرت با جان و دل آن را پذیرفته و تا آخرین قطره خون در احیا و ترویج و دفاع از آن سر از پا نمی شناسند. 3. دارای شخصیتی بی نظیر شخصیت انسان - که برگرفته از مجموعه عوامل اعتقادی، اجتماعی، وراثتی و... است - سبب میگردد تا هر فردی در درجه خاصی از مکانت اجتماعی و موقعیت دینی قرار گیرد و مجموعه رفتارهای عملی انسان نیز از این شخصیت ریشه میگیرد. قرآن کریم میفرماید: بگو: هر کس به طریقه خویش عمل می کند. ( اسراء ، آیه 84) به قول معروف: از کوزه همان برون تراود که در اوست. بنابراین هر چه شخصیت انسان والاتر باشد، مکانت اجتماعی و موقعیت انسانی بالاتری خواهد داشت، لذا امیر مؤمنان (علیهالسلام) در اشاره به شخصیت منحصر به فرد یاران حضرت مهدی(عج) میفرماید: آنان به مقامی رسیده اند که نه گذشتگان بر آنان پیشی گرفته اند و نه آیندگان به مقام والای آنان می رسند.8 برخی از آنان به مقامی می رسند که با ابرهای آسمان از مکانی به مکان دیگر سیر می کنند،9 بعضی دیگر زمین بسان طوماری در زیر پایشان درهم پیچیده میشود و آنان مسافت طولانی را در مدتی کوتاه می پی مایند. امام صادق(علیهالسلام) نیز در مورد آنان می فرمایند: یاران مهدی از نقاط مختلف زمین به سوی او حرکت می کنند و زمین زیر پای آنان درهم پیچیده میشود. 10 1 . علامه بحرانی، المحجّه فی ما نزل فی القائم الحجّه، ص106؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص327. 2 . علامه بحرانی، حلیه الأبرار، ج5، ص327. 3 . حلیه الأبرار، ج5، ص321. 4 . علامه بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص24. 5 . فیض کاشانی، نوادر الأخبار، تصحیح مهدی انصاری، ص269. 6 . البرهان، ج2، ص22؛ کمالالدین و تمام النعمه، ج2، ص672؛ حلیه الأبرار، ج5، ص312. 7. البرهان، ج2، ص22. 8. معجم أحادیث الإمام المهدی، ج3، ص100. 9. حلیه الأبرار، ج5، ص312، ح6؛ المحجه، ص21؛ سیمای حضرت مهدی(عج) در قرآن، ص46. 10. معجم احادیث الإمام المهدی، ج3، ص29. آیا "خراصون" را میشناسید؟ کلمه غریبی به نظر میرسد اما به یقین مصادیق فراوانی از ما و در بین ما دارد . میدانید اینها همان کسانی هستند که بدون هیچ اطلاعی در مورد هر چیزی نظر میدهند خود را در مقام فتوا میبینند و فتوا میدهند. تعجب نکنید گاه ممکن است خود ما هم نادانسته پا در حیطه اینها بگذاریم . مثلا جایی بحث پیش می آید و ما بدون هیچ اطلاعی اظهار نظر میکنیم و به تجزیه و تحلیل نظر خود که گمانی بیش نیست میپردازیم از مسائل دینی حرف میزنیم در مورد احکام فتوا میدهیم و این عاقل مأبی را به پای مطالعات عمیقمان میگذاریم . حال فقط یک لحظه با خود رو راست باشیم آیا مطالعه چند تا کتاب ( آن هم به صورت پراکنده نه مطالعه ای اصولی و منسجم پیرامون موضوعی خاص) باید به ما جرأت نظریه صادر کردن بدهد؟ واقعا شرم آور است البته این جز از سر هوس و نشأت گرفته از کمبودها و جهلی آشکار و فرار از مسؤلیت چیز دیگری نیست. به خاطر گستاخی و رو گرداندن از حقایق با فریبی رنگین. حال مخاطب را با زبانی چرب فریفتیم و دانایی پوچمان را به خوردش دادیم پس وجدانمان چه میشود ؟ اصول اخلاقی ؟ و خداوند بزرگ که هر لحظه شاهد و ناظر بر ماست؟ اصلا میدانستید خداوند این قبیل افراد را نفرین کرده و از آنها بیزاری جسته است ؟ خداوند در قرآن میفرماید: « إِوَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُکِ إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ قُتِلَ الخَْرَّاصونَ الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ سَاهُونَ » 1 ؛ قسم به آسمان که داراى چین و شکنهاى زیباست ! که شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستید. کسانى از ایمان به آن (روز جزا) منحرف مى شوند که از قبول حق سر باز مى زنند. کشته شوند دروغگویان (و مرگ بر آنها!) همانها که در جهل و غفلت فرو رفته اند. "خراص " از ماده "خرص " (بر وزن درس ) در اصل به معنى هر سخنى است که از روى گمان و تخمین گفته شود، و از آنجا که چنین سخنانى غالبا دروغ از آب در مى آید این واژه به معنى دروغ نیز به کار رفته است . به این ترتیب "خراصون" کسانى هستند که حرف هاى بى پایه و بى سر و ته مى زنند . ولى به هر صورت این جمله به صورت نفرین است بر آنها، نفرینى که نشان مى دهد آنها موجوداتى هستند شایسته مرگ و نابودى و آنچنانند که (عدمشان به ز وجود). بعضى نیز "قتل" را در اینجا به معنى لعن و طرد و محرومیت از رحمت خدا تفسیر کرده اند. و در کل میتوان گفت که اصولا قضاوت هائى که مدرک روشنى ندارد و بر پایه حدس و تخمین و گمان هاى بى اساس است کارى است گمراه کننده و مستحق نفرین و عذاب . خداوند آنها را اینگونه معرفی میکند: "آنها کسانى هستند که در جهل و غفلت و بی خبرى فرو رفته اند" (الذین هم فى غمرة ساهون ). "غمرة "در اصل به معنى آب فراوانى است که محلى را بپوشاند، سپس به جهالت و نادانى عمیقى که کسى را فرا گیرد اطلاق شده است . "ساهون " از ماده "سهو" به معنى هرگونه غفلت است ، بعضى گفته اند نخستین مرتبه جهل "سهو و اشتباه " است ، سپس "غفلت "، و بعد از آن "غمره "مى باشد. بنابراین آنها از مرحله سهو شروع مى کنند، بعد به غفلت و بیخبرى مى انجامد، و در ادامه راه به طور کامل در "جهل " فرو مى روند، و جمع میان این دو تعبیر سهو و غمره - در آیه فوق ممکن است اشاره به آغاز و انجام این حرکت باشد. به این ترتیب منظور از خراصون کسانى است که غرق جهل و نادانى خویشند، و براى فرار از زیر بار حق هر روز بهانه و سخن بى اساسى را عنوان مى کنند.2 مواظب باشیم به خاطر خوش آمد دیگران خود را مشمول نفرین حق تعالی قرار ندهیم . همه دغدغه بشر از آغازین روزهای آفرینش تا کنون رسیدن به خوشبختی و سعادت بوده است . انسان به دنبال رسیدن به این حس زحمات زیادی متحمل میشود و همین دغدغه است که او را به تلاش وا میدارد و به دنبال کسانی که ادعای راهنمایی دارند میکشاند . خود را به ورطه ها می افکند در جستجوی خوشبختی در حالی حتی تعریف درست آنرا نمیداند به خاطر همین هم به هرآنچه در ذهن به عنوان خوشبختی و سعادت دارد میرسد نه تنها راضی نمیشود بلکه احساس سرخوردگی میکند چون باز میبیند یک جای کار میلنگد و حس خوبی را که باید داشته باشد ندارد . بله البته که ما انسان ها بدون استمداد از آفریدگارمان هرگز نخواهیم فهمید خوشبختی چیست ؟ چرا که او ما را آفریده و نیازها و به تبع آن توانایی های خاصی در وجودمان گذاشته و ما در برنامه ریزی هایمان چون به درستی نمیدانیم چه میخواهیم و آیا توان رسیدن به آن را داریم یا نه به بن بستی یأس آور میرسیم . البته خداوند متعال راه سعادت و خوشبختی را به وضوح به ما نشان داده است و نتیجه اش را هم تضمین کرده است. و میگوید اگر به این راه بروید البته که رستگار میشوید.(بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی) خدواوند بلند مرتبه میفرماید : «إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا»1 ؛ همانا این قرآن به آیینى درستتر و استوارتر راه مىنماید، و مؤمنانى را که کارهاى نیک و شایسته مىکنند مژده مىدهد که ایشان راست مزدى بزرگ. از آنجا که "اقوم " صیغه "افعل تفضیل " است به معنى صافتر و مستقیم تر و پابرجاتر مى آید و به این ترتیب ، مفهوم آیه فوق چنین است که : قرآن به طریقه اى که مستقیم ترین و صافترین و پابرجاترین طرق است دعوت مى کند. صاف و مستقیم از نظر عقائدى که عرضه مى کند، عقائدى روشن ، قابل درک خالى از هر گونه ابهام و خرافات ، عقائدى که دعوت به عمل دارد، نیروهاى انسانى را بسیج مى کند و میان انسان و قوانین عالم طبیعت هماهنگى برقرار مى سازد. صافتر و مستقیم تر از این نظر که میان ظاهر و باطن ، عقیده و عمل ، تفکر و برنامه ، همگونى ایجاد کرده و همه را به سوى "الله " دعوت مى کند. صافتر و مستقیمتر از نظر قوانین اجتماعى و اقتصادى و نظامات سیاسى که بر جامعه انسانى حکم فرما است که هم جنبه هاى معنوى را پرورش مى دهد و هم از نظر مادى ، تکامل آفرین است . به افراط و تفریط عبادت و همچنین برنامه هاى اخلاقى که انسان را از هر گونه تمایل به افراط و تفریط و آز و حرص و طمع و اسراف و تبذیر و بخل و حسد و ضعف و استکبار رهائى مى بخشد. و بالاخره صافتر و مستقیم تر از نظر نظام حکومتى که برپا دارنده عدل است و درهم کوبنده ستم و ستمگران . آرى قرآن هدایت به طریقه و روشى مى کند که در تمام زمینه ها صافترین و مستقیم ترین و ثابت ترین طریقه است . قرآن صافتر و مستقیم تر از این نظر که میان ظاهر و باطن ، عقیده و عمل ، تفکر و برنامه ، همگونى ایجاد کرده و همه را به سوى "الله " دعوت مى کند. البته در مذاهب و ادیان موجود اقوام دیگر، این استقامت و عدالت وجود دارد ولى در قرآن بیشتر است اما با توجه به چند نکته پاسخ این سؤ ال روشن مى شود، زیرا: اولا : اگر طرف مقایسه ادیان آسمانى دیگر باشد، بدون شک آنها نیز هر کدام در زمان و عصر خود آئینى مستقیم و صاف و پابرجا بودند، ولى طبق قانون تکامل ، هنگامى که به مرحله نهائى یعنى مرحله خاتمیت برسیم ، آئینى وجود خواهد داشت که صافترین و پابرجاترین است . ثانیا : اگر طرف مقایسه غیر مذاهب آسمانى باشد باز هم افعل تفضیل در اینجا مفهوم دارد زیرا مکتب هاى دیگر مى کوشند که سهمى از استقامت و صافى را داشته باشند ولى در مقایسه اشتباهاتشان و در مقایسه مجموع آنها با قرآن روشن مى شود که این آئین از همه مستقیم تر و صافتر و با ساختمان روح و جسم و جان انسان هماهنگتر است و به همین دلیل پابرجاتر است ثالثا همانگونه که سابقا هم اشاره کرده ایم ، "افعل تفضیل "، همیشه دلیل بر این نیست که طرف مقایسه ، حتما سهمى از آن مفهوم را دارا است ، چنانکه در قرآن مجید مى خوانیم : «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»2 ؛ نمىیابد مگر آنکه هدایت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مىکنید. از آنجا که موضع گیری هاى مردم در برابر این نامه مستقیم الهى مختلف است ، به دو نوع موضعگیرى مشخص و نتائج آن اشاره کرده مى فرماید: این قرآن به مؤ منانى که عمل صالح انجام مى دهند مژده مى دهد که براى آنان پاداش بزرگى است . و به آنها که ایمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نیز انجام نمى دهند) نیز بشارت مى دهد که عذاب دردناکى براى آنها آماده کرده ایم «وأَنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا» 3 تعبیر به بشارت در مورد مومنان دلیلش روشن است ، ولى در مورد افراد بى ایمان و طغیانگر در حقیقت یکنوع استهزاء است ، و یا بشارتى است براى مومنان که دشمنانشان به چنین سرنوشتى گرفتار مى شوند. تفسیر نمونه جوانان با مسائل فکری و جسمی زیادی دست و پنجه نرم میکنند که در آینده و سعادت و شقاوتشان نقش اساسی دارد . و باید هم متوجه نیاز های فکری باشند هم جسمی که افراط و تفریط در این زمینه ها تباهی ها خواهد آفرید. «خلا فکرى» و «نیاز جنسى» لغزشگاهى سر راه جوانان است. یکى مسایل فکر و اندیشه را مهم نمىشمارد، یکى هم در همین زمینه گرفتار «شبهه» یا «انحراف» است. مشکلات جنسى نیز براى نسل جوان مىتواند مایه انحراف از مسیرفطرت گردد. قلمهاى مسموم، گاهى به «القاء شبهه» مىپردازند، دلهاى بیمار نیز،به تحریک شهوات مشغولند. در این میان، جوانانند که در معرض آسیبقرار مىگیرند و اگر «راه صواب» و «شیوه معقول» را نیابند، به بیراههکشیده مىشوند. مشکل شبهات به «اعتقاد» بر مىگردد، مشکل شهوات به غریزه جنسى از یک سو و زمینههاى کشش به سوى گناه و ارضاى ناسالم ایننیرو از سوى دیگر. جوان را در کش و قوس دردآوری اسیر میکند. از یک سو میخواهد پاکیش را حفظ کند و به بیراهه نرود به سراغ مسائل فکری عقیدتی میرود و در همان حال نیاز سرکش جنسی گریبانش را گرفته رها نمیکند حال به مقایسه مینشیند اینجاست که برای رهایی از اعتقاداتش که او را به خویشتن داری فرا میخواند و در عین حال میبیند تنها راه نجات ازدواج است و آن هم با این همه پیرایه که به آن بسته اند و جیب خالی و در حال تحصیل چه باید بکند این تنها راه را بن بست میابد . اینجاست که شعارهای روشنفکر مأبانه نظر جوان سرگردان را به خود جلب میکند. جوان میبیند بله همین است که هم به نیازش پاسخ میدهد و میتواند آزاد باشد هم به دغدغه های فکری و عقیدتیش پاسخ میگوید و چنان با شتاب در این عرصه میتازد که فراموش میکند ممکن است خطا هم در این مسلک راه داشته باشد و شاید این بیراهه ای بیش نباشد این است گرداب شهوات و شبهاتی که جوانان را در خود میکشد اسیر میکند و اگر دریافته نشوند غرق میشوند و در گل عمرش که تازه باید جوانه بزند میشکند و نابود میشود.نبود امکانات ازدواج و تبلیغات دینی مناسب بستری میسازد برای سرگردانی جوانان و به دنبال شبهات راه افتادن و به بیراهه رفتن . کار فکرى فرهنگى از یک سو، سالمسازى محیط و تسهیلازدواج از سوى دیگر، ضرورى است. خود جوانان نیز مسؤولند. جوان، اگر به غناى فکرى و گسترشمطالعات دینى و آشناتر شدن با مبانى عقیدتى خویش نپردازد، تضمینىبراى سالم ماندن در برابر «ترکش شبهه» نیست. و اگر به تقویت ایمان و اراده و تسلط بر «هواى نفس» و «تعدیل غرایز» و کنترل امیال نفسانىنپردازد، تامینى در برابر «ویروس گناه» و «طغیان شهوت» ندارد. در میدان «شبهات»، نیروى اندیشه و تفکر و علم، چارهساز است و درعرصه «شهوات»، قدرت تقوا و نیروى اراده. این است که «دین» و «دانش»، دو بازوى نیرومند و دو بال پروازند. هرکدام ضعیف باشد، جوان ما آسیبپذیر مىشود. جوان، هم باید به قدرت دانش مجهز باشد، هم به نیروى ایمان، تا نهگرفتار دام شیطانهاى آشکار و نهان شود، نه از رسیدن به هدف در زندگىبازماند. در این راه، «چراغ بصیرت» لازم دارد، تا در پیچ و خمهاى راهزندگى گم نشود و به بیراهه نرود. کم نیستند «ظاهر الصلاح»هاى بد دل و آلوده جان. کسانى را هم که«بود» و «نمود»شان متفاوت و گاهى متناقض است مىشناسیم. «گناه»، یک بیمارى روحى و آفت درونى است. ولى اگر کسى اینبیمارى را حس نکند، نه به فکر درمان مىافتد، نه در پى پزشک مىرود. ممکن است انسان عمرى «خلاف» کند و خود را «متخلف» نداند. امانتیجه فرق نمىکند. خلافکار، مجرم است و عوارض و عواقب تخلف را همباید بپذیرد. شیطان، عادت دارد که روى دردهاى درونى و بیمارىهاى روحى واخلاقى انسان سرپوش بگذارد، تا انسان به فکر اصلاح و مداوا نیفتد. مگر از دشمن، جز این انتظار است؟ مگر کسى که بدىهاى خود را توجیه مىکند و براى گناه، یکمستمسک مىجوید، جز این است که در دام همین فریب شیطان است؟ تفاوت «درد جسم» و «بیمارى روح» همین است که عوارض ونشانههاى آن، مشهود و محسوس است، ولى علایم و عوارض این، پنهانو نامرئى. اما در دراز مدت آدم را از پا در مىآورد، از درون مىپوساند ویکباره انسان فرو مىافتد، آنگاه معلوم مىگردد که این «بنیان»، از مدتهاپیش «فرسوده» بوده است، بى آنکه آشکار باشد. فصل جوانى، دوران مناسبى براى این «پاکسازى درون» است، تادرخت وجود، از درون نپوسد و پیش از موعد، نیفتد! غلبه بر شبهات، با بینش و دانش، غلبه بر شهوات با ایمان و تقوا.اگر جوانان بخواهند بی توجه به آخرتشان و فقط برای رهایی از نیازهای زودگذر ارزش ها و دستورهای دینی و احکام خود را نادیده بگیرند و عادت کنند به گناه و در آخر ببیند ای دریغ عمر گذشت و آخرت در پیش و دست تهی است و پشیمانی هیچ سودی نخواهد داشت. منبع : گامی در مسیر ، جواد محدثی
نکات مهم آیه روزه
چرا زمان روزه سى روز است؟
اعمال ریز و درشت رمضانی
بهترین کار رمضانی
ملاک پذیرفته شدن اعمال
سورپریز رمضانی
ترجمه:
چرا قران مستقیم ترین راه است؟
چه باید کرد ؟
آیا این خطر، جدى نیست؟
:قالبساز: :بهاربیست: |