*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
میلاد باسعادت کریم اهل بیت عصمت و طهارت امام حسن مجتبی گرامی باد. زیرکانه ترین زیرکی ترس از خداوند است. *حلیه الاولیا* جهت دیدن ویژه نامه اینجا کلیک کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد یادت نره صلوات خیلی ثواب داره تازه تو این ماه ثوابش چند برابر میشه. قرآن در سخن امام حسن مجتبی (علیه السلام) یکی از رسالتهای مهم امامان معصوم تبلیغ دین، بیان احکام و تفسیر قرآن است. میراث قرآنی باقی مانده و ارزشمند وجود مبارک امام حسن مجتبی(علیه السلام) از نمونههای اعلی و عظیم ذخایر تفسیری معصومان(علیهم السلام) است. در این مقاله با نگرش قرآنی و تفسیری امام حسن مجتبی(علیه السلام) آشنا میشویم. منزلت و پیشوایی قرآن در زندگی قرآن در آیات فراوانی به بیان منزلت رفیع و شأن والای خویش پرداخته است تا هیچ کس حجتی در رویگردانی از قرآن نداشته باشد و کسی هم که به قرآن روی میآورد، با معرفت و بینش در وادی آن گام نهد. اهل بیت(علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن هستند، همپای آن، این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کردهاند. اینک نمونهای از سخنان امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این خصوص ذکر میشود: اربلی از امام حسن(علیه السلام) نقل میکند که فرمود: در این قرآن، چراغهای نور و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد.[1] دیلمی میگوید: امام حسن(علیه السلام)فرمود: در دنیا جز این قرآن، چیزی باقی نمانده است. پس آن را امام و پیشوای خود قرار دهید تا شما را به هدایت (فطرتتان) راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل میکند؛ هر چند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قرآن، کسی است که به آن عمل نمیکند؛ هر چند آن را بخواند.[2] در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید. قرآن قاضی، اعمال در قیامت امام حسن(علیه السلام) فرمود: این قرآن در روز قیامت میآید، در حالی که راهبر است و پیش برنده؛ مردمی را که حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام گرفتهاند و به متشابهات قرآن، ایمان آوردهاند، به بهشت رهنمون میشوند و مردمی را که حدود و احکام الهی را تباه کردهاند و حرامهای خدا را حلال گرفتهاند، به آتش میراند.[3] و نیز میفرمود: هر کس درباره قرآن، با رأی و پیش داوری خود سخن گوید و تفسیر کند، گر چه حق باشد، باز گناه کرده است.[4] در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید. قرآن و اهل بیت(علیهم السلام) الصّلوات فقال: قولوا: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد کما صلیت علی إبراهیم و آل إبراهیم أنّک حمید مجید، فحقّنا علی کلّ مسلم أن یصلّی علینا مع الصّلاة فریضة واجبة من الله، وَ أحلَ الله رسوله الغنیمة و أحلّها لنا و حرّم الصّدقات علیه و حرّمها علینا، کرامة أکرمنا الله و فضیلة فضّلنا الله بها یعنی حسن بن علی(علیهما السلام) پس از حمد و ثنای خداوند فرمود : و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار، کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، پس همچنان که پیشگامان بر کسانی که پس از آنان هستند، برتری دارند، پدرم علی بن ابی طالب (سلام الله علیهما) نیز ـ چون پیشتاز پیشگامان است ـ بر پیشتازان برتری دارد ... و رسول خدا (صلی الله علیه و اله وسلم) صلوات را به مردم آموخت و فرمود : بگویید: خدایا! بر محمّد و آل محمد درود فرست؛ چنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، همانا تو ستوده بزرگواری. پس حق ما بر هر مسلمانی، به عنوان یک فریضه واجب خداوندی، این است که در تشهّد هر نمازی، بر ما صلوات فرستد. و خدا غنایم را برای پیامبر خود حلال کرد و برای ما نیز، و صدقات را بر او حرام کرد و بر ما نیز، اینها کرامت و فضیلتی از خدا بر ماست».[7] علامه مجلسی میگوید: امام حسن ضمن خطبهای فرمود: «أنا من أهل البیت الّذین افترض الله مودّتهم علی کلَّ مسلم. فقال: ) قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاّ الْمَوَدّةَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْنًا([8] و اقتراف الحسنة مودّتنا أهل البیت؛[9] امام حسن مجتبی(سلام الله علیه)برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: من از آن خاندانم که خدا دوستی صمیمی آنان را بر هر مسلمانی، واجب کرد و فرمود: بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان، و هر کسی نیکی، محبّت ما خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) است». تفسیر آیات قرآنی سیره و روایات تفسیری باقی مانده از کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) بسیار ارزشمند است و دست مایه بسیار مهم برای مفسّران و علاقهمندان به تفسیر قرآن به شمار میرود. ما به اختصار نمونههایی را ذکر میکنیم: 1. امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تفسیر آیه شریفه إِنّا کُلّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر [10]فرمود: یعنی ما هر چیز را برای دوزخیان (نیز) به اندازه اعمالشان آفریدهایم.[11] 2. امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تفسیر آیه شریفه وَ أَدْبارَ السّجُودِ [12] فرموده است: مقصود آن دو رکعت نماز مستحبی پس از نماز مغرب است.[13] 3.علی بن عیسی اربلی میگوید: شیخ کمال الدین طلحه گفت: خدای عزّوجلّ به امام حسن مجتبی(سلام الله علیه) در تبیین امور و مقاصد اموری که به تدبیر آنها میپرداخت، فطرتی تیز و ژرف نگر روزی کرده و برای اصلاح پایهها و مبانی دین، هوشمندی استواری به او بخشیده و سرشتی ویژه او کرده بود که خمیره آن، سرشار از صور و معانی دانش بود .... پس با اندیشه در خور ستایش و قریحه خود، با رستگاری میوههای اهداف دنبال شده را میچید، و در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مینشست، و مردم در اطرافش حلقه میزدند، و سخنانی میگفت که سوز عطش سؤال کنندگان را درمان میکرد و دستاویز گویندگان مخالف را میبرید.[14] به عنوان نمونه، ابوالحسن علی بن احمد واحدی با سند خود، روایت میکند که مردی گفت: من وارد مسجد مدینه شدم و دیدم مردم دور یک نفر گرد آمدهاند و او از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سخن میگفت. به او گفتم: مرا از تفسیر آیه شریفه وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُود [15] آگاه کن. گفت: بله، امّا «شاهد»، روز جمعه است و «مشهود»، روز عرفه. از او گذاشتم، و به یک نفر دیگر (که مردم اطرافش بودند و سخن میگفت) رسیدم. و همان سؤال را پرسیدم، گفت: بله، امّا «شاهد» ، روز جمعه است و «مشهود»، روز عید قربان. از او نیز گذاشتم، و نزد جوانی که صورتش همچون طلای سرخ میدرخشید و از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سخن میگفت، رسیدم و همان سؤال را پرسیدم، گفت: آری، امّا «شاهد»، محمّد(صلی الله علیه وآله) است و «مشهود»، روز قیامت. آیا نشنیدی که خدای سبحان میفرماید: «ای پیامبر ! ما تو را شاهد فرستادیم»[16] و نیز فرمود: «آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد میآورند و آن، روز «مشهود» است. (که جملگی در آن حاضرند).[17] پرسیدم: اوّلی کیست؟ گفتند: ابن عبّاس، و پرسیدم: دومی کیست؟ گفتند: ابن عمر، و پرسیدم: سومی کیست؟ گفتند: حسن بن علی بن ابی طالب(سلام الله علیهم)، و پاسخ حسن(سلام الله علیه) از همه بهتر بود.[18] 4. در تفسیر آیه شریفه ) فی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکّبَکَ( [19] آمده که ابن شهر آشوب میگوید: شیرازی در کتابش، با سند خود نقل کرده است که حسن بن علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) درباره آیه شریفه مذکور فرمود: خدای سبحان، علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) را در صلب ابوطالب، به صورت محمّد(صلی الله علیه وآله) آفرید. از این رو، شبیهترین مردم به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام) بود، و حسین بن علی(سلام الله علیهما) شبیهترین مردم به فاطمه(سلام الله علیها) است و من شبیهترین مردم به خدیجه کبری(سلام الله علیها) هستم.[20] 5. در فضیلت قرائت سه آیه آخر سوره حشر از امام حسن(سلام الله علیه) نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس چون صبح کند و سه آیه آخر سوره حشر را بخواند و در آن روز بمیرد، مهر شهدا (بر پروندهاش) خواهد خورد، و چون شب کند و بخواند و در آن شب بمیرد نیز ممهور به مهر شهدا میشود.[21] برگرفته از مجله کوثر پینوشتها [1] . کشف الغمة، ج1، ص573؛ بحارالانوار، ج78، ص112 و ج92، ص32. [2] . إرشاد القلوب دیلمی، ص79. [3] . کشف الغمة، ج1، ص537؛ موسوعة کلمات الامام الحسن7، ص364. [4] . موسوعة کلمات الامام الحسن7، ص365. [5] . مهج الدعوات، ج24، ح31؛ بحارالانوار، ج92، ص204، ح31. [6] . توبه / 100. [7] . تفسیر فرات کوفی، ص169، ح217. [8] . شوری /23. [9] . بحارالانوار، ج23، ص232، ح26. [10] . قمر / 49. [11] . التوحید، شیخ صدوق، ص382، ح30. [12] . ق /40. [13] . مستدرک الوسائل، ج3، ص62، ح3029. [14] . ر.ک: موسوع کلمات الامام الحسن7، ص373ـ374 [15] . بروج / 3. [16] . احزاب / 45. [17] . همان. [18] . الفصول المهمة، ص147؛ العوالم، ج 16، ص105، ح2. [19] . انفطار / 8. [20] . المناقب، ج4، ص2؛ تفسیر نورالثقلین، ج5، ص522، ح11. [21] . الدّر المنشور، جلال الدین سیوطی، ج2، ص202؛ بحارالانوار، ج92، ص310، ح3؛ موسوعة کلمات الامام الحسن، بخش عقاید، ص373. مهرت به کاینات برابر نمی شود
داغی زماتم تو فزونترنمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدّر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت زبیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصوّر نمی شود
تنها جنازه تو شد آماج تیرکین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود
بی بهره از فروغ ولای تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
دارم امید بوسه قبر تو در بقیع
امّا چه می توان که میسرّ نمی شود
با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید
ویران چرا بنای ستمگر نمی شود
آن را چه دوستی است " موّید " که دیده اش
از خون دل ز داغ حسن، تر نمی شود
در دین مقدس اسلام به مسلمانان سفارش اکید شده که فرد در زمان زندگیش وصیت نامه بنویسد که معمولاً در آن به مسائل مادی و معنوی پرداخته می شود. کسانی که ثروتی ندارند هم وصیت نامه را نوشته و در آن سفارشات معنوی می نماید. با خواندن وصیت نامه علما و بزرگان درسهای معنوی زیادی نصیبمان می شود.
اهل بیت علیهم السلام نیز خود به این سفارش عامل بودند که دنیایی از معرفت و عرفان در آن یافت می شود. در اینجا وصیت نامه امام مجتبی علیه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسین علیه السلام است را می آوریم تا با گوش دل آخرین توصیه های امام خود را شنوا و سپس عامل باشیم.
و این هم وصیتی است که از امالی شیخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسین(ع) فرمود:
" هذا ما اوصی به الحسن بن علی الی اخیه الحسین بن علی: اوصی انه یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، و انه یعبده حق عبادته، لا شریک له فی الملک، ولا ولی له من الذل، و انه خلق کل شیء فقدره تقدیرا، و انه اولی من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوی، و من تاب الیه اهتدی.
فانی اوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی و اهل بیتک ان تصفح عن مسیئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننی مع رسول الله صلی الله علیه و آله فانی احق به و ببیته، فان ابوا علیک فانشدک الله بالقرابة التی قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلی الله علیه و آله ان تهریق فی محجمة من دم، حتی نلقی رسول الله صلی الله علیه و آله فنختصم الیه و نخبره بما کان من الناس الینا بعده" ثم قبض (ع) .(1)
" این است آنچه وصیت می کند بدان حسن بن علی به برادرش حسین بن علی: وصیت می کند که گواهی دهد معبودی جز خدای یکتا نیست که شریک ندارد، او پرستش می کند او را بدان جهت که شایسته پرستش است، شریکی در سلطنت ندارد و سرپرستی از خواری برای او نیست، و براستی که هر چیزی را او آفریده و بخوبی و به طور کامل اندازه گیری آن را مقدر فرموده، و شایسته ترین معبود، و سزاوارترین کسی است که او را ستایش کنند، هر که فرمانبرداری او کند راه رشد را یافته، و هر کس که نافرمانیش کند به گمراهی و سرگشتگی افتاده و هر کس به سوی او بازگردد راهنمایی گشته است.
من تو را سفارش می کنم ای حسین به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذری، و از نیکوکارشان بپذیری، و برای آنها جانشینی و پدری مهربان باشی، و دیگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کنی که من به او و خانه او شایسته تر از دیگران هستم...
و اگر از این کار مانع شدند و جلوگیری کردند، من تو را به حق قرابت و نزدیکی که خدا برای تو قرار داده و قرابتی که با رسول خدا داری سوگندت می دهم که اجازه ندهی در این راه به خاطر من به اندازه خونی که از حجامت گرفته می شود خون ریخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را دیدار کنیم و شکایت خود به نزد او بریم، و آنچه از این مردم پس از وی بر سر ما رفته به او گزارش کنیم..."
این را فرمود و از دنیا رفت، درود خدا بر او باد.
و در روایت شیخ مفید(ره) اینگونه آمده که پس از جریان مسموم شدن خود فرمود:
" فاذا قضیت فغمضنی و غسلنی و کفنی و احملنی علی سریری الی قبر جدی رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردنی الی قبر جدتی فاطمة بنت اسد رضی الله عنها فادفنی هناک، و ستعلم یا ابن ام ان القوم یظنون انکم تریدون دفنی عند رسول الله(ص) فیجلبون فی ذلک، و یمنعونکم منه، و بالله اقسم علیک ان تهریق فی امری محجمة دم". " چون من از دنیا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوی قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا دیداری با او تازه کنم، سپس به سوی قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضی الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بدانی ای برادر که مردم گمان کنند شما می خواهید مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارید، پس در این باره گرد آیند و از شما جلوگیری کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود."(2)
2. ارشاد مفید( مترجم)، ج2، ص14.
سخاوت از جمله صفاتی است که هر کسی نمی تواند به آن متخلق شود. چرا که دل کندن از مال دنیا سخت و دشوار است؛ و تنها کسانی می توانند از مال دنیا بگذرند که به دنیا دلبستگی نداشته باشند. آن زمان است که فرد همه را در مال خود شریک دانسته و حتی از شراکت پا فراتر نهاده و به قدر رفع نیاز برای خود صرف کرده و مابقی را در بین نیازمندان بذل می نماید.اهل بیت علیهم السلام کمال این صفت را دارا بوده و در بذل کرم به جایی رسیده بودند که درخواست هیچ نیازمندی را بی پاسخ نمی گذارده و حتی گرسنگی و شدائد را تحمل می کردند و حق خود را به نیازمندان بذل می نمودند. حضرت علی علیه السلام به عنوان پدر ائمه علیهم السلام و خانواده محترم ایشان حد کرم و سخاوت را به درجه ای رسانیدند که در مقامشان سوره دهر نازل گردید.سخاوت امام حسن علیه السلام به عنوان فرزند بزرگ این خانواده عزیز؛ نیز زبانزد خاص و عام است تا بدانجا که به کریم اهل بیت معروف گردیده است. در این مقاله قصد داریم شمه ای از کرم این امام همام را ارائه دهیم.
در حدیثى آمده که امام حسن (ع) هیچ گاه سائلى را رد نکرد و در برابر درخواست او «نه» نگفت، و چون به آن حضرت عرض شد: چگونه است که هیچ گاه سائلى را رد نمىکنید؟ پاسخ داد: «انى لله سائل و فیه راغب و انا استحیى ان اکون سائلا و ارد سائلا و ان الله تعالى عودنى عادة، عودنى ان یفیض نعمه على، و عودته ان افیض نعمة على الناس، فاخشى ان قطعت العادة ان یمنعنی المادة»؛من سائل درگاه خدا و راغب در پیشگاه اویم، و من شرم دارم که خود درخواست کننده باشم و سائلى را رد کنم، و خداوند مرا به عادتى معتاد کرده، معتادم کرده که نعمتهاى خود را بر من فرو ریزد، و من نیز در برابر او معتاد شدهام که نعمتش را به مردم بدهم، و ترس آن را دارم که اگر عادتم را ترک کنم اصل آن نعمت را از من دریغ دارد.
امامحسن علیه السلام به دنبال این گفتار این دو بیت شعر را نیز انشاء فرمود:
"هنگامى که سائلى نزد من آید به او گویم: خوش آمدى اى کسى که فضیلت او بر من فرضى است عاجل. و کسى که فضیلت او برتر است بر هر فاضل، و بهترین روزهاى جوانمرد روزى است که مورد سؤال قرار گیرد، و از او چیزى درخواست شود."
امام (ع) که آن منظره را دید به او فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟
پاسخ داد: «انى استحیى منه ان آکل ولا اطعمه.»؛من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم!
امام (ع) به او فرمود: از جاى خود برنخیز تا من بیایم! سپس به نزد مولاى آن غلام رفت و او را با آن باغى که در آن زندگى مىکرد از وى خریدارى کرد، آنگاه آن غلام را آزاد کرده و آن باغ را نیز به او بخشید!(2)
ابراهیم بیهقى، یکى از دانشمندان اهل سنت، در کتاب المحاسن و المساوى (3)روایت کرده که مردى نزد امام حسن (ع) آمده و اظهار نیازى کرد، امام (ع) به او فرمود:
«اذهب فاکتب حاجتک فى رقعة و ارفعها الینا نقضیها لک.»؛برو و حاجت خود را در نامهاى بنویس و براى ما بفرست ما حاجتت را برمىآوریم!
آن مرد رفت و حاجت خود را در نامهاى نوشته براى امام (ع) ارسال داشت، و آن حضرت دو برابر آنچه راکهخواسته بود به او عنایت فرمود. شخصى که در آنجا نشسته بود عرض کرد:
«ما کان اعظم برکة الرقعة علیه یا بن رسول الله!»؛براستى چه پر برکت بود این نامه براى این مرد اى پسر رسول خدا!
امام (ع) فرمود:«برکتها علینا اعظم حین جعلنا للمعروف اهلا، اما علمت ان المعروف ما کان ابتداءا من غیر مسئلة، فاما من اعطیته بعد مسئلة فانما اعطیته بما بذل لک من وجهه.»؛برکت او زیادتر بود که ما را شایسته این کار خیر و بذل و بخشش قرار داد، مگرنمی دانی که بخشش و خیر واقعى، آن است که بدون سؤال و درخواست باشد، و اما آنچه را پس از درخواست بدهى، آن را در برابر آبرویش پرداختهاى!
زمخشرى در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در خدمت حسن بن على علیهماالسلام بودم که کنیزکى بیامد و شاخه گلى را به آن حضرت هدیه کرد.
حسن بن علىعلیهماالسلام فرمود:« انت حرة لوجه الله»؛ تو در راه خدا آزادى!
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکى شاخه گل بىارزشى به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردى؟
در پاسخ فرمود:«هکذا ادبنا الله تعالى-اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها- و کان احسن منها اعتاقها.»(4)؛اینگونه خداى تعالى ما را ادب کرده که فرمود:- وقتى تحیهاى به شما دادند، تحیتى بهتر دهید- و بهتر از آن آزادى اوست.
از کتاب العدد روایت شده که گفتهاند مردى در حضور امام حسن (ع) ایستاده، گفت:
«یا بن امیرالمؤمنین بالذى انعم علیک بهذه النعمة التى ما تلیها منه بشفیع منک الیه بل انعاما منه علیک، الا ما انصفتنى من خصمى فانه غشوم ظلوم، لا یوقر الشیخ الکبیر ولا یرحم الطفل الصغیر!»؛اى فرزند امیرمؤمنان سوگند به آن که این نعمت را به تو داده که واسطهاى براى آن قرار نداده، بلکه از روى انعامى که بر تو داشته آن را به تو مرحمت فرموده، که حق مرا از دشمن بیدادگر و ستمکارم بگیرى که نه احترام پیران سالمند را نگهدارد و نه بر طفل خردسال رحم کند!
امام (ع) که تکیهداده بود، برخاست و به آن مرد فرمود: این دشمن تو کیست تا من شرش را از سر تو دور کنم؟
عرض کرد: فقر و ندارى!
امام (ع) سر خود را به زیر انداخت و لختى فکر کرد و سپس سربرداشت و به خدمتکار خود فرمود :«احضر ما عندک من موجود.»؛هر چه موجودى دارى حاضر کن!
خدمتکار رفت و پنج هزار درهم آورد.
امام (ع) فرمود: این پول را به این مرد بده، آنگاه به وى فرمود:« بحق هذه الاقسام التى اقسمت بها على متى اتاک خصمک جائرا الا ما اتیتنى منه متظلما.»(7)؛ به حق همین سوگندهایى که مرا بدانها سوگند دادى که هرگاه این دشمنت براى زورگویى نزد تو آمد حتما براى گرفتن حق خود نزد منبیا.
محمد بن یوسف زرندى، از دانشمندان اهل سنت، در کتاب نظم دررالسمطین روایت کرده که مردى نامهاى به دست امام حسن(ع) داد که در آن حاجت خود را نوشته بود.
امام (ع) بدون آن که نامه را بخواند به او فرمود:«حاجتک مقضیة.»؛حاجتت رواست!
شخصى عرض کرد:اى فرزند رسول خدا خوب بود نامهاش را مىخواندى و مىدیدى حاجتش چیست و آنگاه بر طبق حاجتش پاسخ مىدادى؟
امام (ع) پاسخى عجیب و خواندنى داد و فرمود:«اخشى ان یسئلنى الله عن ذل مقامه حتى اقرء رقعته.» (6)؛بیم آن را دارم که خداى تعالى تا بدین مقدار که من نامهاش را مىخوانم از خوارى مقامش مرا مورد موآخذه قرار دهد.
على بن عیسى اربلى در کشف الغمة و غزالى در کتاب احیاء العلوم و ابن شهر آشوب در مناقب و بستانى در دائرة المعارف خود با مختصر اختلافى از ابوالحسن مدائنى و دیگران روایت کردهاند (7)که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر(8)شوهر حضرت زینب (ع) به قصد انجام زیارت حج خانه خدا از مدینه حرکت کردند و چون بار و بنه آنها را از پیش برده بودند، دچار گرسنگى و تشنگى شدیدى شدند و در این خلال به خیمه پیرزنى برخوردند و از او نوشیدنى خواستند!
پیرزن گفت: آب و نوشیدنى در خیمه نیست، ولى در کنار خیمه گوسفندى است که مىتوانید از شیر آن گوسفند استفاده کنید، آن را بدوشید و شیرش را بنوشید!
آنها رفتند و شیر گوسفند را دوشیده و خوردند، و سپس از او خوراکى خواستند.
زن گفت: جزهمین گوسفند مالک چیزى نیستم و چیز دیگرى نزد من یافت نمىشود، یکى از شما آن را ذبح کنید تا من براى شما غذایى تهیه کنم؟
در این وقت یکى از آنها برخاست و گوسفند را ذبح کرد و پوستش را کند و آماده طبخ نموده و آن زن نیز برخاسته براى ایشان غذایى تهیه کرد و آنها خوردند و لختى بیاسودند تا وقتى که گرماى هوا شکسته شد، برخاسته و آماده رفتن شدند و به آن زن گفتند:
«یا امة الله نحن نفر من قریش نرید حج بیت الله الحرام فاذا رجعنا سالمین فهلمى الینا لنکافئک على هذا الصنع الجمیل.»؛اى زن! ما افرادى از قریش هستیم که اراده زیارت حج بیت الله را داریم و چون سالم بازگشتیم، نزد ما بیا تا پاداش این محبت تو را بدهیم!
آنها رفتند، و چون شوهر آن زن آمد و جریان را شنید، خشمناک شده و او را سرزنش کرده، گفت:« ویحک تذبحین شاتى لاقوام لا تعرفینهم ثم تقولین: نفر من قریش»؟ !؛واى بر تو! گوسفند مرا براى مردمانى که نمىشناسى سر مىبرى، آنگاه به من مىگویى: افرادى از قریش بودند؟ !
این جریان گذشت و پس از مدتى، فقر و نیاز، آن پیرزن و شوهرش را، ناچار به شهر مدینه کشانید و چون سرمایه و کسب و کارى نداشتند به جمعآورى سرگین و پشگل مشغول شده و از این طریق امرار معاش کرده و زندگى خود را مىگذراندند.
در یکى از روزها پیرزن عبورش بر در خانه امام حسن (ع) افتاد و در حالى که امام (ع) بر در خانه بود از آنجا گذشت و چون آن حضرت او را دید شناخت، ولى پیرزن امام را نشناخت. در این وقت امام حسن (ع) به غلامش دستور داد به دنبال آن پیرزن برود و او را به نزد وى بیاورد.
غلام برفت و او را بازگرداند و امام حسن (ع) به او فرمود: آیا مرا مىشناسى؟ گفت: نه!
فرمود: من همان مهمان تو در فلان روز هستم!
پیرزن گفت: پدر و مادرم بقربانت!
امام حسن (ع) دستور داد هزار گوسفند براى او خریدارى کردند و با هزار دینار پول همه را به او داد، و به دنبال آن نیز وى را به نزد برادرش حسین(ع) فرستاد.
امام حسین (ع) از آن زن پرسید: برادرم حسن چه مقدار بهتو داد؟
عرض کرد: هزار گوسفند و هزار دینار!
امام حسین (ع) نیز دستور داد همان مقدار گوسفند و همان مقدار پول به آن پیرزن دادند، و سپس او را به همراه غلام خود به نزد عبدالله بن جعفر فرستاد، و عبدالله از آن پیرزن پرسید: حسن و حسین (ع) چقدر بتو دادند؟
پاسخ داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دینار!
عبدالله دستور داد: دو هزار گوسفند و دو هزار دینار به او دادند!
و در کشف الغمه اربلى آمده که گوید: این قصه در کتابها و داستانهاى ائمه اطهار (ع) مشهور است، و در روایت دیگرى که از طریقى دیگر نقل شده اینگونه است که مرد دیگرى نیز به همراه آنان بود و آن زن در آغاز نزد عبدالله بن جعفر رفت و عبدالله به او گفت: «ابدئى بسیدى الحسن و الحسین»؛به آقایان من حسن و حسین آغاز کن!
و چون به نزد امام حسن(ع) رفت آن حضرت یک صد شتر به او داد و امام حسین(ع) نیز یک هزار گوسفند به او عنایت فرمود و چون به نزد عبدالله بن جعفر بازگشت و داستان خود را باز گفت، عبدالله به او گفت: دو سرور من کار شتر و گوسفند را انجام دادند(و خیال مرا از این بابت آسوده کردند) و سپس دستور داد هزار دینار به او پرداخت کردند...! در اینجا پیرزن به نزد آن مردى که از مردم مدینه بود و در آن سفر همراه آن سه بزرگوار بود رفت، و چون ماجرا را براى آن مرد باز گفت، وى بدان زن گفت:«انا لا اجارى اولئک الاجواد فى مدى، ولا ابلغ عشر عشیرهم فى الندى، ولکن اعطیک شیئا من دقیق و زبیب...»؛من هرگز به پاى این سخاوتمندان بى بدل در جود نمىرسم و به یک دهم آنها نیز در بخشش نخواهم رسید، ولى مختصرى آرد و کشمش به تو مىدهم!
و به دنبال این ماجرا آن پیرزن آنها را گرفت و به دیار خود بازگشت. (9)
از کتاب خصال شیخ صدوق (ره) روایت شده که مردى نزد عثمان بن عفان رفت و از او ـ که بر درب مسجد نشسته بود ـ درخواست بخششى کرد، عثمان دستور داد پنج درهم به او بدهند.
آن مرد گفت: این مقدار دردى را از من دوا نمىکند، پس مرا به شخصى راهنمایى کن که حاجتم را برآورده سازد!
عثمان به گوشهاى از مسجد که امام حسن و امام حسینعلیهماالسلام و عبدالله بن جعفر در آنجا نشسته بودند، اشاره کرده گفت:« دونک هؤلاء الفتیة.»؛به نزد این جوانمردان برو!
آن مرد نیز متوجه آنها شده و حاجت خود را به ایشان معروض داشت!
حسنین (ع) به آن مرد رو کرده گفتند:«ان المسئلة لا تحل الا فى احدى ثلاث، دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع ففى ایها تسئل.»؛سؤال جز در یکى از سه چیز جایز نیست: خونى فاجعه آمیز، یا بدهکارى دردآور و جانسوز، یا فقرى که انسان را خاکسترنشین کند، اکنون بگو: تو در کدامیک از این سه مورد سؤال مىکنى؟
پاسخ داد: در یکى از همین سه مورد است!
در اینجا امام حسن(ع) دستور داده پنجاه دینار به او بدهند، و امام حسین(ع) چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار!
آن مرد پولها را گرفت و از نزد ایشان رفت و عبورش به عثمان افتاد، عثمان از او پرسید: چه کردى؟ و آن مرد داستان خود و کرم و بزرگوارى حسنین(ع) و عبدالله بن جعفر را براى او بازگو کرد و عثمان که دچار شگفتى شده بود گفت:«من لک بمثل هولاء الفتیة؟ ! اولئک فطموا العلم فطما، و حازوا الخیر والحکمة.» (10)؛چه کسى همانند این جوانمردان است، اینان ازسینه علم و دانش شیر خورده و خیر و حکمت را نزد خود گرد آوردهاند.
2-البدایة والنهایة، (چاپ مصر)، ج 8، ص 38.
3-المحاسن والمساوى، (چاپ بیروت)، ص 55.
4-ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 149.
5-بحارالانوار، ج 43، ص 350.
6-ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 141.
7-بحارالانوار، ج 43، صص 348 ـ 341/ حیاة الامام الحسن (ع)، ج 1، صص 321 ـ 319.
8-عبدالله بن جعفر ابن ابیطالب یکى از سخاوتمندان معروف عرب و از اشراف قریش محسوب مىشد.
9-بحارالانوار،ج 43، ص 349.
10-خصال صدوق، باب الثلاثة .
روزى بازوى نظامى پدر شده ، بـه فرمانش بـه طرف کوفه روانه مى گردد تا مردم آن سامان را از توطئه شوم دشمنان اسلام آگاهى داده ، آنان را برای مقابله بـا پیمان شکنان و ناکثین بـسیج کند. روزی دیگر به عنوان بـازوى سیاسى امام در جریانات سیاسى دوران عثـمان وارد صحنه شده ، او را نسبـت بـه وضع ناهنجار خلافتش و کثـرت انحرافات آگاه مى سازد و یا در مسئله حکمیت بـه دستـور آن حضرت و با بـیانات شیوا ، به تبیین مسائل می پردازد.و یا با تکیه بر کرسی قضاوت و پذیرش مسوولیت ها بـه کمک و یارى پـدر مى شتابـد.
این نوشـتـار کوتـاه اگر چـه بـیان کننده بـخـشـى از مسوولیت ها و ماموریتهاى امام حسن(ع) در دوران پدر مى باشد، اما باید اعتراف کرد که بدون شک در این سى و هفت سال خدمات آن حضرت بیش از اینها بوده ولى ما بـرآن ها دسـت نیافتـه ایم. اما مسوولیت هاى ثبت شده در تاریخ به قرار زیر است:
انحرافات و کج روىهاى آشکار کارگزاران عثمان عرصه را بـر تمام مسلمانان بـه ویژه صحابـه رسول الله(ص) تنگ کرده بود. ابن عبد ربه اندلسى مى نویسد: در زمان خلافت عثـمان کارهاى خلاف زیاد صورت مى گرفت، بـدین جهت هرگاه فرد یا افرادى بـه حضور على(ع) مىآمدند و از کارهاى عثمان شکایت مى نمودند على(ع) پـسرش حسن(ع) را نزد عثمان مى فرستاد تا شکایت مردم را به او گوشزد کند. این موضوع بـسیار تکرار شد، تا این که روزى عثمان بـه حـسن(ع) گفت: پـدرت تـصور مى کند که احـدى آگاهى ندارد ولى ما به آنچه انجام مى دهیم آگاه هستیم. بنابراین از ما دست بـردار. پـس از این گفتگو دیگر حضرت على(ع) پـسرش امام حسن(ع) را نزد عثمان نفرستاد.
امام حسن(ع) در کوفه چنین گفت: اى مردم! به دعوت امام و امیر خود پاسخ مثبـت دهید و بـه کمک برادران مجاهد خود علیه شورشگران داخلى حرکت کنید... سوگند بـه خـدا، خـردمندان او را یارى نمایند و درس عبـرتـى بـراى آیندگان نزدیک و دور خواهند شد. عاقبت نیکى خواهید داشت. پس بـه دعوت ما پاسخ دهید و ما را برآن چه ما و شما بـدان مبـتلا و دچار گشته ایم یارى نمائید. همانا امیرمومنان(ع) فرمود: من به سوى ناکثین حرکت کردم تا آنان را به جاى خود نشانم. در این حال از دو صورت خارج نیست، من یا ظالم و ستـمگرم و یا مظلوم و و ستـمدیده. مردم ، از خدا مى خواهم مردى را برساند که جویاى حقیقت باشد وحق خدا را در نظر بگیرد، چنان چه من مظلوم و ستـمدیده هستـم یارىام کند و اگر ستـم مى کنم، ممانعت و جـلوگیرى نمایید. سوگند بـه خدا! طلحـه و زبـیر از اولین کسـانى بـودندکه بـا من بـیعت کردند و از اولین افرادى بودند که پیمان شکستند و خدعه نمودند. آیا از بیت المال چیزى را به خود اختصاص داده ام و یا حکمى را دگرگون کرده ام؟! پس حرکت کنید بـه سوى آنان و امر بـه معروف و نهى از منکر نمایید.
کارشکنى هاى ابوموسى اشعرى عقیم ماند و امام حـسـن(ع) تـوانسـت حدود دوازده هزار نفر از جنگجویان کوفه را جهت پیوستن بـه سپاه على(ع) به سوى بصره گسیل دارد.
با این که مردم کوفه بـر خلاف نظر امام على(ع) ، ابـوموسى اشعرى را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده بـودند، حـضرت على(ع) بـراى پـایان دادن بـه اختـلافات، بـه امام حسن(ع) دستور داد تا درباره ابوموسى و عمروبن عاص و اشتباهاتشان سخن گوید.
اندلسى مى نویسد:
روزى على(ع) در مسجد کوفه بالاى منبـر سخن مى گفت. متوجه فرزندش حسن(ع) شد و به او فرمود: برخیز و دربـاره این دو نفر سخن بـگو. امام حسن(ع) برخاست و پس از حمد و ثناى خدا، فرمود:
اى مردم! شما در مورد این دو نفر(ابوموسى و عمروبن عاص)مذاکره کردید(و بـه تـوافق رسیدید.) و ما آنها را بـه مجـلس مذاکره فرستادیم. براین اساس که مطابـق قرآن ، نه مطابـق هوس هاى نفسـانى داورى کنند ولى آنها مطابـق هوس هاى نفسـانى ، و نه مطابـق قرآن داورى کردند و وقتى که مذاکره این گونه باشد، حاکم نخواهد بـود. بـلکه محـکوم است. ابـوموسى در آنجـا که حـکمیت را بـراى عبدالله بن عمر قرار داد، بـه خطا رفت. ابـوموسى از سه جهت خطا کرد:
1ـ عبـدالله بـا پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را بـراى خلافت نپسندید و او را جزو شوراى شش نفره قرار نداد.
2ـ عبدالله رهبرى و حاکمیت را براى خود طلب نکرد.
3ـ مهاجران و انصار که مقام زمامدارى را تشکیل مى دهند، براى امارت او اتفاق نظر ننمودند.
در مورد اصل مسئله حکمیت(وکالت دادن به شخصى براى داورى) رسول اکرم(ص) در جریان یهودیان بنى قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمود تا دربـاره آنها داورى کند و او نیز حکمى کرد که خداوند بـه آن راضى شد و شکى در این جهت نیست، زیرا اگر حکم کردن سعد بن معاذ خلاف بود، پیامبر(ص) به آن راضى نمى شد.
از دیگر مسوولیت هاى مهم امام حسن(ع) در زمان پدر، پاسخگویى به پـرسشهاى مهم مردم بـود. حضرت امیرمومنان(ع) بـارها پـاسخ بـدین پـرسشها را بـه امام حسن(ع) ارجـاع داده بـود. گاهى مردم پـس از دریافت پـاسخ از امام حسن(ع) بـه نزد امام على(ع) مى رفتـند و از حضرت پـاسخ همان سوال را مى خواستـند که حضرت بـه آنان مى فرمود: اگر از من هم مى پـرسیدید بـیش از این جـوابـى دریافت نمى کردید.
یک اعرابى نزد ابوبکر آمد و گفت: من در حال احرام حج بـه تـخم شتـر مرغ دست یافتـم و آن را خوردم. چـه کفاره اى برمن واجب است؟ ابوبکر که نتوانست جواب دهد، او را بـه نزد عمر فرستاد. او هم که از جواب عاجز مانده بـود، اعرابـى را به نزد عبـدالرحمن بـن عوف راهنمایى کرد. عبـدالرحمن نیز که در مانده شد، به اعرابى گفت که نزد على(ع) بـرود. مرد اعرابـى نزد على(ع) آمد. حضرت به حسنین علیهما السلام اشاره کرد و فرمود:
مسئله خود را از هرکدام از این دو کودک مى خواهى بـپرس. اعرابـى سوال خود را مطرح کرد و امام حـسن(ع) در محـضر امیرمومنان بـدان پاسخ گفت.
روزى حضرت على(ع) در "رحبه" بـودند که مردى بـه حضور ایشان آمد و عرضه داشت: من از رعایاى شما هستـم. حـضرت فرمود: خیر. هرگز از رعایاى من نیستى ، بـلکه تـو پـیک پـادشاه روم هستـى ، از معاویه سوالاتـى کرده اى و او درمانده و عاجز شده است. بـدین جهت تـو را جهت دریافت پاسخ هاى آن به نزد ما فرستاده است.
آنگاه حضرت به او فرمود: از یکى از دو فرزندم بـپرس. او گفت: از فرزندت حسن(ع) مى پـرسم. امام حـسن(ع) رو بـه او کرد و فرمود: آمده اى که بـپرسى فاصله بـین حق و بـاطل چه مقدار است؟ همچنین آمده اى که بپرسى: چقدر فاصله است بـین آسمان و زمین؟ میان مشرق و مغرب چه اندازه فاصله است؟ قوس و قزح چیست؟ کدام چشمه و چـاه است که ارواح مشرکان در آنجا جمع هستـند؟ ارواح مومنان در کجـا جمع مى شوند؟ خـنثـى کیست؟ کدام ده چـیز است که هریک سخـت تـر از دیگرى است؟
عرض کرد: یابن رسول الله! آرى. پرسش هاى من همین است که بـیان داشتید. سپس امام حسن(ع) به یک یک پرسش هاى او پـاسخ داد. مرد شامى بـه امام حـسن(ع) گفت: گواهى مى دهم که تـو فرزند رسـول خـدایى و همانا عـلى بـن ابـى طالب(ع) بـراى خـلافت و جانشینى رسول خدا از معاویه سزاوارتر است...
سپـس امام حسن(ع) دعاى استـسقا را جهت آمدن بـاران قرائت کرد. امام حسین(ع) نیز بـه دستـور پـدر بـه دعاى استـسقاء پـرداخت: " اللهم معطى الخیرات. .." خدایا! اى کسى که خیرات و بـرکات را به بندگان عطا مى کنى.
هنوز دعا پایان نگرفته بـود که بـاران تندى شروع بـه بـاریدن کرد.
به سلمان گفتند: اى ابـاعبـدالله! این دعا بـه آن ها یاد داده شده بود. او در پاسخ گفت: واى بـرشما! مگر نشنیده اید حدیث رسول خدا را که مى فرماید: خداوند مصالح حکمت را بر زبـان اهل بـیت من جارى ساخته است.
امام حسن(ع) در یکى از خطبه هاى نماز جـمعه درمسجـد کوفه, چنین فرمود: همانا خداوند سبحان مبعوث ننمود پیامبـرى را مگر این که بعـد از او، خـلیفه و جـانشـینى را تـعـیین کرد و یا گروه و یا خاندانى را. پس قسم به آن کس که محمد(ص)را به پیامبرى بـرگزید، هیچ کس در حق مااهل بـیت کوتـاهى نخواهد کرد، مگر این که خداوند سـبـحـان اعمال او را ناقص خـواهدگذاشت و هیچ دولتـى بـر ضد ما حاکمیت پـیدانخواهد کرد، مگر آن که عاقبـت از آن ما خواهد شد و متجاوزان بـه حق ما پـس از چند صبـاحى ، سزاى عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید.
این موقوفات دو بخش بود: برخى موقوفات خود امام على(ع) بـودند از قبـیل چاه، چشمه، نخل و دیگر چیزهایى که امیرمومنان آنها را احـداث و وقف کرده بـود؛ بـرخـى همان موقوفات پـیامبـر(ص) و فاطمه(س) بود که تولیتش بـه عهده حضرت على(ع) بـود.
امام على(ع) در فرمانى بـه امام حسن(ع) بـه وى چـنین مى فرماید:
" این است آنچـه را که بـنده خـدا، على بـن ابـى طالب، پـیشواى مومنین درباره دارایى خود به آن فرمان داده براى بـه دست آوردن رضا و خشنودى خدا که به سبب آن مرا بـه بـهشت داخل نماید و بـر اثر آن ، آسودگى آخرت را بـه من عطا فرماید... و پـس از من, حسن بن على سفارش مرا انجام مى دهد. وصى من است (تا ) از مال و داراییم به طور شایسته صرف کرده ، بـه مستـحقین و سزاواران ببـخشد و اگر براى حسن پیشامدى نمود حسین زنده است. وصى من بعد از حسن ، اوست و سـفارشم را مانند او انجـام مى دهد.... و شرط مى کند بـا آن که تصدى این مال را بـه او داده ، این که این مال را بـه همان طورى که هست، باقى بگذارد و میوه آن را در آنچه به آن مامور گشته و رهنمود شـده اسـت ، صرف نماید و شـرط مى کند که نهالى از زاده هاى درخت خرماى این روستاها را نفروشد..."
پـس امام(ع) خـود را مخـفى نمود بـه طورى که صداى حـسـن(ع) را مى شنید. امام حسن(ع) بـرخاست و خطابـه خود را شروع کرد و پس از حمد و ثـناى الهى فرمود: "اما بـعد فان علیاً بـاب من دخله کان مومنا و من خـرج منه کان کافرا اقولى قولى هذا و اسـتـغـفرالله العظیم لى و لکم" بـدون شـک على ، درى(از علم و کمال) اسـت که اگر کسى وارد آن در شود، مومن است و کسـى که از آن خـارج گردد، کافر است. من این سخن رامى گویم(و به آن معتقدم)و از بـراى خود و شما ازدرگاه خداى بزرگ طلب آمرزش مى کنم.
در این هنگام امام على(ع) برخاست و بین دو چشم حسن(ع) را بوسید و سپـس فرمود: " ذریه بـعضها من بـعض والله سـمیع علیم" آنها فرزندان و دودمانى بودند که بعضى از بعضى دیگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست.
حـضرت على(ع) در بـرخى رویدادها از امام حـسن(ع) مى خواست قضاوت کند. امیرمومنان(ع) از فرزندش خواست تا در باره مردى که چاقو در دست داشت و در خرابه اى کنار کشته اى دستگیرش کرده بـودند، قضاوت کند، اینک تمام ماجرا:
امام صادق(ع) فرمود: در دوران حـاکمیت امیرالمومنین(ع) مردى را جـهت دادخواهى بـه محضر آن حضرت آوردند. آن مرد را در خرابـه اى یافته بودند در حالى که چاقویى خون آلود در دست داشت و بالاى سر مقتول ـ که در خون خویش مى غلتید.ـ ایستاده بود. حضرت پرسید: اى مرد! در این مورد چه مى گویى؟
متهم پاسخ داد: اى امیرمومنان! اتهامم را مى پذیرم. على(ع) دستور داد او را ببرند و به جاى مقتول قصاص کنند. در این هنگام مردى بـا عجله و شتاب خود را نزد حضرت رساند و فریاد زد: او را بـاز گردانید، بـه خدا سوگند، او جرمى ندارد. من قاتـلم!
امیرمومنان از متهم پـرسید: چه چیز تو را وادار کرد که اتهام قتل را بپذیرى و حال آن که او را نکشته اى؟ مرد پاسخ داد: وضعیت به گونه اى بود که نمى تـوانستـم کمتـرین دفاعى از خود کنم، من در کنار خرابـه مشغول ذبح گوسفند بودم. وقتى آن را سربـریدم نیاز بـه قضاى حاجت پیدا کردم. از این رو، درحالى که کارد خونین در دست داشتم داخل خـرابـه شدم که ناگهان دیدم مردى در خـون خود مى غلتد. به شدت ترسیده بودم. در حالى که چاقوى خون آلود در دستم بود، چند نفر وارد شدند و مرا بازداشت نمودند.
على(ع) دستور داد آن دو را نزد فرزندش، حسن(ع) ببـرند و داستان را بـراى او بـیان کنند و حـکم الهى را بـپـرسـند. آنان را نزد امام مجتبى(ع) بردند. آن حضرت پس از شنیدن سخنان آنها چنین قضاوت نمود:
قاتل واقعى با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و بـا این کارش، گویى بشریت را نجات داده است، خداوند سبحان فرمود: " و من احیاها فکانما احیاالناس جـمیعا" هرکس انسانى را از مرگ رهایى بـخـشـد چـنان اسـت که گویى همه مردم را زنده کرده اسـت. بـنابـراین آن دو را آزاد کنید و دیه مقـتـول را از بـیت المال پرداخت نمایید.
امروز 28 صفر است، دلها پریشان و چشمها اشک آلود.
امروز از طرفی مسلمانان پدر خود را از دست می دهند، همان پدری که مهربان و دلسوز است و هنوز هم غصه امتش را دارد که چه بر سرشان می آید. همو که با رفتنش ما را یتیم کرد و تا ابد عزادار و سیه پوش فراقش هستیم. خوشا به حال آنان که او را دیدند و عاشقانه بر دستان مبارکش بوسه می زدند. و ما در حسرت آن آروزها نالان.
از سوی دیگر روز شهادت میوه دل پدرمان است که آن نیز غم ما را افزون نموده است.
ما که زمان امام حسن علیه السلام نبوده و توفیق درک حضورش را نداشتیم، پس بیاییم با تمسک به سخنان و فرمایشات آن عزیز ، معرفتی یافته و راه زندگی را بیابیم که عاقبت همه ما رفتن است و چه زیباست که هنگام رفتن ره توشه ای مهیا نموده باشیم و در آن سرای باقی در حضور پدر و اماممان شرمسار و خجل زده نباشیم.
2. کسی که از او درخواست شده آزاد است تا آنگاه که وعده دهد و به واسطه وعده ای که داده، بنده است تا آنگاه که به وعده اش عمل کند.
3. یقین، پناهگاه سلامت است.
4. نخستین گام خردمندی، معاشرت نیکو با مردمان است.
5. خویش کسی است که دوستی اش او را نزدیک کرده اگر چه نژادش دور باشد و بیگانه کسی است که دوستی اش او را دور کرده اگر چه نژادش نزدیک باشد. هیچ عضوی از دست به بدن نزدیکتر نیست، اما همین دست اگر معیوب شود، آن را ببرند و از بدن جدایش کنند.
6. فرصت به شتاب از دست می رود و دیر به دست می آید.
و اگر دنیا مرا خشنود سازد، من به شادمانی او خوشحال نمی شوم، زیرا هر سرور ناپایداری، حقیر و اندک است.
2. ای مردم! لذایذ دنیوی پایدار نیستند و بدانید که نشستن در زیر سایه ای که ناپایدار است، حماقت و سبکسری است.
3. خرده ای از نان نامرغوب مرا سیر می کند و اندکی آب مرا بس است. و پاره ای از جامه نازک مرا می پوشاند اگر زنده باشم و چنانچه بمیرم کفنم مرا کافی است.
4. اگر نیازمندی به نزد من آید گویم: ای کسی که اکرام به او بر من واجب فوری است.
5. و کسی که فضل او بر هر فاضلی برتری دارد، خوش آمدی که برترین روز جوانمرد وقتی است که از او حاجتی درخواست می شود.
" سید رضا موید "<\/h2>
پی نوشت ها:<\/h2>1. بحارالانوار، ج44، صص 152-151.
<\/h1>
«اذا ما اتانى سائل قلت مرحبا
بمن فضله فرض على معجل
و من فضله فضل على کل فاضل
و افضل ایام الفتى حین یسئل» (1)
کرم از کجا تا کجا <\/h3>ابن کثیر از علماى اهلتسنن در البدایة والنهایة روایت کرده که امام (ع) غلام سیاهى را دید که گرده نانى پیش روی خود نهاده و خودش لقمهاى از آن مىخورد و لقمه دیگرى را به سگى که آنجا بود مىدهد.
نامه پر برکت <\/h2>
شاخه گل پر برکت <\/h2>
دفع دشمنى خطرناک <\/h2>
دو نمونه از بزرگوارىهاى امام (ع) <\/h2>
چه کسى همانند این جوانمردان است؟ <\/h2>
پىنوشتها: <\/h4>1-نقل از کنز المدفون سیوطى،(چاپ بولاق)، ص 234 و نورالابصار شبلنجى، ص 111.
مقدمه
نمایندگی سیاسی ونظامی
نمایندگی مذهبی
نمایندگی قضایی
مقدمه
امام حسن(ع) سى و هفت سال در کنار پدر زیست و در طی این مدت نه تنها فـرزندى مطیع و امام شـناس بـود، بـلکه بـازویى نیرومند، یاورى صدیق، مسئولى امین و مجرب و سربـازى عاشق و فداکار براى امیرمومنان بـه شمار مىآمد. وى بـا شناخت کاملى که از پدر داشت ، خود را وقف خدمت به امیرالمومنین کرده بود.
نمایندگی سیاسی ونظامی
نماینده امام على(ع) به سوى عثمان
بسیج مردم کوفه<\/h2>امام حسن(ع) از طرف امام على(ع) مامور شد تـا جهت آگاه ساختـن مردم کوفه از تـوطئه هاى شـوم دشـمنان و بـسـیج مردم بـراى یارى على(ع) به همراه عماربن یاسر و قیس به کوفه برود.
تبیین سیاست امام على(ع) درباره حکمیت<\/h2>پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسى اشعرى و عمروبـن عاص، و خیانت آشکار آنها بـه اسلام و مسلمانان، بـسیارى از مردم لب به اعتراض گشودند که چرا امام على(ع) بعضى از بـستگان خود را برای مذاکره مامور نکرد؟
فرماندهى گروه ده هزارنفرى<\/h2>در پـى خیانت آشکار معاویه و هوادارانش پـس از ماجراى حکمیت، امیرمومنان(ع) در اواخر عمرش برآن شد تا جنگ بـامعاویه را از سر بـگیرد. بـدین جـهت بـا بـسیج کردن مجـدد نیروهاى رزمنده، امام حـسن(ع) را بـه فرماندهى ده هزار نفرمنصوب کرد تـا آنها بـه سوى جبهه صفین روانه شوند. مردم گروه گروه بـه این سپـاه پـیوستند. صدهزار شمشیر جمع شد و آماده حرکت شدند. در این هنگام بود که ابن ملجم ملعون بر فرق مقدس امام على(ع) ضربت زد و آن ضربت به شهادت آن حضرت منجر شد و آن سپاه با عظمت مانند گله گوسفندى که چوپان خود را از دست داده باشداز هم گسیخت.
نمایندگی مذهبی
پاسخ به سوالات مذهبى مردم
خواندن دعاى باران به دستورامیرمومنان(ع)<\/h2>گروهى نزد على(ع) آمده ، از کمبود بـاران شکایت کردند. آن حضرت فرزند برومندش، امام حسن(ع) را فراخواند و به وى فرمود: خداى را از بهر استسقاء بخوان. امام حسن(ع) به دنبال فرمان پدر، دست بـه دعا برداشته، فرمود: " اللهم هیج لنا السحاب بفتح الابواب بـماء عباب" خدایا! ابرها را به حرکت درآور و بـا بـازکردن درهاى آسمان، آب و باران فراوانى بر ما فرست.
عهده دارى امامت جمعه<\/h2>یکى دیگر از مسئولیت هاى مهم امام حسن(ع) که در زمان پدر به وى واگذار شده بـود، اقامه نماز جمعه بـود. مسعودى مى نویسد: آنگاه که عذرى مانند بـیمارى بـراى امیرمومنان پیش مىآمد و نمى توانست براى اقامه نماز جمعه در مسجدکوفه حضور یابد، فرزند برومندش را به این امر مهم مى گمارد.
سرپرستى موقوفات و صدقات<\/h2>از دیگر مسـوولـیت هاى امام حـسـن(ع) ، تـولـیت موقـوفـات امام على(ع) بود. امام على(ع) در اواخر عمر خویش طى حکمى همه موقوفات خویش را به امام حسن(ع) واگذار کرد.
ایراد سخن به دستور پدر<\/h2>روزى امام على(ع) به امام حسن(ع) فرمود: برخیز و سخنرانى کن تا گفتارت را بـشنوم. امام حسن(ع) عرض کرد: پـدرجان! چگونه سخنرانى کنم با این که رو به روى تو هستم و از شما شرم دارم.
نمایندگی قضایی
دستیارى امیرمومنان(ع) در قضاوت
برگرفته از مجله کوثر، ش 39<\/h2>
حکمت عدم جبر در اوامر الهی<\/h2>هر که به خداوند و قضا و قدر او ایمان نمی آورد البته کافر شده است. و هر که گناهش را به گردن پروردگارش اندازد، مرتکب فجور شده است. همانا خداوند به اجبار اطاعت نمی شود و با تسلط بر او به کسی نمی بخشد، زیرا او بر آنچه آنان در تصرف دارند، مالک مطلق است و بر آنچه آنان را بر انجام آن توانا کرد، تواناست. پس اگر به طاعت عمل کردند خداوند میان آنان و کردارهایشان حایل نمی شود، ولی اگر به طاعت نخواهند عمل کنند خداوند هم آنان را به اجبار به عمل وانمی دارد و اگر خداوند مخلوقات را بر طاعت خویش مجبور می کرد اجر و پاداش را از آنان برمی داشت و اگر خود آنان را بر انجام گناهان وامی داشت، بندگان را عذاب نمی کرد و اگر ایشان را به حال خود وامی نهاد این علامت ناتوانی او محسوب می شد، اما خداوند در مخلوقاتش خواست و مشیتی دارد که از دید آنان نهانش ساخته است. پس اگر آنان به طاعات خداوند عمل کنند آن طاعتها بر ایشان منت است و اگر به معصیت رفتار کنند آن معاصی، بر ضدّ آنان گواه است.
مرگ در پی توست...<\/h2>امام به جناده یکی از یاران خویش می فرماید : ای جناده! خود را برای کوچ مهیا کن و پیش از رسیدن مرگت، توشه ای فراهم آر و بدان که تو در پی دنیایی و مرگ در پی توست. اندوه روزی را که هنوز بر تو نیامده در روزی که در آنی به خود راه مده و بدان که تو مالی بیش از آنچه که قوت توست به دست نمی آوری مگر آن که نگاهبان مال دیگری باشی و بدان که دنیا در حلالش حساب و در حرامش عقاب و در شبهاتش عتاب است. پس دنیا را به منزله مرداری بدان و از آن به اندازه ای که تو را بس آید بهره مند شو. پس اگر آن مقدار حلال بود، تو در استفاده از آن زهد پیشه کرده ای و اگر حرام بود، گناهی مرتکب نشده ای و تو همان گونه که از مردار بهره مند می شوی از دنیا هم بهره مند گشته ای. که اگر عقابی هم در کار باشد، اندک بود. برای دنیایت چنان بکوش که انگار همیشه زندگی می کنی و برای آخرتت چنان کار کن که انگار همین فردا می میری. و اگر می خواهی بدون داشتن قوم و قبیله، عزیز و بدون داشتن سلطنت، پرهیبت باشی، از خواری نافرمانی خداوند بیرون آی و به عزّ طاعت خداوند قدم گذار. و اگر نیازی در همراهی مردان داشتی با کسانی همراه شو که چون با او نشست و برخاست کردی، تو را بیاراید و چون از او بگیری تو را حفظ کند و چون از او مددجویی، یاری ات کند و اگر سخنی بگویی تو را تصدیق کند و اگر قدرت یابی، آن را تحکیم بخشد و اگر دستت را برای دادن فضلی دراز کنی، آن را بگستراند و اگر از تو رخنه ای دید، آن را پر کند و اگر از تو نیکویی دید آن را به حساب آورد و اگر از او چیزی بخواهی به تو ببخشد و اگر تو خاموشی گزینی او با تو سخن آغاز کند و اگر گرفتاری برای تو پیش آمد با تو همدردی کند. کسی که از جانب او به تو رنج و گزندی نمی رسد و راهها از جانب او بر تو دگرگون نمی شود و تو را به هنگام حقیقتها بی یاور نمی گذارد و اگر در حال تقسیم با هم به اختلاف برخیزید او، تو را بر خود مقدّم می دارد.
سخنان حکمت بار امام حسن علیه السلام<\/h2>1. شوخی هیبت را می خورد و ( انسان) خاموش پرهیبت تر است.
سروده های حکمت آمیز امام حسن علیه السلام<\/h2>1. اگر دنیا مرا ناخشنود کند شکیبایی پیشه می کنم و هر بلای ناپایداری لاجرم اندک است.
:قالبساز: :بهاربیست: |