امام جعفر صادق(ع) - *به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


*به نام نامیه نامی که جز او نامی نیست*

شکر نعمت

شکر نعمت

 

امام جعفر صادق (ع) در میان عده ای از اصحاب نشسته اند که مردی نزدیک می آید :

- نیازمندم، کمکم کنید. فقیرم، بی چیزم کمکم کنید ...

امام (ع) از ظرف انگوری که در مقابلشان قرار دارد خوشه ای برمی دارند و به او میدهند.

- انگور می خواهم چکار، پول بدهید!

حضرت انگور را درون ظرف برمیگردانند و می فرمایند : انشا الله خدا مشکلت را حل کند.

سائل می رود، ولی خیلی زود برمی گردد.

- عیبی ندارد، همان انگور را بدهید.

حضرت این بار چیزی به او نمی دهد و همان دعا را برایش تکرار می کنند.

کمی بعد فقیر دیگری می آید؛ نیازمندم، کمکم کنید....

 امام صادق (ع) چند حبه انگور را که دردست دارند به او می دهند.

- سائل آنها را می گیرد و در حالی که به راه می افتد می گوید : الحمدالله.

امام که صدای او را می شنود می فرماید: کمی صبر کن. سپس هر دو دست مبارکش را پر از انگور می کند و به او می دهد.

مرد فقیر انگور ها را می گیرد و می گوید : الحمدالله رب العالمین.

امام رو به یکی از همراهان خود کرده می گوید : چه قدر پول همراه داری؟ می گوید : 20 سکه. امام می فرماید :

از سوی من همه را به این مرد بده.

سائل سکه ها را می گیرد و باز می گوید الحمدالله رب العالمین.

امام (ع) که چیزی دیگری همراه ندارد، عبای خود را به فقیر می دهد.

مرد با خوشحالی می گوید : از شما ممنونم که مرا با لباس خود پوشاندید.

حضرت سکوت می کنند و مرد با خوشحالی از آنها دور می شود.

رسول اکرم (ص) می فرمایند :

همسایه خوبی برای نعمت ها باشید و آن ها را آزرده و فراری نکنید. بسیار کم اتفاق می افتد که نعمتی از دست کسی بگریزد و دوباره نزد او بازگردد.

به راستی کسی که بجای استفاده درست از نعمت های سلامتی، عقل و عمر، این سرمایه ها را در کارهای بیهوده حدر می دهد، آیا جز سرافکندگی و خجالت، عاقبت دیگری خواهد داشت؟


نوشته شده در سه شنبه 88/6/3ساعت 10:59 صبح توسط احمد نظرات ( ) | |

نگاهی به رخدادهاى عصر امام صادق علیه السلام<\/h1>
امام صادق علیه السلام

1- ششمین اختر تابناک آسمان امامت ‏حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در روز جمعه ‏17 ربیع‎الاول سال‏83 هجرى در مدینه و در زمان ‏عبدالملک بن مروان بن حکم دیده به جهان گشود. مادر آن حضرت‏ «ام فروه‏» دختر قاسم (1) بن محمد بن ابوبکر مى‏باشد. ایشان در سال 148 هجرى به دستور منصور عباسى به وسیله انگور زهرآلود مسموم و به شهادت رسید. مدفن مطهر آن حضرت در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع (2) قرار دارد. (3)

2- امام صادق علیه السلام مدت 12 تا 15 سال بنابر اختلاف با امام ‏سجاد علیه السلام و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت ‏19 سال با امام ‏باقر علیه السلام زندگى کرد و توانست ‏به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشه‏چینى نماید. مدت امامت ایشان 34 سال به طول ‏انجامید (4) که 18 سال در دوره اموى و 16 سال در دوره عباسى‏ بوده است. (5)

3- خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق علیه السلام به ترتیب عبارتند از:

هشام بن عبدالملک (114- 125)، ولید بن یزید بن عبدالملک(126- 125)، یزید بن ولید بن عبدالملک (126)، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (2 ماه و 10 روز از سال‏ 126) و مروان بن محمد معروف به مروان حمار(132- 126).

خلفاى عباسى معاصر امام علیه السلام عبارتند از: ابوالعباس عبدالله بن ‏محمد(137- 132) و ابوجعفر منصور دوانیقى (137- 148).

4- از امام جعفر صادق علیه السلام هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند که ‏عبارتند از:

«اسماعیل‏»، «عبدالله‏» و «ام فروه‏» که مادرشان فاطمه بنت‏الحسین بن على بن حسین علیه السلام است.

«امام موسى کاظم‏»، «اسحاق‏» و «محمد» که مادرشان حمیده‏خاتون مى‏باشد. و «عباس‏»، «على‏»، «اسماء» و «فاطمه‏» که ‏هر یک از مادرى به دنیا آمده‏اند. (6)

5- در یک دسته بندى، زندگانى امام جعفرصادق علیه السلام را مى‏توان به ‏سه دسته کلى تقسیم نمود:

الف- زندگانى امام در دوره امام سجاد و امام باقر علیهماالسلام‏که تقریبا نیمى از عمر حضرت را به خود اختصاص مى‏دهد. در این ‏دوره امام صادق علیه السلام از علم و تقوا و کمال و فضیلت ‏آنان در حد کافى بهره‏مند شد.

ب- قسمت دوم زندگى امام جعفر صادق علیه السلام از سال 114 هجرى تا 140هجرى مى‏باشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد، استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت،4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که ‏جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.

ج- هشت‏ سال آخر عمر امام قسمت‏ سوم زندگى ایشان را تشکیل‏مى‏دهد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت. در این دوره امام دائما تحت نظر بود و مکتب‏ جعفرى عملا تعطیل گردید. (7)

6- در عصر امام صادق علیه السلام حکومت اموى منقرض شد. عواملى که منجر به انقراض سلسله اموى شد عبارتند از:

امام صادق علیه السلام

1- حکومت موروثى استبدادى.

2- تحریف حقایق توسط محدثان مزدور و روحانیون دربارى.

3- مخالفت علنى و آشکار با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کریم.

4- اهانت ‏به حرمین شریفین.

5- سوء استفاده از بیت المال مسلمین.

6- کامجویى و هوسرانى و میگسارى و ساز و آواز.

7- گرایش به تجملات و زیور آلات.

8- تعصب عربى و تحقیر موالى (غیر اعراب).

9- اختلافات و درگیرى‏هاى داخلى و نژادى.

10- قتل و غارت مسلمین خصوصا فرزندان بنى‏هاشم.

11- قیام مسلحانه شیعیان.

12- تعطیل شدن امر به معروف و نهى از منکر به سبب خشونت ‏حکمرانان.

13- رواج شعارها و سنت‏هاى جاهلى. (8)

7- بنى‏العباس در اواخر دوره بنى‏امیه از فرصت ‏سیاسى که به وجود آمده بود، استفاده کردند و حکومت را در سال 132 هجرى قمرى به ‏دست گرفتند. (9) و تا سال ‏656 هجرى قمرى حکومت کردند. سیاست‏ عباسیان تا زمان معتصم بر مبناى حمایت از ایرانیان و تقویت علیه ‏اعراب بود. صد ساله اول حکومت عباسى براى ایرانیان، عصر طلایى ‏بود. چه آن‏ که برخى از وزراى ایرانى همانند برامکه و فضل بن سهل ‏ذوالریاستین بعد از خلیفه، بزرگترین قدرت به شمار مى‏رفتند. (10)

8- روساى بنى‏هاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم ‏و هم‏چنین بنى‏العباس به نام‏هاى ابراهیم امام، ابوالعباس سفاح، ابوجعفر منصور دوانیقى و عموهاى اینها، در محلى به نام‏«ابواء» (11) نهضت ضد اموى را از سال 100 هجرى آغاز کردند. و چون بنى‏العباس زمینه را براى خودشان مهیا نمى‏دیدند، با «محمد نفس زکیه‏» (12) به عنوان مهدى امت ‏بیعت کردند. (13)

9- بعد از آن که روساى بنى‏هاشم با محمد بیعت کردند، از امام‏ جعفر صادق علیه السلام نیز دعوت نمودند که با محمد به عنوان مهدى امت ‏بیعت کند ولى حضرت به آنها فرمود که در نزد ما اسرارى است. این ‏پسر، مهدى امت نیست و وقت ظهور نیز فرا نرسیده است. حضرت در آن ‏جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت ‏خواهند رسید و به عبدالعزیز بن عمران زهرى فرمود که ابوجعفر منصور قاتل محمد و برادرش ابراهیم خواهد شد. (14)

10- مبلغان بنى‏عباس در آغاز، مردم را با عنوان «الرضا من آل‏ محمد» یا «الرضى من آل محمد» تبلیغ مى‏کردند. دو تن از ماهرترین‏شان عبارت بودند از: «ابوسلمه خلال‏» و «ابومسلم‏خراسانى‏».

ابوسلمه که به وزیر آل محمد لقب گرفت، در کوفه مخفیانه تبلیغ ‏مى‏کرد و ابومسلم که به امیر آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم‏ را بر علیه دستگاه حاکمه اموى مى‏شوراند. (15)

یکى از کارهاى زشت ابومسلم این بود که نسبت ‏به ابوسلمه حسادت ‏مى‏ورزید. نامه‏هایى به سفاح و عموهاى سفاح نوشت و به آنها اطلاع ‏داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آل‏عباس به نفع آل ابى‏طالب ‏تغییر دهد. ولى سفاح نپذیرفت و گفت: چیزى بر من ثابت نشده است.

ابومسلم وقتى که فهمید ابوسلمه از توطئه او آگاه است، عده‏اى را مامور کرد که هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه ‏به قتل برسانند. (16) و چون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح ‏بودند، خون ابوسلمه لوث شد و خوارج را به عنوان قاتل معرفى‏کردند. (17)

11- مسعودى در مروج الذهب(18) مى‏نویسد: ابوسلمه بعد از کشته ‏شدن ابراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آل‏عباس به‏ نفع آل‏ابى‏طالب تغییر دهد. نامه‏اى در دو نسخه براى امام جعفر صادق علیه السلام و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: این دو نامه را مخفیانه به امام جعفر صادق علیه‎السلام بده و اگر قبول کرد، نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، نامه دوم را براى عبدالله ببر و طورى عمل کن که هیچ کدام نفهمند که براى دیگرى نامه نوشتم.

فرستاده، نامه را اول براى امام برد. ایشان قبل از آن که ‏نامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند و بیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده، نامه ‏دیگر را به عبدالله محض داد که بسیار خوشحال و مسرور گردید.

صبح زود نزد امام صادق علیه السلام آمد و جریان را اطلاع داد. امام به او گفت که ابوسلمه عین این نامه را براى من نیز نوشته بود ولى آن‏ را سوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار ما نیست. از چه زمان ‏اهل خراسان شیعه تو شده‏اند که مى‏گویى شیعیان ما نوشته‏اند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان فرستادى؟ آیا تو به آنها گفتى لباس‏ سیاه بپوشند و آن را شعار خود قرار دهند...؟ عبدالله از این ‏سخنان ناراحت ‏شد و شروع به بحث ‏با امام نمود. (19)

امام صادق علیه السلام

12- در بررسى نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن‏ ظهور بنى‏العباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه‏ را از میدان به در کند و در این قضیه عموهاى سفاح نیز او را تایید و تقویت مى‏کنند.

با این وصفى که مسعودى نوشته، معلوم مى‏گردد که ابوسلمه مردى ‏سیاسى بوده و سیاستش از این ‏که به نفع آل‏عباس کار کند، تغییر مى‏کند و چون هر کسى را نیز براى خلافت نمى‏توان معرفى نمود، سیاست‏مآبانه یک نامه را به هر دو نفر که از شخصیت‏هاى مبرز بنى‏هاشم‏ هستند، از اولاد بنى‏الحسن «عبدلله محض‏» و از اولاد بنى‏الحسین‏ «امام صادق علیه السلام» مى‏نویسد که تیرش به هر جا اصابت کرد، از آن ‏استفاده کند. بنابراین در کار ابوسلمه با توجه به وفاداریش به‏ بنى‏عباس و تثبیت ‏حکومت در خاندان آنها و دعوت از دو نفر براى‏ بیعت‏ با آنان، نشان دهنده جدى نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگاهى از نظام واقعى امامت است و فقط مى‏خواسته کسى ‏را ابزار قرار دهد.

به علاوه این کار، کارى نبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل‏ آن، این است که هنوز جواب نامه به دست ابوسلمه نرسیده بود که ‏غائله به کلى خوابید و ابوسلمه از میان رفت. (20)

13- بعضى از کسانى که ادعاى تاریخ‏شناسى دارند، با انکار و اعتراض مى‏پرسند که چرا امام صادق علیه السلام در جواب نامه ابوسلمه چنان ‏برخوردى داشته است؟

در جواب به این افراد، باید گفته شود که در این قضیه نه شرایط معنوى در کار بوده که افرادى با خلوص نیت چنین پیشنهادى را بیان ‏کنند و نه شرایط ظاهرى و امکاناتى فراهم بوده که بتوان به ‏واسطه آن اقدام عملى نمود. (21)

علت ‏خوددارى و امتناع امام صادق علیه السلام از قبول درخواست ابوسلمه:

اولا این بود که امام مى‏دانست ‏بنى‏عباس ساکت نخواهند نشست و امام‏ را به شهادت مى‏رسانند. بدون آن ‏که شهادت امام هیچ فایده و اثرى ‏براى اسلام و مسلمین داشته باشد.

ثانیا در آن عصرى که امام مى‏زیست، آنچه که براى جامعه اسلامى ‏بهتر و مفیدتر بود، رهبرى نهضت علمى، فکرى و تربیتى بود که اثر آن تاکنون هست؛ کما این ‏که در عصر امام حسین علیه السلام آن نهضت ضرورت داشت ‏که اثرش هنوز نیز باقى است. (22)

14- از سال ‏129 هجرى تا 132 هجرى که عباسیان روى کار آمدند؛ چون بنى‏امیه رو به ضعف و سقوط مى‏رفتند، فرصت این ‏که امام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و گرفتن انتقام خون بناحق ‏ریخته آنان را مى‏دادند، به امام فشارى وارد نمى‏آوردند. از این‏رو، این دوران، براى امام دوران آرامش و آزادى بود و فرصت ‏بسیار خوبى براى فعالیت‏هاى علمى و فرهنگى به‏شمار مى‏رفت، فرصتى‏ که براى هیچ‏ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیه السلام که ‏اندکى از این فرصت ‏براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود. و هم‏ چنین براى امام رضا علیه السلام فراهم نگشت. ولى‏ امام صادق علیه‎السلام هم عمر طولانى(حدود 70 سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.(23)

15- در زمان امام جعفر صادق علیه السلام در جامعه اسلامى شور و نشاط فوق‏العاده‏اى پیدا شد که منشا جنگ عقاید گردید. به ‏طور خلاصه مى‏توان ‏عوامل مؤثر در این نشاط را در چهار مورد بررسى کرد:

امام صادق علیه السلام

الف- محیط آن دوره، محیط کاملا مذهبى و اسلامى بود و مردم تحت‏انگیزه‏هاى مذهبى، زندگى مى‏کردند. تشویق‏هاى پیامبر به علم و دانش و تشویق و دعوت‏هاى قرآن کریم به علم و تعلم و تفکر و تعقل، عامل اساسى این نهضت و شور و نشاط بود.

ب- نژادهاى مختلفى که سابقه فکرى و علمى داشتند، در دنیاى ‏اسلام وارد شدند و تحولاتى را در جامعه ایجاد کردند.

«جهان وطنى اسلامى‏» (24) عامل سومى بود که زمینه را مساعد مى‏کرد. اسلام با وطن‏هاى آب و خاکى مبارزه کرده بود و وطن را «وطن اسلامى‏» تعبیر مى‏کرد که هر جا اسلام هست، آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادى تا حدود بسیار زیادى از میان رفته بود. به ‏طورى که نژادهاى مختلف با یکدیگر همزیستى داشتند. (25)

د- عامل دیگرى که زمینه‏ این جهش و جنبش را فراهم مى‏کرد، «تسامح و تساهل دینى‏» بود. (26) یعنى مسلمانان به ‏خاطر همزیستى‏ با اهل کتاب، آنها را تحمل مى‏کردند و آن را برخلاف اصول دینى ‏خود نمى‏پنداشتند. در آن زمان اهل کتاب، اهل علم و دانش بودند که وارد جامعه اسلامى شده بودند و مسلمین نیز مقدم آنها را گرامى مى‏شمردند. در نتیجه در همان عصر اول، معلومات آنها را گرفتند و در عصر بعدى، خود در راس جامعه اسلامى قرار گرفتند. (27)

16- امام صادق علیه السلام در عصرى زیست که علاوه بر حوادث سیاسى، یک‏ سلسله حوادث اجتماعى و پیچیدگى‏ها و ابهام‏هاى فکرى و روحى پیدا شده بود که اسلام را تهدید مى‏کرد. ظهور متکلمان (28)، صوفیه (خشکه‏مقدس‏ها) (29)، زنادقه (30)، مکتب‏ها و نحله‏هاى مختلف فقهى ‏جبریه، مشبهه، تناسخیه و ... (31) اختلاف قرائت، اختلاف در تفسیر، و رشد گروه خوارج و مرجئه از آن جمله بودند. (32) هر کدام عقاید خود را ترویج مى‏کردند و به نحوى نظر مى‏دادند. از این رو، تشنگى ‏عجیبى به وجود آمده بود که لازم بود امام به آنها پاسخ مناسب‏ گوید.

17- امام صادق علیه السلام با تمامى این جریاناتى که وجود داشت، برخورد کرد. از نظر قرائت و تفسیر، یک عده شاگردان امام هستند. در باب‏ نحله‏هاى فقهى هم که مکتب امام صادق علیه السلام قوى‏ترین و نیرومندترین ‏مکتب‏هاى فقهى آن زمان بوده، به ‏طورى که اهل‏ تسنن هم اعتراف ‏نمودند. ابوحنیفه (33) و مالک (34) شخصا از محضر امام استفاده ‏کردند و مالک بارها از مدینه به خدمت امام مى‏رسید و از وجود ایشان استفاده مى‏برد. شافعى و احمد بن حنبل نیز از شاگردان ‏شاگردان امام هستند. (35)

امام صادق علیه السلام با در نظر گرفتن نیاز شدید جامعه و آمادگى زمینه ‏اجتماعى مناسب، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش را گرفت و حوزه ‏علمى وسیعى به وجود آورد (36) و در رشته‏هاى مختلف، شاگردان ‏بزرگى ‏همچون «هشام بن حکم کندى‏»، «محمد بن مسلم‏»، «ابان بن ‏تغلب‏»، «هشام بن سالم‏»، «معلى بن خنیس‏»، «محمد بن على بن‏ نعمان بجلى کوفى‏» معروف به «مؤمن ‏الطاق‏»، «مفضل بن عمر»،«ثابت ‏بن دینار» معروف به «ابوحمزه ثمالى‏»، «زرارة بن ‏اعین‏»، «جابر بن یزید جعفى کوفى‏»، «صفوان بن مهران جمال ‏اسدى کوفى‏» معروف به «صفوان جمال‏»، «عبدالله بن‏ ابى ‏یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى‏»،«حمزه طیار»،«برید بن معاویه عجلى‏»، و ... تربیت نمود. (37)

18- در دوره امام صادق علیه السلام، شیعیان و طرفداران امام با نوعى ‏پیوستگى فکرى و عملى، تشکیلاتى را به وجود آورده بودند و امام‏ صادق علیه السلام نیز با خلفا مبارزه مخفى مى‏کرد. نوعى جنگ سرد در میان ‏بود. معایب، مثالب و مظالم خلفاى جور به وسیله امام در دنیا پخش شد. حتى امام به منظور تبلیغ ولایت و امامت‏ خود، نمایندگانى به مناطق مختلف از جمله خراسان مى‏فرستاد.(38)

فشار گسترده سیاسى حکام اموى و عباسى گویاى این حقیقت است‏ که یاران امام به ‏خاطر مصون ماندن از گزند حکام زورگو، «تقیه‏» مى‏کردند. تاکیدهاى مکرر امام بر «تقیه‏» نشان دهنده فعال ‏بودن این تشکیلات به طور مخفى و تصمیم جدى حکومت ‏بر سرکوب کردن‏ حرکت‏ها است. برخى از روایت‏هاى موجود نشان مى‏دهد که شیعیان به ‏شدت تحت فشار بودند.(39) و از ترس شمشیر برهنه منصور، راه تقیه ‏را در پیش گرفتند. (40)

جاسوسان اموى و عباسى، مراقب رفت و آمدهاى امام و اصحابشان‏ بودند. اگر کسى تماسى برقرار مى‏کرد، با کمال احتیاط این عمل را به انجام مى‏رساند. زیرا دستگاه خلافت اگر فردى را مى‏شناخت که به اهل‏بیت علیهم السلام اظهار محبت مى‏کند، سرنوشت او با مرگ یا سیاهچال و زندان ابد، رقم مى‏خورد. چنان که یکى از اطرافیان ‏امام زیر شلاق جان سپرد. (41) به همین خاطر امام از بعضى از شیعیان روى برمى‏گرداند و حتى برخى را مورد سرزنش قرار مى‏داد. (42)

19- از رویدادهاى دیگر زندگى امام صادق علیه السلام فوت فرزند بزرگش ‏اسماعیل است که بسیار مورد علاقه امام بود. طبق روایات، امام در مرگ او بسیار بى‏تابى و بدون ردا و با پاى برهنه دنبال جنازه او حرکت مى‏کرد. (43) امام والى مدینه و جمعى انبوه از معاریف و مشایخ مدینه را حاضر کرد و از همگى آنها دعوت نمود که خوب به‏ چهره اسماعیل نگاه کنند که آیا مرده ‏یا زنده است؟

همگى مرده بودن اسماعیل را تصدیق کردند. این عمل چند بار انجام ‏شد. سپس فرمود: خدایا! تو شاهد باش. و دست امام موسى کاظم علیه السلام را گرفت و فرمود: «هو حق و الحق معه و منه الى...»؛ او حق ‏است و حق با اوست تا ظهور امام غایب. (44) اسماعیل در قبرستان ‏بقیع به خاک سپرده شد. (45) فرقه اسماعیلیه منتسب به این فرزند امام مى‏باشند.

20- از حوادث مهم دوره زندگى امام صادق علیه السلام که در زمان خلافت ‏هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه اموى به وقوع پیوست، «جنبش‏ مسلحانه زید بن على» است. زید فرزند بزرگتر امام سجاد علیه السلام است (46) که در روز جمعه سوم صفر سال 123-121 هجرى قمرى بنا بر اختلافى که وجود دارد (47) در کوفه به همراهى 5000 نفر دست ‏به قیام زد و پس از دو روز درگیرى به شهادت رسید. یاران زید با تدابیر امنیتى شدیدى، پیکر بى‏جان او را دفن نمودند ولى با گزارش حفار، حاکم کوفه به گور دست‏ یافت و بعد از جدا کردن سر از بدن، پیکرش را در محله «کناسه‏» کوفه به مدت چهار سال به دار آویختند. (48)

امام صادق علیه السلام

در باره ادعا یا عدم ادعاى امامت زید، گزارش‏هاى ضد و نقیضى نقل ‏شده است. (49) در بعضى روایات که از امام صادق علیه السلام وجود دارد، آمده است که: «خدا زید را رحمت کند، او عالمى درست گفتار بود.» (50) «او مردى با ایمان، عارف، دانشمند و درستکار بود. و اگر زمام امور را به ‏دست مى‏گرفت، مى‏دانست آن را به چه کسى‏ بسپارد.» (51) «به خدا قسم عمویم زید راه شهداى حق را پیمود، راه شهیدانى که در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله، على و حسین علیهماالسلام ‏شربت‏ شهادت نوشیدند.» (52)

فلسفه قیام زید در چند امر، خلاصه مى‏گردد:

الف- انتقام خون شهداى کربلا.

ب- امر به معروف و نهى از منکر و اصلاح وضع موجود.

ج- تشکیل حکومت اسلامى و واگذارى آن به ائمه اطهار علیهم السلام.

21- از حوادث دیگر در دوره زندگى امام صادق علیه السلام، «قیام یحیى ‏بن زید بن على‏» است که در سال 125 هجرى در خراسان و در زمان حکومت هشام بن عبدالملک صورت گرفت و در همین سال به شهادت‏ رسید. (53)

22- «قیام محمد نفس زکیه‏» از حوادث دیگر دوره امام صادق علیه السلام است. او در سال 145 هجرى و به همراهى 250 نفر از اصحاب خود در ماه رجب به عنوان خروج بر منصور عباسى به مدینه آمد و شهر را در تصرف خود در آورد. سرانجام در درگیرى با لشکر عیسى بن موسى‏ در اواسط ماه رمضان همان سال در سن 40 سالگى به قتل رسید. (54)

ابراهیم برادر محمد نیز بعد از قتل نفس زکیه، قیام کرد و در نزدیکى‏هاى کوفه کشته شد و بدین گونه پیش‏بینى امام صادق علیه السلام به‏ وقوع پیوست.

23- در سال ‏136 هجرى منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى، به ‏خلافت رسید و تا سال 158 هجرى حکومت کرد. دوران منصور یکى از پراختناق‏ترین دوران‏هاى تاریخ اسلام است. به طورى که حکومت ارعاب ‏و ترور، نفس‏هاى مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحکام پایه‏هاى حکومت‏ خود، افراد زیادى را به قتل رساند که ابومسلم خراسانى را مى‏توان یکى از این افراد دانست. (55)

مهم‏ترین مسئله‏اى که منصور را به رنج و زحمت مى‏انداخت، وجود علویان که در راس آنان شخص امام جعفر صادق علیه السلام قرار داشت، بود.

وى براى این که شخصیت و عظمت امام را بکاهد، شاگردان امام‏ را رو در روى ایشان قرار مى‏داد تا با آن حضرت به مباحثه ‏برخیزند (56) و امام را مغلوب کنند ولى موفق نگردید.

24- از روزى که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام که 12 سال به طول کشید، با وجودى که بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى‏زیست ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت ‏خود قرار مى‏داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت ‏شوم خود نشد. (57)

منصور درباره امام صادق علیه السلام تعبیر عجیبى دارد. مى‏گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوى من است؛ نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه ‏مى‏توانم آن را فرو برم. نه مى‏توانم مدرکى از او به دست آورم و کلکش را بکنم و نه مى‏توانم تحملش کنم. (58)

 

 


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:47 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 

امام صادق علیه السلام

زمان امام صادق علیه السلام در تاریخ اسلام یک زمان منحصر به فرد است، زمان نهضت‎ها و انقلاب‎های فکری است‏ بیش از نهضت‎ها و انقلاب‎های سیاسی. این زمان از دهه دوم قرن دوم‏ تا دهه پنجم قرن دوم است؛ یعنی پدرشان در سال 114 از دنیا رفته‏اند که‏ ایشان امام وقت شده‏اند و خودشان تا 148 - نزدیک نیمه این قرن - حیات‏ داشته‏اند.

تقریبا یک قرن و نیم از ابتدای ظهور اسلام و نزدیک یک قرن‏ از فتوحات اسلامی می‏گذرد. دو سه نسل از تازه مسلمان‎ها، از ملت‎های مختلف‏ وارد جهان اسلام شده‏اند. از زمان بنی‎امیه به ترجمه کتاب‎ها رو آورده شده است. ملت‎هایی که هر کدام یک ثقافت و فرهنگی داشته‏اند وارد دنیای اسلام شده‏اند.

در آن عصر، نهضت سیاسی یک نهضت کوچکی در دنیای اسلام بود. ولی نهضت‎های فرهنگی‏ زیادی وجود داشت و بسیاری از این نهضت‎ها اسلام را تهدید می‏کردند. زنادقه (ملحدان) در این زمان ظهور کردند که خود داستانی دارند. اینها منکر خدا و دین‏ و نبوت بودند و بنی‎عباس هم روی یک حساب‎هایی به آنها آزادی داده‏ بودند.

مسئله تصوف به شکل دیگری پیدا شده بود. همچنین فقهایی پیدا شده‏ بودند که فقه را بر یک اساس دیگری - رأی و قیاس و غیره - به وجود آورده بودند. یک اختلاف افکاری در دنیای اسلام پیدا شده بود که نظیرش‏ در قبل از آن دیده نشده بود و بعدش هم پیدا نشد.

 

تفاوت دوران امام صادق با دوران امام حسین علیهماالسلام<\/h2>

زمان حضرت صادق با زمان امام حسین علیهماالسلام از زمین تا آسمان تفاوت داشت. زمان امام حسین علیه السلام یک دوره اختناق کامل بود و لهذا از امام حسین در تمام‏ مدت امامت ایشان، آن چیزی که به صورت حدیث نقل شده ظاهرا از پنج شش‏ جمله تجاوز نمی‏کند.

حال متوجه شدیم که چه زمینه‏ای از نظر فرهنگی برای امام‏ صادق علیه السلام فراهم بود و امام نیز از این فرصت استفاده کردند. زمینه‏ای که نه قبل از ایشان و نه بعد ایشان برای هیچ امامی‏ فراهم نبود . البته به مقدار کمی برای امام رضا علیه السلام نیز فراهم شد. ولی برای امام موسی کاظم علیه‎السلام اوضاع سیاسی و اجتماعی دوباره وضع خیلی بد شد و مسئله زندان و غیره پیش آمد.

برعکس، در زمان امام صادق علیه السلام در اثر همین اختلافات‏ سیاسی و همین نهضت‎های فرهنگی آنچنان زمینه‏ای فراهم شد که نام چهار هزار شاگرد برای حضرت در کتب ثبت شده است. لهذا اگر ما فرض کنیم (در صورتی‏ که فرضش هم غلط است) که حضرت صادق علیه السلام در زمان خودش از نظر سیاسی در همان شرایطی بود که امام حسین علیه السلام بود - در صورتی که این طور هم نیست - از یک جهت دیگر یک تفاوت زیاد میان موقعیت این دو بزرگوار وجود دارد.

امام حسین علیه السلام - که البته درباره شهادتش آثار زیادی به وجود آمده است - اگر شهید نمی‏شد چه بود؟ یک وجود معطل در خانه و در به رویش بسته شده. امام صادق علیه السلام هم اگر فرض هم کنیم که شهید می‏شد، همان نتایج شهادت امام حسین‏ علیه السلام بر شهادتش بار می‎شد.

امام صادق علیه السلام در عصر خود یک نهضت علمی و فکری را در دنیای اسلام رهبری کرد که در سرنوشت تمام دنیای اسلام - نه تنها تشیع - مؤثر بوده است. فاصله زمان امام حسین و زمان امام صادق علهیماالسلام نزدیک یک قرن است. شهادت امام حسین علیه السلام در سال 61 هجری است و شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 رخ داده است؛ یعنی شهادت این دو امام‏ هشتاد و هفت سال با یکدیگر تفاوت دارد.

بنابراین باید گفت عصرهای این‏ دو امام در همین حدود هشتاد و هفت سال با همدیگر فرق دارد. در این مدت‏ اوضاع دنیای اسلامی فوق‎العاده دگرگون شد.

امام صادق علیه السلام

در زمان امام حسین علیه السلام یک مسئله‏ بیشتر برای دنیای اسلام وجود نداشت که همان مسئله حکومت و خلافت بود، همه عوامل را همان حکومت و دستگاه خلافت تشکیل می‏داد. خلافت به معنی‏ همه چیز بود و همه چیز به معنی خلافت؛ یعنی آن جامعه بسیط اسلامی که به‏ وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقی بود. بحث در این بود که‏ آن کسی که زعیم امر است کی باشد؟ و به همین جهت، دستگاه خلافت نیز بر جمیع شؤون حکومت نفوذ کامل داشت.

معاویه یک بساط دیکتاتوری عجیب و فوق‎العاده‏ای در جامعه دائر نموده بود، یعنی وضع و زمان هم شرایط را برای او فراهم داشت‏ که واقعا اجازه نفس کشیدن به کسی نمی‏داد. اگر مردم می‏خواستند چیزی را برای یکدیگر نقل کنند که بر خلاف سیاست حکومت بود، امکان نداشت.

دیگر ائمه معصومین علیهم السلام نیز همه در جوانی مسموم شده و به شهادت می‎رسیدند .  حاکمان از ترس نمی‏گذاشتند ایشان زنده بمانند و الا وضع محیط به گونه‎ای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق علیه السلام هر دو جهت حاصل شد: هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان، مساعد بود.

نوشته‏اند که اگر کسی می‏خواست حدیثی را برای دیگری نقل کند که آن حدیث‏ در فضیلت امام علی علیه السلام بود، تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمی‏شد که او موضوع‏ را فاش نمی‏کند، نمی‏گفت. می‏رفتند در صندوقخانه‎ها و آن را بازگو می‏کردند. وضع عجیبی بود. در همه نماز جمعه‏ها در حضور امام حسن مجتبی و امام حسین علیهماالسلام، امیرالمؤمنین را بالای منبر در مسجدالنبی لعن می‏کردند.

به همین دلیل ما می‏بینیم که تاریخ امام حسین علیه السلام در دوران حکومت معاویه - یعنی بعد از شهادت حضرت امیر تا شهادت خود حضرت امام حسین علیه السلام - یک تاریخ مجهولی است؛ هیچ کس کوچکترین سراغی از امام حسین علیه السلام نمی‏دهد. هیچ کس یک خبری، یک حدیثی، یک جمله‏ای، یک‏ مکالمه‏ای، یک خطبه‏ای، یک خطابه‏ای و یک ملاقاتی را نقل نمی‏کند.

ایشان را در یک انزوای عجیبی قرار داده بودند که اصلا کسی تماس هم نمی‏توانست‏ با آنها بگیرد . امام حسین علیه السلام با آن وضع اگر پنجاه سال دیگر هم عمر می‏کرد باز همین طور بود یعنی سه جمله هم از ایشان نقل نمی‏شد، زمینه هر گونه‏ فعالیت، گرفته شده بود.

 

محیط اجتماعی و فرهنگی دوران امام صادق علیه السلام<\/h2>

در اواخر دوره بنی‎امیه که منجر به سقوط آنها شد و در زمان بنی‎‎العباس عموما - بالخصوص در ابتدای آن - اوضاع طور دیگری شد. البته نمی‏خواهیم‏ آن را به حساب آزاد منشی بنی‎العباس بگذاریم؛ بلکه باید به حساب طبیعت جامعه‏ اسلامی گذاشت. به گونه‏ای که:

اولا: حرّیت فکری در میان مردم پیدا شد. در این که چنین حرّیتی بوده است، آزادی فکر و آزادی عقیده‏ای وجود داشته بحثی نیست. اما بحث این است که منشاء این آزادی فکری چه‏ بود؟ و آیا واقعا سیاست بنی‎العباس چنین بود؟

ثانیا : شور و نشاط علمی در میان مردم پدید آمده بود. یک شور و نشاط علمی‎ای که در تاریخ بشر کم‏ سابقه است که ملتی با این شور و نشاط به سوی علوم روی آورد؛ اعم از علوم‏ اسلامی - یعنی علومی که مستقیما مربوط به اسلام است، مثل علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، فقه، مسائل مربوط به کلام و قسمت‎های مختلف ادبیات - و یا علومی که مربوط به اسلام نیست و به اصطلاح‏ علوم بشری است؛ یعنی علوم کلی انسانی است؛ مثل طب، فلسفه، نجوم و ریاضیات.

این مطلب در کتب تاریخی ذکر شده است که ناگهان یک حرکت و یک‏ جنبش علمی فوق العاده‏ای پیدا می‏شود و زمینه برای این که اگر کسی متاع‏ فکری دارد عرضه بدارد، فوق‎العاده آماده می‏گردد؛ یعنی همان زمینه‏ای که‏ در زمان‎های سابق، تا قبل از اواخر زمان امام باقر و دوره امام صادق علیهماالسلام  اصلا وجود نداشت، یک دفعه فراهم شد که هر کس مرد میدان علم و فکر و سخن است‏، بیاید حرف خودش را بگوید.

زنادقه (ملحدان) در این زمان ظهور کردند که خود داستانی دارند. اینها منکر خدا و دین‏ و نبوت بودند و بنی‎عباس هم روی یک حساب‎هایی به آنها آزادی داده‏ بودند.

البته در این امر عوامل زیادی دخالت داشت‏ که اگر بنی‎العباس هم می‏خواستند جلویش را بگیرند امکان نداشت؛ زیرا نژادهای دیگر - غیر از نژاد عرب - وارد دنیای اسلام شده بودند که از همه‏ آن نژادها پر شورتر همین نژاد ایران بود. از جمله آن نژادها مصر بود. از همه‎ این نژادها، قوی‎تر و نیرومندتر و دانشمندتر، بین النهرین و سوریه، سوریه‎ای‎ها بودند که این مناطق یکی از مراکز تمدن آن عصر بود.

این ملل مختلف وارد عرصه علم شدند و خود به خود اختلاف بین ملل و اختلاف نژادها حل گردید، و  زمینه برای این که‏ افکار تبادل شود، فراهم شد. کسانی هم که مسلمان شده بودند، می‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر در آورند. اعراب خیلی در قرآن کریم تعمق و تدبر و کاوش نمی‏کردند؛ ولی ملت‎های دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل‏ مربوط به آن کاوش می‏کردند که حد نداشت، روی کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب می‏کردند.

حال متوجه شدیم که چه زمینه‏ای از نظر فرهنگی برای امام‏ صادق علیه السلام فراهم بود و امام نیز از این فرصت استفاده کردند. زمینه‏ای که نه قبل از ایشان و نه بعد ایشان برای هیچ امامی‏ فراهم نبود . البته به مقدار کمی برای امام رضا علیه السلام نیز فراهم شد. ولی برای امام موسی کاظم علیه‎السلام اوضاع سیاسی و اجتماعی دوباره وضع خیلی بد شد و مسئله زندان و غیره پیش آمد.

دیگر ائمه معصومین علیهم السلام نیز همه در جوانی مسموم شده و به شهادت می‎رسیدند .  حاکمان از ترس نمی‏گذاشتند ایشان زنده بمانند و الا وضع محیط به گونه‎ای بود که تا حدی مساعد بود.

امام صادق علیه السلام

ولی برای امام صادق علیه السلام هر دو جهت حاصل شد: هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان، مساعد بود.

پس تفاوت زمان امام‏ صادق با زمان سیدالشهداء علیهماالسلام تا حدی روشن شد؟ پرا که حضرت سیدالشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه می‎نشست و آب و نانی می‎خورد و برای خدا عبادت می‎کرد و در واقع زندانی‏ می‎شد و یا به شهادت می‎رسید. پس قیام و شهادت حضرت در آن عصر تاثیر بسزایی داست .

نوشته‏اند که اگر کسی می‏خواست حدیثی را برای دیگری نقل کند که آن حدیث‏ در فضیلت امام علی علیه السلام بود، تا صد در صد مؤمن و مطمئن نمی‏شد که او موضوع‏ را فاش نمی‏کند، نمی‏گفت. می‏رفتند در صندوقخانه‎ها و آن را بازگو می‏کردند. وضع عجیبی بود. در همه نماز جمعه‏ها در حضور امام حسن مجتبی و امام حسین علیهماالسلام، امیرالمؤمنین را بالای منبر در مسجدالنبی لعن می‏کردند.

ولی برای امام صادق علیه السلام وضعیت اینگونه نبود که یا باید کشته‏ شود و یا در حال انزوا قرار بگیرد؛ بلکه اینطور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حداکثر بهره‏برداری را نماید. ما این مطلب را که‏ ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین علیه السلام را ثابت و روشن کردند را درک‏ نمی‏کنیم. اگر امام صادق نبود امام حسین نبود؛ همچنان که اگر امام حسین‏ نبود امام صادق علیهماالسلام نبود. یعنی اگر امام صادق نبود، ارزش نهضت امام حسین هم‏ روشن و ثابت نمی‏شد.

در عین حالی که امام صادق علیه السلام متعرض امر حکومت و خلافت‏ نشد، همه می‏دانند که امام صادق با خلفا کنار نیامد، و مبارزه مخفی‏ می‏کرد، نوعی جنگ سرد در میان بود. معایب و مظالم خلفا، به وسیله امام صادق علیه السلام در دنیا پخش شد، و لهذا منصور دوانیقی تعبیر عجیبی درباره‏ ایشان دارد. او می‏گوید:

هذا الشجی معترض فی الحلق؛ جعفر بن‏ محمد مثل یک استخوان است در گلوی من. نه می‏توانم بیرونش بیاورم و نه‏ می‏توانم فرویش ببرم؛ نه می‏توانم یک مدرکی از او به دست آورم که او را بکشم و نه می‏توانم تحملش کنم؛ چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بی‏ طرفی که او انتخاب کرده علیه ما است، زیرا کسانی که از این مکتب به‏ وجود می‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمی‏آورم.

منصور با امام صادق علیه السلام به یک وضع عجیبی رفتار می‏کرد و ریشه‏اش هم خود امام بود. گاهی بر حضرت سخت می‏گرفت و گاهی آسان. البته ظاهرا هیچوقت حضرت را زندان نبرد، ولی خیلی اوقات، ایشان را تحت نظر قرار می‏داد و یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد. یعنی منزلی را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینی آنجا بودند که رفت و آمدهای منزل امام را کنترل می‏کردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحاشی و هتاکی نمود که می‏کشمت، گردنت را می‏زنم، تو علیه من تبلیغ می‏کنی، مردم را بر من‏ می‏شورانی، چنین می‏کنی، چنان می‏کنی، و امام خیلی با نرمش جواب می‏داد.

و اینگونه بود که بالاخره حضرت را به شهادت رساند .

 

منبع:

کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری، صفحات (122-121و127-124و140-139) ، با تصرف و ویرایش .


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:46 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

سیرى در سیره امام صادق علیه السلام<\/h1>

جلوه‏هاى صدق اهل‏ بیت‏علیهم السلام در صادق‏ این خاندان به صورت ویژه بروز یافته است. این جلوه‏ها را در رفتار آن حضرت بهترمى‏توان درک کرد. آنچه بیشتر رواج یافته، ذکر« قال الصادق‏»هاست که به حق زیرساخت ‏فکرى، فقهى و کلامى شیعه را تشکیل داده ‏است اما در کنار توجه به گفته‏هاى آن‏ حضرت، فصلى ‏براى تامل و توجه در رفتارهاى آن امام ‏علیه السلام و بهره ‏گیرى عملى از این رفتارها فصل دیگرى را هم باید گشود .

آنچه در این نوشتار مى‏آید، بخشى از کردارهاى امام صادق‏ علیه السلام را منعکس مى‏سازد.

1- رسیدگی به محرومان

هشام بن سالم مى‏گوید: امام صادق‏ علیه السلام ‏هنگامى که تاریکى شب فرا مى‏رسید، کیسه ای ‏از نان و گوشت و پول را بر مى‏داشت و بردوش‏ مى‏نهاد و به سوى نیازمندان شهر مدینه ‏مى‏شتافت و آنها را میانشان تقسیم مى‏کرد. آنها او را نمى‏شناختند. زمانى که امام ‏صادق‏علیه السلام رحلت کرد و آن انفاق‏هاى شبانه ‏ادامه پیدا نکرد، نیازمندان فهمیدند که چه‏ کسى هر شب به آنها غذا و پول مى‏داد. (1)

معلى بن خنیس مى‏گوید: امام صادق‏علیه السلام با انبانى (کیسه) از نان بیرون آمد و من همراه او بودم. به ‏اقامتگاه بنى ساعده رسیدیم. در آن جا گروهى خوابیده بودند. آن حضرت یک یا دو نان بر بالین هر کدام نهاد. به آخرین فرد که ‏رسید، برگشتیم. پرسیدم: من به فدایت! آیا اینها حق را مى‏شناسند ( یعنى شیعه ‏هستند)؟ از پاسخ امام‏ برمی آید که آنان شیعه نبودند ولی نسبت به آنها نیز رافت داشتند. (2)

در روایتى آمده است:

«کان الصادق‏علیه السلام یطعم حتى لایبقى ‏لعیاله شى‏ء»(3) ؛ امام صادق‏ علیه السلام به فقیران اطعام مى‏کرد تا آن جا که براى خانواده‏اش چیزى باقى‏ نمى‏ماند.


2 - میانه روى<\/h2>امام صادق‏علیه السلام - در ایام قحطى - دستورمى‏داد براى تهیه آرد، گندم را با جو مخلوط کنند و مى‏فرمود: من مى‏توانم براى خانواده‏ام ‏آرد گندم خالص تهیه کنم ولى دوست دارم در زندگى اندازه و حساب و کتاب را خوب رعایت ‏کنم. (4)


3 - دورى از بخل<\/h2>فضل بن ابى قره مى‏گوید:

" رایت اباعبدالله ‏علیه السلام یطوف من اول اللیل ‏الى الصباح و هو یقول: اللهم قنى شح ‏نفسى فقلت: جعلت فداک ما سمعتک‏ تدعو بغیر هذا الدعاء؟ قال: واى شى‏ء اشد من شح النفس، ان الله یقول: «و من یوق ‏شح نفسه فاولئک هم المفلحون‏.» (5)

امام صادق‏علیه السلام را دیدم که از اول شب تا صبح، خانه خدا را طواف کرد و این دعا را خواند: خدایا! مرا از شر بخل نفسم برهان! گفتم: به فدایت ‏شوم! از شما غیر از این دعا را نشنیدم؟ فرمود: چه چیزى بدتر از بخل‏ نفس! بعد آیه « و من یوق شح نفسه...» را خواند.


4 - ادب بیمارى<\/h2>امام صادق ‏علیه السلام هنگام بیمار شدن عرض‏ مى‏کرد: «الله اجعله علة ادب لاعلة غضب.» (6)

بارخدایا! آن را بیمارى ادب (و تنبه) قرار بده، نه بیمارى غضب ( و خشمت).


5 - دعا هنگام پیش آمد ناگوار<\/h2>«کان الصادق‏علیه السلام: اذا حز به امر جمع النساء والصبیان ثم دعا و امنوا.» (7)

امام صادق ‏علیه السلام هر گاه به پیش آمد ناگوارى ‏برمى خورد، زنان و اطفال را جمع مى‏کرد و دعا مى‏کرد و آنها آمین مى‏گفتند.


6 - سجده بر تربت ‏حسینى<\/h2>«کان الصادق ‏علیه السلام لایسجد الا على تربة‏ الحسین‏علیه السلام تذللا لله و استکانة الیه.» (8)

امام صادق‏علیه السلام جز بر تربت ‏حسینى سجده‏ نمى‏کرد، تا در درگاه خداوند.


7 - دعا<\/h2>«کان الصادق‏علیه السلام یدعو بهذاالدعاء: الهى‏ کیف ادعوک و قد عصیتک و کیف ‏لاادعوک و قد عرفت ‏حبک فى ‏قلبى...» (9)

امام صادق ‏علیه السلام این دعا را مى‏خواند: خدایا! چگونه تو را بخوانم، در حالى که تو را معصیت ‏کرده‏ام و چگونه تو را نخوانم، در حالى که ‏محبت تو را در قلبم احساس مى‏کنم ...


8 - روزه<\/h2>« کان الصادق‏علیه السلام اذا صام لایشم الریحان ‏فسئل عن ذلک فقال: انى اکره ان اخلط صومى بلذة.» (10)

امام صادق ‏علیه السلام هنگامى که روزه مى‏گرفت، ریحان را بو نمى‏کرد. از او علت این امر را پرسیدند. فرمود: من دوست ندارم که روزه‏ام ‏را با لذت درهم آمیزم.


9 - زیارت امیرالمؤمنین‏علیه السلام<\/h2>از صفوان جمال روایت ‏شده است: با امام ‏صادق‏علیه السلام وارد کوفه شدیم. امام فرمود: اى ‏صفوان! شتر را بخوابان، که این جا نزدیک ‏قبر جدم، امیرالمؤمنین‏علیه السلام است. امام فرود آمد، غسل کرد، جامه را تغییر داد، پا را برهنه ‏نمود و فرمود: تو نیز چنین کن. به جانب نجف‏ رفتیم. فرمود: گام‏ها را کوتاه بردار و سر را به‏ زیر انداز. خداوند متعال براى هر گام که ‏بردارى، صد هزار حسنه مى‏نویسد، صدهزار گناه را محو مى‏کند، صدهزار درجه مى‏بخشد، صد هزار حاجت را بر مى‏آورد و ثواب هرصدیق و شهید را براى تو مى‏نویسد. آن‏ حضرت با دل آرام، تن آرام، تسبیح، تهلیل وتنزیه به جلو مى‏رفت، تا رسیدیم به تل‏ها... بر سر قبر رسید و اشک بر گونه هایش جارى شد و گفت: « انالله و انا الیه راجعون‏»؛ آن گاه ‏بر امیرالمؤمنین‏علیه السلام سلام کرد و... (11)


10 - زیارت حسینى<\/h2>امام صادق ‏علیه السلام در مسجد حنانه - که از مساجد شریفه، نجف اشرف است. - امام‏ حسین‏ علیه السلام را به گونه‏اى خاص - که در مفاتیح‏الجنان ذکر شده است.- زیارت کرد و سپس‏ چهار رکعت نماز خواند.


11 - دعا هنگام سفر<\/h2>امام صادق‏علیه السلام هنگام سفر این دعا رامى‏خواند:

«اللهم خل سبیلنا و احسن تسییرنا واعظم عافیتنا» (12)؛ خدایا! راه را بر ما بگشاى و نامه ما را نیکو گردان و عافیت ما را کامل‏ ساز.

امام صادق ‏علیه السلام هر گاه پاى در رکاب مى‏نهاد، مى‏گفت: «سبحان الذى سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین‏». نیز هنگام سفر هفت‏ بار تسبیح ‏مى‏کرد، هفت ‏بار حمد خدا مى‏نمود و هفت ‏بار لااله الا الله مى‏گفت. (13)


12 – شروع صبح<\/h2>در روایت آمده که امام صادق‏علیه السلام صبح که‏ مى‏شد، مى‏گفت:

«بسم الله و بالله و من الله و الى‏ الله و فى‏ سبیل الله و على ملة رسول الله ‏صلى الله علیه و آله ‏اللهم الیک اسلمت نفسى و الیک فوضت ‏امرى و الیک توجهت وجهى و علیک ‏توکلت ‏یارب العالمین...» (14)


13- کیفیت صدقه<\/h2>در روایت آمده است:

«انه کان یتصدق بالسکر فقیل له: اتتصدق بالسکر؟ قال نعم انه لیس شى‏ء احب الى منه و انا احب ان یتصدق با حب ‏الاشیاء الى.» (15)

امام صادق ‏علیه السلام شکر را صدقه مى‏داد. از آن ‏حضرت سؤال شد: آیا شما شکر را صدقه ‏مى‏دهید؟ فرمود: بلى. هیچ چیز نزد من ‏دوست داشتنى‏تر از شکر نیست. من دوست‏ دارم که محبوب‏ترین چیز را صدقه دهم.


14 - عزادارى براى امام حسین‏علیه السلام<\/h2>طفلى شیرخوار را در مجلس عزادارى‏ امام ‏حسین‏علیه السلام نزد امام صادق‏علیه السلام آوردند. امام صادق‏علیه السلام طفل را بغل کرد و گریه‏اش ‏شدت یافت. (16)

امام صادق‏علیه السلام به ابوهارون شاعر فرمود: شعرى درباره حسین ‏علیه السلام بخوان. او شعرى ‏درباره آن حضرت خواند. امام فرمود: آن گونه ‏که در جمع خود مى‏خوانى، بخوان. ابوهارون ‏قصیده‏اى را با سوز خاصى خواند. امام با صداى بلند گریست. صداى زنان نیز از پس ‏پرده برخاست. (17)


15 - حضور قلب در نماز<\/h2>ابوایوب مى‏گوید: «کان ابوجعفرعلیه السلام و ابوعبدالله ‏علیه السلام اذا قاما الى الصلاة تغیرت ‏الوانهما حمرة و مرة صفرة کانما یناجیان ‏شیئا یریانه.» (18)

امام باقر و امام صادق‏علیهماالسلام آن گاه که به نمازمى‏ایستادند، رنگ چهره آنان تغییر مى‏کرد؛ گاه سرخ مى‏شد و گاه زرد. گویا با کسى که او را مى‏بینند، سخن مى‏گویند.

امام صادق‏علیه السلام در نماز، قرآن تلاوت کرد و بیهوش شد. بعد از به هوش آمدن، از امام ‏سؤال شد: چرا بى‏هوش شدى؟ امام فرمود: معناى آیات مرا بى‏هوش کرد. من آیات را تکرار کردم و در حالتى قرار گرفتم که گویا آیات را از کسى که آن را نازل کرده است، مى‏شنیدم. (19)

امام صادق‏علیه السلام هنگامى که براى نماز خارج ‏مى‏شد، مى‏فرمود:

«اللهم انى اسالک بحق السائلین لک و بحق مخرجى هذا فانى لم اخرج اشرا ولابطرا ولا رئاء ولا سمعة ولکن خرجت‏ ابتغاء رضوانک و اجتناب سخطک فعافنى ‏بعافیتک من النار.» (20)


پى‏نوشت ها:<\/h2>1- میزان الحکمة، ج 5، ص 332.

2- وسایل الشیعه، ج 9، ص 408.

3- کشف الغمه، ج 2، ص 430.

4- فهرست روایات فقهیه، ج 1، ص 841 .

5- میزان الحکمة، ج 5، ص 33.

6- مستدرک، ج 2، ص 162.

7- بحارالانوار، ج 90، ص 394.

8 - وسایل الشیعه، ج 5، ص 366.

9- امالى، شیخ صدوق، ص 438.

10- وسایل الشیعه، ج 7، ص 67.

11- مفاتیح الجنان .

12 و13- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 271.

14- مکارم الاخلاق، ص 279.

15- وسایل الشیعه، ج 9، ص 471.

16- مجله کوثر، شماره 26، ص 26.

17- همان، به نقل از وسایل الشیعه، ج 14، ص‏593.

18 و19- میزان الحکمة، ج 5، ص 385.

20- بحارالانوار، ج 81، ص 19.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:44 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

کسی که مذهب شیعه را از نابودی نجات داد<\/h1>


روزی که شروع به تجدید بنای مسجد مدینه کردند. امام جعفر صادق علیه السلام یک طفل پنج ساله بود و اگر تاریخ تولد او طبق بعضی روایات سال 80 هجری باشد در آن تاریخ 8 سال از عمرش می‌گذشت و به پدرش گفت که من باید در کارهای ساختمان این مسجد شرکت کنم.

پدرش به او گفت تو طفل هستی و نمی‌توانی در کارهای بنائی شرکت کنی. امام جعفر صادق علیه‌السلام جواب داد: من میل دارم که مثل جدم پیغمبر در کارهای ساختمان این مسجد شرکت نمایم.

امام محمدباقر علیه السلام هم موافقت کرد که پسرش در کارهای بنائی شرکت نماید. بعضی گفته‌اند که شرکت امام جعفرصادق علیه السلام در کارهای بنائی مسجد ناشی از علاقه ایست که هر کودک به گل بازی و خاک بازی دارد و در هر خانه که بنائی بشود کودکان با خاک و گل و خشت بازی می‌کنند. اما شرکت امام جعفر صادق علیه السلام در کارهای بنائی شکلی غیر از بازی داشت و او به اندازه جثه کوچک و توانائی محدودش به کارگران بنائی کمک می‌کرد و دیده شد که کودکان به مسجد آمدند و او را برای بازی در خیابان دعوت کردند و نپذیرفت و گفت می‌خواهم در مسجد کار بکنم. غیر از مواقع درس و کار کردن در مسجد امام جعفر صادق علیه السلام در خیابان مسقی که گفتیم خانه پدرش کنار آن قرار داشت با همسالان خود بازی می‌کرد. بازی‌های اطفال تقریبا در تمام دنیا شبیه به هم است و کمتر شهری را می‌توان یافت که در آن بازی اختصاصی و ابتکاری برای کودکان وجود داشته باشد. ولی در مدینه دو بازی اختصاصی برای کودکان وجود داشت که کودکان دیگر از آن اطلاعی نداشتند و در شهر اسلامی که یکی از این دو بازی بین کودکان متداول باشد از مدینه اقتباس شده است.

بازی اول که جنبه آموزنده داشت این بود که امام جعفر صادق علیه السلام می‌نشست و استاد می‌شد و کودکان دیگر شاگرد او می‌شدند و امام جعفر صادق علیه السلام می‌گفت این چه میوه ایست که بر درخت می‌روید یا بر زمین می‌روید و رنگ آن فی المثل قرمز است و طعم شیرین یا ترش دارد و موقع به دست آمدن میوه هم این فصل (یا فصل دیگر) می‌باشد.

این مضامین که ما در اینجا به لفظ قلم می‌نویسیم با الفاظ و اصطلاحات کودکان مدینه بر زبان آورده می‌شد و کودکانی را که شاگرد امام جعفر صادق علیه السلام بودند وادار به تفکر می‌کرد و در اندیشه فرو می‌رفتند و اگر در بین آنها کسی بود که می‌توانست اسم آن میوه را ببرد از مرتبه شاگردی به درجه استادی می‌رسید و جای امام جعفر صادق علیه السلام را می‌گرفت و آنگاه امام به شاگردان می‌پیوست.

اما دو سه دقیقه دیگر از جرگه شاگردان خارج می‌شد و باز استاد می‌گردید چون باهوش بود و همین که استاد مشخصات یک میوه را بر زبان می‌آورد امام جعفر صادق علیه السلام نام میوه را می‌برد.

امام صادق علیه السلام جزو اشراف مدینه بود و در مکتب اخلاقی جدش زین العابدین علیه السلام و پدرش امام محمدباقر علیه السلام و مادرش (ام فروه) پرورش می‌یافت.

اما تمام کودکان ساکن خیابان مسقی جزو اشراف نبودند و پدری چون امام محمدباقر علیه السلام و مادری چون (ام فروه) نداشتند و بر کسی پوشیده نیست که تفاوت محیط اخلاقی دو خانواده ولو همسایه باشند چقدر در اخلاق کودکان موثر است. امام جعفر صادق علیه السلام موروثی و اکتسابی یک طفل راستگو بود و هرگز دروغ نمی‌گفت ولو به سود او باشد.

اما بعضی از کودکان هم‌بازی که از حیث اصالت خانوادگی و تزکیه اخلاقی مثل امام جعفر صادق علیه السلام کوچک نبودند دروغ می‌گفتند و وقتی استاد می‌شدند میوه‌ای را وصف می‌کردند و جعفر علیه السلام اسم آن میوه را می‌برد و استاد برای این که مقام خود را از دست ندهد به دروغ می‌گفت این میوه نیست و میوه دیگری است و امام جعفر صادق علیه السلام که می‌فهمید آن طفل دروغ می‌گوید خیلی متاثر می‌شد و چون اهل نزاع نبود گاهی به علت این که با دروغ حق او را پایمال کرده بودند به گریه در می‌آمد و از بازی کناره می‌گرفت و کودکان به ظاهر بدون اعتنا به امام جعفر صادق علیه السلام کوچک به بازی ادامه می‌دادند اما به زودی معلوم می‌شد که بازی آنها لذت ندارد چون هیچ یک از آنها دارای هوش امام جعفر صادق علیه السلام نبودند که بازی را گرم کنند و ناچار می‌شدند که نزد جعفر بروند و از او پوزش بطلبند و خواهش کنند که در بازی شرکت کند تا این که بازی آنها گرم بشود و امام جعفر صادق علیه‌السلام می‌گفت به این شرط در بازی شرکت می‌کنم که کسی دروغ نگوید و کودکان شرط همبازی خود را می‌پذیرفتند.

بازی دیگر که آن هم مخصوص کودکان مدینه بود در هر یک از بلاد عرب اگر متداول باشد از مدینه اقتباس گردیده این ترتیب را داشت که یک استاد و چند شاگرد انتخاب می‌شدند و استاد کلمه‌ای را بر زبان می‌آورد و فی المثل می‌گفت "الشراعیه" به معنای ماده شتری که گردن دراز دارد.

شاگرد هم کلمه الشراعیه را بر زبان می‌آورد و از آن به بعد شاگرد بایستی بدون انقطاع کلمه الشراعیه را تکرار نماید و استاد برای این که او را به اشتباه بیندازد پیاپی کلماتی بر وزن الشراعیه را بر زبان می‌آورد بدون این که آن کلمه باشد و فی المثل می‌گفت: الدراعیه – الذراعیه – الصفاعیه – الکفائیه – و غیره.

ضرورت نداشت که استاد کلماتی بر وزن الشراعیه بر زبان بیاورد که معنی داشته باشد. چون منظور این بود که شاگرد را دچار اشتباه کند و لذا پیاپی کلماتی دارای معنی یا بدون معنی بر وزن الشراعیه را تلفظ می‌کرد. اما شاگرد مجبور بود که بدون اقطاع و اشتباه بگوید الشراعیه و اگر یک بار دچار اشتباه می‌شد و کلمه دیگر را بر زبان می‌آورد از بازی خارج می‌شد و استاد بازی را با شاگرد دیگر شروع می‌نمود. اما کلمه‌ای دیگر را انتخاب می‌کرد و باز به همان ترتیب با تلفظ کلمات معنی‌دار یا بدون معنی می‌کوشید که شاگرد را به اشتباه بیاندازد.

این دو بازی اختصاصی یعنی مدنی، لازمه‌اش نشستن بود و حرف زدن. ولی امام جعفر صادق علیه السلام در سایر بازی‌های کودکان هم که لازمه‌اش دویدن بود شرکت می‌نمود. در سال 90 هجری مرض ساری و خطرناک آبله در مدینه بروز کرد و عده‌ای از کودکان مبتلا شدند. با این که امام جعفر صادق علیه السلام در آن موقع هفت ساله یا ده ساله بود (بسته به تاریخ تولد او) و کودکان در سن هفت یا ده سالگی کمتر از خردسالان مبتلا به آبله می‌شوند ام فروه با فرزندان خود از جمله امام جعفر صادق علیه السلام از مدینه رفت تا این که بوی بیماری فرزندان وی را بیمار ننماید و در گذشته برای مبتلا نشدن به آن بیماری چاره‌ای غیر از این نبود که از شهر آلوده به مرض بگریزند و به جائی بروند که در آن آبله نباشد.

(ام فروه) با فرزندانش به (طنفسه) که از نقاط ییلاقی مدینه بود رفت. می‌دانیم که اسامی بعضی از روستاها از روی کالائی که در آن تولید می‌شود معروف می‌شود یعنی اسم کالا نام روستا می‌گردد. امروز این روستا مثل یک قسمت از امکنه عربستان در قرن اول و دوم هجری وجود ندارد ولی مکان روستا هست.(بعد از این که اسم (یثرب) مبدل به مدینه شد اسامی یک قسمت از روستاهای اطراف مدینه هم تغییر کرد و مترجم نمی‌تواند بفهمد که آیا طنفسه از اسامی جدید بشمار می‌آید یا نام قدیم روستا بود و بی‌مناسبت نیست که بگوئییم آمریکائی‌ها نام مدینه را دوست داشتند و بعضی از شهرهای کوچک خود را موسوم به مدینه کردند و هنوز هم نام آن شهرها مدینه است.)

مدینه در دشت قرار گرفته اما نقاط ییلاقی دارد و در فصل تابستان اشراف مدینه به نقاط ییلاقی منتقل می‌شدند. ام فروه بعد از این که در طنفسه سکونت کرد اطمینان حاصل نمود که فرزندانش مبتلا به آبله نمی‌شوند غافل از این که مرض خطرناک بر خود وی مستولی خواهد گردید. وقتی ام‌فروه بیمار گردید مثل تمام بیماران آبله نمی‌دانست که مبتلا به آن بیماری خطرناک گردیده تا این که اولین تاول آبله در بدن او نمایان شد و چون زنی با سواد بود دانست که مبتلا به آبله گردیده و به جای این که در فکر خود باشد به فکر فرزندانش افتاد و گفت که فوری آنها را از طنفسه دور کنند و به جایی ببرند که در آنجا آبله نباشد و امام جعفر صادق علیه السلام و سایر فرزندان ام‌فروه را از آنجا دور کردند و به روستای دیگر بردند. در مدینه به امام محمدباقر علیه السلام اطلاع دادند که همسرش در طنفسه مبتلا به بیماری آبله شده است و چون آن بیماری یک مرض خطرناک بود محمدباقر علیه السلام که برای رفتن به طنفسه مجبور شد درس را تعطیل نماید قبل از عزیمت به آن روستا بر مزار پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله که در همان مسجد یعنی محضر تدریس بود رفت و از روح پیغمبر خواست که همسرش را شفا بدهد.

وقتی ام فروه شوهر را دید گفت چرا به این جا آمدی مگر به تو نگفته بودند که من مبتلا به آبله شده‌ام مگر نمی‌دانی که نباید به عیادت بیماری که آبله گرفته رفت زیرا عیادت کننده ممکن است بیمار شود.

امام محمدباقر علیه السلام جواب داد: من از روح پیغمبر درخواست کرده‌ام که تو را شفا بدهد و چون به تاثیر روح ایمان دارم می‌دانم که تو شفا خواهی یافت و من هم مبتلا به بیماری نخواهم شد.

ام‌فروه همانطور که محمدباقر علیه السلام گفت از بیماری رهائی یافت و نقصی هم در او به وجود نیامد و شفای آن زن از نوادر می‌باشد برای این که بیماری آبله به ندرت به بزرگسالان سرایت می‌نماید و اگر سرایت کند بعید است که بیمار بهبود حاصل نماید. (قبل از به وجود آمدن آبله‌کوبی، بیماری آبله خیلی خطرناک بود و به خصوص برای بزرگسالان مهلک بشمار می‌آمد.)

شیعیان اعتقاد دارند که چون حضرت باقر علیه السلام امام بود و هر امام دارای علم و قدرت نامحدود است و خود او بر بالین ام‌فروه حضور به هم رسانید با علم و قدرت امامت خود او را شفا بخشود. اما یک مورخ بی‌طرف نمی‌تواند این نظریه را بپذیرد و در آن موقع پزشکان نمی‌توانستند بیماری آبله را درمان کنند و مداوا شدن ام‌فروه را یک واقعه استثنائی می‌دانند.

ام‌فروه بعد از مداوا به مدینه مراجعت کرد ولی چون هنوز بیماری آبله در مدینه بود فرزندانش را به شهر نیاورد. در همان سال نود هجری و به روایتی در سال بعد امام جعفر صادق در محضر درس پدر حضور به هم رسانید.

تمام مورخین متفق القول هستند که امام جعفر صادق در ده سالگی در محضر درس پدرش حاضر شد. محضر درس امام محمدباقر علیه السلام یک مدرسه عالی بود و آنهائی که در مدرسه درس می‌خواندند علوم عالی آن زمان را فرا می‌گرفتند. لذا تحصیلات عالی امام جعفر صادق علیه السلام از ده سالگی آغاز گردیده است و این برای یک پسر باهوش که دارای حافظه قوی باشد غیر عادی نیست و در مغرب زمین می‌توان از عده‌ای از مشاهیر نام برد که در سن ده سالگی شروع به فراگرفتن چیزهائی کردند که در دانشگاه‌ها به دانشجویان می‌آموزند.

منبع:

کتاب مغز متفکر جهان شیعه، امام صادق علیه السلام، ترجمه ذبیح الله منصوری.


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:43 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |

 

امام <span style=جعفربن محمد الباقر (ع) " src="http://img.tebyan.net/big/1386/10/18918714018115124141157373513723410519216454.jpg">

امام جعفر [ع] بن محمد الباقر ( 80-148 ه ) ملقب به صادق ، ششمین امام از ائمه مسلمین است ، که امامتش از جانب خدا و رسول اکرم (ص) منصوص و به معجزات ، کرامات و فضائل مشهود بوده ، مادرش  فاطمه (کنیه اش ام فروه ) دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بوده . در روز دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال هشتاد و دو هجری در مدینه منوره متولد و به روز بیست و پنجم شوال یا نیمه رجب سال 148 (ه . ق) در مدینه (به قولی ) ، به سم منصور دوانیقی به شهادت رسید.

فضایل و مناقب آن حضرت را نمی توان در این مختصر گنجاند ، شخصیتی که تاریخ نگاران جهان از بیان علوم ، برکات و فضایلش که شرق و غرب عالم را فرا گرفته ناتوانند . اصحاب حدیث ، کسانی را که حدیث از آن حضرت نقل نموده اند ، به چهار هزار بر شمرده اند. جمع کثیری از دانشمندان در محضر آن حضرت کسب فیض نموده اند ، از جمله دو امام اهل سنت : ابوحنیفه و مالک بن انس.

"شبلنجی" از دانشمندان معروف اهل سنت در نورالابصار (ص 131) چنین می آورد که : مناقب او بسیار ، از شماره افزون و فهم کاتب هشیار ، در شمارش آن حیران است .

"محمد بن طلحه شافعی" در" مطالب السؤل " چنین می آورد : وی از بزرگان و سادات اهل بیت است که علم و عبادتی بسیار ، اورادی پیوسته ، زهدی آشکار و تلاوتی کثیر داشت. از دریای بی کران معانی قرآن کریم گهرها بیرون می آورد و عجایب آن را استنتاج می کرد ، اوقات خویش را به انواع طاعات صرف می فرمود ، چنانکه بر صرف آن بر خویش حساب می گرفت. دیدارش آخرت را به یاد می آورد و شنیدن حدیث او موجب بی رغبتی به دنیا می گشت .... اما مناقب و صفات او از شماره بیرون است .

" ابوالقاسم بغار" در " مسند ابی حنیفه" از حسن بن زیاد نقل کند که گفت از ابوحنیفه پرسیدم : فقیه ترین مردم کیست؟ وی گفت: [امام] جعفر [ع] بن محمد. شاهد این مدعا اینکه موقعی که منصور او را از مدینه به عراق احضار نموده بود ، خلیفه کسی به نزد من فرستاد که مردم فریفته [امام]  جعفر بن محمد [ع] شده اند ، مسائلی دشوار آماده ساز و در مجلس از او بپرس ، باشد که از پاسخ عاجز ماند . آن روز [امام] جعفر [ع] در " حیره "  بود . من چهل مسئله بسیار مشکل آماده نمودم و به نزد او رفتم چون به مجلس وارد شدم [امام] جعفر [ع] را دیدم به سمت راست منصور نشسته است و چون چشمم به وی افتاد آنچنان هیبتی از او به دلم نشست که از منصور خلیفه هیبتی چنین نداشته بودم . سلام کردم و نشستم. منصور رو به [امام] جعفر [ع] کرد و گفت : این ابوحنیف است . وی گفت : آری او را می شناسم. منصور به من گفت : هر چه خواهی از ابوعبدالله بپرس . من به پرسش مسائل خویش پرداختم و هر مسئله که مطرح می کردم بیدرنگ پاسخ می داد و می گفت: نظر شما ( فقهای عراق) در این مسئله این است و فتوای اهل مدینه چنین ، و ما چنین می گوئیم ؛ گاه نظر خودش با فتوای ما یا فتوای علمای مدینه موافق بود و گاه با هر دو مخالف و همه چهل مسئله را جواب داد بی آنکه خطا و اشتباهی کند یا در پاسخ درنگی نماید.

امام صادق (ع) را مجلسی عام بود که علما و فقها و فِرَق مختلف از خاصه و عامه از دورترین نقاط بلاد در آن شرکت می نمودند و احکام دین ، تفسیر قرآن و فصل الخطاب از آن حضرت می پرسیدند و همه بهره مند از حضورش بر می خاستند. بسیاری از علمای معروف اهل سنت چون ابوحنیفه ، محمد بن حسن ، طیفور سقا ، ابراهیم ادهم و مالک بن دینار یا شاگرد آن حضرت و یا خادم او بوده اند.

ابن خلکان گوید : فضایل [امام] جعفر بن محمد [ع] مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در صنعت کیمیا و... که شاگردش جابربن حیان کتابی در هزار ورق فراهم نمود و رسائل [امام] جعفر [ع] را که پانصد بود در آن بیاورد.

عطار در تذکرة الاولیاء گوید : نقل است که منصور خلیفه ، شبی وزیر را گفت : برو و [امام] جعفر [ع] را بیاور تا وی را بکشم و از غائله اش برهم . وزیر گفت : او در گوشه ای نشسته ، عزلت اختیار کرده و به عبادت مشغول است ، دست از امارت کوتاه کرده ، امیرالمؤمنین را از او رنجی نه و از کشتن وی فایدتی نبود ؛ اما هر چند گفت سودی نداشت . وزیر به طلب [امام] جعفر [ع] رفت ، منصور غلامان را گفت چون صادق درآید و من کلاه از سر بردارم شما او را بکشید . وزیر ، [امام] جعفر [ع] را بیاورد ؛ منصور در حال برجست و پیش صادق باز دوید و در صدرش بنشاند و خود به دو زانو پیش وی نشست . غلامان در شگفت ماندند. منصور گفت : چه حاجت داری؟ [امام] جعفر [ع] گفت : آنکه مرا دگر بار به نزد خود نخوانی و مرا با خدای خویش رها سازی. پس دستوری داد و به اعزازی تمام روانه اش کرد . در حال ، لرزه بر منصور افتاد و بیهوش شد. گویند سه نماز از او فوت شد . چون به هوش آمد وزیر سبب پرسید گفت : چون صادق از در درآمد اژدهائی به همراه او دیدم که لبی به زیر صفه نهاد و لبی به زبر صفه و مرا به زبان حال فهماند که اگر تعرضی به وی کنی تو را با این صفه فرو بلعم . و من از بیم اژدها ندانستم چه بگویم از او عذر خواستم و بدین سان بیهوش شدم.

امام صادق (ع) را ده فرزند بوده به نامهای : اسماعیل و عبدالله و ام فروه که مادر آنها فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین(ع) بوده ؛ و موسی و اسحاق و محمد که این سه نیز از یک مادر بوده ، و عباس و علی و اسماء و فاطمه .

 

" از سخنان امام صادق (ع) "

1. دل بستگی به دنیا مایه غم و اندوه ، و بی علاقگی وبی رغبتی به دنیا موجب آسایش جسم و جان است .

2. مؤمن را نسزد جز آنکه دارای سه خصلت بود : شناخت و آگاهی کامل از دین ،  اندازه گیری نیکو در امر معاش و استواری و استقامت در برابر حوادث روزگار.

3. از دست رفتن و برآورده نشدن حاجت ، به از آن که آن را از نا اهل درخواست کنی و سخت تر از خود مصیبت ، آن که هنگام ورودش به بدخلقی دچار گردی.

4. همزیستی مردم با هم ، پر پیمانه ای است که دو سومش هشیاری و یک سومش نادیده گرفتن و چشم پوشی است .

5. شخصی از آن حضرت خواست که چیزی به وی بیاموزد که بدان به سود دنیا و آخرت دست یابد و در عین حال جمله ای کوتاه و مختصر باشد ، حضرت به وی فرمود : دروغ مگو.

6. با پدرانتان نیکی کنید تا فرزندانتان با شما نیکی کنند ، و با زنان مردم پاکدامن باشید تا زنانتان پاکدامن باشند.

7. محبوب ترین دوستانم کسی است که عیوبم را به من هدیه کند.

0 دوستی در منظر امام جعفر صادق (ع)

8. دوستی نباشد جز با شرائط خاص خود ، هر که دارای همه آن شرائط و یا لااقل برخی از آن شرائط  بود دوست است، و گرنه او را دوست مخوان: نخست آنکه نهان و عیانش با تویکی باشد. دوم آنکه زیبائی تورا از خود داند و زشتی تورا زشتی خود شمارد . سوم این که رسیدن به مال و یا  منصب ، او رابا تو دگرگون نسازد . چهارم آنکه هر چه در توانش بود از تو دریغ ندارد. پنجم که جامع همه این خصال است ، این که هنگام گرفتاریها تورا تنها نگذارد.

0 پدر و مادر از نگاه امام

9. « ثلاث لم یجعل الله لاحد من الناس فیه رخصة : بر الوالدین برین کانا او فاجرین ، و وفاء بالعهد للبر و الفاجر، و اداء الامانة الی البر و الفاجر» سه چیز است که خدواند برای هیچکس در آنها استثنائی قائل نشده است  :

خوش رفتاری با پدر و مادر ، نیک باشند یا بد ؛ وفاء بعهد ، خواه طرف مقابل خوب باشد یا بد ؛ و پرداخت امانت،  خواه صاحب امانت نیک باشد یا بد.

0 خود ستایی از نظر امام

10. سفیان گوید : با امام صادق (ع) گفتم : روا است که آدمی خویشتن را بستاید؟ فرمود : آری ، آنجا که ضرورت اقتضا کند ، مگر سخن یوسف (ع) را نشنیده ای که گفت: مرا به خزائن زمین بگمار که من نگهداری دانایم و نیز سخن آن بنده شایسته خدا که گفت : من خیر خواهی امینم؟!


نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت 6:42 عصر توسط احمد نظرات ( ) | |


:قالبساز: :بهاربیست:








تصاویر مذهبی;

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
کد جستجوگر گوگل

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس